کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(4)

کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(4)
کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(4)


 






 

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين محسن دعاگو
 

اصطلاح «زير 8» خيلي بين زندانيان سياسي متداول است. معني اين اصطلاح چيست؟
 

«زير8» در حقيقت ساختمان اداري زندان قصر بود. در آن محوطه، کارهاي اداري زندان انجام مي شد؛ براي زندانيان تشکيل پرونده مي دادند و مقدمات اوليه را فراهم مي کردند و سپس او را داخل زندان مي فرستادند. اگر زنداني در داخل زندان شلوغ مي کرد، او را به «زير 8» مي آوردند و شکنجه مي کردند. اصطلاح «زير 8» در اين زندان معروف بود. «زير 8» در بزرگي داشت که به داخل زندان باز مي شد. بند8 در طبقه بالا بود و گويا آن را تازه ساخته بودند. از «زير 8» وارد بند1 زندان شدم. بند1، در طبقه پائين سمت راست واقع شده بود و در سمت چپ بند7 قرار داشت.

اگر ممکن است توصيفي هم از بندهاي زندان قصر و ديگر شرايط آن ارائه دهيد؟
 

بند1 زيرزميني بسيار کثيف و در عين حال تاريک بود. راهرويي داشت که دو طرف آن را تخت هاي سه طبقه گذاشته بودند. نزديک به ورودي، سه دستشويي قرار داشت. زندانيان دمپايي هاي خود را علامت گذاري کرده بودند و هر کس با دمپايي خودش وارد دستشويي مي شد. دو يا سه اتاق در اين بند بود و هر زنداني يک تخت داشت. در پشت اتاق ها، حياط عمومي زندان و مکان ملاقات زنداني ها با خانواده هايشان بود. محل ملاقات را به شکل دالان ساخته بودند و وسط آن توري داشت. زندانيان پشت توري مستقر مي شدند و آن طرف توري ملاقاتي ها قرار مي گرفتند. يک پاسبان در طول دالان قدم مي زد و گفت و گوي زنداني ها را کنترل مي کرد. همزمان30 نفر زنداني با30 نفر ملاقات کننده صحبت مي کردند و چون فاصله آنها زياد بود و صداهايشان به گوش هم نمي رسيد و مجبور مي شدند فرياد بزنند. وقتي صداي جيغ و فرياد60 نفر با آهنگ هاي مختلف و موضوعات مختلف مخلوط مي شد، واقعا ديدني بود. از حياط منتهي به سه بند 7، 1و 8 زندان قصر به صورت مشترک استفاده مي کرديم. بند يک حمام نداشت. هر هفته يا دو هفته يک بار، زنداني ها را از اين بند به بند ديگر مي بردند تا استحمام کنند.

کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(4)

گروه هاي سياسي در زندان در چه شرايطي بودند؟
 

در زندان قصر گروه هاي سياسي سه دسته بودند. گروه اول، مذهبي ها بودند که شامل اعضاي سازمان مجاهدين خلق و روحانيون و افراد مذهبي غير وابسته به سازمان مجاهدين مي شد. گروه دوم، کمونيست هاي رسمي و گروه سوم مائوئيست ها بودند. مائوئيست ها، کمونيست هاي مردمي تر و به قول معروف يک آب شسته تر بودند. اين گروه تعصبات مارکسيست ها را نداشتند و ملي تر و مردمي تر فکر مي کردند. مارکسيست ها ايده هاي تندتر و داغ تري داشتند. مائوئيست ها با کمونيست ها در زندان نمي ساختند و جدا از هم بودند اعضاي سازمان مجاهدين در زندان قصر ادعا مي کردند که تغيير مواضع نداده اند.
در اين زمان اعضاي سازمان مجاهدين خلق به دوگروه تقسيم شده بودند؛ عده اي معتقد به مواضع اوليه اين سازمان بودند و تعدادي ديگر که تغيير ايدئولوژي داده و از سازمان مجاهدين خلق برگشته بودند، به اپورتونيست معروف بودند. سازمان مجاهدين خلق و گروه اپورتونيست يکديگر را قبول نداشتند؛ زيرا بهرام آرام و تقي شهرام که از گروه اپورتونيست ها بودند، دستور قتل مجيد شريف واقفي و چند نفر از سران سازمان مجاهدين خلق را صادر کرده و از نويسندگان بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيک بودند.
من از نظر صحت ادعا معتقدم که بهرام آرام و تقي شهرام واقعيت را درست فهميده بودند. اپورتونيست ها به سازمان مجاهدين ايراد گرفتند و به آنها مي گفتند: «عقايد شما اسلامي نيست، بلکه عقايد مارکسيستي است که روي آن پوششي از آيات قرآن گذاشته ايد.» اعضاي سازمان در جوابشان مي گفتند: «اسلام همين است. شما تجديدنظر طلب هستيد و هنوز خصلت هاي خودتان را حل نکرده ايد.» واقعيت اين است که کساني چون مجيد شريف واقفي، افراد معتقد و مومني بودند، اما شايد در محتواي مواضع ايدئولوژيک سازمان دقت نکرده بودند يا آنها را گذرا مي دانستند. در اعتقاد تعدادي از سران اوليه مجاهدين خلق به خدا و قيامت هيچ مشکلي وجود نداشت، اما در مسايل سياسي، مبارزاتي و اقتصادي، ديدگاه هاي آنان براساس اصول مارکسيسم شکل گرفته بود و درباره موتور تاريخ و تحولات آن، مارکسيستي فکر مي کردند.
اپورتونيست ها بيشتر با اعضاي چريک هاي فدايي خلق و مائوئيست ها زندگي مي کردند، ولي اعضاي سازمان مجاهدين خلق و مائوئيست ها با هم بودند. آنها در اواخر دوره زندان، با چريک هاي فداي خلق رابطه خوبي پيدا کرده بودند. محسن سياه کلا، مهدي خدايي صفت، زنجيره فروش، سيف الله کاظميان، حشمت جوادي، عليرضا باباخاني، مهدي باباخاني، حميد لولاچيان، حسين فيض، از اعضاي برجسته سازمان مجاهدين خلق در بند1 زندان قصر بودند. به غير از من، پنج نفر روحاني ديگر نيز در اين بند به سر مي بردند.

مواجهه سازمان با مذهبي ها چگونه بود؟
 

چند نفر در جمع مذهبي ها بودند که ديدگاه هاي خاصي داشتند. براي مثال در بند7 زندان قصر، زنداني اي بود که براي وضو گرفتن بارها دست هايش را زير آب مي برد و بيرون مي آورد و نجاست و طهارت را به صورت افراطي و غير منطقي رعايت مي کرد، يا فرد دگيري که متأسفانه روحاني هم بود، در حوضي که در حياط مشترک بندهاي 7، 1و 8 قرار داشت، مرتباً از يک طرف دست و پاهايش را زير آب مي برد و از طرف ديگر بالا مي آورد. البته ايشان از لحاظ تفکر، فردي سياسي نبود؛ اما در زندان علاوه بر تعصبات خود، مقدار زيادي وسواس داشت. وسواس ايشان و چند نفر ديگر در مسايلي چون نجاست، طهارت، وضو، غسل کردن و لباس شستن (اگر کسي لباس شسته آنان را اتفاقي لمس مي کرد، بلافاصله عکس العمل نشان مي دادند و آن را آب مي کشيدند)، باعث شد، که تعداد زيادي از غيرمذهبي ها و حتي اعضاي سازمان مجاهدين بر ضد مواضع کساني که به دين اسلام پاي بندي بيشتري نشان مي دادند، انتقاد کنند. آنها مي گفتند، تفکر و اعتقادات شما، افراد را به چنين وسواس هاي غيرمعقولي دچار مي کند. اين وسواس ها چهره غلطي را از اسلام به مارکسيست ها نشان مي داد. ما به هيچ وجه از رفتار هاي افراطي اين گروه دفاع نکرديم و همگي آن را محکوم کرديم. طيف ديگر مذهبي ها کساني بودند که وفادار به اعتقادات و آرمان هاي اسلام بودند.آنها اسلام اصيل و ناب را از آنچه منافقين، آن را اسلام مي ناميدند، تفکيک کرده و جذب هيچ گروهي نشده بودند، ولي هر دو گروه سعي مي کردند که آنها را جذب خودشان بکنند. بعضي از اين مذهبي ها جذب منافقين شدند.

ماجراي فتواي علما مبني بر نجس بودن کمونيست ها چه بود و واکنش سازمان مجاهدين به آن چگونه بود؟
 

در زندان خبر فتواي آيت الله طالقاني، آيت الله منتظري، آيت الله انواري و چند نفر ديگر از علما مبني برنجاست کفار (کمونيست ها) به گوش من و ساير زنداني ها رسيد. براساس اعتقادات اسلامي، نجاست کفار نجاستي ظاهري نيست، بلکه به اين دليل است که کافر، آگاهانه به اسلام خيانت مي کند و برنامه ريزي بر ضد مسلمانان دارد. زندگي با آنان براي مسلمان ها خطرناک است و هيچ مسلماني نبايد به کافر اعتماد کند. دين اسلام براي محفوظ نگاه داشتن مسلمانان از خطراتي که از ناحيه کافران اعمال مي شود، به آنان دستور داده تا از کفار دوري گزينند.
در داخل زندان بين من و اعضاي سازمان مجاهدين خلق بر سر ارتباط با مائوئيست ها اختلاف پيش آمد. من به آنها گفتم: «به اعتقاد من مائوئيست ها کافر هستند و هيچ فرقي با بقيه کمونيست ها ندارند. به همين دليل آنها نبايد وارد جمع ما شوند.»؛ ولي مجاهدين خلق استدلال مي کردند که درست است که آنها اسم خدا را نمي برند و اعتقاد به خدا ندارند، ولي از لحاظ تفکر، به ما نزديک هستند و خوي استکباري که در بقيه کمونيست ها ديده مي شود، در آنها وجود ندارد و چون مائوئيست ها از اين خوي طاغوتي عاري هستند، ما بايد از آنها حمايت کنيم.
اعضاي سازمان برنامه ريزي هايي کردند تا مائوئيست ها را در جمع خود بپذيرند. من همراه آقاي جنتي و روحانيون ديگر زير بار نرفتيم و مقاومت کرديم. چند روز با هر يک از آنها صحبت کرديم تا بتوانيم در بين مجاهدين و مائوئيست ها جدايي ايجاد کنيم. با تلاش هاي ما، جو عمومي بند عوض شد. پس از اين قضيه، ما جمع مستقلي را تشکيل داديم و خرج هايمان را هم جدا شد. رضازاده و هادي هاشمي توجهي به فتواي علما نکردند. آنها در مقابل چشمان ما با مجاهدين و مائوئيست ها غذا مي خوردند و به طور مشترک با آنها زندگي مي کردند؛ ولي ما سعي کرديم مرزها را حفظ کنيم.
در زندان، هادي هاشمي و بعضي از سران سازمان مجاهدين و اعضاي آنها نماز مي خواندند. يکي از سران سازمان مجاهدين - حشمت جوادي - در ماه رمضان چند نوبت براي نماز خواندن سرپا ايستاد و حالت کسي را به خود گرفت که مي خواهد نماز بخواند، ولي لب هاي او مطلقا تکان نخورد. تعدادي از اعضاي مجاهدين خلق چندان پاي بند به نماز نبودند و براي حفظ ظاهر نماز مي خواندند و تعداد زيادي از آنها اصلا مقيد به نماز نبودند. آنها حتي نظريه فقهي فقها (فتوا) را در مسايل مختلف اصلا قبول نداشتند و آن را مسخره مي کردند.
من قبل از انتقال به زندان قصر، در بند عمومي کميته مشترک با سيد هادي هاشمي، هم بند بودم. قبل از دستگيري، با آيت الله منتظري ارتباط داشتم و دامادش را خوب مي شناختم و در زندان مسايلي را با هم مطرح مي کرديم که بخشي از آن مربوط به ديدگاه هاي ايشان درباره نهضت و فتاواي آقايان بود. هادي هاشمي با اين که طلبه بود، فتواي آقايان علما مبني بر نجاست کفار را مسخره مي کرد و اعتقادي به آن نداشت. به نظر من، او به فقه و اجتهاد و استنباط و تقليد، اعتقاد قلبي نداشت. در مدتي که با هم در زندان قصر بوديم، ديدگاه قبلي خود را دنبال مي کرد هادي هاشمي حتي به آيت الله منتظري هم اعتقادي نداشت و او را مرد ساده اي مي دانست. او افکار به اصطلاح روشن فکرانه ويژه اي داشت و مي گفت من اين حرف ها را قبول ندارم. درباره اين موضوع خيلي با او بحث کردم و برايش توضيح دادم که نجاست کفار جنبه سياسي دارد، چون کافر موجود خطرناکي است که اگر وارد جامعه اسلامي شود و شما به او اعتماد بکنيد، از فرصت ها براي ضربه زدن و خيانت به اسلام استفاده مي کند. هدف اسلام اين است که مرزي بين مسلمانان و آنان قائل شود تا اينها وارد جامعه اسلامي نشوند و جامعه آسيب پذير نگردد. نجاست آنان به گونه اي نيست که بگوئيم ميکروب دارد و به مسلمانان سرايت مي کند. شما در مقام يک مسلمان، موظف هستيد که اين فتوا را محترم بشماريد.

برخي معقتدند که در قضيه نقل فتوا، اگر بهتر عمل مي شد امکان داشت که برخي از کساني که تغيير ايدئولوژي داده بودند، باز مي گشتند. بعد از بيش از سه دهه از آن سال ها، وقتي از دور به آن روزها مي نگريد، به نظر شما اين برخورد، روش هاي درستي بود يا مي توانست طور ديگري مواجهه شود يا حتي بايد شديدتر مي بود؟
 

من اعتقادم اين است که بچه هاي سازمان انعطاف پذير نبودند و از انعطاف پذيري مذهبي ها هم سوءاستفاده مي کردند، در جمع ما افرادي بودند که تحت تاثير آنها، جذبشان مي شدند. ما هم افرادي را داشتيم که از جذبشان به منافقين جلوگيري کرديم، ولي به دليل محدوديت شرايط زندان، سمت هايي که در داخل زندان براي آنها تعريف مي شد، جذاب بود، ضمن اينکه از نظر اعتقادي هيچ گونه انعطاف پذيري نداشتند. من تصورم اين است که به گونه اي اين مجموعه را آموزش داده بودند و روي مغزشان کار کرده بودند که نمي توانستند باور کنند که انديشه شان مي تواند خطا باشد. اينکه نگاه و ديدگاهشان ممکن است اشتباه باشد، برايشان قابل قبول نبود. به عبارت ديگر در تحليل ها، دريچه ديدشان را به ديدگاه هاي ديگر مي بستند. آنها از آغاز وقتي فردي را جذب مي کردند، در مقابل انديشه ديگران او را به نوعي واکسينه و موضع دار مي کردند تا حاضر نباشد به سخن ديگري حتي گوش دهد.
تعبيري در قرآن داريم در مورد جمعي از منافقين که اساسا آنها دل هايشان نرم نمي شد، گوش شنوا نسبت به مطالب حق نداشتند و به شکلي توجيه مي شدند که بدون هيچ گونه تأملي، ديدگاه بقيه را رد مي کردند. با اين موضع اساسا بحث منطقي با منافقين داراي تاثير کافي نبود، يعني اين طور نبود که يک فردي را که در مجموعه تشکيلات منافقين عضو بود، مي شد جذب کرد، چون از ابتدا با اين پيش داوري که شما اشتباه مي کنيد و انديشه خودش صددرصد درست است با شما بحث مي کرد. وقتي نگاه اين باشد و با اين ديدگاه با شما برخورد کنند، به هيچ عنوان انعطاف پذيري از خودشان نشان نمي دهند و تصور من اين است که نگاه سازمان منافقين به مسائل فکري و حتي مسائل اقتصادي- اجتماعي، نگاه مارکسيستي بود و به هيچ عنوان يک نگاه اسلامي نبود. يک پوششي از آيات قرآن و گاهي روايات در گفتارشان وجود داشت، ولي نگاهشان کاملا مارکسيستي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39



 

نسخه چاپی