سير تأويل نزد اسماعيليان (1)

سير تأويل نزد اسماعيليان (1)
سير تأويل نزد اسماعيليان (1)


 

نويسنده:ديـانا استــايگـروالـد *
ترجمه : محمدحسن محمدي ‌مظفر **




 

اشاره
 

مقالة حاضر گزارش مختصرى است از سير تأويل نزد اسماعيليان از آغاز تا دورة معاصر. نويسنده اين سير را به پنج دوره تقسيم مى‌كند: دورة اوليه که تأويل هنوز به شرح نظام‌مندي دست نيافته است، دورة فاطميان که ويژگي‌اش حفظ تعادل ميان ظاهر و باطن است، دورة الموت که در آن ارزش باطن بالا رفت اما ظاهر همچنان گام نخست در تشرف تلقي مي‌شد، دورة گنانى که در آن تأويل قرآن با دستورات اخلاقي و ديني همراه بود و دورة جديد که بر رويکرد عقلي به قرآن تأکيد مي‌شود. لحن مقاله جانبدارانه است و نويسنده در طى مقاله با اسماعيليان همدلى نشان مي‌دهد. نويسنده شهرستاني و خواجه ‌نصير طوسي را در شمار اسماعيليان آورده ولي مذهب اين‌دو مورد اختلاف است.

مقدمه
 

اين مقاله به بررسى چگونگى تفسير قرآن نزد اسماعيليان و شكل‌گيرى تأويل آنان مى‌پردازد[1] و گزارشى از تاريخ اين بحث ارائه مى‌دهد، هرچند مدعى نيست كه اين بررسى، بررسى جامعى است. حتى آنگاه كه اسماعيليان در روزگار سختى به سر مى‌بردند، باز هم در شمار حاميان باطن («معناى باطنى» وحى) بودند؛ زيرا آنان، و به‌ويژه اسماعيليان نزارى، به ضرورت وجود يک قرآن «ناطق» پاى‌بند هستند كه مي‌بايست در اين جهان مادى در دسترس باشد و وظيفة عمده‌اش روزآمد كردن تفسير قرآن براى زمان حاضر باشد. اسماعيليان به آموزة شيعى امامت معتقدند ـ آموزه‌اى كه به مثابة بنيان حكمت الاهى اسماعيلى است؛ اين آموزه مبتنى بر ضرورت وجود امامى معصوم و ملهَم از جانب خداست که پس از مرگ پيامبر، به هدايت مؤمنان در زندگى مادى و معنوى‌ آنها مى‌پردازد. اين امام علم و فهم كاملي از قرآن و شريعت دارد.
در قرن دوم / هشتم، جوامع شيعىِ تحت رهبرى امام جعفر صادق (علیه السّلام) انگشت‌نما شدند. با مرگ امام جعفر صادق(علیه السّلام) در 148/765 اسماعيليان از بقية شيعيان دوازده ‌امامى جدا شدند. اقتدار سياسى اسماعيليان با تأسيس سلسلة فاطمى در شمال آفريقا در 297/909 به اوج خود رسيد. پس از مرگ امام مستنصر باللّه در 487/1094، بر سر جانشينى او كشمكشي درگرفت. مستنصر پسر ارشدش، نزار، را به جانشينى خود منصوب كرده بود؛ ولى با مرگ مستنصر، الافضل، فرماندة كلّ سپاه، پسر جوان‌تر مستنصر به نام المستعلى را ــ كه با خواهر الافضل ازدواج كرده بود ــ به جاى او بر تخت نشاند. دو شاخة اسماعيليان نزارى و مستعلوى از همين‌جا پديد آمدند. اسماعيليان مصر، يمن و غرب هندوستان مستعلى را به‌عنوان امام مي‌دانستند، ولى اسماعيليان ايران و عراق به رهبرى حسن صباح (م518/1124) نزار (م489/1096) را به‌عنوان امام، جانشين مستنصر به رسميت شناختند.
اسماعيليان مى‌كوشيدند تا آگاهى انسان را به سطح بالاترى ارتقا دهند؛ آنان برخلاف تصويري که بيشتر مخالفانشان از آنان مي‌نماياندند هرگز افرادي هرزه و لامذهب نبودند؛ برعكس آنان زندگى‌ خود را وقف عبادت و اصلاح نفس مي‌كردند. هدف آنان كاملاً معنوى بود.
مذهب اسماعيلى نه فلسفه است و نه الاهيات، بلكه نوعى تئوزوفى[2] يا «حكمت الاهى»[3] است. اسماعيليان يكى از چشمگيرترين نظام‌هاي فكرى را بر اساس قرآن، علم كيهان و نوافلاطون‌گرايى بنا نهادند. اين سه مؤلفه در هم تنيده شدند تا جهان‌بينى‌اى غنى و منسجم را عرضه كنند. اسماعيليان در پى فهم كيهان و جايگاه خود در آن بودند.

تصوير 1 نظرية اسماعيليان دربارة تفسير :
 

ظاهر

رسول

باطن

نبى

باطنِ باطن

امام

تأويل اسماعيلى زمينه‌هاي مشتركى با تصوف دارد. ما بايد دو نوع تأويل را در اين مذهب از هم جدا كنيم: نخست، تأويل برتر كه روشنگر معناى باطنِ باطن متن است و حقّ ويژه و انحصاري امام است؛ دوم، سطح پايين‌ترى از تأويل در كار است كه روشنگر معناى باطنى است كه اعضايي خاصّ از دعوت اسماعيلى مي‌توانند آن را به كار گيرند؛ اينان تفسيرى از قرآن ارائه مى‌دهند كه متناظر با سطح معنوى خودشان است. نوعِ دوم تأويل شبيه تأويل صوفيانه است. روش اين نوع تأويلْ كشف (نوعى «گشودگى» بر قلب مفسّر) ناميده مى‌شود و متكى است بر وجود مرشد، لطف خدا و قابليت روحانى مفسّر.
از نظر مارشال هاجسن[4] تأويل صوفيانه نسبت به تأويلاتى كه در اسماعيليه يافت مى‌شود كمتر رمزگونه يا نمادين است و بيشتر بر تجربة شخصى‌اى متمركز است كه واژه‌ها الهام‌بخش آن‌اند. صوفيان از راه جست‌وجوى معناى باطنى واژه‌هاي قرآن، در پى احياى حالات روحانى‌اى بودند كه خاستگاه اين واژه‌ها هستند. تأويل آنان با انزوا و مراقبه همراه بود. از نظر صوفيان هدفْ تقرّبِ به خدا از طريق قرآن است. اگرچه اسماعيليان نيز عارف‌اند و به مراقبه مى‌پردازند، ولى به نظر مى‌رسد كه رويكرد آنان به قرآن عقلانى‌تر از رويكرد صوفيان است. اسماعيليان با غور در ريشه‌ها و بازيافتن و آشكاركردن آنچه درونى يا پنهان است، درصدد فهم قرآن‌اند. اين كنكاش هم عقل و هم روح را درگير مى‌كند تا حقايق كشف شوند. تأويل آنان مبتنى بر واژه‌ها، ترتيب حروف و محاسبة ارزش عددى حروف است. از نظر آنان هر آيه از قرآن يک معناي ظاهرى و چندين معناى باطنى دارد.
در هر دور از هفت روز (در چارچوبِ زمانى قلمرو فلكى) يک آدم آفريده مى‌شود و سلسلة نبوّت با پيامبرى پايان مى‌يابد كه امامانى جانشينش مى‌شوند. دور امامت با قائم‌القيامه پايان مى‌يابد كه تأويل كتاب‌هاي وحيانى سابق را آشكار خواهد كرد. شش پيامبرِ ناطق اصلى (نطقاء) هر يک با امامى همراه بوده‌اند:

جدول 1 سلسله نبوت :
 

روزها    

پيامبران                

امامان

-

1

آدم

شیث

تنزیل

2

نوح

سام

تأویل

3

ابراهیم

اسماعیل

تنزیل / تأویل

4

موسی

هارون

تنزیل

5

عیسی

شمعون (پطرس)

تأویل

6

محمد

علی

تنزیل / تأویل

7

-

قائم القیامه

تأویلِ تأویل


 

مفسّران نخستين
 

دورة پيش از فاطميان، از امام اسماعيل (حدود 147/764 يا بعد از آن) تا امام رضى‌الدين عبداللّه (م حدود 268/882) ادامه داشت. اين دوره، دورة ستر (اختفا) بود كه در آن امامانْ مستور (پنهان از تودة مردم) بودند؛ زيرا زندگى‌شان در معرض خطر قرار داشت. مفهوم مستور بودن را بايد از مفهوم غيبت نزد شيعة امامى ــ كه به معناى آن است كه مهدى تا روز رستاخيز[5] غايب است ــ متمايز ساخت. در همين اوضاع پيچيده بود كه رسائل اخوان الصفا به نگارش درآمد. اين نوشته‌ها در مكتوبات اسماعيلى از اهميت زيادى برخوردارند و به دست نويسندگانى تأليف شدند كه اطلاعات گسترده‌اى از نوشته‌هاي يونانى و علوم گوناگون رايج در آن زمان داشتند؛ ولى اين رساله‌ها شرح نظام‌مندى از تأويل ارائه نمى‌دهند.
اخوان الصفا مردم را به سه طبقه تقسيم مى‌كنند: نخست عامّة مردم‌اند كه بايد از شريعت پيروى كنند تا شخصيتشان را ارتقا دهند. طبقة دوم درك دينى‌شان را با مطالعة قرآن و سنّت (قول و عمل پيامبر) ارتقا مى‌دهند. اين طبقه از استدلال برهانى برخوردارند و توانايى اجتهاد دارند تا به براهين متقن دست يابند. اين گروه به درجات معنوى بسيارى تقسيم مى‌شوند. طبقة سوم عبارت‌اند از خواصّ كه معانى باطنى و خفىّ قرآن را مى‌دانند. اينان مطهّرون‌اند؛ يعنى پيامبران و امامان كه از اسرار دين آگاه‌اند.[6]
اخوان توضيح مى‌دهند آياتى از قرآن كه به استواى خدا بر عرش، سمع و بصر و نطق خدا اشاره دارند، نبايد به صورت تحت لفظى معنا شوند. تنها خدا و عالمانِ به تفسير قرآن مى‌توانند اين‌گونه آيات را به‌طور شايسته معنا كنند.[7] آنان همچنين مى‌كوشند دربارة ارزش عددى حروف عربى‌اى كه در آغاز برخى سوره‌هاي قرآن قرار گرفته‌اند نظريه‌پردازى كنند تا در نهايت نتيجه بگيرند كه معناى آنها بايد سرّى بماند و به خواصّ از بندگان خدا اختصاص يابد.[8]آنان همچنين از برخورد موسى (كه صاحب شريعت بود) با خضر (كه صاحب سرّ بود) تأويلى خاص ارائه مى‌دهند.[9] دربارة ماهيت قرآن، اخوان اصوات و كلمات و حروف را مخلوق تلقى مى‌كنند؛ ولى مفاهيم يا معانى موجود در علم خدا را غير‌مخلوق مى‌دانند.[10]

مفسّران دورة فاطميان
 

دورة فاطميان با امام عبيداللّه (م322/934) آغاز شد و با امام العاضد (م567/1171) پايان يافت. دولتى اسماعيلى در افريقيه (تونس) و بعداً در شمال آفريقا تشكيل شد. دانشگاه الازهر حدود360/942 تأسيس شد. حكمت الاهى اسماعيلى به‌تدريج به دست نسفى (م331/942)، ابوحاتم رازى (م322/4ـ933)، ابويعقوب سجستانى (قرن چهارم/دهم)، قاضى نعمان (م363/974) و ديگران نظم و تدوين يافت. اسماعيليان بعدى با تلاش‌هاي حميد‌الدين كرمانى (م412/1024) و ناصر خسرو (م پس از465/1072) به قالبى رسمى دست يافتند. خصيصة حكمت الاهى فاطميان حفظ تعادل ميان ظاهر و باطن است.
برخى از كتاب‌هاي مهم در موضوع تأويل عبارت‌اند از: كتاب الشواهد و البيان، و كتاب الكشف منسوب به منصور اليمن (م302/914)، كتاب اعلام النبوّة ابوحاتم رازى، تأويل الدعائم و اساس التأويل قاضى نعمان، كشف المحجوب و كتاب الينابيع ابويعقوب سجستانى (م حدود390/1000)، راحة العقل حميد‌الدين كرمانى و المجالس المؤيد ‌فى‌الدين شيرازى (م470/1077).
منصور اليمن (ابن‌حوشب) ــ داعى مشهورى كه عهده‌دار نشر مذهب اسماعيلى در يمن بود ــ تأويل اين آيه‌ از سورة ياسين «خورشيد را نسزد كه از ماه پيش افتد، و نه شب را كه بر روز سبقت گيرد؛ هر يك فقط در مدار خاص خود بنا بر قانون طبيعت شناور است» (يس: 40) را چنين بيان مي‌کند: در قرآن خورشيد نماد امام است و ماه مظهر حجّت (برهانِ امام) است كه شخصيتى معنوى است. امام معمولاً بر حجّت خود پيشى نمى‌گيرد مگر اينكه او دعوة الباطن را تشكيل دهد. عدم سبقت شب بر روز به اين معناست كه دعوة الباطن بر دعوة الظاهر پيشى نمى‌گيرد.[11]
قاضى نعمان، فقيه معروفى كه براى چهار خليفة نخست فاطمى خدمت كرد، در اساس التأويل گفته‌اى منسوب به امام جعفر صادق(ع) را نقل مى‌كند: «ما مى‌توانيم دربارة يك كلمه به هفت وجه سخن بگوييم». هنگامى كه سؤال‌كننده حيرت‌زده مى‌گويد: «هفت!»، امام بى‌درنگ پاسخ مى‌دهد: «بلى، و بلكه هفتاد. اگر از ما بيشتر بخواهيد، مى‌توانيم باز هم آن را افزايش دهيم». نعمان توضيح مى‌دهد كه متناظر با درجات معنوىِ گوناگون تفسيرهاى محتمل زيادى وجود دارد. هر چه در سلسله مراتب معنوى بالا رويد، شمار تفسيرها افزايش مى‌يابد.[12]
نعمان در تأويل الدعائم معانى باطنى هفت دعائم (پايه‌ها) را شرح مى‌دهد:[13]
نخستين پايه از نظر اسماعيليان ولايتِ (محبت، دلبستگى به) اهل بيت پيامبر است. از نظر نعمان هر پايه مظهرِ يكي از پيامبران، از آدم تا محمّد(ص)، است. آدم نخستين پيامبرى بود كه ولايتش بر فرشتگانى كه در برابرش سجده كردند (بقره: 34) واجب شد. آدم نخستين پيامبر، و ولايتش نماد ولايت همة پيامبران و امامان بعدى است.
در حكمت الاهى اسماعيلى دومين پايه يعنى طهارت با دومين پيامبر، نوح، پيوند يافته است. نوح به منظور تطهير انسان‌ها فرستاده شد. نوح آمد تا هر گناهى را كه پس از زمان آدم انجام شده بود، پاك كند. سيلابِ زمان نوح نماد طهارت است؛ چنان‌که براى پاك كردن بدن از چرك به آب نياز است. معناى روحانى (باطن) آبْ علم به حقيقت غايى است كه براى طهارت و صعود معنوى لازم است.
سومين پايه نماز (صلاة) است و نعمان آن را به ابراهيم پيامبر ربط مى‌دهد كه خانة خدا را در مكّه به‌عنوان جهت نمازها (قبله) براى مسلمانان بنا كرد.
موسى معرّف زكات است؛ زيرا او نخستين پيامبرى است كه از فرعون خواست كه خود را تزكيه كند (تَزَكّى، رک: نازعات: 18). ريشة زكات در زبان عربى با تطهير مرتبط است؛ زيرا از طريق زكات است كه انسان ثروتش را با دادن بخشى از آن به فقرا، پاك مى‌كند.
صوم (روزه) با عيسى مرتبط است. مريم ، مادر عيسى به قومش گفت: «من براى خداى رحمان روزه‌اى نذر كرده‌ام و اين روز با بشرى سخن نمى‌گويم» (مريم: 26). بنابراين معناى باطنى صوم عبارت است از سكوت دربارة باطن.
از آنجا كه حجّ آخرين چيزى است كه خدا آن را واجب كرد، با آخرين پيامبر، محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، مرتبط است. او نخستين[14] كسى است كه مسلمانان را به انجام دادن حجّ در مكّه دعوت كرد.
آخرين پاية اسلام، جهاد (تلاش در راه خدا)، با امام هفتم در سلسلة امامان ربط يافته است. امام هفتم كه ناطق نيز ناميده مى‌شود، از طريق تلاشش براى پاك كردن دين، بخشى از معانى سرّى قرآن را آشكار مى‌كند. آخرينِ امامانِ هفتم، قائم القيامه، حقيقت سرّى را كاملاً آشكار و امّت اسلام را متّحد خواهد کرد.
بدينسان محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علت نقشش، بر ساير پيامبران برترى مى‌يابد؛ به اين معنا كه دو پاية اسلام ـ حجّ و جهاد ـ با او و ذرّيه‌اش مرتبط شده است.

جدول 2 معناى باطنى هفت پايه :
 

-

راهنمايان معنوى

پايه‌هاي ايمان

1

آدم

ولایت

2

نوح

طهارت

3

ابراهیم

صلات

4

موسی

زکات

5

عیسی

صوم

6

محمد

حجّ

7

امام

جهاد

ابويعقوب سجستانى، از داعيان خراسان، در كتاب المقاليد تفاوت ميان تنزيل (وحى صريح) و تأويل را به‌روشنى توضيح مى‌دهد:
تنزيل شبيه موادّ خام است، ولى تأويل شبيه مصنوعات است؛ مثلاً طبيعت انواع گوناگونى از چوب توليد مى‌كند، ولى اگر صنعتگر روى آن كار نكند و شكل خاصى مثل در، صندوق، صندلى و غيره به آن ندهد، چوب فايده‌اى جز هيزمى كه طعمة آتش شود ندارد. ارزش و فايدة چوب تنها وقتى آشكار مى‌شود كه صنعتگرىِ صنعتگر را به خود بپذيرد... . همين‌طور تنزيل شامل چيدن كلمات است. در زير اين كلمات معانى ارزشمندى قرار دارد و متخصص تأويل همان كسى است كه معانى مقصود را از هر كلمه بيرون كشيده و هر يك را در جايگاه شايسته‌اش قرار مى‌دهد. بنابراين، تفاوت ميان تنزيل و تأويل همين است.[15]
نقش تأويل همواره بعد از تنزيل است. نقش پيامبر آن است كه تنزيل و شريعت را به مردم برساند در حالى كه نقش وصى آن است كه معانى باطنى را به‌تدريج از طريق تأويل آشكار كند. تنها وصى است كه به جايگاه مناسب هر چيز در اين سلسله مراتب، كه به وسيلة تأويل آشكارش مى‌كند، علم دارد.
سجستانى توضيح مى‌دهد كه تأويل براى دو گروه از آيات قرآن ضرورى است: يكى آيات مشتمل بر اشياى مادى نظير آسمان و زمين و كوه‌ها و دومى آيات متشابه. او در فصل دوازدهم كتاب الافتخار، نمونه‌هايي از تأويل را بيان مي‌کند؛ براي مثال دربارة آية 105 سورة انبياء و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون مى‌گويد كه نبايد اين آيه را به معناى تحت لفظى تفسير كرد؛ زيرا هميشه ظالمان بوده‌اند كه زمين را به ارث برده‌اند. زمينى كه گياهان بر آن مى‌رويند منبع تغذية همة جانداران است؛ بنابراين معناى باطنى آن ]ارض[ تغذية روح، يعنى علم روحانى، است. دربارة آية 104 سورة انبياء يوم نطوى السماء كطىّ السّجلّ للكتب نيز مي‌گويد که «سماء» به معناى شريعت است كه در روز قيامت منسوخ خواهد شد.[16]
ناصر خسرو حجّت خراسان بود، (بايد به ياد داشت كه رتبة حجّت در طى دورة فاطمى ‌با رتبة‌ حجّت در دورة الموت و پس ‌از آن يكسان‌ نيست). او در كتاب شش فصل، مثال‌هايى از تأويل ارائه مى‌دهد. در آية 3 سورة هود، خدا دربارة مؤمن مى‌فرمايد: و أن استغفروا ربّكم ثمّ توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا الى أجل مسمّى و يؤت كلّ ذى فضل فضله و ان تولّوا فانّى أخاف عليكم عذاب يوم كبير، ناصر خسرو خاطرنشان مى‌كند كه تعبير «أجل مسمّى» حاكى از آن است كه خدا مؤمن را تا زمانى كه او صاحب الزمان، يعنى امام كه معلّم عالى است، را تصديق كند به علمِ حقيقت راهنمايى خواهد كرد.[17]قرآن در قالب نمادها و مثل‌هايى ارائه شده است كه اگر امامِ حقيقى آنها را توضيح ندهد، عقل بشر قادر به حلّ كردن تعارض‌هاي آنها نيست.[18]
از نظر ناصر خسرو قرآن بايد مرحله به مرحله نازل شود تا اينكه امامان در زمان خود معناى باطنى آن را از راه تأويل به‌تدريج بر مردم آشكار كنند. اين مطلب در اين آيه مورد اشاره قرار گرفته است: و قرءاناً فرقناه لتقرأه على الناس على مُكث و نزّلناه تنزيلا (اسراء: 106).[19]او همچنين توضيح مى‌دهد كه ظهور قائم القيامه هدف آفرينش است. همة پيامبران قبلاً از ظهور او خبر داده‌اند و دربارة قدرت او به مردم هشدار داده‌اند؛ چنان‌که در آيات 1ـ3 سوره نبأ آمده است: عمّ يتساءلون * عن النبأ العظيم * الّذى هم فيه مختلفون.[20]

مفسران دورة الموت
 

دورة الموت از امام نزار تا امام ركن‌الدين خورشاه امتداد داشت. دولت اسماعيلى نزارى را حسن صباح (م 518/1124) در الموت تشكيل داد. فقط در طى قيامة القيامه ــ كه امام حسن عَلى ذِكرِهِ السلام در 559/1164 آن را اعلام كرد ــ شريعت ملغا شد. به گفتة هانرى كربن:
حاصل اين اعلام، ظهور اسلام معنوى صرف و به دور از هر گونه روحية شرعى و بندگى شريعت بود، ديانت شخصى قيامت كه همان ولادت روحانى است. زيرا معناى‌باطنى وحى‌نبوى را آشكارساخته و تجربة عملى‌آن را امكان‌پذير مى‌كند.[21]
حكمت الاهىِ الموت ارزش باطن را بالا برد در حالى كه ظاهر را به‌عنوان قدم اول در تشرّف، ضرورى مى‌دانست. بعدها جلال‌الدين حسن در دورة امامتش، شريعت را مجدداً برپا كرد. در 654/1256 الموت به دست هلاكوخان مغول ويران شد؛ ولى مذهب اسماعيلى در ايران در پوشش تصوف باقى ماند.
شهرستانى (م 548/1153) فرقه‌نگار و مورخ بانفوذ اديان كه در اين زمان مى‌زيست، مخفيانه به اسماعيلية نزارى پيوست.[22] شهرستانى در الملل و النحل[23]در برابر ديدگاه صابئان مذكور در قرآن، ديدگاه حنفاء (جمع حنيف يعنى كسانى كه «به توحيد خالص مى‌گروند») را دربارة ضرورت وجود راهنمايى برخوردار از عصمت از جنس بشر، مي‌پذيرد. وى در نهايهاش بر اين حقيقت تأكيد دارد كه پيامبر اسلاف خود را تأييد و جانشين خود را اعلام مى‌كند.[24]او به حديثى كه معمولاً شيعيان نقل كرده‌اند، استناد مى‌كند كه بنا بر آن «زمين هرگز از امامى كه طبق امر خدا عمل كند، خالى نيست».[25]

شهرستانى در مفاتيح الاسرار[26] مى‌گويد:
 

عامه و شيعة منتظره قائل نمى‌شوند مگر به امامى غايب و منتظَر در حالى كه خدا بر روى زمين «بندگان محترمى دارد كه در سخن گفتن بر او پيشى نمى‌گيرند، و در هر كارى به امر او عمل مى‌كنند» (انبيا: 27). «او بندگانى را به‌عنوان وارث كتاب خود برمى‌گزيند» (فاطر: 32). هر كس با آنان بجنگد، با خدا جنگيده؛ هر كس آنان را دوست بدارد، خدا را دوست داشته؛ هر كس از آنان اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده؛ و هر كس در برابرشان سجده كند، خدا را سجده كرده است. [27]
شهرستانى در بيشتر نوشته‌هايش نسبت به على(علیه السّلام) و اهل بيت پيامبر وفادارى نشان مى‌دهد. او حديث مشهور ديگرى را نقل مى‌كند كه در آن پيامبر فرموده است: «در ميان شما كسى هست كه براى تأويل قرآن خواهد جنگيد؛ همان‌طور كه من براى تنزيل آن جنگيدم. همانا او (على) همان كسى است كه كفش مرا پينه مى‌زند (خاصف النعل)».[28]
شهرستانى در مجلس رتبه‌هاي معنوى متفاوت را به‌روشنى از هم جدا مى‌كند: موسى به‌عنوان قاضى شريعت، خضر به‌عنوان نايب قاضى قيامت و على(علیه السّلام) به‌ عنوان قائم. دو نور از ابراهيم به ميراث رسيد: نورى ظاهر و نورى مستور. اين دو نور يادآور مفهوم شيعى نور النبوّه و نور الامامه است. شهرستانى برخى مفاهيم اسماعيلى را تعليم مى‌دهد؛ نظير امر در مقابل خلق، على(علیه السّلام) در رتبة امر اول و حسن به‌عنوان وارث وحى. اين کتاب بر ضرورت وجود راهنمايى كه به جهان مادى و معنوى تعلق داشته باشد، تأكيد مى‌كند. براى هر سطحِ معنوى معلمى هست.[29] از نظر شهرستانى ماه و خورشيد و ستارگان را كه در قرآن ذكر شده‌اند، بايد به‌گونه‌اى تفسير كرد كه به درجات متفاوت در سلسله مراتب روحانى اشاره داشته باشند: داعى (كه نمادش ستاره است)، حجّت (كه نمادش ماه است) و امام (كه نمادش خورشيد است) در اين جهان ظاهرند. شهرستانى آشكارا مى‌گويد كه در روز قيامت، على(علیه السّلام) نقش قائم را خواهد داشت كه بهشتيان را از دوزخيان جدا مى‌كند. توصيف على(علیه السّلام) به قائم صبغه‌اى اسماعيلى (و بالاخص نزارى) دارد. ابواسحاق قهستانى (م904/1448) از نويسندگان اسماعيلى نزارى، به حديثى از پيامبر اشاره مى‌كند كه على(علیه السّلام) را به‌عنوان قائم توصيف كرده است: «و مصطفى فرمود كه على بن‌ابى‌طالب كرّم اللّه وجهه در روز قيامت يك تنه عَلَم قيامت را برپا مى‌دارد».[30]
شهرستانى در مجلس تأويلى از پذيرش موسى از سوى آن بندة خدا، آن‌طور كه در سورة كهف (59ـ82) نقل شده است، ارائه مى‌دهد. درك او از تحول پوياى بشر مشابه مذهب اسماعيلى است كه در آن هر پيامبرى دور جديدى را آغاز مى‌كند. شهرستاني همگام با حسن صباح درك جديدى از سنّت اسماعيلى نزارى پديد مى‌آورد. در دورة الموت، موسى ــ كه جزئى از جهان گذراست ــ با پيامبر ناطق در رتبة نفس كلّى متناظر است. از سوى ديگر، خضر كه حجّت و در رتبة عقل كلى است، به جهان ازلى تعلق دارد. شهرستانى تحول معنوى ابراهيم را به همان شيوه‌اى نقل مى‌كند كه ابوحاتم رازى در كتاب الاصلاح و قاضى نعمان در اساس التأويل نقل كرده‌اند. اين نويسندگان اسماعيلى تشرّف ابراهيم را قبل از رسيدن به مقام نبوّت، به دست داعى (ستاره)، سپس حجّت (ماه) و سرانجام امام (خورشيد) نقل كرده‌اند.[31] شهرستانى خضر را همان بندة خدايى مى‌داند كه موسى را به‌تدريج با حقايق باطنى آشنا كرد. خضر به موسى كمك مى‌كند تا از درجات معنوى بالا رود. شخصيت خضر در مجلس شهرستانى با حجّتِ امام ــ كه در مذهب اسماعيلى نزارى شخصيتى در رتبة دوم اهميت است ــ يكى است. بر خلاف پيامبر ناطق، حجّتْ معصوم است و شبيه «انسان كامل» صوفيان است. خضر جاودان است و معرفتى باطنى وراى زمان و مكان در اختيار دارد. در قطعة ذيل خضر موسى را سرزنش مى‌كند:
دى و امروز و فردا زمان است و تو مرد زمانى، ترا حكم زمانى بايد كرد. من مرد زمان نيستم، مرا دى و امروز و فردا همه يكى است؛ هر چه بخواهد بود، مرا ببوده است و غاصب كه بخواهد آمد بنزديك من آمده است؛ كفر كودك كه خواهد بود، مرا بوده است؛ ديوار كه بخواهد افتاد مرا بيفتاده است. من حكم زمانى نمى‌كنم زيرا كه حكم من فوق الزمان است. ترا سالى ببايد گشت تا مرا بيابى، من‌بيك لحظه ترا بيابم، بيك لحظه از مشرق به‌مغرب رسم. مكان و زمان تحت من‌اند و من فوق الزمان و فوق المكان، هر حكم كه كنم نه زمانى باشد.[32]
موسى قاضى شريعت است، در حالى كه خضر نايب قاضى قيامت (يعنى على) است.[33] در سطح ظاهر گويا اعمال خضر (خضر كشتى را سوراخ كرد تا [علي الظاهر] اهل كشتى غرق شوند و بچه‌اى را كشت) بر خلاف شريعت است؛ ولى در حقيقت اعمال او موافق شريعت است؛ زيرا او از عميق‌ترين معانى آن آگاه است.
شهرستانى در مفاتيح الاسرار تأويلى از دو سورة نخست قرآن ارائه مى‌دهد كه مبتني بر اقوال منسوب به اهل بيت است. شهرستانى على(علیه السّلام) و اهل بيت را ستايش مى‌كند و مى‌گويد كه پيامبر خاندانش را براى جمع‌آورى قرآن منصوب كرد. بنابراين تنها مصحف على(علیه السّلام) معتبر و كامل بود. شهرستانى تأويل‌هاي مبتنى بر آراي شخصى را محكوم مى‌كند؛ او توضيح مى‌دهد كه برخى آيات نيازمند دخالت يك مرجع‌اند. تفسير قرآن به على(علیه السّلام) و جانشينانش تعلق دارد. شهرستانى حديثى را از پيامبر نقل مى‌كند كه مى‌گويد «قرآن بر هفت حرف نازل شد» كه متناظرند با هفت سطح تفسير. او ميان تأويل و تفسير فرق مى‌گذارد. تفسير از ريشه فَسر است به معناى «شرح دادن»، ولى به سَفَرَ به معناى كَشَفَ نيز نزديك است. هر تأويلى تفسير است ولى هر تفسيرى تأويل نيست. تأويل يعنى برگرداندن شىء به معناى اولش. شهرستانى آيات متشابه قرآن را به جهان مادى ربط مى‌دهد در حالى كه آيات محكم به جهان معنوى اشاره دارند.[34]
نصيرالدين طوسى (م676/1274) در يكى از آثارش به نام سير و سلوك گرويدن خود به مذهب اسماعيلى را شرح داده است.[35] در اثر ديگرى به نام تصورات، تأويلى از هفت پاية اسلام نزد اسماعيليان ارائه مى‌دهد كه مكمّل تأويل قاضى نعمان است: شهادت به معناى تصديق خداست. طهارت به معناى آن است كه شخص بايد خود را از قواعد مقرّر دينى بگسلد. نماز يعنى تبليغ شناخت خدا. روزه به معناى تمرين تقيّه است؛ يعنى انسان نبايد معانى باطنى قرآن را براى كسانى كه توانايى فهم آن را ندارند، افشا كند. زكات يعنى انتقال آنچه خدا به ما داده است به ديگران. حجّ نماد دست كشيدن از اتصال به اين دنياى مادى و پى‌جويى از قلمرو ابدى است. پاية هفتم يعنى جهاد به معناى طلب فناى خود در خداست.[36]
ابواسحاق قهستانى، داعى اسماعيلى نزارى كه در دورة امامت امام مستنصر باللّه دوم (م885/1480) زندگى مى‌كرد، توضيح مى‌دهد كه وصى (جانشين پيامبر) بنابر ظرفيت هر کس به او علم مى‌دهد. وصى با كسانى كه تنها تنزيل را مى‌پذيرند، به شيوة تنزيل سخن مى‌گويد و براى كسانى كه تأويل را مى‌پذيرند، معانى باطنى آن را آشكار مى‌كند. نقش على(علیه السّلام) آن بود كه امتش را از حالت غرق شدن در نصوص شريعت به عالم حقائق بياورد.[37] از نظر قهستانى كسى كه اسرار شريعت را مى‌فهمد به حقيقت رسيده است. كسانى كه امام را مى‌شناسند، به حالت «نماز دائم» رسيده‌اند؛ چنان‌که در اين آية قرآن ذكر شده‌اند: «الذّين هم على صلاتهم دائمون» (معارج: 23). احكام ظاهرى براى آنان نيست. آية ديگرى كه ذكر شده اين است: «باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب» (حديد: 13). بنابراين كسانى كه معانى باطنى شريعت را مى‌دانند، به جهان رحمت تعلق دارند. از نظر قهستانى، بدن مادى قبر است و احكام شريعت عذاب‌هاي قبرند كه براى كسانى كه فقط به نصوص شريعت چسبيده‌اند، ذخيره شده‌اند.[38]
مستنصر باللّه دوم، امام نزارى، در پنديات جوانمردى به پيروانش دستور مى‌دهد:
اگر كسى امام زمانش را نشناسد، او را به امام زمانى نپذيرد، دستوراتش را چنان بداند كه قبلاً در اوامر صريح شريعت وجود داشته است، اشارات قرآن و احاديث را به امامت از متكلمان دريافت كند و اگر بنا به رأى متكلمان عمل كند، همة كارهاى متدينانه‌اش بيهوده خواهد بود.... زيرا معناى درست قرآن و احاديث تنها نزد امام است. پيامبر خدا كه درود خدا بر او باد، خود گفته كه هر كس ذرّية او و كتاب خدا را راهنماى خود بگيرد، هرگز گمراه نخواهد شد. تعبير «ذرّية من» بنا بر آل‌عمران: 34 (ذرّية بعضها من بعض) به امام اشاره دارد. ولى امام را تنها مى‌توان به كمك امامى ديگر شناخت؛ زيرا او كسى است كه امام او را از ميان فرزندان خود به اين منصب مى‌گمارد. تنها او امام است نه كسى ديگر. انسان‌هاي فانى نمى‌توانند هيچ كس را به‌عنوان امام خود برگزينند.[39]
بنابراين امام مستنصر باللّه دوم صريحاً ضرورت قبول قرآن و «امام زمان» ــ به‌عنوان تنها كسى كه معانى باطنى و عميق قرآن را مى‌داند ــ را ابراز مى‌دارد.
ادامه دارد ...

پى‌نوشت‌ها :
 

* مشخصات كتاب‌شناختى اين اثر چنين است:
Steigerwald, Diana, "Isma`ili Täwil", in The Blackwell Companion to The Qur'an, ed. Andrew Rippin, Blackwell publishing, 2006, pp. 386-400.
** عضو هيئت علمي دانشگاه اديان و مذاهب.
[1]. براى مطالعة بيشتر دربارة تأويلات اسماعيليان و نقد و بررسى آراي آنان رک: محمد كاظم شاكر، روش‌هاي تأويل قرآن (چاپ دوم، بوستان كتاب قم، 1381) فصل پنجم، ص 205-263؛ على آقانورى، «اسماعيليه و باطنى گرى» در مجموعه مقالات اسماعيليه (چاپ دوم مركز تحقيقات و مطالعات اديان و مذاهب قم، 1384) ص 249ـ307 و محمّد بهرامى، «اسماعيليه و علوم قرآنى» (1) و(2) در فصلنامة پژوهش‌هاى قرآنى، ش31، ص190ـ207 و ش32، ص178ـ201.
[2]. Theosophy
[3]. Divine Wisdom
[4]. Marshall, Hodgson, The Venture of Islam, I, 394-5, 400.
[5]. آنچه در روايات آمده، آن است كه مهدى در آخرالزمان و قبل از پايان يافتن دنيا و برپايى قيامت، ظهور مى‌كند نه اينكه تا روز قيامت در غيبت باشد. تعابيرى از قبيل «يخرج فى آخرالزمان»، «لاتقوم الساعة»، «لو لم‌يبق من الدهر الاّ يوم/ ليلة»، «لاتنقضى الايام و لايذهب الدهر»، «لو لم‌يبق من الدنيا الا يوم / ليلة» و «لاتذهب الدنيا» از تعابير مكرّر در روايات است؛ رک: معجم احاديث الامام المهدى، ج1، ح53ـ70،75،84ـ87، 89، 93، 96ـ98. م
[6]. بطرس البستاني، رسائل اخوان الصفا، ج3، ص504 و 511ـ512.
[7]. همان، ص344ـ345.
[8]. همان، ص378ـ383.
[9]. همان، ص509.
[10]. همان، ص517.
[11]. Asghar Ali Engineer, The Bohras, p 56.
انجينير از نسخة شخصى خودش از كتاب الشواهد و البيان نقل مى‌كند.
[12]. ابوحنيفه نعمان، اساس التأويل، ص27؛ اسماعيل پوناوالا، «تأويل قرآن در نگاه اسماعيليان»، ص147.
[13]. Asghar Ali Engineer, The Bohras, p 55.
نقل قول انجينير از تأويل الدعائم بر اساس نسخة شخصى خود اوست.
[14]. آنچه از قرآن فهميده مى‌شود آن است كه قبل از پيامبر خاتم، حضرت ابراهيم مأمور بوده كه مردم را به حجّ فراخواند؛ رک: حجّ: 26ـ29. م
[15]. السجستانى، کتاب المقاليد، اقليد52، به نقل از: اسماعيل پوناوالا، «تأويل قرآن در نگاه اسماعيليان»، ص135.
[16]. پوناوالا، «تأويل قرآن در نگاه اسماعيليان»، ص142.
[16]. شهرستانى، مفاتيح الاسرار، ج1، ص121ـ122؛ عقيده مشابهى‌را نعمان(الرسالة‌المذهبة، ص38) اظهاركرده است.
[17]. ناصر خسرو، شش فصل، ص36ـ37.
[18]. همان، ص49ـ50.
[19]. همان، ص51ـ52.
[20]. همان، ص59ـ60.
[21]. كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ص137.
[22]. دربارة مذهب شهرستانى بحث‌هاي زيادى درگرفته است. نويسندة مقاله به قرائنى در آثار او اشاره دارد كه اسماعيلى بودن او را مى‌رسانند، در اين باره نيز رک: محمّد بهرامى، «گرايش مذهبى شهرستانى»، پژوهشهاى قرآنى، ش21 و 22، و مهدى فرمانيان، «شهرستانى؛ سنّى اشعرى يا شيعى باطنى؟»، مجموعه مقالات اسماعيليه، چاپ دوم، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384. م
[23]. شهرستانى، کتاب الملل و النحل، ج1، ص560ـ562.
[24]. همو، نهاية الاقدام في علم الکلام، ص486.
[25]. همان، ص478ـ479.
[26]. شهرستانى، مفاتيح‌الاسرار، ج1،‌ص121ـ122؛ عقيده مشابهى را نعمان ( الرسالة‌المذهبة، ص38) اظهاركرده‌است.
[27]. اصل عبارت شهرستانى چنين است: «]و كما أنّ ابليس لم‌يقل بالامام الحاضر الحىّ القائم كذالك[ العامّة و الشيعة المنتظرة لم يقولوا الاّ بالامام الغائب المنتظر و للّه فى الارض عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون... عباد أورثهم كتابه فقال ثمّ أورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا... و من حاربهم فقد حارب اللّه و من أحبهم فقد أحبّ اللّه و من أطاعهم فقد أطاع اللّه و من سجد لهم فقد سجد اللّه». ظاهراً نويسندة مقاله با تقطيع عبارت شهرستانى برداشتى خلاف مقصود او را ارائه داده است، در حالى كه اگر اين قطعه در سياق خود كه بخشى از آن در ابتداى همين قطعه در كروشه آورده شده است، لحاظ شود، برداشتى متفاوت از آن حاصل مى‌شود. م
[28]. شهرستانى، کتاب الملل و النحل، ج1، ص409ـ410.
[29]. همو، مجلس مکتوب شهرستاني منعقد در خوارزم، ص123ـ124.
[30]. قهستانى، هفت باب، ص40.
[31]. Steigerwald, La Pensee, p 294-5.
[32]. شهرستانى، مجلس مكتوب شهرستانى منعقد در خوارزم، ص126.
[33]. همان، ص127.
[34]. شهرستانى، مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، ص307ـ308 و 310ـ312؛ Steigerwald, La Pensee, p 70-2
[35]. دربارة مذهب خواجه نصيرالدين طوسى نيز بحث‌هايى شده است. شيعيان امامى وى را از بزرگ‌ترين عالمان شيعة امامى اثناعشرى مى‌دانند و كتاب تجريد الاعتقاد او همراه با شرح علامه حلّى بر آن در زمرة كتاب‌هاي درسى عقايد در حوزه‌هاي شيعى است؛ ولى دربارة مذهب او در زمانى كه در قلاع اسماعيليان به سر مى‌برده است، اختلاف نظرهايى وجود دارد. در اين باره رک: حميد ملك مكان، «خواجه نصيرالدين طوسى و اسماعيليان»، مجموعه مقالات اسماعيليه.
[36]. اصل عبارت چنين است: «اول شهادت آنكه خداى را بخدائى شناسى، دويم طهارت آنكه از آيين و سنّت گذشته دست بدارى، سوم نماز آنكه پيوسته از خداشناسى گوئى، چهارم روزه آنكه با مبطلان سخن بتقيّه گوئى تا پيوسته بروزه بوده باشى، پنجم زكات آنكه آنچه خداى تعالى بتو ارزانى داشته بديگران ارزانى دارى، ششم حجّ آنكه دست از اين سراى فانى بدارى و طلب سراى باقى كنى، هفتم جهاد آنكه خود را در ذات خداى معدوم كنى» (تصورات يا روضة التسليم، تصحيح ولاديمير ايوانف، تهران: نشر جامى، 1363، تصور 26، ص134). م
[37]. قهستانى، هفت باب، ص31ـ32.
[38]. همان، ص53.
[39]. مستنصر باللّه دوم، پنديات جوانمردي، ص48ـ49.

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب



 

نسخه چاپی