اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی
اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی
اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی

نويسنده: دکتر محمدجعفر صفایی




داشتن یک زندگی منطقی، سالم، هدفمند و انعطاف‌پذیر برای مواجهه با مشکلات و فراز و نشیب‌های آن، خواسته ی هر انسان خردمندی است، اما چرا دست‌یابی به این هدف ارزشمند دست‌کم برای بسیاری از ما میسر نیست، سوالی است که با طرح موضوعی عمیق به نام «مهارت‌های زندگی» امکان‌ پاسخ‌گویی می‌یابد.
نزدیک به چهار دهه است که در ادبیات روان‌شناسی، در سطح دنیا آموزش مهارت‌های زندگی آن هم از پایه‌ و شاید حتی قبل از دبستان به شدت مورد توجه قرار گرفته است و این دوره ی آموزشی در دو گروه مهارت‌‌های عام شامل خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روابط بین فردی موثر، کنترل خشم، مقابله با هیجان‌های منفی، آموزش حل مساله، تصمیم‌گیری، تفکر خلاق، تفکر انتقادی و مدیریت زمان از یک سو و مهارت‌های خاص شامل گروهی از افراد نظیر آموزش پیش و پس از ازدواج، مدیریت بحران، پیشگیری از آسیب‌های روانی و ... از سوی دیگر تدریس و به صورت کارگاهی اجرا می‌شود.
در این مقاله بر آنیم تا ضمن آشنایی هر چه بیشتر شما، چرایی و ضرورت این آموزش را مورد توجه قرار دهیم، چرا که خوشبختانه در کشور ما نیز بیش از یک دهه است که «مهارت‌های زندگی» جزیی از سرفصل‌های نظام آموزش و پرورش را به خود اختصاص داده است.

ضرورت و اهمیت آموزش مهارت‌های زندگی

با وجود تغییرات عمیقی که در شیوه ی زندگی جوامع امروزی رخ داده است که متاسفانه هنوز بسیاری از افراد در مواجهه با ناملایمات و مشکلات زندگی از روش‌های ناکارآمد و سنتی گذشته تربیتی خود استفاده می‌کنند. اگر در دوران زندگی تربیتی خود خشم و پرخاشگری از سوی بزرگ‌ترها راهکاری هر چند موقتی برای خاموش ساختن رفتارهای غلط و نامناسب به کار گرفته شده است، علیرغم اشراف کامل به غلط بودن این شیوه ی تربیتی، هنوز بر سر فرزندان خود فریاد می‌زنیم و با رفتاری غیرانسانی که بیشتر برخاسته از طبیعت غریزی ماست سعی در خاموش سازی رفتارهای به اصطلاح غلط خود، فرزندان و حتی اطرافیان‌مان داریم. چرا چنین شیوه‌ای اتخاذ می‌شود و ما را بیش از پیش آسیب‌پذیرتر می‌سازد؟ سوالی است که «فقدان آموزش لازم برای زندگی» به نظر پاسخ نسبتا مناسبی برای آن است.
در طی بیش از یک دهه از عمر آموزش و درمان، در اتاق‌های روان درمانی و مشاوره‌ بارها به مراجعانی برخورد کرده‌ام که عدم توانایی برای مواجه شدن با مشکلات روزمره ی زندگی ، دلیل اصلی مراجعه ی آنها بوده است. اما تفهیم این مساله و تغییر در رفتارهای غلط، موضوعی نیست که یک باره و با یکی دو جلسه مشاوره امکان‌پذیر باشد. بی‌ شک انتخاب روش‌های ناکارآمد روابط اجتماعی ناموثر، عدم توانایی در بیان احساس، ناتوانی در کنترل خشم، بی‌تفاوتی نسبت به درد و رنج دیگری، ضعف در برقراری رابطه‌ای موثر از طریق گوش دادن فعال، برنامه‌ریزی برای اولویت‌بندی امور مهم زندگی، تصمیم‌گیری و حل مساله و داشتن تفکر خلاق و انتقادی نسبت به شنیده‌ها و دیده‌های‌مان، همگی و همگی نیازمند اتخاذ دو مرحله ی مهم زیر است:
الف: شناخت روش‌های مقابله کارآمد با بحران‌های زندگی
ب: تغییر رفتارهای آموخته شده گذشته
دوره ی آموزشی مهارت‌های زندگی در کشورهای توسعه یافته چیزی در حدود سی چهل سال است که به طور جدی تدریس و مورد توجه قرار گرفته و خوشبختانه در کشور ما حدود 10تا 15سال است که مورد بررسی قرار گرفته. از این رو به نظر می‌رسد برای داشتن توانمندی لازم در قرنی که به نام «عصر اطلاعات» از آن نام برده می‌شود، توجه جدی به آموزش همه جانبه لازم باشد. آموزش همه جانبه که از اهداف اساسی آموزش مهارت‌های زندگی است ،اساسا بر چهار محور زیر استوار است:

1- یادگیری و کسب اطلاعات و دانش:

بدین معنا که ما دریابیم، آموزش، پدیده‌ای مادام‌العمر و مستمر است و می‌بایست همیشه خود را برای آموختن راهکارهای مناسب برای سازگاری با ناملایمات زندگی مهیا سازیم و آماده ی تغییر باشیم، زیرا در غیر این صورت ممکن است به آموخته‌های قبلی و غلط خود بچسبیم و آنها را در حلقه‌ای معیوب تکرار و تکرار کنیم.
در خانواده‌های سالم ، همیشه تغییری که والدین می‌خواهند در فرزندان خود ایجاد کنند، در خودشان ایجاد می‌کنند و این حاصل نمی‌شود مگر با آموزش، آن هم از نوع علمی و تجربی آن.

2- یاد بگیریم که به کار بندیم:

هدف از این عبارت آن است که، ما تا نتوانستیم آنچه را که آموخته‌ایم به کاربندیم، تفاوتی با فردی که فاقد این دانش است نخواهیم داشت. به عبارت ساده‌تر:
هدف از آموزش، کسب اطلاعات و به کار بستن آن اطلاعات در صحنه زندگی است. تجربه نشان می‌دهد که بین سه بعد مهم شخصیت یعنی سطح آگاهی، نگرش و رفتار، رابطه های زیر برقرار است:
سطح آگاهی ما وسیع‌تر از آن چیزی است که در رفتارمان تظاهر می‌یابد. برای مثال بسیاری از افرادی که سیگار می‌کشند به مضرات و آسیب‌های ناشی از آن آگاهند- چه بسا بیشتر از یک فرد غیرسیگاری- ولی واقعیت آن است که این آگاهی نتوانسته به رفتار تبدیل شود و از طرفی همیشه ما نسبت به آنچه که می‌دانیم و از آن آگاهی داریم ، الزاما نگرشی مثبت و یا منفی نداریم.
برای مثال ممکن است بسیاری از ما بدانیم که رشته کوه آلپ در اروپا در طول سال همیشه پوشیده از برف است، اما این آگاهی منجر به نگرش مثبت و یا حتی منفی در ما نگردد. یادگیری برای ما به کار بستن آنچه که می‌دانیم به عنوان هدف دوم آموزش همه جانبه ، بر آن است تا این دانایی و اطلاعات را تبدیل به رفتار کند.

3- یاد بگیریم تا بهتر زندگی کنیم:

این مقوله بیشتر به افزایش کیفیت زندگی و چگونگی بهره‌برداری از امکانات آن اشاره دارد. مهارت لازم برای داشتن زندگی بهتر، گستره ی وسیعی از چگونگی صرف غذا و درک مواد سالم و ناسالم خوراکی گرفته تا برنامه‌های مفید برای اوقات فراغت و صرف وقت کافی در کنار اعضای خانواده را شامل می‌شود.
در خلال کار بالینی در کلینیک‌های مشاوره ، بارها و بارها شاهد این قبیل پدران بوده‌ایم که علی‌رغم زحمت و تلاش بی‌وقفه‌شان برای زندگی خانوادگی ، از جایگاه مطمئنی در قلب و عواطف اعضای خانواده برخوردار نبوده‌اند. دلیل چنین حقیقت تلخ و غیرمنصفانه‌ای را شاید باید در عدم آگاهی و کم‌توجهی چنین پدری برای داشتن زندگی با کیفیت و صحیحی در قالب خانواده جست‌وجو کرد. به همین منظور در آموزش مهارت‌های زندگی، سرفصل مهمی از این دوره اختصاص به همدلی و برقراری ارتباط موثر خواهد داشت.

4- یادبگیریم در کنار یکدیگر و با هم بهتر زندگی کنیم:

این مفهوم اندکی وسیع‌تر از گفتار قبل به کیفیت ارتباطات در پهنه روابط اجتماعی و سازگاری و انتخاب روش‌های سالم برای مواجهه با مشکلات و اختلاف بین فردی است. در این حوزه مخاطبان آموخته خواهد شد، که «تکامل آزاد هر فرد، شرط تکامل آزاد همگان است». و برای حصول چنین پیش شرط باارزشی ، باید از «مناسبات کهنه اجتماعی» مبنی بر تحمل عقاید و چارچوب‌های ذهنی خویش به دیگران پرهیز کرد و به رای و انتخاب یکدیگر تا جایی که مانع انتخاب و آزادی دیگران نباشد احترام گذاشت. تنها با درک حضور دیگری است که حقوق انسان تعیین می‌شود و نقد، توهین قلمداد نخواهد شد.
منبع: http://www.daneshju.ir


نسخه چاپی