يادم تو را فراموش!

يادم تو را فراموش!
يادم تو را فراموش!


 

نويسنده: دکتر عليرضا شيري




 
وسوسه هميشه دردسرساز است؛ وسوسه ورود به رابطه يا دوستي با کسي که لااقل در کوتاه مدت برايمان جذاب است. گفتيم وسوسه، چون اين يک خواسته کوتاه مدت و اغلب غيرهدفمند و غيرمتعهدانه است. شما وارد رابطه جدي با کسي مي شويد اما وقتي به خودتان مي آييد که از نظر عاطفي در اين رابطه غرق شده ايد و به او وابسته؛ حالا احتمالاً نه راه پيش داريد، نه راه پس.
مقصود را مشخص کنيد
گاهي هنوز تکليفمان با خودمان معلوم نيست. نمي دانيم طرف مقابل را براي ازدواج قبول داريم يا نه. گاهي هم تکليفمان با خودمان معلوم است. مي دانيم آدمي که در طرف مقابل قرار دارد براي ازدواج مناسب است اما هنوز تصميم نگرفته ايم که رابطه را وارد فازي کنيم که مي تواند به شناخت و بعد هم ازدواج منتهي شود. رابطه هاي عاطفي غير هدفمندي که هنوز معلوم نيست به ازدواج منتهي مي شوند يا نه، ممکن است زخم هاي عاطفي جبران ناپذيري ايجاد کنند. قضيه اين رابطه ها پيچيده است. وقتي دو طرف با تصميم به ازدواج با هم معاشرت مي کنند، حتي اگر رابطه شان به ازدواج منتهي نشود، دچار مشکل هاي بزرگي نمي شوند چون اين آدم ها از اول مي دانسته اند که در حال شناخت طرف مقابل هستند. به خاطر همين هم وقتي بعد از به دست آوردن حداقل هاي شناخت فهميدند که طرف مقابل به دردشان نمي خورد، خيلي هم خوشحال مي شوند و مي روند دنبال زندگي شان و براي پيدا کردن همسر آينده شان دوباره تلاش مي کنند؛ آن هم بدون سر خوردگي و کينه از کسي اما اگر در يک رابطه، هر دو نفر يا حتي يک نفر از آنها قصد مشخصي براي ازدواج نداشته باشند يا تکليفشان با خودشان معلوم نباشد، رابطه در مسيري مي افتد که احتمال به وجود آمدن مشکل براي هرکدام زياد مي شود.
يکي از مشکلاتي که اين رابطه ها به وجود مي آورند، زخم هاي عاطفي است. زخم عاطفي اي که يکي از طرفين دچارش مي شود. ممکن است يکي از آنها بعد از مدت کوتاهي متوجه بشود که طرف مقابلش براي ازدواج آدم مناسبي است اما چون از اول بحث ازدواج و تلاش براي رسيدن به شناخت و نهايتاً ازدواج کردن وجود نداشته، طرف مقابل کنار مي کشد.
اينکه تأکيد مي کنم بايد قبل از ورود به چنين رابطه هايي تکليفتان را بدانيد، يک مثال ساده دارد که براي همه مان پيش آمده؛ در حال راه رفتن اگر يک اختلاف سطح ده سانتي متري را نبينيد، ممکن است کمرتان دچار آسيب جدي شود. اما اگر بدانيد جلوي پايتان يک پله يک متري است چون خبر داريد که وجود دارد، خيلي راحت از روي آن مي پريد. ما فقط به جوان ها مي گوييم که رابطه عاطفي و در نهايت ازدواج يک پيست دو است اما بايد حواسمان را جمع کنيم که اين پيست دو مانع هم دارد و اگر از اين مانع ها خبر نداشته باشيم، ممکن است با سر بخوريم زمين. واقعيتش خيلي ساده انگارانه است که رابطه عاطفي را يک مسير ساده و بي دردسر بدانيم.
داستانتان را بدانيد
گاهي هم در راه شناخت خيلي چيزها را مي بينيم اما به روي خودمان نمي آوريم يا براساس آنها تصميم مشخصي نمي گيريم؛ مثلاً اينکه، طرف مقابلمان کمي اخلاقش تند و تيز است. اين را مي بينيم اما به خاطر احساس مثبتي که در آن مقطع از رابطه مان داريم، آن را جدي نمي گيريم اما وقتي هيجانات مثبتمان فروکش کرد و وارد فاز هيجانات منفي شديم، همين چيزهايي که قبلاً به سادگي از کنار آنها مي گذشتيم، برايمان مهم و دردسرساز مي شوند. در اين شرايط، اغلب رابطه را به بدترين شکل تمام مي کنيم؛ اتفاقي که باعث مي شود خاطره بد آن رابطه را براي هميشه پيش خودمان نگه داريم.
از طرفي ديگر، آدم هايي که در رابطه ها قرار مي گيرند، در کوتاه مدت ممکن است احساس قرار گرفتن در يک زنگ تفريح را داشته باشند. اما بعد از تمام شدن هيجان اول، اين زخم عاطفي است که دچارش مي شوند. نکته مهم اين است که اگر اين رابطه هدفمند مي بود، آنها با علم به اينکه اين هيجانات افت مي کند مي پذيرند که يک آدم را مي توانند دوست داشته باشند اما با هيجان کمتر. اين يعني رسيدن به بلوغ.
يعني ممکن است قلب آدم براي کسي تند نزند. اما دوستش داشته و با او صميمي باشد. در واقع خيلي چيزها وجود دارد که يک رابطه سالم را حفظ کند. در اين مورد روان شناسي به اسم «استرانبرگ» بحث 24 استان عشقي را مطرح کرد. او تأکيد دارد که داستان همه رابطه هاي عاطفي بالاخره يکي از اين 24 داستان هستند. اين داستان ها را با فضاي بومي ما هم مي شود تطبيق داد؛ مثلاً دخترهاي ايراني بيشتر داستان باغباني دارند؛ يعني همان حسي که ما بايد با هم شروع کنيم و همه چيز را با هم بسازيم، اينکه از مهر و محبت تا مسائل مالي را با هم و از صفر شروع کنيم؛ ايده اي که لزوماً هميشه جواب نمي دهد.
منبع: همشهري جوان، شماره 227.




 

نسخه چاپی