جلال : غربزدگی و روشنفکران

جلال : غربزدگی و روشنفکران
جلال : غربزدگی و روشنفکران


 

نويسنده : حسين ميرزايي




 

غرب زدگي
 

ديدگاه آل احمد در باره غرب زدگي را شايد بتوان برجسته ترين نمود انديشه اجتماعي او دانست. او در ايران بيش از همه با کتاب «غرب زدگي» خود معروف شد و اين کتاب از جمله کتاب هاي بحث برانگيز در چند دهه اخير شد.
نگاه جلال به غرب عموما آسيب شناختي است و از منظر ورود غرب به ايران و آسيب هايي که ايران از اين ميهمان ناخوانده نصيب اش شده است، به تحليل اين مساله مي پردازد. جلال عموما غرب را در اين کتاب از منظر اقتصادي معرفي مي کند يعني: «شامل همه ممالکي است که قادرند به کمک ماشين مواد خام را به صورت پيچيده تري در آورند و همچون کالايي به بازار عرضه کنند.»( غرب زدگي، چ چهارم، تهران، نشر فردوس، ص22). او بر اين اساس دنيا را به دو دسته سازنده و مصرف کننده ماشين تقسيم مي کند. مي توان گفت دريچه نگاه آل احمد به غرب بيش از آن که از مبادي هستي شناختي، معرفت شناختي و ارزش شناختي غرب باشد از دريچه توجه به تبعات غرب است. به تعبير ديگر جلال بيشتر متوجه مدرنيزاسيون است تا مدرنيته. از همين جاست که مفهوم غرب زدگي شکل مي گيرد: غرب پيشرفته مدرن، سازنده ماشين است و شرق عقب مانده سنتي مصرف کنده ماشين اما ماشين تنها يک وسيله صرف نيست بلکه از خود اقتضائاتي دارد. حرف اصلي جلال اين است که ما نتوانسته ايم شخصيت فرهنگي- تاريخي خودمان را در قبال ماشين و هجوم جبري اش حفظ کنيم؛ ما در مقابل غرب مضمحل شده ايم. جلال در تلاش براي حفظ هويت فرهنگي ايرانيان در قبال هجوم ماشين است و نمي خواهد سنت هاي اجتماعي، قرباني ماشين و ماشينيزم شوند.
چه چيزهايي موجب شد تا ما عقب بمانيم؟ چه موجب شد تا توليد کننده ماشين نشويم تا وارد کننده آن باشيم تا هويت خود را نيز در چنبره ماشين غربي از کف بدهيم؟ اين پرسشي است که آل احمد با درگيري خاصي با آن مواجه شد وکوشيد تا پاسخي براي آن بيابد. او يکي از عوامل عقب ماندگي ما را اين مي داند که ما در طول تاريخ خود کمتر شهر نشيني داشته ايم و شهرها نيز محل تاخت و تاز سلسه هاي بسيار مي شدند و ويران مي گشتند و در نتيجه تمدني شکل نمي گرفت. از ديگر عوامل عقب ماندگي ايرانيان در نظر جلال، نامناسب بودن شرايط اقليمي است. ايران کشوري کويري است که آبادي در آن کم است. تمدن در کنار آب ها مي رويد. اختلافات مذهبي و برداشت هاي مبتذل از مذهب نيز از عوامل عقب ماندگي ما در نظر جلال است. از اين ها گذشته ايران کشوري است که در هيچ دوره اي از حملات خارجي در امان نبوده و تاخت و تاز مداوم، خصوصا به دست مغولان و صليبيان، امنيت را که لازمه پيشرفت است از ايران مي گيرد. او همچنين کشف راه هاي دريايي در مسير غرب به شرق و از دست رفتن اهميت ايران را نيز از زمره اين عوامل مي داند. از سوي ديگر آل احمد اشاراتي نيز به علل توسعه يافتگي غرب دارد. اين عوامل در نظر او عبارت اند از: رنسانس، ظهور انقلاب صنعتي، اختراع برق و کشف قطب نما، کشف نيروي بخار، جانشيني بورژوازي به جاي فئوداليسم و همچنين اخذ فنون و معارف اسلامي در طي جنگ هاي صليبي، به دست آوردن مواد خام ارزان از شرق و غارت آن ها و کشف هند و آمريکا.
احساس عقب ماندگي در شرق ايراني و پيشرفت در غرب، موجب شکل گيري «غرب زدگي» مي شود. آل احمد عواملي چند را موجب شکل گيري غرب زدگي در ايران مي داند:
1. تمايل تاريخي به غرب
2. ناتواني در ساخت ماشين و رعب از آن
3. احساس حقارت و از دست دادن هويت فرهنگي
4. تقليد از ظواهر غرب و غفلت از شناخت سير تاريخي تمدن غرب
5. عقب نشيني روحانيت در مقابل ماشين
6. روشنفکران غرب زده
7. حکومت هاي وابسته
آل احمد معتقد است که غرب زدگي از آن کشوري است که مصرف کنده و وارد کننده ماشين است و اقتصادي مصرفي و عقب مانده دارد. از همين رو معتقد است که مقابله کردن با عوامل عقب ماندگي و تبديل کردن ايران به کشوري پيشرفته، مانع تشکيل يا گسترش غرب زدگي مي شود. پيشنهادهاي او براي رفع عقب ماندگي در ايران فهرست وار عبارت اند از:
1. اسکان برنامه ريزي شده عشاير
2. سامان بخشي شهري
3. توجه به نيازهاي کشاورزي مکانيزه
4. استقلال رسانه اي
5. استقلال رهبري کشور
6. محدود کردن تسلط نيروهاي نظامي بر جامعه ايران
7. پياده کردن دموکراسي واقعي
8. ساخت ماشين و تسلط بر آن.
در مجموع مي توان گفت آل احمد «غرب ستيز» نيست بلکه «غربزده ستيز» است. به نظر او غرب زدگي عارضه اي است که از بيرون آمده و در محيطي آماده براي بيماري رشد کرده. به نظر او ما بايد شخصيت فرهنگي- تاريخي خودمان را در قبال هجوم ماشين حفظ کنيم و دچار خودباختگي فرهنگي نشويم.

در خدمت و خيانت روشنفکران
 

آل احمد از نخستين کساني است که در ايران به مطالعه و بررسي روشنفکري پرداخته و در صدد شناخت ماهيت، زادگاه، محاسن و معايب اين پديده برآمده است. نگاه و تحليل او از روشنفکري و روشنفکران نيز همچون نگاه و تحليل اش در غرب زدگي، نگاهي انتزاعي نيست بلکه از منظري انضمامي و ملموس به تحليل پديده ها مي پردازد. جلال خود در مقدمه کتاب «در خدمت و خيانت روشنفکران» در مورد آن چه او را به نوشتن اين کتاب برانگيخت اين گونه مي گويد: «طرح اول اين دفتر در دي ماه 1342 ريخته شد؛ به انگيزه خوني که در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ريخته شد و روشنفکران در مقابل اش دستهاي خود را به بي اعتنايي شستند.» ( تهران، نشر فردوس، ص 15)
آل احمد خود روشنفکر را اين گونه تعريف مي کند: «روشنفکر کسي است که فارغ از تعبد وتعصب و به دور از فرمانبري، اغلب نوعي کار فکري مي کند و نه کار بدني، و حاصل کارش را که در اختيار جماعت مي گذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادي مي گذارد.» ( غرب زدگي، چ چهارم، تهران، نشر فردوس، ص 42) البته جلال تذکر مي دهد که تمام کساني که کار فکري مي کنند، لزوما روشنفکر نيستند زيرا علاوه بر کار فکري، داشتن رسالت اجتماعي نيز حائز اهميت است.
آل احمد روشنفکران را به دو دسته خودي و غير خودي تقسيم مي کند. دسته اول کساني هستند که با چرخ دستگاه حکومتي مي چرخند و دسته دوم روشنفکران مستقل و آزاده اي هستند که به دور از خدمتگذاري طبقه حاکم يا توجيه کردن کار حاکمان، کمر به خدمت طبقات محروم بسته اند.
آل احمد آن گاه مي کوشد تا در تاريخ ايران زمين رد پايي از روشنفکران خودي بيابد. البته روشنفکري واژه اي مدرن است و جلال هم به اين نکته تفطن دارد از همين رو خود تصريح مي کند که روشنفکري را در اين جا به معني عام کلمه در نظر دارد. او بر اين اساس «گئومات» هخامنشي را به عنوان اولين نمونه تاريخي روشنفکري در ايران، بر مي شمرد. سپس «زردشت» را معرفي مي کند و سپس «ماني» و در آخر «مزدک». جلال روشنفکر را کسي مي داند که چون و چرا کنده است، نفي کننده است، طالب راه بهتر است، راضي به وضع موجود نيست، به هيچ جا و هيچ کس سرسپرده نيست و در يک کلام روشنفکران را دنبال کننده راه پيامبران مي خواند. آل احمد از ناصر خسرو، سهروردي، فردوسي، خيام و هدايت نيز به عنوان نمونه هايي از روشنفکري در ايران نام مي برد.
جلال نسبت به اتحاد روحاني و روشنفکر خوشبين است و مي نويسد: «هر جا روحانيت و روشنفکري، هم زمان با هم و دوش به دوش هم يا در پي هم مي روند، در مبارزه اجتماعي بردي هست و پيشرفتي و قدمي به سوي تکامل و تحول؛ و هر جا که اين دو از در معارضه با هم درآمده اند و پشت به هم کرده اند يا به تنهايي در مبارزه شرکت کرده اند، از نظر اجتماعي، باخت هست و پسرفت و قدمي به سوي قهقرا.» ( در خدمت و خيانت روشنفکران، تهران، نشر فردوس، ص 275)
کوشش جلال در اين اثر کوششي دو سويه است. از يک سو مي کوشد تا روشنفکران را از وابستگي به استعمار و استبداد باز دارد و هم چنين خطر غربزدگي را به آن ها گوشزد کند و از سوي ديگر مي کوشد تا روحانيت را به وظيفه خطيري که بر دوش دارند آگاه کند و آن ها را از خمودي و تعصب و تحجر باز دارد.
منبع:کتاب جلال اهل قلم (زندگي، آثار و انديشه‌هاي جلال آل احمد)، حسين ميرزايي، انتشارات سروش، تهران، 1382



 

نسخه چاپی