ورزش در قرآن کریم (1)

ورزش در قرآن کریم (1)
ورزش در قرآن کریم (1)


 

نويسنده:حسين صبوري




 
قرآن، كتاب آسماني اسلام، بزرگ‌ترين سرمشق و راه‌گشاي زندگي انسان‌ها در همة شؤون و امور، تا روز قيامت است. در اين كتاب بزرگ و بي‌نقص ـ كه كلام خالق انسان و تمام هستي مي‌باشد ـ آياتي وجود دارد كه به گونه‌اي بر اهميت ورزش و نيرومندسازي جسم در كنار تقويت روح و بُعد علمي دلالت دارد. ما در اين‌جا به برخي از آيات ـ در حدود وسع كتاب ـ اشاره مي‌كنيم، ‌باشد كه راه‌گشاي ورزش‌كاران، ورزش‌دوستان و ساير اقشار جامعة مؤمن و مسلمانان‌ها باشد،

طالوت و نيرومند‌سازي
 

از جمله مواردي كه نيرومندي جسماني به عنوان يك مزيت و امتياز در قرآن ذكر شده، داستان طالوت و قوم بني‌اسرائيل است. قوم يهود كه در زير سلطة فرعونيان، ضعيف و ناتوان شده بود، بر اثر رهبري‌هاي خردمندانة حضرت موسي ـ عليه السلام ـ از آن وضع اسف‌انگيز نجات يافته و به قدرت و عظمت رسيدند، ولي پس از مدتي دچارغرور شده و دست به قانون‌شكني زدند، و به همين جهت، سرانجام از قوم «جالوت» ـ كه در ساحل درياي روم، بين فلسطين و مصر مي‌زيستند ـ شكست خورده و 440 نفر از شاه‌زادگانشان نيز به اسارت جالوتيان درآمدند.
اين وضع، چندين سال ادامه داشت، تا آن كه خداوند پيامبري به نام «اشموئيل»[1] را براي نجات و ارشاد آنها برانگيخت. بني‌اسرائيل گرد او اجتماع نموده و از او خواستند رهبر و اميري براي آنها انتخاب‌ كند، تا همگي تحت فرمان و هدايت او، با دشمن نبرد كنند و عزت از دست رفتة خويش را بازيابند.[2]
اشموئيل به درگاه خداوند روي آورده و خواستة قوم خود را به پيشگاه حضرت احديّت عرضه داشت، به او وحي شد كه طالوت را به پادشاهي ايشان برگزيدم:
«وَ قالَ لَهُمْ نَبِيٌّهُمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالوُتَ ملِكا؛[3]
و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند، طالوت را براي زمام‌داري شما مبعوث (و انتخاب) كرده است.»
از آنجا كه طالوت مردمي كشاوز بوده و توانايي مالي چنداني نداشت، اشراف با انتخاب وي مخالفت نمودند:
«قالوُا انّي يَكونُ لَهُ الُملكُ عَلَيْنا و نَحنُ اَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ الْمالِِ؛[4]
گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد، با اين كه ما از او شايسته‌تريم؟ و او ثروت زيادي ندارد».
او نه ثروت و قدرت مالي دارد ونه موقعيت اجتماعي وخانوادگي، زيرا از خاندان نبوت و پيامبري نبوده و از خاندان پادشاهي نيز نيست. اشموئيل در پاسخ گفت:
«اِنَّ اللهَ اصْطَفيهُ عَليْكُم وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلمِ وَ الْجِسْمِ؛[5]
خداوند او را بر شما برگزيده و علم (قدرت) جسم او را وسعت بخشيده است.»
چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، اشموئيل پيامبر دو خصلت «گسترش علمي و توانايي جسمي» را بر دو خصوصيت ديگر، يعني قدرت مالي و افتخارات نژادي و نَسَبي، فضيلت و ترجيح مي‌دهد[6] و دارندة اين دو خصلت را براي احراز مقام رهبري شايسته‌تر مي‌داند، در اين‌جا قدرت بدني با صراحت به عنوان يك مزيت و فضيلت مطرح شده و در كنار علم و قدرت علمي قرار گرفته و با‌ ‌آن مقايسه شده است. هنگامي اهميت اين مقايسه روشن مي‌شود كه با اهميت علم از ديدگاه اسلام آشنا شويم. در قرآن مي‌خوانيم:
«اِنَّما يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤٌا؛[7]
در جمع بندگان الهي، فقط علما هستند كه ترس و بيم از خداوند دارند (و حس تقوا و پرهيزگاري در دل آن‌ها راه دارد».)
«مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً[8] ؛
كسي كه از حكمت (ودانش و استحكام در انديشه و گفتار و رفتار) برخوردارگرديد، به خير و بركت فراواني دست يافته است».
كسي كه از حكمت (و دانش و استحكام در انديشه و گفتار و رفتار) برخوردار گردد، به خير و بركت فراواني دست يافته است.»
خداوند در مقام بيان منزلت والاي حضرت يحيي ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايد:
«وَ اَتَيْناهُ الْحُكْمَ صِبَياً[9] ؛
ما به يحيي ـ عليه السلام ـ ، آنگاه كه كودكي بيش نبود، حكم و داوري متين و رأي و انديشه‌اي استوار ارزاني داشتيم. و در كودكي به او دانايي عطا كرديم.»
«يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ آمَنوُا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اُتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ[10] ؛
خداوند آن‌هايي را كه ايمان آورده‌اند و كساني را كه دانش يافته‌اند، به درجاتي برافرازد.»
در احاديث نبوي نيز در اين خصوص چنين آمده است:
«مِدادُ العُلَماءِ اَفْضَلُ مِنْ دِماء الشُّهداء[11] ؛
مركب قلم دانشمندان از خون شهيدان برتر است.»
«اِنَّ الْمَلائكَةَ لَتَضعُ اَجْنِحَتَها لِطالبِ الْعِلْم رِضيً بما يَصْنَعُ[12] ؛
فرشتگان آسماني براي ابراز رضايت و شادماني نسبت به دانش آموختن طالبان علم، پروبال خويش را فرو مي‌نهند.»
«اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَو بالصّين[13] ؛
جوياي دانش و علم باشيد، هرچند آن را در چين (و نقاط بسيار دوردست) سراغ گرفته باشيد.»
«فَقيهٌ اشَدُّ عَلَي الشَّياطينِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ[14] ؛
وجود يك فقيه و فرد واجد بينش و بصيرت ديني، از ديدگاه شيطان‌ها و اهريمن صفتان، طاقت‌فرساتر و تحمّل‌ناپذيرتر از وجود هفتاد عابد است.»
«مَوتُ قَبيلَةٍ اَيْسَرُ مِنْ مَوْتِ الْعالِمِ[15] ؛
مرگ يك گروه و قبيله، از مرگ يك عالم و دانشمند، آسان‌تر و تحمل‌پذيرتر است.»
حال كه تا حدودي با ارزش و مقام والاي علم و عالم از ديدگاه اسلام آشنا شديم، مي‌توانيم به اهميت تقويت جسم نيز پي‌ببريم، زيرا در اين آية قرآني، نيرومندي جسماني در رديف نيرومندي علمي ـ و البته بلافاصله پس از آن ـ ذكر شده است. البته بايد توجه داشت نيرومندي علمي بر توانايي جسماني اولويت و برتري دارد و رهبر چنان چه از نظر علمي ضعيف باشد، ديگر نمي‌‌تواند رهبري كند و توانايي جسمي او نيز كمكي به وي نخواهد كرد. بدين جهت است كه مي‌بينيم ابتدا توانايي علمي طالوت مطرح شده و سپس توانايي جسمي وي، و فرمود: «وَزادَهُ بَسْطَةً في الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ.»
از همين جا مي‌توان استفاده كرد كه قوي بودن جسماني براي يك ورزشكار كافي نبوده و بايد به موازات تقويت جسم ـ بلكه مقدم بر تقويت جسم ـ به تقويت جنبة علمي و ايماني نيز بپردازد. قدرت بدني و حتي قدرت علمي فراوان، چنان‌چه با ايمان به خدا همراه نگردد، جز زيان و خسران، فايدة ديگري براي جامعة بشري نداشته و همچون تيغ تيزي خواهد بود در دست زنگيِ مست.

شجاعت و توان رزمي حضرت داوود ـ عليه السلام ـ
 

هنگامي كه طالوت براي مبارزه با جالوت به سوي او حركت مي‌كند، جنگ‌جويان فراواني از مردان بني‌اسرائيل وي را همراهي مي‌كنند، ولي در نهايت با تعداد نيروي اندكي كه داراي ايماني راسخ و استوار بودند، در برابر لشكر انبوه و مجهّز جالوت، صف‌آرايي مي‌نمايند. خداوند متعال به اشموئيل پيامبر وحي مي‌فرستد كه قاتل جالوت شخصي است كه زره حضرت موسي ـ عليه السلام ـ به تن او اندازه باشد، و او مردي است از فرزندان «لاوي بن يعقوب» و نامش «داوود بن ايش» است. ايش، مرد چوپاني بود كه ده پسر داشت[16] و داوود كوچك‌ترين آنها بود.
طالوت به هنگام گردآوري سپاه، به دنبال ايش مي‌فرستد كه خود و فرزندانت در لشكر من حضور يابيد. آن‌گاه زره حضرت موسي ـ عليه السلام ـ را به تن يك‌يك فرزندان ايش مي‌كند، ولي براي هركدام يا كوتاه است و يا بلند؛ مي‌پرسد: آيا پسر ديگر نيز داري؟
مي‌گويد: آري، كوچك‌ترين پسرم را با خود نياورده‌ام، تا از گوسفندان نگهداري كند.
طالوت به دنبال داوود مي‎فرستد و وقتي زره را به وي مي‎پوشاند، آن را درست به اندازة وي مي‎يابد.
داوود شخصي قوي هيكل، نيرومند و شجاع بود. [17] طالوت براي اين‌كه به توان رزمي و قدرت بدني داوود پي ببرد، از او مي‌پرسد: آيا تاكنون قدرت و نيرومندي خود را آزمايش كرده‌اي؟
وي پاسخ مي‌دهد:‌ آري،‌ هرگاه شيري به گلة من حمله نموده و گوسفندي را به دهان مي‌گيرد، من خود را به آن شير رسانده و با قدرت، دهانش را باز نموده و گوسفند را از آن خارج مي‌كنم![18]
جالوت كه داراي عظمت و ابّهت ويژه‌اي بود، در پيشاپيش لشكر خويش بر فيلي سوار بوده و تاجي بر سر داشت، ياقوتي نيز بر پيشاني وي مي‌درخشيد.
داوود به اقتضاي شغل چوپاني، فلاخوني در اختيار داشت كه سنگ در آن نهاده و به طرف حيوانات درنده‌اي كه قصد دريدن گوسفندان را داشتند پرتاب مي‌كرد. سنگي در آن نهاده و آن را به طرف سربازاني كه در سمت راست جالوت بودند پرتاب مي‌كند و آنان را متفرق مي‌سازد. سربازان سمت چپ وي را نيز به همين ترتيب از او دور مي‌سازد. آن‌گاه آخرين سنگي را كه به همراه آورده بود، در فلاخن نهاده و آن را به سوي جالوت پرتاب مي‌كند. سنگ ياقوتي كه روي پيشاني جالوت بود اصابت نموده، آن را خرد كرده و به مغزش اصابت مي‌كند! ناگاه پيكر بي‌جان جالوت بر روي زمين قرار مي‌گيرد.[19]
و خداوند بدين گونه رهروان راه حق رابه پيروزي مي‌رساند و به داوود نيز كه خدمت بزرگي نموده و شايستگي خويش را به خوبي به اثبات رسانيده بود، حكومت و دانش مي‌بخشد:
«فَهَزَمُوهُمْ بِِاِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ اتيهُ اللهٌ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ[20] ؛
سپس آنان به فرمان خدا، ايشان (سپاه دشمن) را به هزيمت و شكست واداشتند و داوود (جوان كم‌سن و سال نيرومند و شجاع كه در لشكر طالوت بود) جالوت را كشت، و خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد، و از آن چه مي‌خواست به او تعليم داد. طالوت نيز با ديدن لياقت، شايستگي و شجاعت داود، دختر خويش را به عقد ازدواج وي درآورد.[21]
نكته قابل توجهي كه در اين‌جا به چشم مي‌خورد، اين است كه قدرت و توان بدني و جسماني به تنهايي براي تكميل شخصيت انسان كافي نيست؛ به همين خاطر مي‌بينيم خداوند متعال دركنار قدرت جسماني و حكومت بر مردم، حكمت و دانش نيز به داوود آموخته و مطالب فراواني را نيز به او تعليم مي‌دهد.[22]
«و ايتهُ اللهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكمَةَ و عَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ»

پي نوشت ها :
 

[1] . در زبان عربي به «اشموئيل»، «اسماعيل» گفته مي‌شود.
عن الباقر عليه السلام : هو اشموعيل و هو بالعربية اسماعيل». (ملامحسن فيض كاشاني، تفسير الصافي، ج 1، ص 251). [2] . گروهي كه اين خواست را مطرح كردند، طبقة اشراف ـ و به اصطلاح قرآن «ملاء» ـ بودند. در ضمن بايد دانست در آن زمان بين بني‌اسرائيل چنين بود كه نبوت در يك خاندان، و پادشاهي نيز در خاندان ديگر بود. نبوت در بين فرزندان «لاوي» (پسر حضرت يعقوب) و پادشاهي در بين فرزندان «يهودا» (حضرت يوسف).
[3] . بقره (2)، آيه 247.
[4] . همان.
[5] . همان‌جا.
[6] . شيخ طبرسي، تفسير جوامع الجامع، ص 45.
[7] . فاطر (35)، آيه 28.
[8] . بقره (2)، آيه 269.
[9] . مريم (19)، آيه 12.
[10] . مجادله (58) آيه 11.
[11] . شهيد ثاني، منية المريد، ص 9.
[12] . همان.
[13] . همان.
[14] . همان.
[15] . همان.
[16] . در بعضي از تفاسير، تعداد فرزندانش، چهار يا شش ذكر شده است.
[17] . تفسير الصافي، ج 1، ص 255 و 256.
[18] . سيدمحمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، ص 299، تفسير الصافي، ج 1، ص 256.
[19] .تفسير الصافي، ج 1، ص 256.
[20] . بقره (2)، آيه 251.
[21]. تفسير جوامع‌الجامع، ص 46.
[22] . اين نكته را پيش از اين از قرين شدن كلمه «علم» با كلمه «جسم» كه در مورد طالوت بود نيز استفاده كرديم، آن‌جا كه فرمود: «وَزادهُ بسطةً في العلمِ و الجِسمِ»
 

منبع: پایگاه اندیشه قم



 

نسخه چاپی