زمينه سازي ظهور (2

زمينه سازي ظهور (2
زمينه سازي ظهور (2


 

نويسنده :سيد مسعود پور سيدآقايي




 
سوم -شرط ظهور بنابر تصريح اين توقيع،يک دل شدن شيعيان در وفاي به عهد و پيمان هايي است که بر عهده دارند. به راستي اين عهد و پيمان چيست که وفاي به آنها کليد راه يابي به ظهور است؟مراد از عهد بنا برشواهد و قرايني متعدد عهد ولايت و ياري امامان است.
حضرت صادق (عليه السلام) در پاسخ يکي از يارانش در تفسير آيه « لَّا يَملِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَعِندَالرَّحمنِ عَهداً»مي فرمايد:
من دان الله بولايه اميرالمؤمنين و الائمه من بعده فهو العهد عند الله(39)؛
همانا عهد در نزد خداوند ،پذيرش ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) و امامان بعد از اوست.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
نحن عهد الله فمن و في بعهدنا فقد و في بعهد الله و من خفرها فقد خفر ذمّه الله و عهده(40)؛
ما همان پيمان و عهد خداييم. هر کس به عهد ما وفا کند،به عهد الهي وفا کرده است و هر کس با ما پيمان بشکند،با خداوند پيمان شکسته است.
امام زمان( عجل الله تعالي فرجه الشريف) در نامه به شيخ مفيد خود را چنين معرفي مي کند:
من مستودع العهد المأخوذ علي العباد(41)؛
از جانب کسي که عهدش بر بندگان به وديعت نهاد شده است.
در زيارت «آل ياسين»به حضرت چنين سلام مي کنيم:
السلام عليک يا ميثاق الله الذي اخذه و وکّده(42)؛
سلام بر تو اي پيمان الهي که وفاي به آن را خداوند از مردم گرفته و آن را محکم و مؤکد گردانده است.
در زيارت حضرت صاحب الامر( عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنين آمده است:
و هو عهدي اليک و ميثاقي لديک ...فابذل نفسي و مالي و ولدي و اهلي و جميع ما خوّلني ربّي بين يديک و التّصرّف بين امرک و نهيک(43) ؛
و آن عهد و پيمان من با توست...پس جان و مال و فرزندان و خويشان و هر آن چه پروردگارم به من داده به پيشگاهت و در راه تو و آرمان ها و فرمان هايت تقديم مي کنم.
امام باقر (عليه السلام) در مورد آيه «وَ لَقَد عَهِدنا إِلي آدَمَ مِن قَبلُ فَنَسِيَ وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً»مي فرمايد:
عهدنا إليه في محمّد و الائمّه من بعده فترک و لم يکن له عزم أنّهم هکذا و إنّما سُمِّيَ أولو العزم أولي العزم لأنّه عهد إليهم في محمّد و الأوصياء من بعده و المهديّ و سيرته و أجمع عزمهم علي أنّ ذلک کذلک و الإقرار به(44) .
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد :
ـ ...ثمّ أخذ الميثاق علي النّبيين فقال ألست بربّکم و أنّ هذا محمد رسولي و أنّ هذا عليّ أمير المؤمنين قالوا بلي فثبتت لهم النبوه و أخذ الميثاق علي أمير المؤمنين و أوصيائه من بعده ولاه أمري و خزّان علمي وأنّ المهدي أنتصر به لديني و أظهر به دولتي و انتقم به من أعدائي و أعبد به طوعاً و کرهاً قالو أقررنا يا ربّ و شهدنا و لم يحجد آدم و لم يقرّ فثبتت العزيمه لهؤلاء الخمسه في المهديّ و لم يکن لآدم و لم يقرّ فثبتت العزيمه لهؤلاء الخمسه في المهديّ ولم يکن لآدم عزمٌ علي الإقرار به و هو قوله عزّوجلّ و لقد عهدنا إلي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزماً...(45)
ـ قَالَ إنِّي جَاعلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قَال وَ مِن ذُرِّيَتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهدِي الظَّالمينَ» و العهد الإمامه لايناله ظالم(46).
ـ الحمدلله الّذي اکرمنا بهذا اليوم و جعلنا من المؤمنين و جعلنا من الموفين بعهده الذي عهد إلينا و ميثاقه الذي واثقنا به من ولايه ولاه أمره و القوّام بقسطه و لم يجعلنا من الجاحدين(47).
ـ «أَوفُوا بِالعَهد إِنَّ العَهدَ کَانَ مَسؤولاً وَ أَوفُوا الکَيلَ إِذَا کِلتُمُ وَزَنُوا بِلقِسطاسِ المُستقَيِم» قال العهد ما اخذ النبيّ صلي الله عليه و اله و سلم علي النّاس في مودّتنا و طاعه أمير المؤمنين أن لا يخالفوه و لا يتقّدموه و لايقطعوا رحمه و أعلمهم أنّهم مسئولون عنه(48).
ـ إنّما کلّف النّاس ثلاثهً معرفه الأئمّه و التّسليم لهم فيما ورد عليهم و الرّدّ إليهم فيما اختلفوا فيه(49).
در دعاي عهد ،مفاد عهد نامه ما با امام چنين آمده است:
اللّهم اجعلني من انصاره و اعوانه و الذّابّين عنه و المسارعين اليه في قضاء حوائجه و الممتثلين لأوامره و المحامين عنه و السابقين الي ارادته و المستشهدين بين يديه(50).
چهارم -صرف نظر از ديگر ادله و شرايط ظهور ،از اين توقيع استفاده مي شود که اگر فقط شيعيان در وفاي به عهدي که بر عهده دارند هم دل مي شدند ،ظهور به تأخير نمي افتاد و اين سعادت زودتر شامل حالشان مي شد. پس بر اساس اين توقيع به تنهايي و جداي از ديگر ادله ،هم دل شدن شيعيان در وفاي به عهدشان براي ظهور کافي است و با همين هم دلي زمينه ظهور -و نه خود ظهور -فراهم مي شود و شيعيان براساس پيمان هايي که برعهده دارند،ديگر زمينه ها و شرايط ،از جمله ايجاد آمادگي جهاني را -در صورت لزوم -فراهم مي کنند و پس از آن ظهور رخ مي دهد. به عبارت ديگر بين آمادگي شيعيان و ظهور حضرت فاصله است. شاهد بر اين مدعا سخن برخي از علماي نحو است. به گفته برخي از نحوي ها حرف لام بر سر جزا که لام تسويف ناميده مي شود ،دلالت بر تحقق جواب پس از زماني طولاني از تحقق شرط دارد. لازم به يادآوري دوباره است که براي دست يابي به شرايط ظهور بايد به مجموع ادله رجوع کرد و نمي توان بدون تفحص از همه دلايل به نتيجه رسيد.
پنجم -با توجه به اين که وفاي به عهد مفهوم گسترده اي دارد و مي تواند همه شرايط و هر آن چه را برعهده شيعيان است،در بر بگيرد،مي توان ادعا کرد که اين توقيع در بيان شرايط منسوب به شيعيان تماميت دارد،يعني تمام علت را بيان کرده است.
ششم-مقصود از جمله «لما تأخرّ عنهم اليمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعاده بمشاهدتنا »ظهور امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و نه ملاقات و ديدار با حضرت،چنان که برخي تصوّر کرده اند؛ زيرا پر واضح است که در اين صورت چنان چه همه شيعيان در وفاي به عهدي که بر عهده دارند،هم دل شوند،مي بايد امام با همه آنها ملاقات و ديدار کند و در اين حالت ديگر غيبت معنا ندارد و حضرت غيبتي نخواهد داشت!

ب)روايات دسته دوم
 

گروهي ديگر از روايات شرط ظهور را وجود ياراني توانمند به تعداد 313 نفر براي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي دانند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
اما لو کملت العده الموصوفه ثلاث مئه و بضعه عشر کان الذي تريدون(53)؛
آگاه باش ! هر گاه آن عده وصف شده که 310 نفر و اندي هستند ،شمارشان کامل مي شد،آن چه مي خواهيد واقع شده بود.
امام جواد (عليه السلام) مي فرمايد:
فاذا اجتمعت له هذه العده (ثلاث مئه و ثلاثه عشر رجلاً من اقاصي الارض)من اهل الاخلاص اظهر الله امره،فاذا کمل له العقد و هو عشره الاف رجل خرج باذن الله عزّوجلّ(54)؛
پس آن گاه که اين تعداد(313 نفر از طرف زمين )از اهل اخلاص به گرد ايشان جمع شوند،خداوند امر حضرتش را آشکار نمايد و هنگامي که ده هزار نفر براي ايشان کامل شود ،به اذن خداي عزّوجلّ قيام مي کند.
امام کاظم (عليه السلام) مي فرمايد:
يابن بکير! انّي لاقول لک قولاً قد کانت آبايي تقوله:لو کان فيکم عدّه اهل بدر لقام قائمنا(55)؛
اي پسر بکير !همانا به تو سخني را مي گويم که پدرانم نيز پيش تر مي گفتند:اگر در ميان شما به تعداد کساني که در جنگ بدر (با پيامبر )بودند،(ياران توانمند)وجود داشت،قائم ما قيام مي کرد.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
لو اجتمع علي الامام عدّه اهل بدر ثلاث مئه و بضعه عشر رجلاً لوجب عليه الخروج بالسيف(56)؛
اگر به تعداد اهل بدر،310 نفر و اندي مرد بر گرد امام جمع مي شدند ،قيام با شمشير بر او واجب مي شد.
إن القائم ينتظر من يومه ذي طوي في عده اهل بدر -ثلاث مئه و ثلاثه عشر رجلاً -حتي يسند ظهره الي الحجر و يهزّ الرايه المغلّبه(57).
بر اساس روايت هاي فوق که به صورت جمله شرطيه واقع شده ،يکي ديگر از شرايط ظهور،فراهم آمدن 310 نفر و اندي (313 نفر)ياران امام است. اگر توقيع به شيخ مفيد بر زمينه مردمي و خواست عمومي شيعيان به منزله يکي از شرايط ظهور حکايت دارد، اين روايات از ضرورت وجود 313 نفر از ياران توانمند و کارگزاران کليدي امام به منزله يکي ديگر از شرايط ظهور حکايت مي کند.
در سه روايت اول از حرف شرط «لو»(براي ماضي)و در روايت چهارم از حرف شرط«اذا»(براي مستقبل )استفاده شده است.
در سه روايت اوّل ،چنان که در توقيع هم ذکر شد،حرف «لو»براي امتناع در گذشته است و علت امتناع گذشتن زمان آن بوده است،نه آن که امتناع ذاتي داشته باشد و در آينده هم ممتنع باشد. براساس اين روايات اگر در گذشته چنين بود،قيام تحقق مي يافت و اگر قيام تحقق نيافته ،به دليل نبود اين تعداد از ياران توانمند است و چنان چه در آينده اين کار صورت بگيرد و ديگر شرايط قيام حضرت نيز تحقق يابد ،ظهور محقق مي شود . اما روايت آخر با حرف «اذا»آمده است و به وضوح دلالت دارد که خداوند با گرد آمدن 313 نفر امر حضرت را آشکار مي کند و با وجود ده هزار نفر آن حضرت قيامش را آغاز خواهد کرد.
گفتني است که همين مضمون در روايات ديگري به صورت اخبار آمده است(58). در برخي از اين روايت ها با ادات حصر به نقل از امام صادق (عليه السلام) چنين آمده است:
سئل رجلٌ من اهل الکوفه اباعبدالله (عليه السلام) کم يخرج مع القائم؟فانهم يقولون :انه يخرج معه مثل عده اهل بدر ثلاث مئه و ثلاثه عشر رجلاً. قال: و ما يخرج الّا في اولي قوه و ما تکون اولوا القوه اقلّ من عشره آلاف(59) ؛مردي از اهل کوفه از امام صادق (عليه السلام) پرسيد :چند نفر به همراه قائم قيام مي کنند؟همانامي گويند :313مرد به تعداد اهل بدر با او قيام مي کنند. حضرت فرمود : او قيام نمي کند مگر به همراه اصحابي نيرومند و آن کمتر از ده هزار نفر نيست.
لا يخرج القائم من مکه حتي تکمل الحلقه . قلت :و کم الحلقه ؟قال :عشره آلاف جبرئيل عن يمينه و ميکائيل عن يساره ؛
قائم از مکه خروج نمي کند تا آن که حلقه تکميل شود .گفتم حلقه چند نفر است ؟حضرت فرمود: ده هزار نفر به همراه جبرئيل و ميکائيل از راست و چپ او.

2 ـ روايات به صورت جمله غير شرطيه
 

در اين مورد نيز تنها به يک روايت دست يافتيم که بر چگونگي ظهور و شرايط آن به صورت جمله غير شرطي دلالت مي کند.
امام باقر (عليه السلام) در حديثي با سند صحيح(60) در پاسخ به سؤال حُمران که از ايشان مي پرسد چه وقت اين امر (ظهور )اتفاق مي افتد تا خوشحال شويم ،در قالب بيان حکايتي آموزنده مي فرمايد:
در گذشته عالمي بود و فرزندي داشت که به دانش و فضل پدر بي رغبت بود و از او چيزي نمي پرسيد .در مقابل همسايه اي داشت که از خرمن دانش او بهره هاي فراوان مي برد. عالم هنگام مرگ فرزندش را خواست و به او گفت :اگر پس از من به تو رجوع کردند و با مشکلي رو به رو شدي از اين مرد همسايه کمک بخواه. اين بگفت و جان به جان آفرين تسليم کرد . پس از مدتي پادشاه آن دوران خوابي ديد و براي تعبير خواب خود فرزند عالم را احضار کرد . فرزند به همسايه مراجعه کرد و از وي نظر خواست. همسايه گفت من مي دانم تعبير خواب چيست،اما به شرطي مي گويم که با من پيمان محکم ببندي تا در آن چه پادشاه به تو پاداش مي دهد،مرا هم سهيم کني . فرزند پذيرفت . آن گاه همسايه گفت :در تعبير خواب پادشاه بگو که اکنون زمان گرگ است . فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از بيان تعبير خواب پاداش خوبي گرفت،اما با کمال شهامت به وعده خود با همسايه عمل نکرد.
پس از مدتي دوباره جريان تکرارشد. فرزند عالم با خجالت و شرمندگي نزد همسايه رفت و عذر آورد . همسايه همچون گذشته از او پيمان محکم گرفت که سهم او را از پاداش فراموش نکند و به او گفت در تعبير خواب پادشاه بگو اکنو ن زمان قوچ است . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به ترديد افتاد که چه کند آيا سهم همسايه را بدهد يا نه،ولي بالاخره تصميم بر نپرداختن سهم همسايه گرفت.
وقتي براي بار سوم داستان تکرار شد ،فرزند عالم قول داد که اين بار به وعده خود عمل کند. همسايه نيز به او گفت :به پادشاه بگو اکنون زمان ترازو (عدالت )است . فرزند عالم پس از دريافت پاداش بلافاصله نزد همسايه رفت و سهم او را تقديم کرد. پس از اين اقدام فرزند عالم،همسايه به او چنين گفت :زمان اول زمان گرگ بود و تو نيز از گر گ ها بودي (و حق مرا ندادي و آن را به غارت بردي )،زمان دوم زمان قوچ بود(که قصد مي کند ولي عمل نمي کند)تو هم قصدش را داشتي که به قول خود عمل کني ،اما عمل نکردي،اما زمان سوم زمان ميزان (عدالت )بود و تو به وعده ات عمل کردي. همسايه اين بگفت و آن گاه همه مال را جلوي فرزند نهاد و افزود :همه پاداش از آن تو،مرا بدان نيازي نيست(61).
امام باقر (عليه السلام) در پاسخ به وقت ظهور با بيان اين حکايت تأمل برانگيز که احتمالات متعددي در فهم آن مطرح است ،اما با وجود همه آنها مي توان ادعا کرد که روايت گويا ي اين نکته است که وقت ظهور بستگي به عوامل و زمينه هايي دارد که از آن جمله خواست مردم و انصاف و عدالت خواهي و اعتدال آنان است. تا جامعه طالب عدالت نباشد،امام عدل ظهور نخواهد کرد؛چون اين يک اصل مسلم است که جامعه فاسد حاکم عادل را نمي تواند تحمل کند،همان گونه که علي (عليه السلام) را تحمل نکردند و جامعه عادل هم حاکم فاسد را تاب نمي آورد . اگر با فساد جامعه ،ظهور حضرت محقق شود،امام مهدي( عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز سرنوشتي هم چون ديگر امامان خواهد داشت. بر اساس اين روايات يکي از عوامل مهم زمينه سازي ظهور،پرورش روح عدالت خواهي و توسعه آن در جامعه و سيطره گفتمان عدالت به منزله گفتمان غالب جامعه بشري است.

پي نوشت ها :
 

1ـ علي بي عيسي اربلي،کشف الغمه ،ج2،ص207،محمد باقر مجلسي ،بحار الانوار ،ج75،ص208
2ـ حسن بن علي حرّاني ،تحف العقول ،ص37
3ـ ظاهراً ضرب المثلي است.
4ـ امام صادق (عليه السلام) :«کسي که در انتظار دولت ما باشد مانند کسي است که در راه خدا در خون خويش بغلتد.»(علي بن بابويه قمي،کمال الدين و تمام النعمه ،ج2،ص645)
5ـ امام صادق (عليه السلام) «هر صبح و شام منتظر فرج باش.»(محمد بن ابراهيم کاتب نعماني الغيبه ،ص229،ب10،فصل 2، ح3).
6ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم «جماعتي از مشرق زمين (ايران )بپا مي خيزند و زمينه ساز حکومت [حضرت]مهدي مي شوند. »(محمد بن يزيد قزويني ،سنن ابن ماجه،ج2،ص1368،ح4088)؛(سليمان بن احمد لخمي طبراني ،المعجم الاوسط،ج1،ص289،ح290)،«يخرج قوم من قبل المشرق فيوطّئون للمهدي سلطانه»؛(علي متّقي بن حسام الدين هندي،کنز العمال ،ج14،ص263،ح38657)بدون کلمه «يعني».
7ـ امام صادق (عليه السلام) :«خودتان را براي قيام قائم آماده سازيد،گر چه به فراهم آوردن يک تير باشد.»؛(نعماني ،الغيبه ،ص320،ب21،ح10؛نجم الدين طبسي با همکاري جمعي از فضلا ،معجم احاديث الامام المهدي 4،ج5،ص249،قم :نشر معارف اسلامي).
8ـ امام صادق (عليه السلام) :«هر کس چهارپايي را در انتظار امر ما مهيا سازد در حالي که بر دشمن ما غضبناک و منسوب به ما (شيعه)باشد ،خداوند روزي اش را وسيع و سينه اش را گشاده گرداند و او را به آرزويش برساند و دربرآورده شدن حاجت هايش کمک کند.»(محمد بن يعقوب کليني ،الکافي،ج6،ص535،ح1).
9ـ علي اکبر دهخدا ،لغت نامه
10ـ معجم مقاييس اللغه :«وطأ:کلمه تدلّ علي تمهيد شي و تسهيله ؛کلمه اي است که دلالت مي کند بر آماده سازي و آسان کردن چيزي »
العين:«وطّات لک الامر :اذا هيّأته؛هنگامي که آن را مهيا و آماده کني» .
المصباح :«وطئته برجلي:علوته؛استعلا يافتن ».
لسان العرب و تاج العروس :«وطئ الشيء يطاؤه وطأً :داسه ؛لگد کوب کردن»
التحقيق في کلمات القرآن :«انّ الاصل الواحد في الماده هو استعلاء علي شي و جعله تحت النفوذ و التصّرف و من مصاديقه :قولهم وطئته برجلي اذا علوته. و وطئت الجاريه و وطئت الارض اذا استعليت عليها متفوّقاً و جعلتها تحت نفوذک . و وطئته اذا جعلته تحت سلطتک و امرک و حکمک و اجريت عليه ما شئت ..
و يلازمه التوافق والتمهيد و الاخذ».
11ـ المصباح :«ظهر الشيء يظهر ظهوراً:برز بعد الخفاء؛آشکار شدن بعد از پنهاني».
التهذيب :«الظهر :خلاف البطن من کلّ شي. التحقيق :هو مطلق بدوّ في قبال البطون بأيّ کيفيه کان».
12ـ علامه حلّي ،کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ،تحقيق:علامه حسن زاده آملي ،ص491.
13ـ نک:پور سيد آقايي ،«مديريت امام زمان( عجل الله تعالي فرجه الشريف)، فصل نامه مشرق موعود ، شماره 8
14ـ گفتني است که رسالت شيعه زمينه سازي ظهور است ،اما اين بدان معنا نيست که اگر بر فرض به وظيفه خود عمل نکرد،ظهور رخ نمي دهد؛زيرا ظلم مملو و سياهي هاي سرشار،خود مي تواند زمينه ساز نور و روشنايي باشد. آدمي با تجربه بن بست ها و درک ضعف خود و فشار حوادث و حجم عظيم مصائب که دستاورد خود اوست،مي يابد که زمين نيازمند آسمان است. از اين رو،به طلب بر مي خيزد و با همه وجود موعود و منجي را مي خواهد.
15ـ سوره رعد،آيه 11
16ـ سوره اعراف،آيه 96
17ـ سوره محمد،آيه 7
18ـ محمد بن مسعود سلمي سمرقندي ،تفسير العياشي ،ج2،ص154،ح49
19ـ سنن ابن ماجه ،ج2،ص1386،ح4088
20 ـ احمد بم علي طبرسي ، الاحتجاج ، ج2 ، ص 602
21ـ اين دو مبنا در علم اصول به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است. آن چه مورد پذيرش صاحب اين مقاله است ،همان مبناي مشهور است.
22ـ الاحتجاج ،ج1،ص4
23ـ شهيد محمد صدر،تاريخ الغيبه الکبري ،ص138
24ـ شيخ طوسي ،عده الاصول ،تحقيق :مهدي نجف،ج1،ص387،قم :مؤسسه آل البيت عليهم السلام معالم الاصول ،ص204.(به نقل از محمد غروي ،المقالات و الرسالات ،الشيخ المفيد و التوقيعات الصادره عن الناحيه المقدسه بين الاخذ و الرّد »المؤتمر العالمي بمناسبه الذکري الالفيه لوفاه الشيخ المفيد).
25ـ «و اما الطريق الثاني في تزکيته ،ما ترويه کافه الشيعه و تتلقّاه بالقبول من ان صاحب الأمر -صلوات الله و سلامه عليه و علي آبائه -کتب إليه ثلاثه کتب ،کتب في کل سنه کتاباً ...ثم قال :و هذا اوفي مدح و تزکيه و ازکي ثناء و تطريه بقول امام الامه و خلف الائمه»(لؤلؤه البحرين ،ص367به نقل از المقالات و الرسالات).
26و27ـ المقالات و الرسالات.آقاي غروي پس از ارائه شواهد و قرائن متعدد بر صحت سند اين توقيعات در پاسخ به مرحوم محقق خوئي که پس از ذکر توقيعات گفته است :«هذه التوقيعات لا يمکننا الجزم بصدورها من الناحيه المقدسه ....کيف يمکننا الجزم بصدوره من تلک الناحيه علي ان روايه الاحتجاج لهذين التوقيعين مرسله و الواسطه بين الطبرسي و الشيخ المفيد مجهول.»(سيد ابوالقاسم موسوي خوئي ،معجم رجال الحديث ،ج17،ص209)چنين پاسخ مي دهد:«وليت شعري لماذا الترديد بعد دعوي اجماع الاماميه علي ذلک و هل المطالبه بصحه السند بعد الاجماع علي صدور الکتابين الّا کمطالبه البيان بعد العيان».
27ـ همان
28ـ همان
29ـ محمد بن حسن طوسي ،الغيبيه ،ص243
30ـ حرف «لو»يا شرطيه است و يا غير شرطيه نيز يا امتناعيه است و يا غير امتناعيه. غير شرطيه نيز بر شش قسم است: مصدريه ، زائده ،تقليليه،تحضيض،عرض،تمنّي.(نک :ابن هشام،مغني اللبيب،تحقيق:محمد محي الدين عبدالحميد ،ج1،ص255-272،بيروت :دار احياء التراث؛النحو الوافي ،ج4،ص459-469).
از ميان اينها آن چه رايج و غالب در استعمالات «لو»است ،شرطيه امتناعيه است که بر دو نکته دلالت مي کند؛يکي شرطيت يعني معلق بودن چيزي بر ديگري و اين وجود دو جمله را اقتضا دارد که بين آنها ارتباطي خاص است . جمله اول را شرط يا مقدم و جمله دوم را جزا يا جواب تالي گويند و ارتباط بين دو جمله شرط و جزا ،ارتباط سببي و مسبب است،يعني تحقق جزا (تالي )در گرو تحقق شرط (مقدم )است. ديگري اين که اين شرط در گذشته محقق نشده و جزا نيز در گذشته واقع نشده است. (النحو الوافي ،ج4،ص459).
31ـ صاحب النحو الوافي در توضيح تعريف سيبوبه مي گويد:«اي لما کان سيقع في الماضي ،لوقوع غيره في الماضي ايضاً »و پس از آن مي افزايد: اين تعريف کاملاً دقيق و صحيح است و تعريف شايع که گفته مي شود:«حرف امتناع (جزا)لامتناعٍ (شرط)»غلط و يا نيازمند توجيه و تأويل است؛زيرا امتناع شرط گاهي مستلزم امتناع جواب (جزا)است و گاهي نيست. اگر شرط سبب منحصر براي جزا باشد،مستلزم امتناع جزاست،مانند :«لو طلعت الشمس امس لظهر النهار»،«لو توقفت الارض عن الدوران لهلک الاحياء جميعاً من شده البرد او الحرّ»و چنان چه شرط ،علت منحصره نباشد مستلزم امتناع نيست،مانند:«لو طلعت الشمس امس لکان النور موجوداً »؛زيرا در اين مثال شرط يعني طلوع شمس ممتنع است،اما جواب (يا جزا)که وجود نوراست،ممتنع نيست؛زيرا چيز ديگري هم چون چراغ يا آتش نيز مي تواند باعث ايجاد نور و روشنايي شود. نيز همين گونه است در اين مثال ها :«لو تعلم الفقير لاغتني »،«لو واظب الغلام علي السباحه لقوي جسمه »(همان،ص461و نيز نک:مغني اللبيب ،ج1،ص258-260).
32ـ سوره اعراف ،آيه 96
33ـ سوره حاقه،آيه 44-46
34 ـ با توجه به آن چه آورده شد،بي اساس بودن سخن ذيل کاملاً آشکارميشود :«با توجه به استفاده امام در توقيع از حرف شرط «لو»اين توقيع فقط يک شکايتي از جانب امام است و تحقق اين شرط چيزي شبيه به يک آرزو و تمنّاي دست نايافتني است و گوينده اين سخن اميدي به آن نبسته است...اين جمله در مقام نشان دادن راه کاري به شيعيان براي پيش انداختن ظهور نيست،بلکه صرفا گزارشي از وقوع يک واقعيت تلخ به دليل کوتاهي آنها در وفاي به عهد امامت. اما به خاطر ادات شرط «لو»نمي توان از عبارت توقيع شريف برداشت کرد که شيعيان اکنون چه وظايفي دارند و چه کارهايي را مي توانند انجام دهند تا توفيق مشاهده امامشان را زودتر پيدا کنند.»(سيد محمد بني هاشمي ،راز پنهاني و رمز پيدايي ،ص254-255).
35ـ نک:مظفر،اصول فقه ،ج1،ص112-114
36ـ مانند اين روايت امام صادق (عليه السلام) «لو انّ رجلاً مات صائماً في السفر لما صليت عليه.»(شيخ صدوق ،من لا يحضره الفقيه ،ج2،ص141).
37ـ نک :همان ،ص116-115
38ـ سوره مريم ،آيه 87
39ـ عبد علي بن جمعه العروسي الحويزي ،تفسير نور الثقلين ،ج3،ص362
40ـ الکافي ،ج1،ص221
41ـ الاحتجاج ،ج2،ص297
42ـ همان ،ص492
43ـ محمد بن جعفر مشهدي ،المزار الکبير،ص588؛ابراهيم بن علي عاملي کفعمي ،المصباح ،ص496؛شيخ عباس قمي ،مفاتيح الجنان ،زيارت حضرت صاحب الامر( عجل الله تعالي فرجه الشريف).
44ـ الکافي ،ج1،ص416،ح22
45ـ همان ،ج2،ص8،ح1
46ـ فخر الدين طريحي ،مجمع البيان ،ج1،ص377،ذيل آيه 124سوره بقره ؛بحارالانوار ،ج53،ص24
47ـ اقبال العمال ،ج2،ص283؛بحار الانوار ،ج95،ص302
48ـ سيد بن طاووس،کشف اليقين ،ص296،بحار الانوار ،ج24،ص187
49ـ الکافي ،ج1،ص390
50ـ المصباح ،ص551،با کمي تفاوت ؛مفاتيح الجنان ،دعاي عهد
51ـ «و لبعض النحاه رأي حسن في مجيء هذه اللام حيناً و عدم مجيئها حين آخر،يقول :هذه اللام تسمّي «لام التسويف»،اي :التاجيل و التأخير و التمهل ؛لأنّها تدل علي ان تحقق الجواب سيتأخر عن تحقق الشرط زمناً طويلاً نوعاً و عدم مجيئها يدلّ علي أنّ تحقق الجواب سيتأخر عن تحقق الشرط زمناً يسيراً، قصير المهله بالنسبه للمده السالفه . فتحقق الجواب في الحالتين متأخر عن تحقق الشرط-کالشأن في الجواب دائماً -الّا ان مجيء اللام معه دليل علي انه سيتأخر کثيراً ،و ان مهلته ستطول،بالنسبه له حين يکون خالياً منها.»(النحو الوافي،ج4،ص465).
52ـ نک :راز پنهاني و رمز پيدايي ،ص252
53ـ الغيبه (نعماني )،ص210،ب12،ح4؛معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ج5،ص253
54ـ کمال الدين ،ج2،ص377،ب36،ح2(سند حديث معتبر است )؛بحارالانوار ،ج51،ص157. (به نقل از علي بن محمد خزاز قمي ،کفايه الاثر به سند ديگر )
55ـ ابوالفضل علي طبرسي ،مشکاه الانوار ،ص63،نجف :حيدريه ،1385ق؛محمدي ري شهري ،ميزان الحکمه،ج1،ص184،به نقل از همان .
56ـ شيخ مفيد ،«اربع رسالات في الغيبه (الرساله الثالثه )»،مصنفات،ج7،ص3؛معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ج5،ص252
57ـ الغيبه (نعماني )،ص329؛بحار الانوار ،ج52،ص306،ح8 با کمي تفاوت .
58ـ امام صادق (عليه السلام) :«سيأتي من مسجدکم هذا-يعني مکه -ثلاثمائه و ثلاث (ثلاثه)عشر رجلاً ...»(معجم احاديث الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف،ج5،ص254)«کنت عند ابي عبدالله (عليه السلام) فذکر اصحاب القائم فقال :ثلاث مئه و ثلاثه عشر...»(همان ،256)
59 ـ همان ،ص247
60ـ روايت فوق به دو سند نقل شده که در هر دو سند همه روات آن امامي ثقه و جليل القدر هستند. علي بن حديد (بن حکيم )نيز بنابر قول تحقيق ،امامي ثقه است. (لوح فشرده «درايه النور»)
61ـ الکافي ،ج8،ص362،ح552؛معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)،ج4،ص399-402،اين که در ابتداي روايت حضرت به حمران مي فرمايند تو دوستان و برادران و آشناياني داري ،شايد مقصود اين باشد که تو نمي تواني به وعده ات عمل کني و اين سرّ را نزد دوستان و آشنايانت فاش مي کني. احتمال ديگر اين که با تأمل در وضعيت دوستان وآشنايانت مي تواني دريابي که جامعه تو کدام يک از اين سه قسم جامعه اي است که بيان شد وآيا شرايط ظهور مهياست يا نه؟احتمال آخر اين که تو برادران و دوستاني داري،اما براي ظهور لازم است زمانه و غالب افراد جامعه چنين باشند.
 

منبع:فصلنامه مشرق شماره 10
ae



 

نسخه چاپی