وضعيت دينداري و نگرش به آينده دين در ميان نسل ها (3)

وضعيت دينداري و نگرش به آينده دين در ميان نسل ها (3)
وضعيت دينداري و نگرش به آينده دين در ميان نسل ها (3)


 

نويسنده: يعقوب احمدي




 
مطالعه موردي شهر سنندج

الگوهاي دينداري در ايران
 

طراحان اغلب الگوهاي دينداري، معتقدند که الگوي پيشنهادي آنان، فراديني است و منحصر به سنجش دينداري پيروان دين خاصي نيست. با اين حال، يکي از مهمترين ايرادهايي که در بيشتر موارد به اين الگوها وارد شده است، محدود ماندن سنجه ها و گويه هاي پرسش نامه هاي آنان، در حد محتواي دروني يک دين خاص است. براين اساس، محققان مسلمان نيز در پي دستيابي به الگوي متناسب با قابليت هاي دروني اسلام هستند. از جمله الگوهاي بومي براي سنجش دينداري در ايران، مي توان به الگوي دينداري شجاعي زند اشاره داشت که در سال 1384 آن را مدون نمود.(1)

الگوي دينداري شجاعي زند
 

شجاعي زند، دينداري را تأثير و تجلي کم يا زياد دين در ذهن، رفتار و روان افراد معرفي مي کند که ابعاد پنج گانه معتقد بودن، مؤمن بودن، اهل عبادت بودن، اخلاقي عمل کردن و متشرع بودن از آن مستفاد مي شود. براي ساخت سنجه يا سنجه هاي معيار دينداري، علاوه بر ابعاد و وجوه تصريح شده مي توان از نشانه ها، آثار و پيامدهاي عميق تر دينداري نيز کمک گرفت. مانند تلاش فرد در افزايش دانش ديني، داشتن ظاهر ديني، برپايي شعائر و...(2)

جدول شماره (3): مدل دينداري عليرضا شجاعي زند
 

ابعاد
وجودانسان

وجوه
دين

ابعاد
دين

ابعاد
دين داري

نشانه
دين داري

پيامد
دين داري

 

ذهن

معرفتي

اعتقاد

معتقد بودن

داشتن معلومات ديني

بينش الهي

روان

عاطفي

اخلاق
ايمان
عباديات

اخلاقي عمل كردن

 

متخلق بودن

م‍‍ؤمن بودن

اهل عبادت بودن

فردي

اهل
معنا بودن

جمعي

تن

عملي
(رفتاري)

شرعيات

متشرع
بودن

عمل به تكاليف فردي

ظاهر ديني

متقي بودن

هويت ديني

اهتمام شعائري

عمل به تكاليف جمعي

اهتمام مشاركت ديني

اهتمام معاشرت ديني

اهتمام دين در خانواده


همان گونه که از توصيفات فوق درباره الگوهاي دينداري برمي آيد، مشخص مي شود که بخش عمده اي از اين الگوها محتواهاي يکساني را با عبارات اندکي متفاوت شرح داده و شباهت هاي بسياري را با هم نشان مي دهند. به همين دليل، الگوهاي سنجش دينداري در بسياري از ابعاد محتواي يکساني پيدا مي کنند و غالباً در سه سطح به سنجش دينداري افراد مي پردازند:« اولين سطح مماس با زندگي افراد يا همان اعمال و شعائر است. سطح دروني تر ايده ها و عقايد و بالاخره، سطح سوم دروني ترين بخش تجربه ديني افراد است.(3) بر اين اساس، نوشتار حاضر، با توجه به الگوي گلارک و استارک تفکيک سه وجهي از ابعاد دينداري را به شرح زير انجام داده و دين داري شهروندان سنندجي را به اين شيوه مورد بررسي قرار مي دهد:
1. بعد اعتقادي يا باوري که شامل باور به خدا، توحيد و ساير اصول اسلامي است.
2. بعد مناسکي يا اعمالي که شامل عمل به مناسک و اعمال اسلامي، به ويژه واجبات است.
3. بعد پيامدي که پيامدهاي ديندار بودن افراد در ابعادي مانند کمک به مستمندان و پذيرش حجاب و... را در بر مي گيرد.

نسل و رابطه نسلي
 

علاوه بر دينداري، که از وجوه اصلي مورد سنجش و مطالعه در نوشتار حاضر است، نسل و رابطه نسلي نيز از آن منظر که دينداري مبتني بر آنها سنجش مي شود، براي اين نوشتار از اهميت خاصي برخوردار هستند. از اين رو، پاره اي از نظريه هاي نسلي تشريح مي شوند.
رابطه نسلي، پديده اي قرن بيستمي است و بيشتر در دهه هاي 1960 و 1970 است که پديده جواني و رابطه نسل ها به عنوان يک مسئله اجتماعي به طور جدي مورد توجه تحليل گران و صاحب نظران مسائل اجتماعي قرار گرفت. بنابراين، در آثار نظريه پردازان متقدم، به ويژه در حوزه جامعه شناسي به ندرت کساني يافت مي شوند که شخصاً پديده رابطه نسلي را به عنوان يک موضوع اجتماعي مورد بررسي و تحقيق قرار داده باشند. با اين وجود، در پاره اي از اين نظريه پردازي ها، توجهي تلويحي به اين پديده در ابعادي خاص و محدود چون تفاوت هاي ارزشي، مذهبي، فکري و نظير آنها مشهود است. به عنوان مثال، لوئيس کوزر در شرحي بر جامعه شناسي معرفتي کارل مانهايم مي گويد:« در زمان کنوني بيشتر بر عامل اختلاف نسل ها در رابطه با افکار تأکيد مي شود که مانهايم توجه خاصي به آن نموده است. در واقع، شايد بي توجهي به جامعه شناسي نسل هاي مانهايم در گذشته و کشف دوباره آن در اين زمان، خود يکي از نمونه هاي بارز يقين وجودي معرفت باشد.»(4)
مانهايم معتقد بود که واقعيت تعلق به يک طبقه، يک نسل و يا يک گروه سني و به افراد متعلق به اين مقولات، موقعيت مشترکي در فرايند تاريخي و اجتماعي اعطا کرده، پهنه ي تجربه بالقوه آنها را به صورتي خاص محدود ساخته و آنها را به شيوه فکري خاص و نوعي کنش تاريخي ويژه متمايل مي گرداند. به اعتقاد وي، گروه هايي که درون يک نسل روي مصالح و وجوه مشترک شان به شيوه هاي گوناگون و خاص کار مي کنند، واحدهاي نسلي جداگانه اي به شمار مي آيند.(5)
مارتين سگالين نيز در اثر خود تحت عنوان « جامعه شناسي تاريخي خانواده» در بحثي پيرامون روابط والدين و فرزندان مي نويسد:
براي اين پرسش، که آيا نوجوانان ارزش هاي والدين خود را مي پذيرند، يا آنها را نفي مي کنند پاسخي ساده وجود ندارد. در حال حاضر، والدين نوجوانان در شرايطي دشوار قرار دارند، اينکه امروز ارزش هاي اجتماعي، به خصوص در مسائل جنسي در حال دگرگوني هستند، گفته اي رايج است. آنچه که والدين در دوره کودکي خود ياد گرفته اند، ديگر نمي تواند راهنماي فرزندانشان باشد... در سطح سياسي هم شکاف بين والدين و فرزندان در قبال موضوعات خاصي ديده مي شود. اما در زمينه مباحث عمده اجتماعي، اختلاف سليقه دو نسل چندان چشمگير نيست.(6)
ج.ر. گيگس نيز در اثر خود« جوانان در تاريخ» به نحوه ي ديگري به اين موضوع اشاره مي کند:
به رغم فراز و نشيب هاي دهه هاي 1960 و 1970 در ميان دانشجويان و کارگران، در هيچ کجاي اروپا و امريکا، شواهد چنداني در اثبات وجود « شکاف بين نسل ها» ديده نمي شود. مطالعات مربوط به طغيان نسل جوان نشان مي دهد که، گرچه درجه اي خاص از تنش والدين- فرزندان وجود دارد، اما هدف اصلي گردنگشي جوانان نه متوجه خانواده، بلکه متوجه محيط خارج است. نهادهاي اجتماعي، سياسي و آموزشي، که صرفاً به گونه اي غيرمستقيم با نسل قديمي تر هم هويت تلقي مي شوند، در قبال موضوعات بنيادي سياسي- اجتماعي، احتمال بيشتر اين است که جوانان و والدين آنها داراي اتفاق نظر باشند، نه اختلاف عقيده و تنش ها نيز بيشتر بر سر وسيله بروز مي کند نه هدف. در بسياري از شرايط معاصر، رويارويي افراد مسن و جوانان حاکي از تعارض افراد، با منافع گوناگون طبقاتي است. بنابراين، بايد دقت کرد تا اين وقايع به عنوان دليلي بر وجود شکاف بين نسل ها مورد استفاده قرار نگيرد.(7)
به هر روي، مي توان گفت جامعه شناسان با بهره گيري از دو رويکرد جامعه شناختي خرد و کلان، به مطالعه موضوع شکاف يا پيوستگي نسلي پرداخته اند.
الف. نگرش هاي کلان نگر، که شامل انديشمنداني مانند: کارل مارکس، کارل مانهايم و رونالد اينگلهارت مي شود. هرچند مارکس به طور مستقيم به تفاوت نسل ها اشاره نکرده است، اما آن را در قالب ساختار طبقاتي، ايدئولوژي و نگرشي مطرح مي کند که هر طبقه براي خود دارد ارزيابي مي کند. کارل مانهايم نيز در بحث آگاهي نسلي معتقد است:« مردمي که آگاهي از تعلق به نسل خود را دروني مي نمايند، در يک حس بنيادي که ناشي از اشتراک در تاريخ است مشارکت دارند و تجربيات جواني مشترکشان بوسيله رويدادها و وقايع اجتماعي بي نظير ساخته شده است.»(8) رونالد اينگلهارت نيز در نظريه اي تحت عنوان دگرگوني ارزش ها، به بحث شکاف نسلي توجه کرده است. وي با آزمون دو فرضيه اصلي خود، يعني فرضيات« اجتماعي شدن» و « کميابي در سطح کشورهاي پيشرفته صنعتي» در يک دوره زماني به اين نتيجه رسيده است که، پس از يک دوره افزايش سريع امنيت جاني و اقتصادي، مي توان انتظار داشت که، بين اولويت هاي ارزشي گروه هاي بزرگسال با جوانان تفاوت هاي محسوسي مشاهده شود. اين اولويت هاي ارزشي بايد تحت تأثير تجربه هاي مختلفي باشند که در گذر سال ها شکل گرفته اند.(9)
ب. ديدگاه هاي خردنگر: اين ديدگاه ها بيشتر از منظر جامعه شناسي خانواده و روابط والدين و فرزندان، در انتقال ارزش ها از يک نسل به نسل ديگر به قضايا مي نگرند. از جمله متفکراني که با اين ديدگاه به بررسي روابط بين نسل ها پرداخته است، مي توان از مارتين سگالين (10) نام برد. سگالين معتقد است که، اختلاف عقيده و کنش ها در روابط دو نسل، معمولاً بر سر وسيله و نه هدف بروز مي کند. وي اين امر را بازتاب سير تحولات تاريخي و نه نشانه بروز اختلال در درون خانواده و يا تعارض شديد بين گروه ها مي داند. در بسياري از شرايط معاصر، رويارويي بين جوانان و افراد مسن، عملي حاکي از تعارض بين افراد با مواضع گوناگون طبقاتي است. در اين زمينه، مارگارت ميد(11) عنوان مي کند که، شکاف نسل ها پديده اي جهاني است و تنها بيگانگي جوان مطرح نيست، بلکه به همان اندازه نيز بايد به بيگانگي بزرگسالان توجه کرد. آنچه از ياد رفته است، ارتباط حقيقي و درست در يک گفتگوست.(12)
در مجموع، چهار رويکرد به مسئله نسل ها در بين متفکران مشاهده مي شود:
1. گروهي که به تفاوت و گسست و انقطاع نسل ها قايل هستند.
2. گروهي که گسست را مربوط به دو يا چند نسل نمي دانند، بلکه معتقدند در درون هر نسلي هم مي تواند بين گروه هاي مختلف گسست مشاهده شود و اعضاي يک نسل واحد نيز ممکن است از موضوعي واحد درک متفاوتي داشته باشند.
3. گروهي که معتقدند، مفهوم واقعي گسست در پارادايم معرفتي نهفته است. به طور مثال، هنگامي که جامعه از پارادايم مدرنيته عبور مي کند، گسست هاي فوق که در اعضاي نسل ها جلوه پيدا مي کند، طبيعي است.
4. سرانجام گروهي که تفاوت ها را عادي، جزيي و طبيعي قلمداد مي کنند و تفاوت هاي موجود ميان نسل هاي جوان، ميانسال و بزرگسال را صرفاً ناشي از تفاوت ها در موقعيت هاي سني مي دانند و معتقدند که اين مسئله به امري بيرون از موقعيت هاي ياد شده مربوط نيست. بر اين مبنا، بدبيني به فضاي اخلاقي جامعه و ميل کمتر به تغييرات ديني هر دو نتيجه گذر سن است و با ورود به عرصه اجتماعي جابجا خواهند شد.
در مطالعه حاضر، نسل ها به دو دسته کلي، نسل جوان و نسل بزرگسال تفکيک شده اند. عامل تفکيک نيز عامل سن و البته، ميزان فاصله با انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 بوده است. به عبارت ديگر، نسل جوان به لحاظ سني کم سن و سال تر بوده و به لحاظ فاصله اي از وضعيت انقلابي فاصله بسياري دارد. وجود فاصله زماني از انقلاب را مي توان عامل تفاوت در نوع جامعه پذيري و مسايلي از اين دست قلمداد نمود. نسل بزرگسال در مقابل از انقلاب تجربه مستقيم داشته و به لحاظ سني بزرگتر از نسل جوان است.

روش شناسي
 

پژوهش حاضر از نظر کنترل شرايط پژوهش، يک بررسي پيمايشي (13) است. از نظر هدف، يک بررسي کاربردي(14)، از نظر وسعت پهنانگر(15) و از نظر زماني يک بررسي مقطعي (16) است. جامعه آماري پژوهش شامل کليه شهورندان 18 تا 29 سال و 40 سال به بالاي شهر سنندج مي باشد. تعداد نمونه براساس فرمول نمونه گيري کوکران(17) با دقت برآورد d=05% و حداکثر واريانس PQ=25% و سطح اطمينان 95 درصد، 384 نفر تعيين شده، که به دليل زايل شدن پاره اي از پرسش نامه ها هنگام گردآوري داده ها و عدم امکان استفاده از آنها، 360 پرسش نامه مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.

جدول شماره (4): ويژگي هاي جمعيت شناسي پاسخگويان
 

متغير

ابعاد

درصد

جنس

مرد
زن

56.7
43.3

وضعيت شغلي

شاغل
بيكار

67.2
32.8

سن

23-18
29-24
45-40
50-46
55-51
55 به بالا

25
25
13.3
13.3
11.7
11.7

تحصيلات

بيسواد
ابتدايي و راهنمايي
تا ديپلم
فوق ديپلم و ليسانس
فوق ليسانس و بالاتر

20
35.6
18.9
25
0.6

منطقه
زندگي

پايين
متوسط
بالا

33.3
33.3
33.3


بر اين اساس، واحد تحليل پژوهش حاضر، شهروندان و قلمرو زماني تحقيق، شش ماهه دوم سال 1388 مي باشد. همچنين ميزان روايي(18) سازه هاي متعدد پژوهش براساس آلفاي کرونباخ، در جدول شماره 1 آمده است. به نظر مي رسد، همه سازه هاي مورد مطالعه در حد مطلوبي داراي روايي اند.

جدول شماره (5): ضريب آلفاي كرونباخ
 

سازه وابعاد

تعداد گويه

ميزان آلفا

دينداري

  1. بعد اعتقادي
  2. بعد مناسكي
  3. بعد پيامدي

16
6
4
6

0.823
0.850
0.754
0.733


لازم به يادآوري است که اعتبار صوري پرسش نامه تکميل شده، با استفاده از راهنمايي هاي مشاوران و متخصصان علوم اجتماعي و ديني انجام پذيرفته است.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. همان، ص 49.
2. همان.
3. محمد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين، ص 118.
4. لوئيس کوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، ص 569.
5. همان، ص 569.
6. مارتين سگالين، جامعه شناسي تاريخي خانواده، ترجمه حميد الياسي، ص 224.
7. همان، ص 226.
8. Isabelle Diepstruten & Others, Talking about my generation, ego and alter images of generations in the Netherlands, Journal of Social Sciences, p.939. رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، ترجمه مريم وتر، ص 76.
10.Martin Segalin.
11. Margaret Mead.
12.مهناز توکلي، ارزش هاي دو نسل دختران( نسل انقلاب) و مادران؛ پايان نامه کارشناسي ارشد، 1382، ص 358.
13.survey.
14. applied.
15. extensive.
16.cross sectional.
17. Cochran.
18.Reliability.

منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1




 

نسخه چاپی