نمادشناسي ماه در اساطير ملل(1)

نمادشناسي ماه در اساطير ملل(1)
نمادشناسي ماه در اساطير ملل(1)


 

نويسنده:منيرعسگر نژاد




 

اساطير و نمادهاي هر جامعه گره اي با يکديگر دارند. انسانها ناگزير از ارتباط با يکديگرند و در محدوده اي وسيعتر، افراد هر جامعه با جامعه ديگر در ارتباطند. گاه برقراري رابطه حتي بين افراد يک قبيله نيز مشکل و غير ممکن به نظر مي رسد چرا که سليقه ها و تفکرات هر فرد با ساير افراد متفاوت است؛ اما در جهان اسطوره و نماد به وجوه مشترکي مي رسيم که نه تنها مشکلات را برطرف مي سازد بلکه افراد به واسطه ي آنها به آساني با يکديگر گفتگو مي کنند.
عقايد و باورهاي انسان، درست و نادرست، علمي و خرافه، تازه و کهنه، تلخ و شيرين، زشت و زيبا، خنده دار يا ملال انگيز، همه و همه ريشه در فرهنگ چند هزار ساله ي يک تمدن دارد که به مرور زمان به همان شيوه ي نخستين باقي مانده و يا دستخوش تغييراتي شده است. در هرحال برقراري ارتباط با افراد هر جامعه(چه عالم، چه بي سواد) ناگزير از رسوخ به لايه هاي فرهنگي، روش خاص زندگي، عقايد، نمادها و اساطير آن جامعه مي باشيم.
در اين مجال سعي برآن است که همزيستي هاي تمدن بشري در قالب اساطير و نمادهاي مشترک در تمدنهاي گوناگون بررسي و برخي از اساطير و نمادهاي مربوط به ماه، هلال ماه و بدر ماه، خسوف وکسوف وردپاي آن در شعر فارسي بازگو شود. اگر نمادي به تمدن خاصي نسبت داده نشده است، آن نماد در بسياري از تمدنها مشترک مي باشد.
ماه
ماه اغلب مظهر نيروي مونث و ايزدبانوي مادر؛ و خورشيد مذکر است. در برخي از قبايل آفريقايي و سرخپوستي شمال امريکا،توتني، مائوري، اقيانويسه و ژاپني، ماه نماد اصل مذکر بارور کننده است.(کوپر، 1379 :339)بيروني در التفهيم ماه را ماده و سرد و خورشيد را نر و گرم دانسته است. خاقاني در چند قصيده به اين عقيده اشاره مي کند:

در مطبخ فلک که دونان است گرم و سرد
غم به نواله ي من و خون جگر مدام

هين صلاي خشک اي پيران تردامن که من
هم دو قرص سرد و گرم آسمان آورده ام

چون قوتم آرزو کند ازگرم و سرد چرخ
بر خوان دو نان ملون درآورم

ماه، نماد نور در تاريکي، معرفت باطني، شهودي و تخيلي و نيز منطق بشري است و از خورشيد الهي نور مي گيرد. ماه را چشم شب و خورشيد را چشم روز مي دانند و تمام حيوانات شبانه(گربه، روباه و...)قمري مي باشند. در تمدن اسکانديناوي گربه هاي قمري، ارابه ي قمري فريا(Freyja)(1)را با خود مي کشند.
حيواناتي که گاهي پيدا هستند و گاهي ناپديد مي شوند نيزقمري مي باشند، مانند خرس که در زمستان مي خوابد و دوباره در بهار با يک توله خرس تازه متولد شده، نمودار مي شود. در تمدن سلتي، خرس نيرويي قمري است.
ماه، کنترل کننده ي جزر و مد، باران، آبها، سيل و فصلها مي باشد. حلزون، خرگوش وخرگوش صحرايي، ذوحيات ها و هرچه که آبها، باتلاقها و سيلابها آن را تداعي مي کند، قمري مي باشند. در تمدن آزتکي حلزون آبي، ايزد ماه است که ماه است که ظاهر و ناپديد مي شود. وزغ و قورباغه نيز در ماه زندگي مي کنند. قورباغه حيواني قمري، باران زا ونماد باروري مي باشد؛ وزغ به جهت تعلق به عنصر رطوبت، حيواني قمري است و چون ظاهر شده و ناپديد هم مي شود. نماد رستاخيز است. وزغ سه پا در ماه زندگي مي کند و نماد اهله ي سه گانه ي قمر و حال، گذشته و آينده است.(2) طلوع قمر از برج آبي نزول باران است... ومرض زکام و مد و جزر را به ماهتاب نسبت داده اند.(شميسا،1377 :2 /1008و 1013)
نظامي در خسرو وشيرين مي گويد:

فشاند از ديده باران سحابي
که طالع شد قمر در برج آبي

بدين طري که دارد طبع مهتاب
نيارد ريختن بردست من آب

انوري نيز در هجو علي مهتاب مي گويد:

طبع مهتاب را دو خاصيت است
که ببندد بدان و بگشايد

سيب انصاف را ببندد رنگ
قصب عهد را بفرسايد

گل آزادگي نکرده فرون
در زکام جفا بيفزايد

مد درياي مکرمت نکند
تا به جوي ثنا برون نايد

در اساطيرچيني آب را منشا ماه مي دانند و مثل خورشيد، حيواني در آن زندگي مي کند که اين حيوان ممکن است خرگوش يا قورباغه باشد. در زمان سلسله ي دون «هان» عقيده داشتند که اين دوحيوان همزمان در ماه بوجود آمده اند. گفته مي شود که «هنگ- نگو»(Heng-ng0)، الهه ي ماه و همسر«يي» (Yi)تيراندازي بود که خورشيد را هدف قرار داد ودر سفر غرب به دربار مادر ملکه ي مغرب راه يافت و مادر ملکه، شاخه هايي از گياه جاودانگي را که تنها در آن سرزمين رشد مي کرد به او داد. بعد ازاينکه «يي» بوطن بازگشت، همسرش گياه جاودانگي را ربود و خورد و به ماه گريخت، سپس در آنجا به قورباغه تبديل شد.
(مناسک، سويمي:1 /97) در تمدن چيني ماه جوهره ي اصل بين(yin)؛مونث و نماد بي مرگي مي باشدو خرگوش صحرايي در ماه با هاون، اکسير بي مرگي را مي سايد. در چين هنگام جشنواره ي ماه، شکلهايي از خرگوشهاي سفيد مي ساختند.
به طور کلي خرگوش به عنوان حيوان قمري با سگ و مارمولک، واسطه ي ايزدان قمري وانسان مي باشند. در تمدن ژاپني ماه، مذکر است و خرگوش صحرايي با هاون و دسته هاون در ماه زندگي مي کند. خرگوشان صحرايي در تمدن توتني بصورت مشعل داراني در پي ايزدبانوي هولدا(Holda)، هارکه (Harke) يا هارفا(Harfh) حرکت مي کنند.
در تمدن بودايي نيز بودا خرگوش صحرايي درون ماه را تعبير و نمادي از قرباني نفس مي دانست. بودا هنگام گرسنگي خرگوش خود را تقديم کرده و به عنوان قرباني در آتش مي جهد، همچنين در مصر خرگوش تداعي گر ماه مي باشد و در تمدن سلتي نشانه اي از ايزدان قمري است. در اروپا، خرگوش از نشانه هاي ايزدبانوي ماه به شمار مي رود که سرخرگوش دارد و به احتمال قوي، اوسترا(Oestra) (توتني) يا اوستره(Eostre) (انگلوساکسون) است که اسم خود را به ايستر(عيد پاک) داده است. از اين جهت مظهر تولد دوباره و رستاخيز مي باشد، زيرا مجدداً در ماه متولد مي شود. خرگوش عيد پاک نماد سپيده دم و زندگي جديد مي باشد. در نمادهاي آزتک نيز ماه، خرگوش يا خرگوش صحرايي است(3)
همه ي ايزدان ماه ناظر برسرنوشت مي باشند که تقدير را مي بافند و به شکل عنکبوتي با تارهايش تصوير مي شوند. دوک و چرخک نخ ريسي نيز نشانه هاي ايزدان ماه مي باشند. گاهي نيز ماه با هلال يا شاخ هاي گاو نمادين مي شود(4) گاو نماد ايزدبانو ماه است و ايزدان ماه، «آستارته»(Astarte)(5) و«اروپا»(Europe)(6) بر گاو سوار مي شوند. نعره ي گاو نشانه ي تندر، طوفان، آذرخش و باران است و اصلي مرطوب دارد که به اصل مرطوب ماه باز مي گردد. در تمدن اسکانديناوي گاو نر براي «فريا»(Freyja) داراي تقدس خاصي مي باشد. در فرهنگ ايراني گاو تداعي گر ماه و ابرهاي باران زا مي باشد و در تمدن سومري- سامي، ايزد قمري «سين»(Sin)(7) به شکل گاو نر است.(8)
درختان و گياهان نيز با ماه مرتبطند، سومه ي(Soma) هندو، ذرت امريکايي، نخل پاچيمباي امريکاي جنوبي با ماه ارتباط دارند. در تمدن سامي، ايزدان ماه با درختان و بوته ها تداعي مي شوند. در ماه انساني
وجود دارد که براي تنبيه، تنه ي درختي حمل مي کند؛ در مسيحيت اين انسان را با قابيل يا يهوداي اسخريوطي يکي مي دانند(9)
در کتاب «هند در يک نگاه» آمده است که واژه ي سوما(سُوم) بمعني عصاره، افشره، زبده، جوهر و شربت مقدس يا شراب گياه سوم اسم که اين واژه در ادبيات مقدس ودايي به گياه زندگي، آب حيات، ماه و خداي ماه نيز اطلاق شده است. در اوستا، اين واژه بصورت هوم(Haom)(10)، همان افشره ي سکرآور سوم است که هندوان در قربانيهاي ودايي مي نوشيدند.
در ايران باستان نيز موبدان زرتشتي هنگام قرباني گاو نر که از فرايض ديني زرتشتيان بوده است. افشره ي هوم را مي نوشيدند. دراوستا افشره ي هوم مقدس بشمار آمده ولي نه چنانکه در ادبيات هندو، و زرتشت نتوانسته است آن را منع و حرام کند.
گياه سوما، مظهر خدايان ودا شناخته شده است چنانکه يکصد و چهارده سروده ي ماندالاي نهم ريگ ودا در توصيفش به نظم درآمده وقسمت عمده ي سروده هاي سام بيد در توصيف و ستايش سوما و خداي سوما است. در اتهرون بيد(Atharvan-veda) براهمن ها، پورانها و ديگر ادبيات هندو نيز اين گياه و مايع، مقدس و مورد تکريم واقع شده است.
خداي سوما، نماينده ي افشره ي سوما است و نزد هندوان حکم ديونيسوس(Dionysus)(11) روميان را دارد. در دوره هاي بعد نام سوما را به قمر(ماه) دادند و برخي از صفات آن را به ماه منسوب داشته و او را خداي گياهان ناميدند.
مي گويند سوما بيست و هفت دختر دکشته را که پنجاه يا شصت دختر داشت به همسري گرفت و آنان تجسم بيست و هفت منزل قمر شدند و سيزده دختر ديگر او به ازدواج کشيپ درآمدند وآن دختران، خدايان، آدميان، ديوان، حيوانات و خزندگان را به دنيا آوردند. به روايت پوراناها، گردونه يا ارابه ي سوما داراي سه چرخ و ده اسب سفيد است.
دراساطير هند آمده است هنگامي که خدايان و ديوان براي يافتن آب حيات اقيانوس را با کوه مندر، مثل شيرزنه به هم مي زدند ماه به وجود آمد. ماه در مسيرخود از بيست و هفت مرحله ي منزل يا گروه ستارگان مي گذرد که هر يک از آنها نوه ي برهما و همسر ماه پنداشته شده اند. پانديت ها (Pandita) يا روحانيان هندو تصور مي کند خداي ودايي سوما يا ماه آسمان يکي است. در دوره ي اوپانيشادي هماهنگي سوما و ماه به نحو عموم پذيرفته شده بود. به علت تأثيري که ماهتاب در رشد گياهان دارد اهل هند ماه را خداي گياهان مي گويند(جلالي نائيني،1375 :341و344و 503)
در اوستا (ماه پشت، بند چهار) ماه مربي گياه و رستني خوانده شده است.(حاشيه ي برهان قاطع، 1335 :1956) در دين اهورايي، ماه نگهبان ستوران و چارپايان است به همين جهت مربي گياه رستني نيز خوانده شده است.
باورعاميانه اي بوده است که ماه به گلها رنگ مي دهد؛ برمبناي اين باور شاعران پارسي به ماه، صباغ و مشاطه ي گلها نام داده اند.(مصفا،1375: 696و شميسا،1377: 2 /1007):

هرفرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
از آتش گردون سيه چون داغ قصار آمده
«خاقاني، قصايد»

گازر کاري صفت آب شد
رنگرزي پيشه ي مهتاب شد
«نظامي، مخزن الاسرار»

گل را که مشاطه ماه باشد
گر جلوه کند سزد که زيباست
«جمال الدين اصفهاني»

رنگ قرمز سيب را نيز وابسته به نور ماه مي دانستند. ابيات زير به اين باور اشاره دارد:

طبع مهتاب را دو خاصيت است
که ببندد بدان و بگشايد

سيب انصاف را ببندد رنگ
قصب عهد را بفرسايد
«انوري»

مه چو مشاطگان زده بر رخ سيب خال ها
سيب برهنه ناف بين نافه دم از معطري

خال ز غاليه نهد هرکس و روي سيب را
خال ز خون نهاد ماه، اينت مشاطه ي فري
«خاقاني، قصايد»

در کيمياگري ماه نماد«لونا»(Luna) نقره و عواطف پاک است. «سل»(Sol) و«لونا» روح و بدن، طلا و نقره، شمس و قمر، شاه و شاه بانو مي باشند. نقره در تمدن چيني نماد «يين»(Yin) و ماه است.(12)
جيش بن ابراهيم تفليسي مي گويد: «...وبدان که بهترين اجساد زر باشد و استادان اين صناعت او را بدين معني آفتاب خوانند وبعدش نقره و او را ماه خوانند و بعدش قلع و او را مشتري خوانند و بعدش مس و او را زهره خوانند و بعدش آهن و او را مريخ خوانند و بعدش ارزير و او را زحل خوانند و بعدش ژيوه و او را عطارد خوانند». «بيان الصناعات(ضميمه ي فرهنگ ايران زمين ص302، زمستان 1336)» رنگ سبز را نيز به ماه نسبت داده اند. ناصرخسرو مي گويد:

سقراط هفت مير نهاد اين را
تدبير ساز و کارکن و رهبر

سبز است ماه و گفت کزو رويد
در خاک ملح و سيم به سنگ اندر

مريخ زايد آهن بدخو را
وز آفتاب گفت که زايد زر

برجيس گفت مادر ارزير است
مس را هميشه زهره بود مادر

سيماب دختر است عطارد را
کيوان چو مادر است و سرب دختر

اين هفت گوهران گدازان را
سقراط بازبست به هفت اختر

وهمچنين خاقاني در قصيده اي آورده است:

در شکر کردن زر خورشيد و سيم ماه
آن زر وسيم برسر عبهر نکوتر است

در تمدن ايراني، ايزد ماه در کنار خورشيد ستايش شده است. ماه در متون زند و پهلوي مذکراست در بين اسکيموها، ماه آورنده ي برف بشمار مي آيد. در مسيحيت، ماه و خورشيدي که در پرده ي مسيح مصلوب تصوير شده، مظهر طبيعت دوگانه ي مسيح است. ماه، منزلگاه جبرئيل و خورشيد، منزلگاه ميکائيل است.(13)
در اساطير يونان، «تي تا»(Theia) دختر «اورانوس و گايا» که از نسل اوليه ي المپي هاست، با «هيپرويون»(Hyperion) هم بستر شد و سه فرزند نوراني به بار آورد: «هليوس»(Helios) يا خورشيد،«ائوس»(Eos) يا سپيده دم، «سلنه»(Selene) يا ماه.«سلنه»که خواهر «هليوس» است، الهه ي ماه به شمار مي رود و آسمانهاي يونان را روشن مي سازد. در بعضي از سنتهاي کهن،«ارتميس»(Artemis) که روميها او را «ديان»(Diane) مي نامند، الهه ي ماه(Lune) بشمار رفته است.(فاطمي، 1375: 133)
 

پی نوشت ها :
 

1- فريا يا فرييا(Freyja) در اساطير نروژ، خواهر فرير و دختر نيورد، ايزد بانوي عشق، ازدواج و باروري در سرزمينهاي شمالي است. فريا زيباترين ايزدبانوي شمال است.
2- ر.ک: کوپر، جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، صص121، 339 و 376.
3- ر.ک: همان، ص127.
4- ر.ک: همان، ص339.
5- آستارته(Astarte)، ايزدبانوي فينيقي باروري وزيبايي، مطابق ايشتر بابلي ها مي باشد. بعدها شايد به واسطه ي خلط وي با ايزدبانوان ديگر، او را خداي ماه نيز شمرده و به همين جهت با آرتيمس و سلنه و اغلب با آفروديته مطابق دانسته اند.
6- اروپا(Europe) در اساطير يوناني دختر آژنور و تلفاسا مي باشد که مورد علاقه ي زئوس قرار گرفت. زئوس به شکل يک گاو نر دختر را بر پشت گرفت و ربود.
7- سين(Sin) در اساطير بين النهريني ايزد ماه است، معادل ناناي سومري، وظيفه ي اصلي او آن است که چراغ آسمان و زمين باشد. در نظام نجومي- خداشناسانه، سين با عدد 30(30 روزي که طول مي کشد تا اهله ي قمر کامل شود)نشان داده مي شود. نماد او هلال ماه است.
8- ر.ک: کوپر،جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص301.
9- ر.ک: همان، ص340.
10- هوم(Haom) يا هئومه در اساطير ايراني هم گياه است و هم ايزد. فشردن او با تابش خورشيد و بارش باران پيوستگي دارد. رنگ آن زرد چون آفتاب و رواني اش چون باران است. هوم موبدي ايزدي است که در عين حال خود قرباني مي شود. مرگ او شر را از بين مي برد. اين گياه عمر جاوداني و خرد مي بخشد. هوم آسماني پسر اهورامزداست.
11- ديونيسوس(Dionysus) ايزد تاکستان، شراب و جذبه ي عارفانه است.
12- ر.ک: کوپر،جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص341.
13- ر.ک: همان، ص17.
 

 

منبع:نشريه ثريا،تابستان و پاييز 88.
ادامه دارد...



 

نسخه چاپی