عرفان هاي نوظهور (5)

عرفان هاي نوظهور (5)
عرفان هاي نوظهور (5)


 

تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : راسخون



 

تقسيم بندي عرفان هاي نوظهور
 

این عرفان ها می توانند تقسیم بندی های مختلفی داشته باشند و نمی توان با همه آنها به یك گونه برخورد كرد، اینها هر كدام یك معنا و موضع دارند باید اینها را تفكیك كرد.
بعضی از آنها به گونه ای ریشه های دینی دارند و جوانه هایی از درخت كهنسال دین در سنت های مختلف هستند مثل دراویشی كه ما اكنون در كشور داریم، به هر حال اینها بر تنه درخت سنت رسته اند مانند نعمت اللهی ها، صفی علی شاهی ها و... كه خود را جدا از سنت گذشته نمی دانند، برخی از این عرفان ها هم كاملا زاده افكار مدرن هستند مثل گروه هایی كه در آمریكا و اروپا به وجود آمده اند مانند گروه های شیطان پرستی ، خداگریز، اپیسم و پانكیسم، رپیسم و... اینها دیگر خود را برخاسته از سنت نمی دانند، بلكه خود را نوعی تحرك علیه وضعیت مدرن می دانند. عده ای هم حالت بینابین دارند، نه سنت را خوب می توانند درك كنند و نه دل به مدرنیته دارند، می گویند كه ما پست مدرنیم، می گویند كه ما زاده مبارزه با عقلانیت مدرن هستیم، عقل ما را ارضا نمی كند و جهت نمی دهد، بنابراین وضعیت سومی را به وجود آوردند. بعضی از اینها هم پالوده عرفان های گذشته هستند، یعنی همان عرفان های گذشته هستند كه به شكل جدید ظهور پیدا كردند و حرف جدیدی ندارند. عده زیادی هم زاده شیادی بعضی از كسانی هستند كه از دلدادگی و سادگی انسان معاصر سوء استفاده می كنند، به همین خاطر معتقدم كه باید اینها را تفكیك كرد و نباید به یك شكل با آنها برخورد كرد، اما همه اینها زاده نوعی نیاز در انسان امروز است كه به قول یكی از متفكران كه می گوید قرن بیست و یكم قرن افسردگی لقب خواهد گرفت، یعنی بشر مدرن همه چیز دارد، جز دل و عشق. این افسردگی شروع شده از قرن ۱۹ را عرفان های جدید جذب می كند، نباید آنها را بد تلقی كرد، بلكه باید با آنها خوب برخورد و آنها را جذب كرد. خیلی از این افراد كه جذب این عرفان ها می شوند، افراد خوب و سالمی هستند و تنها در تشخیص راه دچار مشكل شده اند. به تعبیر مولانا، وقتی پول تقلبی را بخواهیم خرج كنیم، چرا از ما می گیرند؟، چون پول اصلی و معتبری هست كه این پول را با آن قیاس می كنند و پول تقلبی را می گیرند، این عرفان های كاذب هم چون عرفان اصلی طرفدار و خریدار دارد، به بركت آن طرفدار پیدا كرده و گسترش یافته اند، البته يك علت گسترش آنها، این است كه این عرفان ها بیشتر خود را با شرایط مدرن تطبیق دادند تا نگاه به شرایط سفت و سخت سنتی. بیشتر از همه این دلیل گسترش آنهاست، یعنی كسانی كه وارد این وادی شدند هم نیازهای شخصی خودشان برآورده می شود و هم شرایط روز برایش مهیاست و هم درگیری ندارد، اینها بحث های عمیق فلسفی است كه باید به جای خود مورد بحث قرار بگیرند.
نگاهي گذرا به عرفانهاي آمريكايي، شرقي، فرا روانشناختي و بومي
در اين قسمت براي روشن شدن بحث و داشتن نمايي كلي از اين عرفان ها، آنها را به چهار گروه تقسيم كرده ايم و در قسمت هاي بعد مفصل تر و موردي به اكثر آنها مي پردازيم.

عرفانهاي آمريکايي
 

يكي از مهدهاي عرفانهای کاذب و نوپدید قاره پهناور آمریکا می باشد. آمریکا که از دیر باز دست خوش تحولات بوده و بعد از پیدا شدن آمریکا و تسخیر آن توسط اروپایی ها و آمیخته شدن عقاید های باستانی و جدید باعث شکل گرفتن عقاید جدیدی شد شاید اینکه آمریکا را بعد از هند دومین مهد عرفان میدانیم به خاطر پهناور بودن و عدم هم فکری وهم اندیشی در این سرزمین دانست.
عرفانهاي آمريکايي از روزگاران قديم در آمريکاي جنوبي بويژه در مکزيک شکل يافت، ولي پس از جنگ جهاني دوم توسعه پيدا کرد. عرفانهاي سرخ پوستي در شکلهاي گوناگون تولتک(دون ميگوئل روئيز)، سو(گوزن سياه متولد 1862)، ساحري(کارلوس کاستاندا 1935) ظهور يافته است. مهمترين منابع عرفان سرخ پوستي، کتابهاي کاستاندا مانند: آموزشهاي دون خوان، واقعيتي جداگانه، دومين حلقه اقتدار، ارمغان عقاب، آتش درون و قدرت سکوت است که از سال 1968 به بعد منتشر شده و شرح ديدارهاي خود را با جادوگر مکزيکي به نام دون خوان مطرح مي کند. انديشه هاي سرخ پوستي بيشتر به توصيه هاي اخلاقي مي پردازند و به اعتقادات مربوط به خدا و آخرت کاري ندارند و با استفاده از گياهان دارويي و حالتهاي توهم زا، انسانها را از واقعيتها دور مي سازند. عرفان اِکنکار يکي ديگر از عرفانهاي نوظهور و سکولار آمريکايي است که توسط پال توئيچل متوفاي 1971 پديد آمد. وي علاوه بر برگزاري کارگاه هاي آموزشي براي سفر روح در کاليفرنيا، در سال 1970 موفق به تأسيس مؤسسه اکنکار شد. بعد از توئيچل، «سري داروين گرايس» در سال 1971 تا 1981 و سپس «سري هارولد کلمپ» استاد حق در قيد حيات شدند. کلمپ در سال 1969 توسط توئيچل به مقام اک رسيد. هدف اکنکار قادر ساختن انسان براي سفر روح و ترک از کالبد فيزيکي است و در نهايت رسيدن به سرزمين بهشت حقيقي يا انامي لوک(جايي که سوگماد در آن به سر مي برد) هدف است. البته، انسان در اين سفر از مسير زمان مي گذرد. عنصر تفکر و عنصر نور و صوت در اکنکار نقش مؤثري دارند. توئيچل از اديان وعرفانهاي مختلف براي اين فرقه بهره برده است. کتابهاي اکنکار، دندان ببر، نسيم تحول، سرزمينهاي دور، اکنکار کليد جهان هاي اسرار و... است. مهمترين مشکلهاي اکنکار اين است که بدون وحي و طريقت الهي مي خواهد مسير زمان را طي کند، در حالي که اگر هم با شهود، مسيري را دريابند باز احتمال خطاي شهود و خلط خيال متصل با منفصل است.
طرفداران اكنكار قائل به عدم ممنوعیت ازدواج با محارم هستند و چند نفر از اینها که در ایران ادعای جانشینی می کنند با مادر و خواهر خود ازدواج کرده اند.
عرفان عشقي پائولوکوئيلو يکي ديگر از عرفانهاي آمريکايي است. وي در 1947 در برزيل به دنيا آمد پس از مشکلات متعدد با خانواده وتحصيل، جنبشهاي هيپي گري و مارکسيستي و بحران معنويت و مذاهب گوناگوني مانند کريشنا، بودا، يوگا، هندو والحاد را تجربه کرد و سالها با مواد مخدري چون کوکائين، مواد روان گردان، مسکالين، ماري جوانا سرگرم بود. وي در سال 1379 شمسي به ايران سفر کرد. کوئيلو با استفاده از مذاهب مختلف و با بهره گيري از رمان و عرفان و سياست به تأليف آثاري چون مکتوب، کوه پنجم، کيمياگر، راهنماي دلاور نور، دومين مکتوب، عطيه برتر، شيطان و دوشيزه پريم پرداخت. کتاب «سفر به دشت ستارگان» کوئيلو، بارها ترجمه و قبل و بعد از انقلاب منتشر شده اند. کتاب ديگري هم با عنوان «سرخ پوستان بزرگ مي گويند» در نمايشگاه بين المللي کتاب سال 83، توزيع شده است. پيام اين عرفان سرخ پوستي، پيوند عرفان با زندگي است. اين مدل عرفاني، وارد مباحث عرفان نظري ابن عربي مانند: وحدت وجود و انسان کامل، حضرات خمس، اعيان ثابته و تعين اول و ثاني و ساير بحثهاي عرفان نظري نشده اند؛ بلکه عرفان و معنويت را با زندگي پيوند زده اند و به شدت از روان شناسي موجود هم استفاده مي کنند؛ شعار آنها اين است که ما ثروت نمي خواهيم؛ ما عشق و صلح مي خواهيم. يک مقوله جذاب و جوان پسند که هر انساني طالب صلح و عشق و محبت و اين چيزهاست. نکته جالبي که اين عرفانهاي سرخ پوستي دارند، دين ستيزي است؛ يعني مي گويند: ما سعادت شما را تأمين مي کنيم، بدون اينکه حاجتي به دين و شريعت الهي داشته باشيد؛ اگر معنويت، صلح و آرامش مي خواهيد، عرفان سرخ پوستي را فراگيريد.

عرفانهاي شرقي (هندي)
 

عرفانهاي هندي فعال در ايران معاصر نيز عبارتند از: آيين هندوييسم، آيين بوديسم، يوگا، اشو، ساي بابا، رام ا... و کريشنا.
هند سرزمینی کهن و پهناور که در جنوب شرقی آسیا قرار دارد و بعد از چین دومین کشور پر جمعیت دنیا می باشد که بیش از 2000 هزار سال قبل از میلاد مسیح مردمان آنجا افرادی سیاه چهره با موهای مجعّد بودند به نام « دراویدیان ».
هند دارای قدمت بوده و آنها از همان قدیم دارای صنایع معمارهای بودند و از لحاظ اعتقادی و دینی هم از همان زمانها دین و مذهب داشتند و معتقد به چیزهای خاصی بودند از جمله می توان اعتقاد به تناسخ و انتقال روح و اعتقاد به چند گانه پرستی را نام برد .
در اواسط هزاره دوم قبل از میلاد مسیح مردمانی از نژادی دیگر به هند حمله کردند آنها آریایيهای بودند که مردمانی بلند قامت و سفید چهره که از سلسله جبال هندو کش در جنوب سیبری به سه منطقه حمله ور شدند که بخشی به اروپا رفتند که مردمانی چون یونانیها ،لاتینیها ، ژرمنها و اسلاوها را به وجود آوردند و بخشی هم به مشرق یعنی ایران آمدند و آئین زرتشتی را به وجود آوردند و گروهی دیگر به هند سرازیر شدند و آئین هندویی را پدید آوردند.
کم کم آریایيها در آئین و فرهنگ مردم هند رسوخ کردند و شغل خودشان که شبانی بود به کشاورزی تغییر دادند و آریایيها دارای اعتقادات عجیبی بودند از جمله اینکه آنها چند گانه پرست بودند از گیاهان نامعلومی شرابی مسکر درست می کردند به نام «سوما » و آن را با شیر مخلوط می کردند و می نوشیدند و نثار درگاه خدایان می کردند و آن را شرابی الهی می دانستند و هنگام قربانی شراب را می نوشیدند و هنگام قربانی سرود های می خواندند و این سرود ها از مغز روحانیون آنها تراوید ه بود و بعد ها آن سرود ها جمع آوری شد و نخستین و قدیمی ترین کتاب مقدس هند بنام « ودا » تبدیل شد.
قبایل هند در آن زمان بدین صورت بود که هر قبیله یک رئیس داشت به نام « راجه » و این مقام به حکم وراثتی از پدر به فرزند منتقل می شد و پدر خانواده « پیتار » ( با پاتر در لاتین و فادر در انگلیسی و واتر در آلمانی و پدر در فارسی هم ریشه است ) نامیده می شد و مادر خانواده یا همسر خانواده به نام « ماتار » ( با کلمه ماتر در لاتین و مادر در فارسی هم ریشه است ) نامیده میشد که شغل او فرمانبرداری از شوهر و اداره تمام امور خانواده بود.
و آمیخته شدن آریایيها با هندی ها باعث تشکیل ادیان زیادی شد و به جرات می توان هند را قطب الدیان و المذاهب و سرزمین هزار ادیان نامید.
پس باید هند اول به هند و عرفانهای وابسته به آن پرداخت و علت اینکه چرا هند را باید ابتدا مورد برسی قرار دهیم و چرا عرفانهای هندی مهم تر هستند. شاید بتوان دو عامل را ذکر کرد

الف : به خاطر قدیمی بودن آنهاست.
 

ب : بسیاری از جریانهای نو پدید از جریانهای هندی متاثر شده اند و هندیها مجموع ادیان خود را بنام هندوییزم به جهان عرضه کردند.
هند دارای دو شاخه کلی در عرفان می باشد.
الف : عرفانهای باستانی و سنتی که قبل از میلاد مسیح بوده اند که دارای پنج محور می باشند
1. آئین ودا
2. آئین جین
3. آئین برهمن
4. آئین تانترا
5. مهمترین کیش هند آئین بودا

ب : عرفانهای نو پدید یا نوظهور
 

1. یوگا
2. اشو
3. سای بابا
4. رام اله
5. کریش نا
6. یوگا نادا
7. دالای لاما
که عرفان بودا از همه آنها مهمتر و پر طرفدار ترین عرفان هندی در جهان می باشد از عرفانهای جدید می توان به عرفان اشو و سای بابا اشاره کرد که از لحاظ اعتقادی بسیار خطرناک می باشند عرفان اشو یک عرفان خانه برانداز و خانه خراب کن می باشد چون فرهنگ این عرفان برهنگی و سکس می باشد و معنویت را از این راه می دانند.
يکي از گروه هاي عرفاني هندي که در سالهاي اخير مطرح شده «يوگا» است. يوگا به معناي پيوستن و مهار کردن است. يوگا، سابقه طولاني دارد ولي در قرن اخير بيشتر مورد توجه شده است. اين مدل عرفاني، داراي شش ساحت است، زيرا معتقد است انسان داراي هفت بدن و هفت چاکرا و مراکز انرژي است، هدف يوگا از تمرينهاي جسماني و روحي، آرامش و تسلط روح بر بدن است.
«اُشو»، يکي ديگر از گروه هاي عرفاني هند است. نام اصلي اُشو، باگوان شري راجنيش است. وي در سال 1931 در روستاي کوچوادا دراستان مادياپرادش هند به دنيا آمد و در سال 1990 از دنيا رفت. وي ادعا مي کند در 21 سالگي، نور الهي را در خود احساس کرد. و مذهب خود را مطرح ساخت. تحصيلات اُشو در فلسفه بود، مدتي به آمريکا رفت و مريداني پيدا کرد، ولي به دلايلي از آمريکا اخراج شد. وي، هرگز کتاب ننوشت و تنها 7000 سخنراني داشت که به 650 جلد کتاب(مانند: بلوغ، راز بزرگ، راز شهامت و خلاقيت، آواز سکوت، ملکوت، آفتاب درسايه، شورشي) تبديل شده و به سي زبان زنده دنيا نيز ترجمه شده است. اُشو، ديدگاه هايي در باب عشق و حقيقت زن و مدرنيته دارد.
رام ا...، يکي ديگر از فرقه هاي هندي است و نحوه پيدايش آن به تحولات در ويشنو برمي گردد؛ با اين بيان که مذهب ويشنو با تاختن سلاطين غزنوي در قرن دهم ميلادي، توسط راماننده مصلح هندي تغييراتي يافت و «نئوويشنوييسم» پديد آمد و سپس يکي از شاگردانش به نام شيخ کبيرپانتيس(متولد 1440 ميلادي از پدر مسلمان و مادر ويشنوو متوفاي 1518 ميلادي)، مذهبي ترکيبي از اسلام و ويشنو يعني رام ا... (خداي ويشنو و خداي اسلام) را به وجود آورد. اين فرقه در ايران توسط ا. م. رام ا... با اعتقاد به ضرورت تولد دوباره و آموزشها و تعاليم اسرار در دو نشريه(هنرزندگي متعالي و حرکت دهندگان) گسترش يافت. فرقه رام ا...، تمام اديان را برابر مي داند.
کريشنا، يکي ديگر از عرفانهاي نوظهور است. کريشنا مورتي در جنوب هند در خانواده در سال 1896 در خانواده اي برهمن به دنيا آمد و در سال 1986 در 91 سالگي از دنيا رفت. تحصيلاتش در اروپا در رشته روان شناسي بود و بر خودشناسي و آزاد شناسي دروني و سفر روح و دروني اعتقاد داشت. مهمترين کتابهاي او عبارتند از: تعاليم کريشنا مورتي، حضور درهستي، حقيقت و واقعيت، پرواز عقاب، براي جوانان، خشونت و خلاقيت، عرفان و خود شناسي.
ساي بابا، ديگر فرقه هندي است که بر پاره اي از علاقه مندان به معنويت تأثير گذاشته است. ساي بابا در سال 1835 در حيدرآباد در خانواده برهمن به دنيا آمد و در 1918 از دنيا رفت. تعاليمش را از کتابهاي مقدس هندوها و اسلام گرفته بود. وي با تعاليم ساده اش وبرخي امور خارق العاده که براي او ادعا مي کنند، طرفداران زيادي يافته است. وي به اعتقادات هندو مانند تناسخ قايل است و بر ذکر خدا و توجه به عالم درون و عشق و برابري اديان و مذاهب تأکيد مي کند. اين عرفانها هم به يک دين زميني تبديل شده اند؛ مثلاً امروزه بوديسم، يک دين است؛ اما نه يک دين آسماني و الهي، بلکه دين زميني و بشري؛ يعني کاملاً مي خواهد کارکرد دين را داشته باشد.
بحثهاي عرفاني، سير و سلوک و دستورالعمل دارند؛ به طور نمونه در همين کتاب اُپانيشادها مطالبي هست که حتي با بعضي مضامين روايي ما که مثلاً مي فرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» يا «انفع المعارف معرفة النفس» سازگاري دارد؛ به شناخت نفس و شناخت انسان اهميت مي دهد. چون يکي از مهم ترين دغدغه هاي انساني اين است که «من کيستم؟» و «انسان کيست؟» و عرفانهاي شرقي، به زَعم خودشان به اين سؤال پاسخ داده اند و جالب اين جاست که در دو سه سال اخير هم مکرر کتابهاي اينها منتشر و وارد بازار شده است؛ کتابهاي «اشو»، مانند «مراقبه و هنر» بيش از ساير عرفانهاي شرقي در کشور ما مطرح اند. به هر حال، در زمينه بوديسم و تائوئيسم و هندوئيسم و امثال اينها کتابهاي فراواني در بازار کتاب موجود است که جايگزين عرفانهاي اسلامي مي شود و نسل جواني که علاقه مند به عرفان و معنويتند، گرفتار آن مي شوند. وجه اشتراک عرفانهاي شرقي عقل ستيزي است نه دين ستيزي؛ چون به هر حال، مکاتب خود را به دين تبديل کرده اند. آنها مي گويند: ما با مسايل عرفاني به کشف و شهودهايي مي رسيم که حتي با بديهيات عقلي هم تعارض دارد؛ مثلاً به اين نتيجه مي رسيم که اجتماع نقيضين محال نيست.
«والتر استِيس» در کتاب عرفان و فلسفه اش يکي از وجوه اشتراک عرفان را همين مي داند و مي گويد: عرفان، باورهايي عقل ستيزانه دارد، در حالي که عرفان اسلامي چنين نيست؛ مثلاً ابن ترکه در تمهيد مي گويد: يکي از معيارهاي تشخيص شهود الهي از شهود شيطاني اين است که شهود را با عقل بسنجيد، اگر مخالف عقل بود، معلوم مي شود شهود شيطاني است. ولي عرفانهاي شرقي، عقل ستيزند و اجتماع نقيضين را هم ممکن مي دانند.

عرفانهاي فرا روانشناختي
 

دسته ديگري از عرفانهاي سکولار است که متأسفانه مدتي است در ايران معاصر گسترش پيدا کرده است. اين فعاليتها عبارتند از: معنا درماني، هاله بيني، طالع بيني، ان. ال. پي، هيپنوتيسم، مديتيشن و.... اين عرفانها پس ازجنگ جهاني دوم براي کنترل سربازان در مسکو و سپس در اروپا مطرح شد. اين تحقيقات توسط استراندر و شرويدردر کتاب «اکتشافات رواني درپشت پرده آهنين» در سال 1970 در آمريکا منتشر شد. تمام ادعاهاي اين جريانها در خصوص هاله بيني، کف شناسي، چهره شناسي، مديتيشن(شناسايي بخش ناشناخته وجود انسان)، ان. ال. پي (برنامه ريزي عصبي- زباني براي ارتباط برتر)، هيپنوتيسم(خواب مصنوعي) غير علمي واثبات نشده اند.

عرفانهاي بومي
 

اين عرفان ها که به فرقه هاي صوفيه معروفند، از گذشته هاي دور در کشور ما و در جوامع اسلامي رواج داشته و پس از جنگ هم توسعه پيدا کرده اند. فرقه هايي چون ذهبيه، خاکسار، شاه نعمة اللهي و... از آن جمله اند که داراي تشکيلات و خانقاه نيز مي باشند و در منازل و معابدشان، برنامه هاي فرهنگي دارند. اين فرقه ها عمدتاً دين ستيز نيستند، اما يا فقه ستيزند يا مرجع ستيز؛ يعني يا مي گويند: کاري به فقه و شريعت نداشته باشيد، يا مي گويند: احکام فقهي را قبول داريم(حتي وضو مي گيرند، نماز مي خوانند، احکام و مناسک عبادي را انجام مي دهند) ولي مرجعيت را قبول ندارند. معتقد به اين نيستند و نمي پذيرند که مسايل فقهي و شرعي را بايد از مرجع تقليد گرفت. و اگر اندکي از آنها، مسأله تقليد از مرجعيت را مي پذيرند، در نهايت گرفتار بدعتند. اين جماعت بنايشان بر اين است که آثارشان را چاپ نکنند. البته گروه هايي هستند که آثارشان را منتشر مي کنند؛ مثلاً کتابهايي با عنوان معرفت روح، طب روح، راه کمال، مباني معنويت فطري و معنويت يک علم منتشر شده که از نورعلي الهي و فرزندش دکتر بهرام الهي است. آنها فرقه مکتب را ساخته اند و از فرقه اهل حق منشعب شدند. مطالب آنها بسيار جذاب، جالب و خواندني است؛ ولي چيزي که در اين کتابها ديده نمي شود، احکام فقهي است. آنها مي پندارند که انسان با همين معنويت و سلامت روح و نفس مي تواند به کمال برسد. شکي نيست که تصوف بومي در تاريخ اسلام خدمات ادبي فراواني داشته اند؛ ولي بحث در اين نيست که اين جريانها چه خدمات وخطاهايي ادبي داشته اند، بحث در اين است که اين جريانها، جامعه اسلامي ايران را با چه پيامدهاي فکري و فرهنگي روبرو مي سازند. آيا نسل جوان با تفکر صوفيانه وعرفانهاي سکولار در زمان تهديدهاي خارجي به دفاع از مملکت برمي خيزند؟ بدون شک، پاسخ منفي است. نکته ديگر اينکه، عقلانيت صوفيانه، به گونه اي است که نمي گذارد توسعه علمي تحقق يابد. تاريخ اسلام و اروپا نشان داده است که هر گاه تفکر صوفيانه توسعه مي يافت، علم و دانش به افول مي گراييد.
نقاط مشترك عرفان هاي نو ظهور

نقطه مشترك اول:
 

در این عرفان‌ها خدای متعالی، به زمین آمده و در درون بشر جای گرفته است. کسانی مانند «پائولوکوئیلو»،«اوشو» و «وین‌ دائر» از خدا سخن می‌گویند، اما خدای متعالی در تعالیم این افراد مرده و تنها شامل یک نیروی درونی است که با نیروی فکری به خصوص تمرکز می‌شود این نیرو را مهار کرد و به جریان انداخت و از ان استفاده کرد.
این موضوع، غربی‌های متدین را نگران کرده است به طوری که نام این جنبش جدید را شرقی‌سازی غرب گذاشته‌اند. چون در تفکر تائو و بودا، خدای متعالی را خیلی قبول ندارند و از نیروی درونیه صحبت می‌کنند. مانند معابد تائو (دین باستانی در سرزمین چین) که در آن معابد ورزشی است و نیروهای درونی را در قالب تمرینات ورزشی به جریان‌ می‌اندازد. به همین علت است که تئولوژیست‌ها و الهی‌دانان غربی، فریادشان بلند شد که مسیحیت از دست می‌رود و دین‌داری مردم غرب، در حال شرقی شدن است.
بر اساس کتاب «جنبش‌های نوین دینی، چالش‌ها و راهکارها» نوشته برایان ویلسون، گفت: ویلسون در مقاله‌ای به نام «شرقی‌سازی غرب» می‌گوید که در 40 سال اخیر، 30 درصد از مردم غرب و مسیحیان، باور به معاد را از دست داده‌اند و باور به تناسخ را پذیرفته‌اند.

نقطه مشترک دوم:
 

در این عرفان‌ها، خدایی درونی با شبکه‌ای از نیروی طبیعی و شعور عالم‌گیر در ارتباط است و خدای ما جلوه‌ای از خدای کیهانی است.

نقطه مشترک سوم:
 

این عرفان‌ها می‌گویند برای هدایت شدن به ندای درون خودش گوش کن. البته قلب جلوه‌گاه الهامات الهی است و پیامبر برای احساس خیر و شر، رجوع به قلب را سفارش می‌کند، پس قلب سرچشمه الهامات الهی است، اما وسوسه‌ها در این قلب حضور جدی دارند. پیامبران عصر جدید، این موضوع که به ندای درونی گوش کن را بیان می‌کنند در حالیکه هیچ معیاری از تشخیص خیر و شر را معرفی نمی‌کنند.
چگونه مقابله كنيم؟
دو راه برخورد با اين گونه عرفان هاي نو ظهور وجود دارد؛ راه ايجابي و راه سلبي كه برخورد سلبي را بايد به حكومت واگذار كرد و خواست تا اجازه نفوذ هر نوع كتاب با هر روش و هدفي در پيكره جامعه داده نشود، ولي در عين حال راه مناسب برخورد ايجابي است. در آثار ديني ما و از جمله قرآن كريم، در ارائه مفاهيم و آموزه ها، بسيار از داستان بهره گرفته كه خود نشانگر اهميت و تأثيرگذاري اين قالب هنري است؛ چنان كه پائولوكوئيلو نيز در نگارش «كيمياگر» از مثنوي بهره برده است. از اين رو مثنوي منبع ارزشمندي براي تبديل شدن به اين نوع داستان هاست.
اندیشمندان دینی ما باید جهل زدایی کنند؛ یکی از مهم ترین علل و عوامل جهل و نادانی افرادی که به فرقه های کاذب و دروغین گرایش دارند، جهل به عرفان حقیقی و همین‌طور نا‌آگاهی نسبت همین فرقه های نوظهور است.
ما باید شناختی حقیقی، هم از دین اسلام و هم از فرقه های نوظهور را برای جامعه بیان کنیم؛ اگر جوانان را با شیوه های خاصی به انحراف می کشانند، ماهم باید با استفاده از همان شیوه ها، در بین نسل جوان آگاهی بخشی کنیم.
با توجه به سخنی از امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 147نهج البلاغه، مبنی بر این که هرگز نمی توانید راه رشد را بیابید، مگر آن که راه انحراف را هم نشان دهید، مي توان گفت: وظیفه اندیشمندان مسلمان که می خواهند، به شیوه ای علمی با گرایش جوانان به فرقه های نوظهور مقابله کنند، بیان شناخت عرفان حقیقی و پلیدی های عرفان های کاذب در کنار یکدیگر است.
عرفان اسلامی ناشناخته است، یعنی افراد، موضوعات و آثار عرفان اسلامی ناشناخته اند، برای این كه در عرفان اسلامی هم نگرش های مختلفی وجود دارد، یعنی همه مسلمان ها با همه گرایش های عرفانی اسلامی موافق نیستند، اكنون در اهل سنت عده ای هستند كه عرفان را قبول ندارند، تعدادی هم عرفان های خاصی را قبول ندارند، علت اصلی ناشناخته ماندن عرفان اسلامی این است كه به وحدت نظر نرسیدیم كه تا كجا عرفان، دینی است و تا كجا، مطابق با شریعت هست و تا كجا نیست؟! اكنون وقتی عرفان های كاذب با صدها گونه تبلیغ و روش عرفان مورد نظر خود را تبلیغ می كنند، ما هنوز در شرایط اولیه عرفان اسلامی درگیر هستیم، طبیعی است كه آن عرفان ها گسترش می یابند. به نظر می رسد اگر ما می خواهیم نسل جوان جدید را جذب كنیم و اینها را به سنت فرهنگ اسلامی سوق دهیم، باید نگره های تازه ای برایشان ایجاد كنیم و آنها را به این تفكر بكشانیم كه تو در عین این كه فردیت خود را داری و حفظ می كنی، می توانی سنت را هم داشته باشی و لزومی ندارد كه وقتی فردیت داری، سنت را فدا كنی یا وقتی سنت داری، فردیت خود را رها كنی. این شبهه ها و مشكلات را اگر بتوانیم با تشكیل جلسات تخصصی و مراكز فرهنگی كاملا معنوی و عمیق بررسی و تبلیغ كنیم، خیلی از جوان ها جذب خواهند شد. جوان های ایرانی دوست ندارند از سنت جدا شوند، به شكلی پا در هوا هستند، نه می خواهند یكسره جذب مدرنیته شوند یا یكسره جذب سنت شوند، دوست دارند كه هر دو را با هم داشته باشند و نمی دانند چكار كنند. مشكل اصلی جوان ها اینجاست كه باید روی این مسائل فكر كرد و جلسات تخصصی و میزگرد تشكیل داد تا كارشناسان راجع به این موضوع به بحث بنشینند و راه حلی ارائه كنند.
وقتی كسی را از كاری منع می كنیم، باید چیزی جایگزین به او معرفی كنیم، اگر به جوان امروزی بگوییم كه سنت داریم این امر دیگر مساله جوان معاصر نیست، امام علی(ع) می فرمایند كه «فرزندان به زمانه خودشان شبیه ترند تا به زمانه پدر و مادرشان »، این نكته كلیدی است، باید سنت را با بسته بندی جدیدی به جوان معرفی كرد تا او جذب شود. امروزه نمی توان به دانشجوی پزشكی گفت كه «تجریدالاعتقاد » خواجه نصیر را مطالعه كن، او نه می فهمد، نه زبانش را می داند نه برایش جاذبه دارد، اگر این كتاب را در بسته بندی جدید و به شكل و زبان جدید به او ارائه كنیم، این كار جوان را جذب می كند و او به مطالعه آن می پردازد و لذت می برد.
منظورم این است كه راه جلوگیری از گسترش عرفان های كاذب این است كه نگاه معنوی دینی و كلاسیك سنتی خودمان را با بسته بندی جدید و با تطبیق مسائل روز به جوان ها منتقل كنیم، در عین حال كه از سنت جدا نشویم و خلافی در سنت انجام ندهیم و به جوان ها عرضه كنیم تا جذب دیگر چیزها نشود. به هر حال از قدیم الایام به ما یاد دادند كه بچه ها را مطابق با سنت های روز تربیت كنیم. مثلا در رساله حقوق امام سجاد(ع) آمده است كه حق فرزند بر والدین است كه اسم خوبی برایش انتخاب كنند، این یك سنبل است، برای تفكر و زندگی فرزند هم حقوقی بر گردن والدین است، نسل جدید با ما خیلی متفاوت است. راه درست این است كه نگره های جدید را با سه ویژگی جاذب، آسانگیر و زیبا تعریف كنیم، عرفان های كاذب چیزی نیست كه پایایی داشته باشد، اینها خود به خود از بین می رود، عرفان های كاذب مانند كف هستند كه از بین می روند و دریا پایدار می ماند. فرهنگ ایرانی اسلامی خیلی جاذبه دارد، يكي از پژوهشگران ديني مي گويد: « در لندن درباره نظریه ادبی ناصر خسرو سخنرانی می كردم، باور نمی كنید چند نفر از حضار گریه می كردند، می گفتند كه این حرف ها در فرهنگ شماست؟!، گفتم ناصر خسرو جزو متفكران درجه دوم، سوم كشور ماست». اگر متفكران درجه اول را به آنها بشناسانیم، ببینید چقدر جذب می شوند. در طول تاریخ هند و عثمانی را با شمشیر نگرفتیم، اكنون هم لازم نیست با شمشیر وارد فرهنگ و كشوری شویم، ارائه فرهنگ اسلامی و عرفان اسلامی ایرانی، كشورهای دشمن را به زانو در می آورد.
مطلبي از صحيفه امام خميني (ره) ذكر مي كنيم، اين نامه در جلد اول و تحت عنوان "دعوت به قيام براي خدا" منتشر شده است؛ تاريخ‌نامه 15 ارديبهشت 1323 است. در قسمتي از اين نامه آمده است: "امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است، اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را دعوت نكنيد، ‌فرداست كه مشتي هرزه گرد، شهوت‌ران بر شما چيره شده و تمام آيين شما را دست‌خوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه‌ خداوند عالم چه عذري داريد. "
امام، در اين نامه بر قيام دروني تأكيد كرده است و اين قيام دروني اگر اتفاق بيفتد، آن‌گاه قيام بيروني منتج خواهد شد. به وزيدن نسيم روحاني الهي هم اشاره شده است، طي پنجاه سال گذشته شاهد، رشد معنويت‌هاي نوظهور و عرفان‌هاي دروغيني بوده‌ايم. در واقع در اين نامه كه 66 سال پيش، نوشته شده، به درستي به شرايط آن روزها تاكيد كرده است. از همان سال‌ها به بعد فرقه‌هاي عرفاني كاذب شروع به رشد مي كنند، تحولي در عالم هستي اتفاق مي‌افتد، كه زمينه بروز عرفان را باز كرد.
شاهد پرده‌نشين و آن سر مستوري كه در سينه اوليا الله بود، بايد از پشت پرده اعيان شود. عرفان اسلامي كه مورد تأييد اهل بيت است و قبل از اين سينه به سينه منتقل شده است، بايد فاش شود. نكات لطيف اتحاد انسان با خدا بايد بازگو شود، شايد در گذشته انسانها، ظرفيت فهم اين مطالب را نداشتند و سوتفاهمات فراواني وجود داشت. اما امروز پائول توئيچل، يوگاناندا و اوشو از اتحاد با خدا مي‌گويند، بايد معنويت ناب اسلامي را تبليغ و ترويج كرد.
ژرفاي سهمگين سخنان اهل بيت كه براي همه قابل فهم نبود و مي‌فرمودند كه "ان حديثنا صعبٌ مستصعب. " شايد براي مردم اين روزگار سهل‌تر شده باشد. چه بسا اسراري كه در سورة توحيد پنهان بود تا مردماني در آخر الزمان به فهم آن دست يابند، براي مردم عصر ما كشف شود و شايد امروز آخر الزمان باشد.
چه كسي مي‌داند كه يكي از شرايط ظهور و زمينه‌هاي آمدن منجي همين افزايش سطح فهم و آمادگي براي درك عرفان و معرفت در سطوح بالا نيست. به گمان نويسنده، اين طلب و عطشي كه انسان در آغاز قرن بيست‌ و يكم نسبت به معنويات احساس مي‌كند اگر با پاسخي شايسته از سوي كساني كه معنويت ناب را در سينه‌ دارند و از سوي بزرگان جهان اسلام به دنيا ارائه شود، بهترين زمينه‌سازي براي ظهور فراهم شود. زيرا در اين معنويت است كه انسان‌ها مي‌فهمند براي دستيابي به حيات حقيقي بدون معنويت نمي‌توان گامي‌ برداشت و براي رسيدن به معنويت ظهور معدن اسرار الاهي ضروري است و اينجا اوج اضطرار و آغاز خالصانه‌ترين تمنا براي ظهور است. با اين توضيح به نظر بنده براي مواجهة مؤثر با عرفان‌هاي كاذب بايد عرفان ناب و اصيل را اشاعه داد.
منابع تحقیق :
www.shia-online.ir
سایت جبش سرخ حسینی
newerfan.parsiblog.com
Bashgah.net
www.findfa.com
مرکز خبر حوزه
haqiqat.mihanblog.com
خبرگزاری فارس
پايگاه حوزه
www.jamejamonline.ir
ايكنا
porsojoo.com
خردنامه همشهري
در اين سلسله مقالات از گفت و گو هاي حجت السلام مظاهري سيف با سايت ها و رسانه هاي مختلف نيز استفاده شده است.



 

نسخه چاپی