زمينه‌شناسي سياسي انقلاب جهاني مهدوي (2)
زمينه‌شناسي سياسي انقلاب جهاني مهدوي (2)
زمينه‌شناسي سياسي انقلاب جهاني مهدوي (2)

نويسنده:رحيم كارگر




سه. انقلاب ، چرايي و زمينه‌هاي آن:

«انقلاب» واقعيتي است كه همواره مورد توجه تاريخ‌دانان، دانشمندان علوم اجتماعي و متفكران سياسي بوده است. نخستين بار ارسطو «سرچشمه‌ها و منابع حقيقي انقلاب» را مورد مداقه قرار داده است و طي قرون متمادي، انديشمندان زيادي، سؤالات بيشماري را در باب «چرايي» و «چگونگي» انقلاب مطرح نموده و به تشريح كم و كيف آن پرداخته‌اند؛ ليكن ديدگاه‌ها به‌گونه چشمگيري از يكديگر متفاوت بوده و در نهايت، جمع بندي همه جانبه و واحدي از سرچشمه‌ها و عوامل «انقلاب» را به دست نداده‌اند.
به طور كلي هيچ انقلابي في نفسه يك كليت مستقل را تشكيل نمي‌دهد؛ بلكه انقلاب در متن رويدادها و مؤلّفه‌ها و تعاملي آنها است كه تكوين يافته و شكل مي‌گيرد. به ديگر سخن انقلاب، بخشي از يك مجموعه عظيم‌تر و گسترده‌تر مي‌باشد و وجود انقلاب منوط به وجود آن مجموعه است. انقلاب‌ها اگرچه با اهداف و انگيزه‌هاي گوناگوني شكل مي‌گيرند؛ ليكن تمامي آنها يك سري مشخصه‌هاي ثابت و مشخص دارند كه عبارت‌اند از:
1. نارضايتي از وضع موجود؛
2. ايجاد ايدئولوژي‌هاي جايگزين؛
3. روحيه انقلابي؛
4. مشاركت عموم اقشار جامعه در روند انقلاب؛
5. رهبري؛
6. خشونت؛
7. تغيير ساختارهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه.
اريك هافر معتقد است:
اگرچه معمولاً اين تصور وجود دارد كه انقلاب‌ها براي ايجاد تغييرات شديد در جامعه بروز مي‌كنند؛ اما در واقع اين‌گونه تحولات هستند كه زمينه ساز بروز انقلاب مي‌شوند. به گفته وي فضاي انقلابي، حاصل مشكلات، تمايلات و سرخوردگي‌هايي است كه در زمان دستيابي به تحولات راديكال ايجاد مي‌شود (جانسون، 1363: ص46).
تا زماني كه ارزش‌هاي يك جامعه و واقعيت‌هاي محيطي آن با هم سازگار باشند، جامعه از انقلاب مصون است و زماني كه جامعه در حالت تعادل قرار دارد، به طور مرتب تأثيراتي از اعضاي خود و از خارج مي‌پذيرد و مجموعه اين دو، جامعه را به هماهنگ ساختن نحوه تقسيم كار با ارزش‌هاي خود وادار مي‌سازد. بنابراين تعارض موجود ميان قدرت سياسي و قدرت اجتماعي، منبع اصلي بروز تعارضات انقلابي است.

3-1. اعتراض، زمينه‌ساز انقلاب‌ها:

مهم‌ترين عاملي كه بروز شرايط انقلابي را تشديد مي‌كند و تحولات سياسي ـ اجتماعي را اجتناب ناپذير مي‌نمايد، تضاد ميان ارزش‌هاي مسلّط بر سيستم سياسي و ارزش‌هاي حاكم بر گروه‌هاي اجتماعي است كه منجر به اعتراض و ناخشنودي مي‌شود. اين چيزي است كه ويلبر مور، فاصله ميان ايده آل‌هاي جامعه و واقعيات موجود مي‌داند؛ زيرا ارزش‌هاي اجتماعي، در حقيقت همان انگيزه‌هاي آگاهانه و مشترك افراد يك جامعه است كه نخستين شرط ضروري دوام و استواري جامعه مي‌باشد. ارزش‌هاي مشترك شامل مسائلي است، از قبيل: عقايد مذهبي و اجتماعي، نظام‌هاي اخلاقي، آداب و سنن ملي، ايده‌آل‌ها و بسياري از اعتقادات ديگر (محمدي، 1380: ص37).
اساساً شكل‌گيري پديده انقلاب بر محور «اعتراض» است. البته انقلاب‌ها بسي فراتر از اعتراض صرف هستند؛ ولي تكوين انقلاب، در اثر انباشت اعتراض‌ها، نسبت به موضوعات خاصي است كه در نهايت ماهيت آن را شكل خواهند داد. اعتراض زماني صورت مي‌گيرد كه همچون «حقي» مورد پذيرش قرار گيرد… هسته حركت‌هاي «اعتراضي» منتهي به انقلاب را مي‌توان «آگاهي از وضع موجود» و «بيداري در خصوص مسائل آن»، به همراه «آرزومندي نسبت به وضعي ديگر» دانست. البته آرزومندي توأم با برنامه‌ريزي، عمل و حركت است كه ناشي از خويشتن باوري در خصوص توانايي ايجاد تغييرات لازم مي‌باشد. اوج گرفتن اعتراض و رخ دادن انقلاب در صورت وجود شرايط ذهني و عيني آن، كاملاً پديده‌اي محتمل و امكان پذير است و چنين نيست كه انقلاب‌ها را مختص برخي نظام‌ها و جوامع قلمداد كنيم.

3-2. عوامل شكل گيري انقلاب:

علل و عوامل بروز يك انقلاب را مي‌توان به دو دسته كلي تقسيم كرد:

الف. علل و عوامل بشري (عادي و طبيعي)

ب. علل و عوامل فوق بشري (غير عادي)

شناخت اين مؤلفه‌ها، ما را در جهت رسيدن به يك نگاه جامع و كامل در مورد «زمينه‌سازي انقلاب‌ها» ياري مي‌رساند.

الف. علل و عوامل بشري:

بدون شك انسان علت اساسي انقلاب‌ها و تحولات اجتماعي است و با اختيار و اراده خود، خواهان براندازي نظم موجود غير مطلوب و پديد آوردن نظم مطلوب غير موجود مي‌شود و به اين منظور دست به انقلاب مي‌زند. ساير علت‌هاي اجتماعي و محيطي زمينه را براي فعاليت فراهم كرده و از كانال اراده و اختيار، انسان‌ها غير مستقيم تأثير خود را بر تحولات اجتماعي مي‌گذارند. علل انساني، خود بر دو دسته علل فردي و علل اجتماعي تقسيم مي‌شوند. نقش رهبري در انقلاب، از مهم ترين علل فردي انقلاب است. جامعه نيز، ميدان و بستر اصلي انقلاب است. عدم همخواني و هماهنگي بين اركان جامعه (فرهنگ، اقتصاد و حكومت) منجر به اعتراض شده و در نتيجه زمينه‌سازي دگرگوني مي‌شود.

ب. علل و عوامل فوق بشري ;

ما علاوه بر پذيرش نقش عوامل انساني معتقديم كه خداوند از طرق ديگري نيز در تغييرات و تحولات اجتماعي، تأثير مي‌گذارد. خداوند با اراده تكويني خود، كل هستي را خلق كرده و بر مدار معيني و با قانونمندي خاصي در بستر زمان، آن را به جلو مي‌برد. انسان هم يكي از مخلوقات او است؛ البته با شرايط و تكاليف ويژه… بر اساس آيات قرآني، خداوند نجات دادن مؤمنان را بر خود فرض مي‌داند و امدادهاي غيبي خود را بر آنان مي‌فرستد: >… إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ< (آل عمران، 160) و >يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ< (محمد، 9).

3-3. ضرورت يك انقلاب جهاني:

نظامات ناقص بشري، اموري را بر انسان تحميل مي‌كند كه در آن، باطل با آشكارترين چهره خود نمودار مي‌شود. همچنين اين نظام با اصل «جانشيني انسان از سوي خدا» و با هدف تشكيل جامعه حق و عدالتي كه اين جامعه را جامعه جانشين الهي مي‌سازد، سازگاري ندارد و نيز، با نظام پرستش و تسبيح گويي جهان هستي براي خدا همخواني ندارد.
از اينجا ضرورت بازگشت اين جامعه به موقعيت طبيعي و به يكپارچگي مورد نظر؛ يعني، به جامعه حق و عدالت و اصول فطري آن نمايان مي‌شود؛ اصولي كه خداوند اين جامعه را بر آن سرشته است و اصولي كه آن را جامعه جانشين الهي و جامعه يكپارچه مورد نظر مي‌سازد. اين يكپارچگي تنها از طريق عوامل فطري امكان پذير نيست؛ بلكه بايد يك انقلاب راديكال در اين جامعه رخ دهد كه مستضفعان بلند همت در آن پيروز گردند؛ يعني، آنان كه با كليت اين اوضاع جديد و منحرف، مخالفت كردند و عليه مستكبران به پا خاستند و فرياد زدند…. پس انقلاب يك عامل اساسي در تغيير و دگرگوني اوضاع است؛ ولي خود اين پديده تأثير گذار و بنيادين، براساس عوامل و عللي شكل مي‌گيرد كه پاره‌اي از آنها، زمينه‌ها و بسترهاي شكل‌گيري انقلاب هستند. پس براي ايجاد يك انقلاب فراگير جهاني، بايد به فكر ايجاد بسترها و عوامل بنيادين و فراگير آنها بود.

3-4. آگاهي بخشي زمينه‌سازي انقلاب جهاني:

نكته مهم در زمينه‌سازي انقلاب‌ها آگاهي بخشي عمومي است. از بديهي‌ترين ويژگي‌ها و زمينه‌هاي انقلاب، وجود پيوسته «آگاهي» است. وجود آگاهي به مفهوم ادراك و تحليل آن، پي‌ريزي «حركت‌هاي مداومي» را فراهم مي‌آورد كه به تدريج با مراحلي، انقلاب را به وجود مي‌آورند. «آگاهي» سبب به وجود آمدن قدرت پرسش‌گري و مقايسه مي‌شود. محمدتقي جعفري از «نعمت عظماي چون و چرا» سخن به ميان آورده كه با استفاده از آن مي‌توان انقلاب را بيانگر آگاهي به وضع موجود دانست. البته اين وضعيت، مناسب و مطلوب نيست و بايد تغيير كند؛ اما به دلايلي غير قابل قبول، همچنان پا بر جا مانده است. در چنين وضعي «آگاهي» با «قيام» پيوند مي‌يابد و براي به وجود آوردن تغييرات مورد نظر، چاره‌اي جز برخورد و خيزش باقي نمي‌ماند.
در اين راستا «آموزش انتقادي به عنوان جوهر آگاهي انقلابي»، مورد توجه قرار مي‌گيرد. ريشه آگاهي و افزايش قدرت مقايسه، به همراه آموزش‌هاي انتقادي، قدرت حركت به جلو، اعتماد به نفس و نياز به تغييرات بنيادي را به وجود مي‌آورد (عيوضي، 1387: ص52). اين خودآگاهي جمعي، موتور محرّك انقلاب‌ها و مهم‌ترين بستر شكل گيري يك نظام كامل و جامع است. از اين رو است كه برخي از صاحب نظران معتقدند: تا نوع بشر به حدّ كمال و رشد نرسد و براي پذيرفتن حكومت حق، آماده نگردد، مهدي موعود ظاهر نخواهد شد. البته رشد فكري يك حادثه آني نيست؛ بلكه در طول ايام و به واسطه پيشامدهاي روزگار پيدا مي‌شود و رو به كمال مي‌رود… بايد دانشمندان براي اصلاحات عمومي و سعادت و آسايش انسان‌ها، آن قدر قانون تدوين كنند و تبصره به آنها بزنند و بعد از مدتي آنها را لغو كنند و قوانين تازه تري را به جاي آنها بگذارند تا خسته شوند و جهانيان به نقصان و سستي قوانين بشر و افكار كوتاه قانون‌گذاران پي ببرند و از اصلاحاتي كه به وسيله آن قوانين مي‌خواهد انجام بگيرد، مأيوس شوند و بدين مطلب اعتراف كنند كه يگانه طريق اصلاح بشر، پيروي از پيامبران و اجراي قوانين الهي است. بشر هنوز حاضر نيست در مقابل برنامه‌هاي خدا تسليم شود… (اميني، 1385: ص344 و 345). در واقع بايد آن قدر حكومت‌هاي رنگارنگ در جهان تأسيس شود و مرام‌ها و احزاب فريبنده به وجود آيد و بي‌لياقتي آنها ثابت شود تا بشر از اصلاحات آنها مأيوس گردد و تشنه اصلاحات خدايي شود و براي پذيرفتن حكومت توحيد آماده گردد.
هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «تا همه اصناف مردم به حكومت نرسند، صاحب الامر قيام نمي‌كند. براي اينكه وقتي حكومتش را تشكيل داد، كسي نگويد: اگر ما هم به حكومت مي‌رسيديم با عدالت رفتار مي‌كرديم» (مجلسي، همان: ج52، ص244). امام باقر عليه السلام نيز فرمود: «دولت ما آخرين دولت‌ها است. هر خانداني كه بتوانند حكومت داشته باشند، قبل از ما به حكومت مي‌رسند تا وقتي كه حكومت ما تأسيس شد و رفتار آنها را ديدند؛ نگويند ما هم اگر به حكومت مي‌رسيديم، مانند آل محمد عمل مي‌كرديم» (همان: ص332). به هر حال براي شكل‌گيري يك انقلاب واقعي و راستين ـ به خصوص انقلاب مهدوي ـ بايد شناخت‌ها و آگاهي‌هاي زير شكل بگيرد:
1. شناخت و آگاهي از پايه و زيربناي انقلاب مهدوي (پايه بشري و پايه ديني) از سوي مستضعفان و انتخاب پايه ديني (ظلم ستيزي، حق گرايي و…) براي مبارزه عليه مستكبران.
2. آماده‌سازي و تربيت درست حق طلبان و انقلابيون؛ تا آنان با اراده و خواست خود، اين پايه درست (پايه ديني) را بپذيرند و به خاطر آن جهاد كنند و نيز خود را از هر‌گونه احساس بهره كشي، انتقام جويي و عشق به زندگي دنيوي و مادي پاك سازند.
3. آگاهي و شناخت درست از اصولي كه جامعه موعود بر آن استوار است (مثل عدالت، امنيت، كمال‌گرايي و…) ؛ اينها اموري است كه در روند دگرگوني، بايد از آن پيروي كرد… اين مؤمنان و صالحان پس از كسب آمادگي و آگاهي با عنايت الهي، در خدمت انقلاب جهاني مهدوي قرار مي‌گيرند و هم پاي فرشتگان الهي به ياري ايشان مي‌شتابند. امام صادق عليه السلام در توضيح آيه شريفه >اَتي اَمْرُ اللهِ فَلا تستعجلوهِ< مي‌فرمايد: «اين (ظهور)، امر ما و امر خداوند است كه در آن نبايد شتاب ورزيد. سه لشكر به صاحب اين امر ياري مي‌رسانند: فرشتگان و مؤمنان و رعب (ترس). و خروج ايشان همانند خروج رسول خدا صلي الله عليه و آله است و آن عبارت است از فرمايش خداي متعال «همان‌گونه كه پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج ساخت» (همان: ص139). آن حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايد: «چون عذاب بني اسرائيل طولاني شد، چهل شبانه روز به درگاه الهي ناله سردادند. آن‌گاه خداوند به موسي و هارون وحي فرمود تا بني اسرائيل را از دست فرعون نجات دهد… پس امام صادق عليه السلام فرمود: اگر شما نيز چنين مي‌كرديد، خداوند براي ما گشايش حاصل مي‌فرمود. اگر چنين نكنيد، اين امر (ظهور) تا منتهاي خود ادامه خواهد يافت» (عياشي، 1380: ج2، ص154).
منبع: www.entizar.ir


نسخه چاپی