نشانه هاي جمع در زبان دري

نشانه هاي جمع در زبان دري
نشانه هاي جمع در زبان دري


 

نويسنده: امان الله آذر




 

ميدانيم که در همه ي زبان ها اسم هميشه صورت مفرد ندارد و بنابراين، برحسب حاجت، گاهي ناچار مي‌شويم آن ها را به گونه ي جمع به کار ببريم؛ يعني از شيء مورد نظر بيش از يکي را اراده کنيم. جمع بستن اسم در تمام زبان ها قواعد و مقرراتي دارد؛ از جمله در زبان فارسي دري. اما بايد گفت که با وجود وضع قواعد از براي جمع واژه‌ها، تقريباً در تمام زبان ها، بر سر جمع بستن کلمه‌ها بين اهل زبان، به ويژه در نزد نويسندگان و اهل مسلک! (کسانيکه به علم زبان سر و کار دارند) هم از نظر زبانشناسي ـ مخصوصاً مسايل دستوري ـ و هم از لحاظ سليقه در روش املاء اختلاف نظرهاي بارز و چندگانه‌گي وجود دارد. در زبان فارسي دري اين اختلاف راي درباره ي جمع نام ها گاهي تا حدي ژرف و پيچيده بوده است که به سبب آن هيچ گاه مجال توافق و همرنگي در توحيد [يکي شدن] نظريه‌ها دست نداده است.
در مورد جمع بستن اسم هاي زبان دري بيشتري مناقشه و مناظره ميان صاحب نظران و دستور نويسان، همانا پيرامون واژه‌هاييست که آخر آن ها به هاء غيرملفوظ (ه) تمام شده و صورت جمع آن با جزء «ـ‌ گان» ختم مي‌شود. در واقع بحث و مناظره و جنجال بر سر اين است که آيا بايد هاء غيرملفوظ را در چتين موارد از انجام کلمه حذف کرد و يا به جايش باقي گذاشت؟
ما اين جا، در مقاله ي خويش، اهم نظريات و مناقشات دانشمندان رشته ي زبان و نتايج آن را درباره ي نشانه‌هاي اصلي جمع در زبان دري، يعني اجزاء «آن » و «ها» و مشتقات آن، به بررسي مي‌گيريم. و الزاماً نشانه «ـ گان» را بيشتر مورد کاوش قرار خواهيم داد. بايد گفت که قاعده‌هاي جمع زبان عربي که در زبان دري متداول‌اند؛ به سبب آنکه خود ايجاب شرح مبسوط و گسترده را مي‌نمايد، براي جلوگيري از تطويل بيش از حد مقاله، شامل اين بررسي ساخته نشد.
قابل يادآوري است که براي روشن ساختن جنبه‌هاي مختلف اين موضوع، به کتب معتبر دستور زبان دري مراجعه گرديده و در ارائه مثال ها به نظم و نثر دري از قديم تا عصر حاضر استفاده شده است. هم چنان از براي رعايت دقيق تلفظ و ثبت مثال ها، در اين مقاله تا آن جا که لازم بوده علاوه از الفباي مروج زبان دري از الفباي فونيتيک (1) نيز استفاده شده است. زيرا، مي‌دانيم که الفبا موجوده ي زبان دري امکانيت ثبت تمام آوازهاي اين زبان را ندارد. که يقيناً برخي اشکالات موجود در املاي دري ناشي از همين نارسايي است.
***
علي‌القاعده، هر وقت مفهوم اسم و يا کلمه اي در زبان فارسي دري از يک، تجاوز کند، يعني بر دو يا بيشتري دلالت نمايد، آن اسم يا کلمه. صيغه ي جمع را به خود مي‌گيرد. در زبان دري عمدتاًش دو نشانه از براي جمع اسم ها و ساير کلمه‌ها وجود دارد؛ «ـ ان» / an - / و «ها»./ha/. نشانه‌هاي «يان»/.yan-/، «وان»/ wan. / و «ـ گان»/ gan-/ در حقيقت الومورفهاي (2) «ان» مي‌باشند.
الف- «ان» . an/: اين نشانه که از پسوندهاي اصلي جمع در زبان دري است: در زبان هاي قديم نيز وجود داشته است. در فارسي ميانه (‌پهلوي) اين نشانه به همين صورت/an-/ يگانه پسوندي بوده که به آخر نام ها و يا صفتي که جانشين نام مي‌شده، مي‌پيوسته و از نام مفرد نام جمع پديد مي‌آورده است: axtaran = اختران.
اين جزء در فارسي ميانه، خود بازمانده جزء صرفي/anam/ در فارسي باستان است که نشانه جمع در حالت وابسته‌گي کلمه‌هايي بوده که ماده ي آن ها به /a-/ ختم مي‌شده است: -xsayasi yanam xsava iya= شاهان شاه (3).
ب ـ «ها» /ha-/. اين نشانه نيز که از پسوندهاي اصلي جمع در زبان فارسي دري است. نسبت به نشانه ي «ان» سانترست. يعني در زبان هاي کهن مانند فارسي باستان و تفسيرهاي اوستا به ملاحظه نمي‌رسد. اما در معدودي از متن هاي فارسي ميانه مانند بند هشن و پازند مينوي خرد گاهي جزء شبيه به /ha-/ به صورت «يها» /iha-/ ثبت شده است؛ مانند:
در بند هشن:
Wazariha ـ بازارها
Kiswariha ـ کشورها
در پازند مينوي خرد
Dariha ـ درها
Daryaviha ـ درياها (4)
همين شباهت /ha-/ با /iha-/ سبب شده است که مرحوم دکتر معين در کتاب «مفرد و جمع» خود به نقل از بلوشه (5)، جز /ha-/ را نتيجه ي، تحول جزء /iha-/ از متنهاي قديم پهلوي در متن هاي پهلوي متاخر و فارسي دري بداند (6).
اما با نظر داشت تاريخ کتابت آثاري که جزء /iha-/ در آن به حيث پسوند جمع به کار رفته است؛ مي توان در اصالت آن در فارسي شک کرد. دکتر خانلري در زمينه چنين مي نويسد: چون موارد ثبت اين جزء [iha-] به عنوان نشانه ي جمع معدود است و نسخه هايي که کلمه ي جمع به اين صورت در آن ها آمده در زمان هاي متاخر کتابت شده است مي توان در اصالت اين نشانه ي جمع در فارسي ميانه ترديد کرد و آن را نتيجه ي تأثير فارسي جديد (دري) دانست. براي توضيح اين معني مي گوييم که قديم ترين نسخه ي کتاب «مينوي خرد» که به دست آمده در اواخر قرن دهم هجري (1589 م) کتابت شده است و بند هشن در اواخر قرن سوم هجري تأليف يافته که قديم ترين نسخه ي آن متعلق به اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم هجري مي رسد. و از طرف ديگر مي دانيم که در فارسي ميانه جزء /iha-/ نشانه ي قيد است و در اين مورد است که بسيار فراوان به کار مي رود: مانند: /dostiha-/ به معني دوستانه. لذا بعيد است که اين جزء با همين صورت نشانه ي جمع نيز بوده باشد، مگر اين که در متن هاي پهلوي موجود، اين صورت جمع را نو ساخته يا دخيل بدانيم (7).
مي بينيم که نتايج تحقيق و جستجو در زبان هاي قديم، براي يافتن ريشه و اصل جزء«ها» ظاهراً تاکنو بي نتيجه مانده است. يعني چگونگي پيدايش و صورت دقيق تحول آن معلوم نيست. اگرچه رابرگوتيوي فرانسوي آن را به پسوند /owa-/ اوستايي برمي گرداند و با پسوند /t-/ که در زبان هاي شرقي؛ مانند: سغدي، يغنابي و آسي نشانه ي جمع گروهه است، از يک ريشه مي داند (8) ولي با آن هم نتوانسته يکسره سرگذشت آن را واضح سازد. لذا بايد به آن به ديده ي ترديد نگريست.
در هر حال، اصل و ريشه ي اجزاء «ان» و «ها» هر چه باشد، از همان آغاز پيدايش و تدوين زبان و ادبيات فارسي دري تاکنون به حيث [به خاطر] نشانه هاي اصلي جمع واژه ها، در اين زبان،به کار رفته است. دستور نويسان کوشيده اند، از براي کاربرد اين نشانه ها اختصاص هايي وضع نمايند. مثلاً جزء «ان» را براي جمع بستن اسماي ذير و ح و «ها» را براي اسماي غير ذيروح به کار گيرد. از سوي ديگر اين نشانه ها با نظرداشت خصوصيات ذاتي واژه ها و اقتضاي زبان ادبي و غيرادبي، خود به يکي از اين زبان ها خدمت بيشتري کرده اند. به طور نمونه اگر جزء «ان» در نظم و نثر ادبي بيشتر اختصاص دارد، جزء «ها» علاوه در نظم و نثر، در گفتار روزانه ي مردم نيز وسيعاً تداول يافته است.
اما بايد گفت که چنين اختصاص ها هيچ گاه به طور قطع رعايت نگرديده است، يعني از طرف عامه ي مردم و حتي نويسندگان و شعرا، يا به اساس ذوق و سليقه و يا نظر به اقتضاي وزن و قافيه و محل کاربرد، از رعايت آن عدول شده است.
اکنون ما کاربرد اجزاء «ان» و «ها» را با اختصاص ها و موارد نقض آن به طور خلاصه بررسي مي کنيم:
1ـ ذوي العقول (جانداران) را تقريباً همه جا از قديم تا امروز با «ان» جمع بسته اند:
«خيلي از ترکان برآمدند و بتاختند و جمله گوسفندان را ببردند».
(تاريخ بخارا، ص 98)
«و چون ماران که بر دوش ضحاک برآمدند.»
(مقدمه شهنامه ابومنصوري به نقل از کتاب مفرد و جمع دکتر معين، ص 29)
«و از پس اسبان شتران با مهدها و مرقدها بکشيدندي.»
(سفرنامه، ناصرخسرو، ص 95)
«و جوانمردان هميشه بوده اند.»
(ايضاً، ص122)
«ايشان از خوف بيشتر آن دختران را در ميان همديگر نامزد شوهران کردند.»
(جامع التواريخ به نقل از مفرد و جمع، ص 33)
اما تعدادي از اين اسم ها با «ها» نيز جمع شده اند:

دو زلف مشکبار او به چشم اشکبار من
چو چشمه اي که اندر او شنا کنند مارها

(قاآني به نقل از مفرد و جمع،ص 32)

اي زبون در حلقه زنجير زلفت شير ها
سر به صحرا داده يچشم خوشت نخجير ها

(صايب، ايضاً، ص 31)
«آن روز توي بيشه اسب هايشان را به درخت بسته در کمين نشستند».
(مفرد و جمع، ص 32)
2ـ بسياري روييدني ها و نباتات به «ان» جمع بسته مي شوند.
«... سوم روز خوابش گريبان گرفت و در آب انداخت بعد از شبان روزي ديگر بر کنار افتاد از حياتش رمقي مانده بود برگ درختان خوردن گرفت و بيخ گياهان برآوردن تا اندکي قوت يافت.»
(گلستان سعدي، ص 142)

گلستان برکند و سروان بسوخت
به يکبارگي چشم شادي بدوخت

(شاهنامه، به نقل از تاريخ زبان فارسي خانلريف، جلد3، ص 86)

تو گويي به باغ ندرون روز برف
صف ناژ بود و صف عرعران

(ديوان منوچهري، بخش قصايد، ص 67)
اما همين کلمات در بسياري متون با «ها» نيز جمع شده اند:
«و آن چنان است که ايشان درخت ها در تغارها کشته باشند.»
(سفرنامه، ص 47).

سروها ديدم و در باغ تأمل کردم
قامتي نيست که چون توبه دلاراي هست

(سعدي)

چو حورانند نرگس ها، همه سيمين طبق بر سر
نهاده بر طبقها يرز رز ساو ساغرها

(ديوان منوچهري، ص 3)

خجسته خواجه ي والا در آن زيبا نگارستان
گر از آن روي سنبل ها و يازان زير عرعرها

(ديوان منوچهري، بخش قصايد، ص 3)
3ـ برخي اندام هاي انسان، به ويژه آنهايي که جفت اند، هر چند از لحاظ اختصاص با «ان» جمع کرده مي شوند، اما با «ها» نيز جمع شده اند:
«گويي گل نرم بوده که انگشتان پاي در آن جا بمانده است.»
(سفرنامه، ص 69)
«و چنان که سرانگشت هاي پا اندرون مسجد دارد.»
(ايضاً، ص 132)
«و دست هاي ايشان گواهي دهند و پاي هاي ايشان بدانچه کرده بودند».
(جامع التواريخ، به نقل از تاريخ زبان فارسي خانلري، ص 88)
«فرو پوشدشان عذاب از زير ايشان و از زير پايان ايشان».
(نسفي، ايضاً)

يک لحظه داغم مي کشي يک دم به باغم مي کشي
پيش چراغم مي کشي تا وا شود چشمان من

(ديوان شمس، ص 109)
«چندان بگريست که نابينا شد و چشم ها سپيد کرد».
(کشف المحجوب علي هجويري، به نقل از تاريخ زبان فارسي خانلري، ص 88)

مهمتران بينم بر روي زنان همچو زنان
چشم ها کرده ز خونابه به رنگ گلنار

(ديوان فرخي سيستاني، ص 90)
ديده مي شود که آن تعداد اعضاي بدن انسان که جفت اند، نه تنها با «ان» جمع بسته مي شوند بلکه با «ها» نيز قابليت جمع شدن دارند. از طرف ديگر گاهي حتي همان اعضاي جفت بدن انسان که نظر به اختصاص بايد به «ان» جمع کرده شوند؛ چنين جمع را نمي پذيرند؛ مثلاً: گوش، ساعد، مچ و آرنج را که جفت اند به شکل گوشان، ساعدان، مچان و آرنجان جمع نکرده اند، و اگر کنند غيرمأنوس به نظر آيد. بنابراين، مي توان گفت که بسياري اعضاي بدن و متعلقات آن هم با نشانه ي «ان» و هم با نشانه ي «ها» جمع کرده مي شود.
4ـ برخي از نام هاي معني را با «ان» جمع بندند و برخي ديگر را با «ها».

اي عظيم از ما گناهان عظيم
تو تواني عفو کردن در حريم

(مثنوي معنوي)

بهر سوگندان که ايمان جنتي است
زان که سوگندان کژان را سنتي است

(ايضاً، چاپ نيکلسون، ص 407)

نگردد دلش سير از آموختن
به انديشه گان مغز را سوختن

(فردوسي)
گاهي ممکن است هدف از اين کار، برابر کردن وزن و قافيه و يا صرفاً زينت الفاظ باشد، چنان که فردوسي فرمايد:

جهان را چنان آيين و سان
يکي روز شادي و ديگر غمان

و يا خاقاني شرواني که «غمان» را با «سنان» قافيه ساخته:

خون دلم مخور که غمان تو مي خورم
رحمي بکن که زخم سنان تو مي خورم

يا مولوي که «نهان» را با «اندهان» قافيه کرده:

کودکان آن جا نشستند و نهان
درس مي خواندند با صد اندهان

و اما تعدادي از نام هاي معني را تنها مي توان با «ها» جمع کرد:
«پيغام ها داد در معني ميراث و مملکت چنانکه شرح داده آيد.»
(تاريخ بيهقي، به نقل از مفرد و جمع، ص 47)
«و چيزها که ديدم و رنجها که کشيدم.»
(سفرنامه، ص 145)
و از همين گونه است کلمات، داستان ها، کمک ها، هنرها، آرمان ها، دلگرمي ها، نيکويي ها، کوشش ها و غيره که داستانان، کمکان، هنران (9)، آرمانان، دلگرميان، نيکوييان و کوششان نگفته و ننوشته اند.
برخي از مصدرها را نيز در حکم اسم معني گرفته با «ها» جمع نمايند:

از پريدن هاي رنگ و از تپيدن هاي دل
عاشق بيچاره هر جا هست رسوا مي شود

(به نقل از مفرد و جمع، ص50)
5ـ نام برخي جاي ها و جامدات و مايعات تنها با «ها» جمع کرده مي شود:
«انوشيروان مي گويد شهرها را به عدل محکم کنند که آن بارويي است که آب آن را نريزاند و آتش نسوزاند.»
(ابوحامد کرماني، ايضاً، ص 46)

اي عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زين هواهاي عفن، وين آب هاي ناگوار

(جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني، ايضاً)
و از همين گونه است کلمات، رودها، درياها، کوه ها، جنگل ها و غيره.
6ـ نام هاي خاص را که قاعدتاً نبايد جمع کرد، گاهي با «ان» جمع بندند که مراد از آن، معناي نوع باشد:
«چون اين بيت ها عرض کردم، امير عميد صفي الدين خدمت کرد و گفت: اي پادشاه! نظاميان را بگذار، من از جمله ي شعرا ماوراالنهر و خراسان و عراق هيچکس را طبع آن نشناسم که بر ارتجال چنين بيت تواند گفت.»
(چار مقاله ي نظامي عروضي، ايضاً ص 64)

گر بپوشي تو صلاح رستمان
رفت جانت چون نباشي مرد آن

(مثنوي، دفتر دوم)

پس ز دفع خاطر اهل کمال
جان فرعونان نماند اندر ضلال

(مثنوي، چاپ نيکلسون، ص 154)
7ـ نام برخي قبايل و اقوام و ملل و نحل را در قديم بيشتر با «ان» جمع مي بستند:
«و دايم هندوان را به ترکان ماليدي [سلطان محمد] و ترکان را به هندوان.»
(قابوسنامه، ص 172)
«ناگاه خبر رسيد که مغولان دجيل را غارت کردند. شرابي با لشکري به جهت دفع ايشان رفت، مغولان را بازگردانيد.»
(جمع التواريخ، به نقل از مفرد و جمع، ص 62)
نويسندگان معاصر اين کلمات را بيشتر با «ها» جمع بندند:
«مغول ها که آمدند، ديگر آبادي نگذاشتند.»
(صادق هدايت، ايضاً 92)
«روس هاي تجاوزگر وطن ما را ويران کردند.»
(به نقل از يکي از روزنامه ها)
«سيک هاي افراطي آشوب برپا کردند»
(ايضاً)
8ـ اجزاء نباتات را عموماً به «ها» جمع بندند: شاخ ـ شاخچه ها. برگ ـ برگها. شکوفه ـ شکوفه ها. ميوه ـ ميوه ها و غيره.
9ـ نام هايي که بر وقت و زمان دلالت مي کنند، اعم از فارسي يا عربي گاهي به «ان» اما غالباً با «ها» جمع مي شوند:
دوران ـ دوران ها. وقت ـ وقت ها. هفته ـ هفته ها. دقيقه ـ دقيقه ها. غروب ـ غروب ها.تابستان - تابستان ها، زمستان - زمستان ها، پاييز - پاييز ها، شب ـ شب ها. مدت ـ مدت ها و غيره.

هنگام خرمي و نشاط است کاين بهار
خرمتر آمده است ز ديگر بهارها

(لامعي گرگاني، به نقل از مفرد و جمع، ص 69)

حکيمان را چه مي گويند چرخ پير دوران ها
به سير اندرز حکمت بر زبان مهر و آبان ها

(ديوان ناصرخسرو، ص 441)

برين روزگاران بر او شدم
يکي روز و يک شب بر او بدم

(فردوسي)
«چند بار در اينجا به غزنين... اين زن آن حال هاي روزگارها بگفتي.»
(تاريخ بيهقي، به نقل از مفرد و جمع، ص 70)

سال ها بايد که تا يک سنگ اصلي ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن

ماه ها بايد که تا يک پنبه دانه ز آب و خاک
شاهدي راحله گردد يا شهيدي را کفن

روزها بايد که تا يک مشت پشم از پشت ميش
زاهدي را خرقه گردد يا حصاري را رسن

عمرها بايد که تا يک کودکي از روي طبع
عالمي گردد نکو يا شاعري شيرين سخن

قرن ها بايد که تا از پشت آدم نطفه اي
بوالوفاي کرد گردد يا شود ويس قرن

(ديوان حکيم سنايي، ص 486)

ازين گونه هر ماهيان سي جوان
ازيشان همي بافتندي روان

(فردوسي)
«و اگر به روزها گوئيم عام باشد که روزها به همه سال ها و ماه ها يکي است.»
(التفهيم البيروني، به نقل از مفرد و جمع، ص 72)

حال شبهاي هجر خاقاني
چون بخواهي از اين و آن بشنو

(ديوان خاقاني)

آخرين کرت سه ماه آن پهلوان
خوان نهادش بامدادان و شبان

(مثنوي مولوي)

خنديد باغبان که سرانجام شد بهار
ديگر شکوفه کرده درختي که کاشتم

دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار
اي بس بهارها که بهاري نداشتمي

(فروغ فرخزاد، برگزيده ي اشعار، ص 38)
10ـ جمع ضمير: برخي از ضماير را به اعتبار اين که جانشين اسم مي شوند، مي توان جمع بست:
ـ «اين» و «آن». اين دو ضمير را که اولي براي اشاره به نزديک و دومي براي اشاره به دور است؛ با نشانه هاي «ها» و «ان» هر دو جمع کرده اند: اينان ـ اين ها، آنان ـ آن ها. اگرچه از قديم کوشيده اند هنگام جمع بستن اين ضماير، «ها» را براي اشياي بيجان و «ان» را براي جاندار به کار برند؛ مع هذا چنين اختصاصي هيچ گاه کاملاً رعايت نشده است، يعني بدون توجه به مرجع ضمير، آن را به «ها» و «ان» هر دو جمع بسته اند:

همه تفاخر آن ها به جود و دانش بود
همه تفاخر اين ها به غاشيه است و جناغ

(منجيک ترمذي، به نقل از مفرد و جمع، ص 59)
«... و يکي از آن ها اين بزرگ باشد.»
(سفرنامه، ص 70)

چو اين ها راست بين گشتند از آن پس
تو را سرمايه اين اندر جهان بس

(روشناي نامه ي ناصرخسرو ضميمه سفرنامه، ص 197)

مواليدند از اين ها جسم انسان
پديد آمد در اين شش گوشه ايوان

(ايضاً، ص 194)
در متون قديم به جاي «آنان» و «آن ها» کلمه ي «ايشان» به کثرت استعمال مي شده است. اگرچه مؤلف «دستور جامع زبان فارسي» معتقد است که کلمه ي «ايشان» در اصل و حقيقت جمع «اين» است (10) اما با نظر داشت نمونه هاي فراواني که هم در متون قديم و هم در متون معاصر آمده، مي توان يقين کرد که هر جا لفظ «ايشان» به کار رفته، مقصود و منظور، «آنان» يا «آن ها» بوده است.
حکيم ناصرخسرو بلخي در صد صفحه ي آخر سفرنامه ي خود (چاپ برلين) يکصد و دو بار کلمه ي «ايشان» را به جاي «آنان» يا «آن ها» به مفهوم ذيروح (سوم شخص جمع) و دو بار به جاي «آن ها» به مفهوم غيرذيروح به کار گرفته است. و در همين صد صفحه کلمات «آنان» و «آن ها» تنها يک بار آمده است.
مثال به مفهوم ذيروح:
«چنان که سرهاي ايشان از سوي قبله است.»
(سفرنامه ص 75)
«و ايشان همه عمر هرگز گرمابه نديده بودند و نه آب روان.»
(ايضاً، ص 80)
«ايشان خود گمان مي بردند که همه عالم چنان است.»
(ايضاً، ص 144)
«و ايشان مردمي گرسنه و برهنه و جاهل بودند.»
(ايضاً، ص 146)
«و او پيوسته در اشتياق ايشان است و از هر که خبر ايشان مي پرسد.»
(ايضاً، ص 169)
مثال به مفهوم غيرذيروح:
«و آن آب شطست و دجله و فرات که به سرحد اعمال بصره بهم مي رسند و چون آب حويزه نيز به ايشان مي رسد آن را شط العرب مي گويند.»
(سفرنامه، ص 153)
«چون دريا مد کند قريب چهل فرسنگ آب ايشان مد کند.»
(ايضاً، ص 158)
مثال از «آنان» و «آن ها»:
«و مطالبي آنان را گويند که در گوهاي (11) مصر طلب گنج ها و دفين ها کنند.»
(ايضاً، ص 115)
«و کسي آن ناحيت از دست آن ها نگرفته بود.»
(ايضاً، ص 148)
بايد گفت که «ايشان» را براي سوم شخص مفرد «او» نيز استعمال کنند. و آن براي حرمت و احترام باشد؛ چنان که «ايشان گفتند» يعني او گفت. و از همين گونه است کلمه ي «اوشان» که مورد استعمال آن در گفتگوست نه در کتابت.
ـ جمع ضماير مبهم:
برخي از اين ضماير با هر دو نشانه ي «ها» و «ان» جمع بندند:
کس ـ کسها، کسان. و تعدادي را تنها به «ان» جمع بندند، همه ـ همه گان، ديگر ـ ديگران، فلان ـ فلانان و غيره:

بسي کسها کزو شد مرده مانده
چه داري مهر او در دل نشانده

(روشنايي نامه، ص 208)

مکن عيب کسان تا مي تواني
که تو اي دوست عيب خود نداني

(ايضاً، ص 188)
«کسان بفرستاد به طلب وي و کسان ماهوي او را نيافتند.»
(تاريخ گرديزي، ص 103)
«و نيز کسان وزير به قوت وزير صد بيدادي کنند بر مردمان.»
(قابوسنامه، ص 168)
ـ جمع ضميرهاي مشترک:
ضمير مشترک «خود» را گاهي با «ها» جمع بندند:
«کافران به شمشيرها به درون نمازگاه مسلمانان درآمده به تيغ آبدار مسلمانان را به درجه شهادت رسانيده اند و با وجود آن مسلمانان نماز خودها را ويران نکرده اند.»
(رساله ي قنديه، به نقل از مفرد و جمع، ص 97)
«کافران تخت پادشاه خودها را بر سر چاه نهادند.»
(ايضاً)
ضميرهاي «ما» و «شما» که خود جمع اند و مکرراً نبايد آنها را جمع بست، در آثار قديم و معاصر، يا به اقتضاي وزن شعر و يا از سبب تداول در بين مردم، با «ها» و «ان» جمع بسته شده است، و به گفته ي مرحوم بهار امروز در افغانستان نيز «مايان» و «شمايان» متداول است. (12)
اما بايد گفت چنين جمع با آنکه در آثار بزرگان ادب فارسي به کار رفته و هم اکنون نيز کم و بيش مورد استقبال است؛ مع هذا امروزه در افغانستان جز در گفتار و نوشتار مردم عامه ـ آن هم به مقياس کم ـ رواج ندارد. افراد تحصيل کرده به ويژه آن هايي که تعليمات مسلکي در زمينه ي زبان دارند، قطعاً آن را به کار نمي برند.
مثالها:

سالها رفع بلاها کرده ايم
و هم حيران زانچه ماها کرده ايم

(مثنوي مولوي)

ور کسي گويد مايان همه سنجر ناميم
گويمش ني ني، رومنکم اولي الامر بخوان

(ديوان انوري)

گفت سلطان امتحان خواهم درين
کز شماها کيست در دعوي کزين

(مثنوي مولوي)
قوم را گفتم چونيد شمايان به نبيذ
همه گفتند صوابست و صوابست و صواب

(ديوان فرخي سيستاني، ص 15)
«احمد حسن شمايان را نيک مي شناسد بايد تا پوست ديگر پوشيد و هر کس شغل خويش کند.»
(تاريخ بيهقي، به نقل از مفرد و جمع، ص 93)
چنين جمع در لهجه تاجکي تداول بيشتر دارد حتي در گفتار نوشتار اديبان.
«اين دختر من است نه دختر شمايان.»
(يادداشت هاي صدرالدين عيني، ص 382)
«يکي از مشغوليت هاي شمايان در اينجا موسيقيه است.»
(ايضاً، ص 597)
ـ جمع «که» و «چه» (نشانه هاي استفهام). «که» استفهامي چون در مورد کسان (ذوي العقول) به کار رود، در جمع، به «ان» منتهي شود. چون اين کلمه در قديم Kay با ياء مجهول تلفظ و با ياء نوشته مي شده بدين جهت در جمع آن «کيان» گويند (13) البته «که» با «ها» نيز جمع مي شود:

از کيانست چرخ سر پنجه
که به شاه کيان درآويزد؟

(ديوان خاقاني، ص 488)
«در سر اين مطلب که تخت روان (اسکندر) را کيها ببرند.»
(به نقل از مفرد و جمع، ص 99)

از ديده خون دل همه بر روي ما رود
بر روي ما ز ديده چه گويم چه ها رود

(ديوان حافظ، ص 149)
11ـ جمع صفت: در زبان دري موصوف چه مفرد باشد و چه جمع، صفت هميشه مفرد است، مثلاً «پسر جوان آمد ـ پسران جوان آمدند» اما گاهي ممکن است در برخي موارد صفت را جمع بسته کنيم و آن در صورتيست که صفت جانشين اسم شود، مانند:
«جوانان آمدند» البته اين جا نظر به قرينه ي معنوي موصوف حذف شده است. يا: «باغبان سيب هاي پخته و خام را از هم جدا کرد، پخته ها را در سبد گذاشت و خام ها را در زنبيل ريخت.»
مي بينيم که در جمله اول «پخته» و «خام» صفت سيب است، اما در جمله هاي بعدي کلمات پخته و خام جانشين اسم (يعني سيب) شده است (13) که به همين سبب قابليت جمع را پيدا کرده اند. از سوي ديگر در هر دو مثال بالا يده مي شود که صفتي که جانشين اسم جاندار شده است با «ان» و صفتي که جانشين اسم بيجان گرديده با «ها» جمع بسته شده است.
مثالهاي ديگر:
«تا آنگاه که رسولان جانب کريم به درگاه ما آمدند.»
(تاريخ بيهقي، به نقل از تاريخ زبان فارسي خانلري، ص 98)
«و سيزده هزار از بزرگان و پيشروان ايرانشهر را کشت.»
(تاريخ گرديزي، ص 89)

بپرهيز اي برادر از لئيمان
بنا کن خانه در کوي حکيمان

(مثنوي مولوي)
«کلانان هجره داران و امام و مدرس به من تعيين کردند.»
(يادداشت هاي عيني، ص 361)
«حاجي آن شب تماماً از شعرهاي کلاسيکان تاجيک خواند.»
(ايضاً، 575)
ـ «که» و «مه» را که يکي به معناي کوچک و ديگري به معناي بزرگ است با «ان» جمع کرده اند، مولوي مي فرمايد:

جمله از درد فراقش در فغان
هم شهان و هم کهان و هم مهان

گاه صفت جمع را که به جاي موصوف جمع نشيند مجدداً جمع بسته اند: چنان که سوزني سمرقندي گويد:

اندر ايام تو برخوان غرور روزگار
ناکسانان کس شده خوردند در لوزينه سير

12ـ جمع عدد: اعداد را نيز برحسب حاجت با هر دو نشانه ي «ها» و «ان» جمع بندند؛ مثال از اعداد اصلي:

شطرنج خويش ديدي رفته همه ز نطع
نه هشت ها بمانده برو بر نه چارها

(لامعي گرگاني، به نقل از مفرد و جمع، ص 99)
«پس از پس عيسي هفتي از هفتان گذشت.»
(کشف المحجوب سجستاني، به نقل مأخذ بالا، ص 100)

به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم
بيان کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم

(ديوان حافظ، ص243)
«به خلق داده سيم و زر نه ده نه صد هزارها.»
(از مسمط خاقاني)
ـ اعداد کسري را نيز به «ها» جمع بسته اند.
«وقتي که عطيت بر نيمه بود يا به چهاريکها و تحويل تباه آيد.»
(التفهيم بيروني، به نقل از مفرد و جمع، ص 100)
گاهي کلمه ها «هر دو» و «هر سه» را به شکل «هردوان» و «هر سه آن» جمع کرده اند:

چون محيط صرف و معني نيست جان
چون بود جان خالق اين هر دوان

(مثنوي، چاپ نيکلسون، ص 91)

بهتر همان بود که بمانيد هر دوان
او در دلال خويش و تو اندر ضلال خويش

(ملک الشعرا بهار، مفرد و جمع، ص 101)

مرد سقا و گلگر و حمال
هر سه ان را دليل دان بر مال

(حديقه ي سنايي، ايضاً)
گاهي نيز اعداد مرکب از دو جزء مانند ده هزار، صد هزار و غيره را با افزون «ها» يا «ان» در انجام جز اول آن جمع بندند؛ مانند ده ها هزار، صدها هزار.
13ـ جمع قيد: جمع بستن قيد در زبان دري معمول نيست مگر به ندرت:

خوبان سپيده دم به سوي بوستان شدند
از بهر ديدن رخ گل، با شتاب ها

(به نقل از مفرد و جمع، ص 102)

در قدم کفرها و دين ها نيست
در صفا صفت چنين ها نيست

(حديقه سنايي غزنوي، ايضاً)
کلمه ي «بسيار» که قيد کثرت است به «ان» جمع بسته شده:
«و بي آنکه بعضي از آن بسياران سبب ديگر بودند.»
(دانشنامه ي علايي، ابن سينا، ص 114)
کلمه ي «صبح» را که قيد زمان است به «ها» جمع بندند:
«او صبح ها به گردش مي رود» يعني او هر صبح به گردش مي رود.
يکي ديگر از مارد استعمال پسوندهاي «ان» و «ها» اين است که مي توان همه کلمات عربي دخيل در زبان دري را با آن ها جمع بست. هر چند کلمه هاي مذکور در زبان عربي مطابق قواعد خاصي جمع مي شوند، اما جمع کلمه هاي مورد نظر به قاعده ي فارسي پسنديده تر است.
جمع به «ان»:
مؤمنان، رسولان، شاکران، مخلصان، صالحان، عاقلان، محصلان، شاعران، نديمان، مقلدان، قاسقان، مفسدان، جاهلان، جباران، معاندان، مشرکان، کافران، ظالمان، منکران، عاصيان، مجرمان، منافقان، کاسبان، تاجران، فاضلان، حکيمان، کريمان و غيره.
جمع به «ها»:
آيت ها، کتاب ها، فريضه ها، نيت ها، طاعت ها، نعمت ها، سنت ها، مذهب ها، فضيلت ها، حاجت ها، حرمت ها، ساعت ها، خيرها، حکمت ها، قصه ها، تحفه ها، صدقه ها، صومعه ها، شرط ها، عذاب ها، خطاها، فتنه ها، ولايت ها، صورت ها، جسم ها و غيره.
بايد گفت که در زبان مکالمه و تخاطب و نوشته هايي که به زبان عاميانه نگاشته مي شود همه کلمه ها را مي توان به «ها» (15) جمع بست.
ج ـ «يان» /yan-/. اين پسوند که از الومورفهاي «ان» است. در اخير اسم ها و صفت هاي (جانشين موصوف) افزوده مي شود که به مصوت «آ» / a / يا «او» / o / ختم شده باشند؛ مانند: دانا ـ دانايان، بينا ـ بينايان، ترسا ـ ترسايان، دانشجو ـ دانشجويان، مهرو ـ مهرويان، خوشگو ـ خوشگويان. هر چند کلمه هاي دسته ي نخست در متون قديم بيشتر با افزودن «ان» نيز جمع شده اند؛ مانند: داناآن، بيناآن، ترساآن و غيره.
«(شاه) داناان، بزرگان را بخواند و آن دان ها بديشان نمود»
(نوروزنامه ي منسوب به خيام)
«بزرگان و داناان بر سر آن نهال شد... شاه ديگر باره با داناان بديد از درخت شد.»
(ايضاً)
مرحوم دکتر معين در کتاب «مفرد و جمع» خود به نقل از بلوشه ي فرانسوي، صورت جمع «دانا» را به «داناان» يا «دانايان» در متون قديم، چنين مي نويسد: «کلماتي که در فارسي جديد مختوم به «ـ آ» هستند در پهلوي مختوم به «ـ اک» /ak-/ مي باشند و آن از «آکه» /aka-/ پارسي باستان آمده و توالي مبدل به «ـ آي» /ai-/ و «ـ آ» /a/ شده.
مسلم است که در دوره ي زبان پهلوي اين تبديل ـ لااقل در بعضي حالات ـ انجام شده بود، بدين وجه کلمه ي داناک /danak/، «دانا» در جمع گاهي «داناکان» danakan/ و زماني «دانايان» /dana-yan/ شده و اين کامل تر بوده چه، در جمع، -k پيوند /-ak/ بين دو حرف مصوت محفوظ نمانده و دسته ي مختوم به /akan/ پهلوي در فارسي جديد ـ که جزأ شکل مختوم به «آيان» /ayan-/ را نمي شناسد ـ خود حفظ نکرده است(16). البته در اين مورد استثنايي وجود دارد و آن کلمه ي «نياکان» يا «نياگان» است که اصل آن در پهلوي «نياک» بوده است. چنان که دارمستتر (Dar-mesteter) در کتاب «تتبعات ايراني» خود پس از بحث پيرامون (بندگان) و (دانايان) چنين مي نويسد: «باقي مي ماند حالتي که در آن فارسي «ک» /k-/ در «آک» /ak/ را در همان طراز کلمه ي مختوم به «ک» /k/ را حفظ کرده است و آن کلمه ي «نياگان» /nyagan/ جمع «دنيا» است. پهلوي /nyakan, nyak/ در فارسي دري جديد جمع نيا (جد) «نياگان» و «نياکان» هر دو آمده است، و اصل کلمه در پهلوي، چنان که ديديم، نياک است (17). در فارسي جديد جمع کلمه ي «دنيا» به همان صورت «نياکان» برگشته است.

تو آني که پيش نياکان من
بزرگان و فرخنده پاکان من

پرستنده بودي تو خود بانيا
نجويم همي زين سخن کيميا

(فردوسي)
مرحوم علي اکبر دهخدا در مورد «نياکان» نويسد: «در کلمه ي نياکان علامت جمع همان «ان» است و «نياک» صورت ديگري از «نيا» مي باشد (18).

آيا شاهي که مل تو قديم است
نياکت برده پاک از اژدها کام

(دقيقي بلخي)

کجا آن بزرگان با تاج و تخت
کجا آن نياکان پيروز بخت

(فردوسي)
اما مرحوم عبدالرحيم همايونفرح در کتاب «دستور جامع فارسي»، /ک ـ k/ کلمه ي «نياکان» را جزء متروک شده ي «نياک» دانسته که ديگر (هنگام جمع) قابل اعاده نيست. وي در پاورقي صفحه 203 کتاب خود ضمن بحث پيرامون کاف تازي و گاف فارسي چنين نويسد: «در ضمن امتحان کردن واژه ها، به واژه ي نيا که معني آن پدربزرگ است، برمي خوريم. اين واژه در پارسي باستاني و پهلوي نياک بوده و آخر آن کاف تازي بوده است که در فارسي جديد افتاده است جمع اين واژه را بيشتر با کاف تازي نياکان مي دانند. برخلاف قياس نويسنه را عقيده آن است که فارسي جديد يا دري قوانيني پيدا کرده است که سواي قوانين زبان هاي پارسي باستاني پهلوي و اوستا بيشتر کلماتي به زبان فارسي از اين سه زبان قديمي آمده همه تغيير و تطور پيدا کرده اند از آن جمله واژه ي نيا مي باشد که کاف آن افتاده است ديگر در موقع جمع بستن چگونه کاف اولي که افتاده و فراموش شده است يک دفعه بدون هيچ علت ظاهري برگشته است بايد مفرد آن را همان طور که آمده است اصل دانست و در جمع مانند ساير واژه ها رفتار کرد.» (پايان قول همايونفرح)
با اين حال، مرحوم همايونفرح که اعاده ي «ک» را در کلمه ي نيا هنگام جمع بستن به «ان» نمي پذيرد؛ معلوم نيست خود او اين کلمه را چگونه جمع مي بسته است؟ زيرا اشاره اي که در زمينه کرده روشن نيست. صورت هاي «نياآن»، «نياها» و «نيايان»، خوش تلفظ و نرم نيستند و به همين جهت تداول نيافته اند.
در هر حال، «ک» /k-/ که در اصل کلمه «نيا» به شکل «نياک» وجود داشته به طور استثنايي بين دو مصوت /aka/ در جمع نياکان /niyakan/ خود را حفظ کرده است.
دارمستتر در کتاب سابق الذکر «ي» /y-/ را در «دانايان ـ danayan» جمع /دانا dana/ معرف «ک» /k-/ مي داند. وي هم چنان معتقد است که تخفيف «ک» در کلمات مختوم به /aka/ به طور مطلق صورت مي گيرد، در حالي که در کلمات مختوم به /ak/ نسبي است. وي در اخير نتيجه مي گيرد که /k-/ اصلي متعلق به کلمه بوده است.
مرحوم ملک الشعرا بهار در کتاب «سبک شناسي» خود، هنگام بررسي متون عصر ساماني در زمينه قاعده اي را استخراج کرده است؛ بدين ترتيب: «در جمع بستن کلمات عربي يا فارسي اگر آخر آن ها الف باشد تنها «الف و نون جمع» افزايند و اگر کلمات مختوم به الف و ياء باشد، «يا و الف و نون». مراد اين است که به خلاف عقيده ي متأخرين کلمات مختوم به الف در موقع جمع بستن به «يان» جمع بسته نمي شده است بلکه علامت جمع تنها «ان» بوده است و قاعده ي خاص جز قاعده مرسوم در ميان نبوده است. چنان که لغاتي مانند: بنا و قنا و ترسا و ناسزا و دانا و کانا و بينا که بعد از آن ها (ياء) نبوده است، همه وقت در کتب دست نخورده ي قديم به بناان و قناان و ناسزاان و داناان و کاناان و بيناان جمع بسته مي شده. به خلاف کلمه هاي (خداي) و (بي سروپاي) و (سراي) و غيره را که در اصل پهلوي و دري «ياء» جزء کلمه بوده به خدايان و گدايان و بي سر و پايان و نغمه سرايان جمع مي بستند.» (19)
و هم مرحوم بهار ضمن بحث درباره ي «تاريخ سيستان» نويسد: «در موقع جمع بستن اسامي که آخر آن ها الف باشد اگر آن الف متصل به ياي اصلي بوده باشد در جمع «ياء» را مي آورد؛ چون: «خدايان» و هرگاه لغتي ختم به الف شود و در اصل لغت يابي نباشد ان را بدون «ياء» جمع بندند؛ چون بناان و ناسزاان (20).
بايد دانست که قاعده ي استخراج شده عام نيست و تنها شامل يکي دو مورد مي شود. توضيح اين که برخي کلمه هاي ديگر نيز هست که آخر آن ها به الف و ياء تمام نمي شود. اما موقع جمع بستن جزء «يان» را مي پذيرند. مثلاً کلمه هايي که آخر آن ها به صورت «و» /o-/ ختم مي شود مانند دانشجو، سخنگو و غيره که به شکل دانشجويان، سخنگويان جمع مي شوند (21). هم چنان کلمه هاي سال، ماه و سحرگاه که نخستين به صامت (لام) و منباقي به هاء ملفوظ ختم شده اند يعني در اصل خود ياء ندارند؛ به شکل ساليان، ماهيان، سحرگاهيان نيز جمع شده اند. (22)
مثال:

چه گويي؟ اي شده زين گوي گردان پشت تو چوگان
به دست ساليان شسته زمان از موي تو قطران

(ديوان ناصرخسرو، ص 288)
«ساليان و ماهيان پديد آمد و مردمان شمار بدانستند.»
(طبري، به نقل از تاريخ زبان فارسي خانلري، ص 91)
برخي کلمه هايي که در اصل «ياء» نداشته اما مختوم به ياي نسبتي مي باشند، پسوند جمع آن، صورت «يان» را به خود مي گيرد. البته «ياء» مشدد نيز مي شود.
لشکريان ـ يعني افراد (عساکر) منسوب به لشکر
سکندريان ـ يعني افراد (عساکر) منسوب به اسکندر
جوهريان ـ يعني جوهرفروشان
هنديان و سنديان ـ منسوب به هند و سند
«سلطان به قرار معهود با لشکريان و اسبان و شتر و زاد معد است.»
(سفرنامه، ص 110)
«و روزگار سکندريان آمد و جهان بگرفتند.»
(تاريخ گرديزي، مصحح حبيبي، ص 601)
«امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهاي بزازان و صرافان و جوهريان را در نبستندي.»
(سفرنامه، ص 108)

هنديان را اصطلاح هند مدح
سنديان را اصطلاح سند مدح

(مثنوي معنوي)
د ـ «وان» /-Wan/: اين پسوند نيز از الومورفهاي «ان» است. و هرگاه اسم مختوم به «او» (واو معروف) /-u/، با پسوند «ان» جمع شود «ان» به صورت «وان» درمي آيد.
بلوشه گويد: در پازند و پارسي «ک» k-/ در کلمات پهلوي مختوم به «وک» /uk حذف مي شود و اين علامت به ـ و u ـ مصوت تبديل مي گردد. در پارسي نو، به هنگام جمع بستن، پيش از پسوند «ان» /an/، و /-u مصوت، تبديل به «و» صامت مي شود و بلافاصله پيش از آن ـ و U آيد، به عبارت ديگر ـ و + ان + u بدل به ـ وان /uvan/ شود. معلوم نيست که همين حال در پازند و پارسي وجود داشته يا نه. زيرا حروفي که در آن ها به کار رفته اين موضوع را حل نمي کند، مع هذا محتمل است که همين حالت در آن دو مانند فارسي وجود داشته باشد. بنابر آنچه گذشت اسم ها و صفت هاي مختوم به «و» که در اصل پهلوي به «وک» uk ختم مي شده اند، در جمع به «ان» ياء نپذيرند.
مثال:
آهو (پهلوي ahuk) آهوان
ابرو (پهلوي bruk) ابروان (23)
بانو (پهلوي banuk) بانوان
زانو (پهلوي zanuk) زانوان (24)
بايد گفت که در صورت نگاشي اين گونه اسم ها، نسبت مشابه بودن دوفونيم متعاقب /u/ و /v/، تخفيف رخ داده است، يعني زانووان، بانووان و ابرووان نوشته نشده است، اما در تلفظ هر دو فونيم نمايان مي گردد. به عبارت ديگر تشديد «واو» در گفتار کاملاً محسوس است.

چنين گفت پس بانوي بانوان
پرستنده اي را کز ايدر دوان

(فردوسي)

به ابروان چوگان و به زلفکان چو کمند
لبانش سوده عقيق و خانش ساده برند

(قطران، مفرد و جمع، ص 56)

به بازوان توانا و قوت سردست
خطاست پنجه مسکين ناتوان شکست

(سعدي)
هـ ـ «ـ گان» /gan/. اين جزء چنان که در مقدمه اشاره کرديم از اجزاي بسيار بحث انگيز جمع، در زبان دري است. همه فارسي زبانان بي ترديد کلمه هايي که به هاء غير ملفوظ ختم مي شوند؛ مانند بنده، زنده، تشنه و امثال اين ها را با افزون جزء «گان» در اخير کلمه ء جمع مي بندند. اما بحث و اختلاف رأي هميشه بر سر اين بوده است که هنگام جمع بستن اين گونه کلمه ها آيا هاء غير ملفوظ را از آخر کلمه حذف کرد و يا به جايش باقي گذاشت؟
عده اي ترجيح مي دهند در چنين موارد هاء غيرملفوظ را از آخر کلمه حذف نمايند و گروهي نيز حذف نکردن آن را از انجام کلمه مرجح مي دانند. دسته ي نخستين پنداشته اند هنگام جمع بستن چنين کلمه ها، هاء غيرملفوظ به «گ» بدل مي شود. چنين پنداري نه تنها در نوشتار معمول افراد، بلکه در بسياري دستورهايي که به شيوه ي عنعنوي نوشته شده اند، نيز راه يافته است.
مؤلف دستور جامع نويسد: «در واژه هايي که آخر آن ها به «ه» غيرملفوظ يعني «هـ» بدل حرکت مختوم مي باشد چون خواهند که با الف و نون «ان» جمع بندند، «هـ » را بدل به «گاف» نمايند؛ چون: خسته ـ خستگان، تشنه ـ تشنگان. (25)
نيز دکتر محمدجواد مشکور در کتاب «دستورنامه ي» خود آورده است که حرف «ها» در کلمه هاي منتهي به هاء غيرملفوظ (با علامت بيان حرکت) در جمع به الف و نون به گاف بدل مي شود؛ مانند: بنده ـ بندگان (26).
مؤلفين «دستور زبان فارسي، (پنج استاد) نيز نوشته اند که در کلماتي که هاء غيرملفوظ باشد در جمع به «ان» به «گاف» فارسي بدل مي شود؛ مانند زنده ـ زندگان، خفته ـ خفتگان.» (27)
هم چنان محمدجواد شريف در دستور زبان خود، در زمينه چنين نوشته است: «اگر کلمه اي به هاء غيرملفوظ (-e يا در بعضي از لهجه ها a) ختم شود مانند: بنده، رفته، کشته، مورچه و بتوانيم آن را با الف و نون جمع بنديم بايد حرف «ه» را تبديل به «گاف» کنيم سپس الف و نون جمع را بيفزاييم. بندگان، رفتگان، کشتگان، مورچگان. به عقيده ي پروفسور هيننگ (Hening) کلمه هاي مورد بحث هر چند در رسم الخط پهلوي مختوم به –k هستند، حرف اخير حاکي از تلفظ قديم است و در عهد ساسانيان آن ها را به /g-/ تلفظ مي کردند. به همين جهت در فارسي دري نيز به جاي بندکان، زندکان و تشنکان، بندگان، تشنگان و زندگان گوييم.» (28)
مرحوم دکتر معين نيز در کتاب «مفرد و جمع» خود به تبعيت از دارمستتر، در اصل هاي مختوم به هاء غيرملفوظ هنگام جمع بستن، تبديل «هاء» را به «گاف» صحيح مي داند. وي چنين نويسد: در کلمات (اسما و صفاتي که به جاي اسما نشينند) مختوم به هاء غيرملفوظ به هنگام جمع به «ان»، هاي آن ها به گاف (کاف فارسي) تبديل شود: زنده ـ زندگان، بنده ـ بندگان، تشنه ـ تشنگان، دارمستتر در تتبعات ايراني نويسد: اصل هاي مختوم به «اَ» /a/ در فارسي مختوم به «ه» مانند banda/ بنده، که جمع آن ها به «اگان» bandagan) / agan/ بندگان) ختم مي شود، در جمع پهلوي مختوم به «کان» /kan-/ گردند چون مفرد اين اصل ها مختوم به /ak-/ است همه مختصات دستوري اين اصل ها منجر به اعمال يک قانون صوتي مي شود، بايد دانست که -k در اصل هاي قديم مختوم به –aka در فارسي اگر نهايي (در پايان کلمه) باشد حذف مي شوند و اگر در وسط کلمه باشند تخفيف و تضعيف مي شوند.
پس «بندگان» به هيچ وجه از افزودن /gan/ به بنده /banda/ تشکيل نشده است. اين تخفيف و تضعيف bandakan است که منظماً از افزودن /an/ به /bandak/ مفرد ـ که بنده banda/ مخفف آن است. تشکيل شده: اصل /bandak/؛ مفرد پهلوي /bandak/، جمع پهلوي /bandakan/؛ مفرد فارسي بنده /banda/. جمع فارسي /bandagan/، بنابراين، نوشتن «ه گان» از نظر اشتفاق لغت خطاست و جزء متمم /gan-/ فقط براي تمييز زبان جديد است (ختم قول دار مستتر).
سپس دکتر معين در اخير به نقل از پروفيسور هيننگ چنين اضافه کرده است: بايد دانست که کلمات مورد بحث هر چند در رسم الخط پهلوي مختوم به /K-/ هستند، حرف اخير حاکي از تلفظ قديم است و در عهد ساسانيان آن ها را با/g-/ تلفظ مي کردند به همين جهت در فارسي دري نيز به جاي بندکان، زندکان و تشنکان، بندگان، زندگان و تشنگان گوييم. (29)
اما با نظر داشت تلفظ دقيق چنين کلمه ها مي توان در صحت نکات بالا ترديد کرد. توضيح اين که: هنگام جمع بستن کلمات مختوم به هاء غيرملفوظ، اين مصوت به کدام صورت يا به اصطلاح به کدام حرف ديگر تبديل نمي شود؛ بلکه به جايش باقي مي ماند که صريحاً در تلفظ درمي آيد. و اين که عده اي آن را از نوشته حذف مي کنند اين مسأله مربوط به بحث املاء است نه دستور.
باري، اين تصور که در جمع بستن چنين کلمات، هاء غيرملفوظ به گاف بدل مي شود به طور قطع ناشي از آن است که دستورنويسان عنعني، زبان دري را از روي رسم الخط توضيح و تشريح کرده و به تلفظ اصلي کلمه ها و عبارت ها دقت نکرده اند. در حالي که از مدت ها پيش ثابت شده است که رسم الخط و نگارش زبان نيست، بلکه تصوير و نقش آن است و اين تصاوير در بسياري زبان ها به ويژه زبان دري از اصل خود به درستي نمايندگي نمي کنند. بايد گفت که اين نارسايي در زبان دري، بيشتر متوجه واولهاست؛ به طوري که براي هشت فونيم واول (لهجه ي کابل) بيش از سه يا چهار گرافيم (يعني حروف الفبايي) وجود ندارد، به همين سبب در نگارش، بسياري از واولهاي که تلفظ مي شوند، نوشته شده نمي توانند و چون دستورنويس شکل نگارشي واژه ها را در نظر گرفته تشريح مي کند دچار اشتباهات عظيم مي شود، چنان که دکتر معين و ديگران شده اند، براي توضيح بيشتر مطلب بالا مثالي را که دکتر معين در کتاب خود به نقل از دارمستتر آورد بررسي مي کنيم:
مي دانيم که هاي مختفي (ياهاء غيرملفوظ) در رسم الخط زبان دري در انجام کلمه ها نمودار و اول /a/ است. به همين سبب دکتر معين خودش نيز کلمه ي «بنده» را در رسم الخط فونيتيک به شکل /banda/ نوشته است. گويا در رسم الخط فونيتيک کلمه ي /banda/ گرافيم /a/ را که در جدول الفباي فونيتيک بين المللي نمودار فتحه ي زبان دري است، به جاي هاء غيرملفوظ /ه/ کلمه «بنده» قرار داده و شکل جمع کلمه ي «بنده» را به صورت bandagan/ نوشته يعني و اول /a/ را در آخر کلمه ي /banda/ حذف نکرده است ولي با توجه به املاء و رسم الخط «بندگان» به تبعيت از دارمستتر به غلط حکم نموده است که هاء غيرملفوظ به گاف فارسي بدل مي شود و صرف علامت «ان» به کلمه مي پيوندد، در حالي که اگر دارمستتر و دکتر معين به تلفظ اين کلمه و يا رسم الخط فونيتيک خود که کلمه ي بنده را /banda/ نوشته اند، توجه مي کردند به صراحت مي ديدند که در صورت مفرد و جمع کلمه ي بنده banda-bandagan، هيچ يک از عناصر صوتي اصل کلمه به عنصر صوتي ديگر تبديل نشده است. (30)
فرضاً اگر چنين تبديلي در ميان مي بود؛ آن گاه بايد دکتر معين جمع کلمه ي /banda/ را به شکل /bandgan/، يعني بدون /a/ مي نوشت. که در اين صورت در الفباي مروج دري به تنديس «بندگان» درمي آيد يعني به سکون «دال» در حالي که هيچ گوينده اي اين کلمه را با سکون دال تلفظ نمي کند.
بنابراين، با نظر داشت حقايق بالا اکيداً مي توان گفت که در کلمه «بنده» و امثال اين ها، در همچو موارد، به هيچ وجه تبديلي رخ نمي دهد بلکه صرفاً جزء جمع «گان» را در آخر کلمه اضافه مي کنيم.
اما اين که ما پسوند «گان» را از الومورف هاي «ان» مي دانيم، بن و اصل آن را بايد در زبان هاي قديم جستجو کنيم زيرا بدون شک تعدادي از اين کلمه ها (مختوم به هاء غيرملفوظ) در دوره هاي قديم، مثلاً در فارسي ميانه يا عهد ساساني به /K-/ و /g-/ ختم مي شده اند مانند: بندک، زندک و غيره و چون صورت تلفظ به /g-/ پسانتر است به همين لحاظ، جزء جمع در اخير اين کلمه ها به جاي «کان»، «گان» آمده است. بنابراين مساله برگشت صامت اخير چنين کلمه ها در دوره ي فارسي دري ناشي از همين امر است، چنان که مرحوم دکتر خانلري نويسد:
«کلماتي که در دوره ي فارسي ميانه به پسوند «ـ يگ= ig» و «ـ اَگ= ag» ختم مي شده در دوره ي فارسي دري بنابر قاعده ي عام، صامت آخر آن ها افتاده و مصوت «زبر= فتحه» بر جاي مانده است. اما در جمع به «ان» که صامت مزبور در ميان کلمه قرار گرفته مشمول آن نشده و در نتيجه ي آن، صورت مفرد اين کلمات مختوم به فتحه (در زبان امروزي= کسره) مانده (که باهاي بيان حرکت نوشته مي شود) و صورت جمع آن ها به «ـ گان» ختم مي شود، اين پسوند در فارسي ميانه همان /an-/ است که به همه ي نام ها (اسم، صفت بعضي ضميرها) ملحق مي شود، چه آن هايي که به پسوند «اگ= -ag» يا «ـ يگ= ig» ختم شده باشند و چه نام هايي که خاتمه ي آن ها به صامت ديگري منتهي شود.» (31)
گذشته از اين، در زبان دري کلمه هاي ديگري نيز هست که در مراحل قديم به K يا g ختم نمي شده اند، مانند: (ستاره) که با پسوند «گان» به صورت «ستاره گان» جمع مي شود. و يا کلمه هاي مأخوذ از عربي که به «تاء» ختم مي شده و در حال وقف مانند «هاء بيان حرکت» به تلفظ درمي آمده، به قياس کلمه هاي مشابه فارسي، گاهي به «گان» جمع بسته شده است: مشاطه ـ مشاطه گان، خاصه ـ خاصه گان و امثال اين ها.
در هر حال، صرف نظر از ريشه و اصل کلمه هاي مورد بحث، امروزه جزء «گان» به حيث پسوند جمع در اخير چنين کلمه ها مي پيوندد و از کلمه ي مفرد کلمه ي جمع پديد مي آورد. و حقيقت هم، اين است که گرافيم /g-/ در bandagan و امثال اين ها به هيچ روي، شکل تبديل يافته ي هاء غيرملفوظ نيست. در واقع دستورنويسان عنعني، يعني کساني که زبان را از روي رسم الخط تشريح کرده و به تلفظ اصل کلمه ها توجه نمي کنند؛ قاعده اي جعل و وضع کرده اند که به موجب آن، هاء غيرملفوظ آخر کلمه را در جمع به «گاف» بدل مي نمايند و حال آنکه هاء غيرملفوظ يا «هاء بيان حرکت» تنها نشانه ي مصوت آخر کلمه است و هايي در ميان نبوده که به «گاف» بدل شود. (32)
اما اين که در نگارش چنين کلمه ها گاهي کاتبان نظر به سليقه ي خويش و يا از جهت اختصار در نوشتار، هنگام جمع «هاء غيرملفوظ» /ه/ را نمي نويسند، اين موضوع ـ چنان که گفتيم ـ مربوط به مسايل املاء بوده خارج از موضوعات دستوري مي باشد.
فهرست مآخذي که در پاورقي ها مشخص نشده اند:
1ـ ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزويني و دکتر قاسم غني، نشر لقمان (بدون تاريخ).
2ـ ديوان خاقاني شرواني، به کوشش ضياءالدين سجادي، کتابفروشي زوار، تهران، 1338.
3ـ ديوان حکيم سنايي غزنوي، به اهتمام مدرس رضوي، چاپ مروي، 1362.
4ـ ديوان فرخي سيستاني، به کوشش دبير سياقي، چاپ دوم، انتشارات زوار، تهران 1349.
5ـ ديوان منوچهري دامغاني، به کوشش دبير سياقي، چاپ سوم، تهران، 1347.
6ـ ديوان حکيم ناصرخسرو بلخي، به تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق، چاپ دانشگاه تهران، 1365.
7ـ کليات شمس (ديوان کبير)، جزو چهارم. مولانا جلال الدين محمد بلخي، به تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ سپهر، تهران، 1363.
8ـ مثنوي معنوي، مولانا جلال الدين محمد بلخي، با مقدمه، بديع الزمان فروزانفر، انتشارات جاويدان، 1364.
9ـ مثنوي معنوي، مولانا جلال الدين محمد بلخي، چاپ نيکلسون، جلد اول، نشر علي اکبر علمي، 1364.
10ـ گلستان سعدي، به کوشش سعيد نفيسي، کتابفروشي فروغي، تهران، 1345.
11ـ قابوسنامه، امير عنصرالمعالي کيکاوس بن سکندر، به کوشش سعيد نفيسي، تهران، 1347.
12ـ دانشنامه ي علايي، ابن سينا، مصحح دکتر معين، چاپ انجمن آثار ملي ايران، تهران، 1331.
13ـ تاريخ بخارا، ابوبکر محمدبن النرشخي (ترجمه ابونصرمحمد)، به کوشش مدرس رضوي، چاپخانه، مظاهري، تهران، 1363.
14ـ تاريخ بيهقي، ابوالفضل محمدبن حسين کاتب بيهقي، به تصحيح سعيد نفيسي، جلد 1، انتشارات سنايي.
15ـ زين الاخبار (تاريخ گرديزي)، ابوسعيد عبالحي بن ضحاک، به تصحيح عبدالحي حبيبي، چاپ ارمغان، تهران، 1363.
16ـ سفرنامه (همراه با روشنايي نامه و سعادت نامه) حکيم ناصرخسرو بلخي، چاپ برلين.
17ـ برگزيده ي اشعار، فروغ فرخزاد، چاپخانه حکمت، تهران، 1350.
18ـ يادداشت ها، صدرالدين عيني (دوره کامل پنج جلدي) به کوشش سعيد سيرجاني، انتشارات آگاه، تهران.
 

پی نوشت ها :
 

(1) «Phonetical Alphabet» علايمي اند که در نمايش دادن اصوات سخن رواج بين المللي دارند. اين علامت ها از الفباي انگليسي يا فرانسوي يا آلماني اقتباس نشده بلکه نشانه هايي اند که از طرف مجامع بين المللي زبان شناسان وضع گرديده اند.
(2) برخي کلمه ها در اثر داشتن مشروطيت فونيمي دچار تغيير در تلفظ شده در فرجام افراد متعدد پيدا مي کنند. به حيث مثال: کلمه، تنکير در زبان دري به دو صورت تلفظ مي شود يکي به صورت / ـ ي/ مانند: کتابي، قلمي... و ديگر به صورت / ـ يي/ مانند کتابچه يي، دانايي و غيره. ديده مي شود که چنين تغيير تلفظ از اثر مشروطيت فونيمي است. يعني کلمه هايي که با فونيم کانسونانت ختم شده اند شکل تنکير آنها تنها با افزودن /ي/ ساخته شده است و اما کلمه هايي که با فونيم واول ختم شده اند با افزودن /يي/ مفهوم تنکير پيدا نموده اند. اين قسم افراد يک کلمه را الومورف (Allomorph) گويند. وضع در خصوص اجزاء «يان»، «وان» و «گان» نيز بر همين منوال است.
(3) تاريخ زبان فارسي، دکتر پرويز ناتل خانلري، ج3، تهران، چاپ چهارم، 1369، ص 83.
(4) ايضاً، ص 84.
(5) دانشمند فرانسوي.
(6) مفرد و جمع، دکتر محمد معين، چاپ دوم، نشر ابن سينا، 1340، ص 22.
(7) دکتر خانلري، اثر سابق الذکر، ص 83-84.
(8) ايضاً.
(9) کلمه ي هنر وقتي با يکي از پيشينه ها ترکيب شده و جانشين اسم گردد، مطابق قاعده مي توان با «ان» جمع کرد، چنان که حکيم سنايي گفت:

دولت باهنران را فلک مرد افگن
زند آسيب و ليکن نکند زير و زبر

(10) دستور جامع زبان فارسي، عبدالرحيم همايونفرح، انتشارات علمي، چاپ سوم، 1364، ص 638.
(11) مصحح کتاب. اين کلمه را در پاورقي، به استناد نسخه بدلي که از سفرنامه (نسخ کتابخانه ي ملي پاريس به نشاني Suppl. Pers, 1544) به دست داشته، به شکل «کوه هاي» نيز ثبت کرده است.
(12) سبک شناسي، ملک الشعرا محمدتقي بهار، جلد2، انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم، ص 77.
(13) مفرد و جمع، ص 98.
(14) دستور زبان فارسي، دکتر پرويز ناتل خانلري، چاپ پنجم، انتشارات توس، 1363، ص 156.
(15) در گفتگوي روزمره اکثراً «ها» با صداي «آ» به تلفظ درمي آيد: کتاب ها ـ کتابا، درخت ها ـ درختا و غيره.
(16) مفرد و جمع، ص 36.
(17) به نقل از مفرد و جمع، ص 41.
(18) رک: لغت نامه، توضيح کلمه ي (نياکان).
(19) جلد دوم، چاپ انتشارات اميرکبير، ص 61.
(20) به نقل از «مفرد و جمع» ص 38.
(21) مفرد اين کلمات با «ياء» نيز استعمال شده: دانشجوي، سخنگوي و غيره.
(22) همين کلمات با (ها) و «ان» نيز جمع شده اند که شرح آن مي آيد.
(23) در بعضي لهجه ها abru/ را با واو مجهول نيز تلفظ کنند مانند: abro.
(24) رک: مفرد و جمع، ص ص 43-44.
(25) دستور جامع زبان فارسي، عبدالرحيم همايونفرح، انتشارات علمي، تهران 1364، ص 200.
(26) دستورنامه (در صرف و نحو زبان دري)، انتشارات مشرق، تهران، 1366، ص.
(27) دستور زبان دري، تاليف، بديع الزمان فروزانفر و ديگران، چاپ ارمغان، 1369، ص 30.
(28) چاپ سوم، انتشارات اساطير، 1367، ص 201
(29) رک: مفرد و جمع، ص 72.
(30) رک: روش جديد در تحقيق دستور زبان دري، پوهاند محمدرحيم الهام، دانشگاه کابل، 1349، ص 36.
(31) تاريخ زبان فارسي، ص 92.
(32) ايضاً، ص 93.

 

منبع: مجله ي ادبستان، شماره ي 52
پايگاه نور ش 38



 

نسخه چاپی