آينده پژوهي و جامعه مطلوب اسلامي(4)

آينده پژوهي و جامعه مطلوب اسلامي(4)
آينده پژوهي و جامعه مطلوب اسلامي(4)


 

نويسنده: حميد فاضل قانع




 

فلسفه انتظار
 

بررسي مجموعه ي احاديث و رواياتي که پيرامون موضوع مهدويت مطرح شده اند، نشان مي دهد که اين روايات به دو دسته ي کلي قابل تقسيم هستند: يک دسته از آنها، به شاخص هاي عصر ظهور و مؤلفه هاي جامعه ي آرماني اشاره دارند، و دسته ي ديگر، به مقوله ي « انتظار فرج» و زمينه سازي براي عصر ظهور پرداخته اند. در يک نگاه کارکردي،مي توان « انتظار» را برخورداري از نوعي رويکرد آينده نگر مي دانست که با داشتن تصويري از وضعيت آرماني، به ناخرسندي از وضع موجود انجاميده، و افراد را براي ايجاد وضعيت بهتر و نزديک شدن به شاخص هاي وضعيت مطلوب، به تلاش و حرکت وا مي دارد. براين اساس، مي توان گفت که مسئله انتظار جامعه ي آرماني مهدوي و قيام مصلح جهاني از دو عنصر تشکيل شده است: نارضايتي از وضع موجود، و پي گيري به وضعيت مطلوب.(1) چنين رويکردي به صورت طبيعي، جامعه را به سوي زمينه سازي و فراهم نمودن شرايط بروز و ظهور آن آرمان، سوق مي دهد.
اين نکته پاسخ اين سؤال است که سخن از آينده ي جامعه بشري، و آرمان ظهور منجي، چه نتيجه اي براي امروز ما دارد؟ از عباراتي که در روايات انتظار به کار رفته، اين نکته به روشني به دست مي آيد که انتظار فرج، همواره با جهاد و تلاشي گسترده و پي گير همراه است. اين تلاش و کوشش، منشأ دو گونه فعاليت است که به موازات يکديگر بايد صورت بگيرد: از يک سو، بايد به ترک هرگونه همکاري و هم نوايي با عوامل ظلم و فساد منجر شود و حتي مي تواند به مبارزه و درگيري با آن ها منتهي گردد و از سوي ديگر، بايد خودسازي و همياري به منظور جلب آمادگي مادي و معنوي براي شکل گرفتن آن حکومت واحد جهاني را در پي داشته باشد.(2)
پس معناي در انتظار خورشيد بودن اين نيست که در تاريکي شب چراغي نيفروزيم و در تاريکي به سر ببريم. بنابراين، شخص منتظر هرگز نمي تواند نقش تماشاچي را ايفا کند، بلکه بايد در آماده باش کامل به سر بده و بکوشد تا متناسب با آنچه که در انتظارش به سر مي برد، نقاط ضعف خود را اصلاح نمايد. علاوه بر اصلاح خويش و آمادگي فردي، در اصلاح ديگران و جامعه ي خود نيز بکوشد؛ زيرا انتظار تحقق جامعه ي آرماني اسلام، مقوله اي است که نيازمند تحول تمام عناصر اجتماعي است. چنين تحولي نيازمند همت و خواستي همگاني و فراگير است.
همان گونه که شهيد مطهري تصريح نموده است، از مجموع آيات و روايات مرتبط با مسئله انتظار مي توان دريافت که « ظهور مهدي موعود حلقه اي است از حلقات مبارزه ي اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت، موقوف به اين است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد.»(3) اين سخن به روشني گوياي اين حقيقت است که منتظران ظهور منجي، نبايد از حرکت بازايستند، بلکه بايد با تلاشي فزاينده مقدمات ظهور را فراهم سازند. روح انتظار مورد نظر پيشوايان دين، با خمودي سازگار نيست. آکنده شدن زمين از ظلم و جور، به معناي نفي جامعه ي عدالت طلب نيست، بلکه تحقق ظهور موعود، مشروط به اين است که طيف خداباوران در جست و جوي سعادت و طيف شقاوت پيشگان ظالم، هرکدام به نهايت کار خود برسند، نه آن که افراد « سعيد» کاملاً از بين رفته باشند و فقط افراد « شقي» به غايت شقاوت برسند.(4) اگر هم در آن زمان، افراد حقيقت طلب از نظر تعداد اندک باشند. در عوض، آنان ارزنده ترين ذخاير اجتماعي هستند که در دوران طولاني غيبت امام خود، از چنان سطح آمادگي برخوردار گرديده اند که به محض ظهور مهدي موعود، به آن حضرت مي پيوندند.(5) و فراتر از وجود چنين افرادي، گاه در روايات به مواردي برمي خوريم که براساس آن، نويد وجود جامعه اي حقيقت طلب يا حکومتي حق مدار داده مي شود که تا قيام مهدي ادامه دارد.(6)
در عصر انتظار، که دوران غيبت مهدي موعود است، گروه يا گروه هايي از مؤمنان صالح وجود دارند که از کيان دين الهي دفاع مي کنند. چراغ دين الهي را فروزان نگه مي دارند و با برنامه ريزي منسجم، مقدمات برپايي جامعه ي آرماني اسلام را فراهم مي سازند. چنين افراد، گروه ها و جوامعي، همواره در روايات ديني، مورد ستايش، تجليل و تکريم قرار گرفته اند. در همين زمينه، نقل شده است که روزي پيامبر گرامي اسلام در ميان اصحاب خود فرمود:
« خدايا، برادرانم را به من بنمايان.» يکي از اصحاب عرض کرد:« اي رسول خدا! مگر ما برادران شما نيستيم؟» آن حضرت پاسخ داد: شما ياران و همراهان من هستيد. برادران من کساني هستند که در آخرالزمان مي آيند و با اين که مرا نديده اند به من ايمان مي آورند... استقامت هريک از آنان در دين خود، از کندن خارهاي گون در شب تاريک و به دست گرفتن آتش گداخته، سخت تر است. آن ها مشعل هاي هدايت هستند که خداوند از فتنه هاي تيره و تار نجات شان مي دهد.(7)
بنابراين، جامعه ي مطلوبي که قرآن و روايات آن را ترويج مي کنند، اگرچه مصداق کامل آن در عصر ظهور مهدي موعود محقق مي گردد، اما نبايد به عنوان مجموعه شناخت هايي نگريسته شود که تنها ترسيم کننده ي وضعيت آينده ي جهان است و هيچ نسبتي با وضعيت کنوني جامعه ي بشري ندارد. يعني اگر الگوپذيري از چنين جامعه اي به صورت يک فرهنگ درآيد و همه ي ارکان جامعه خود را نسبت به شناخت ويژگي هاي آرماني آن موظف بدانند، آنگاه معناي واقعي انتظار تحقق مي يابد. و توجه به همين نکته است که ما را در تفکيک و تمايز ميان جامعه ي مطلوب و جامعه ي آرماني اسلام ياري مي دهد. بنابراين نبايد به جامعه ي عصر ظهور به مثابه ساير جامعه هاي آرماني، که از سوي انديشمندان ارائه شده، نگريست بلکه بايد آن را به الگويي مناسب و کاربردي براي سامان دهي زندگي اجتماعي عصر حاضر تبديل نمود. با چنين رويکردي مي توان گونه اي از آينده پژوهي را به خدمت گرفت تا در برنامه ريزي هاي گام به گام، به عنوان ابزار هدايت اجتماعي عمل نموده و جامعه ي موجود را در رسيدن به شرايط مطلوب ياري نمايد.
بدين ترتيب، پژوهش حاضر، فرضيه ي خود را مبني بر امکان بهره گيري از روش ها و ابزارهاي دانش آينده پژوهي در شکل گيري جامعه ي آرماني اسلام، اثبات مي نمايد. نتيجه ي چنين رويکردي، رسيدن به نوعي آينده پژوهي ديني با محوريت جامعه مطلوب اسلامي است.

آينده پژوهي ديني
 

مراد از« آينده پژوهي ديني»، کشف آينده و ساختن آن براساس انگاره ها و گزاره هاي ديني است که تلفيقي از آينده پژوهي قدسي و آينده پژوهي عرفي است. منظور از آينده پژوهي قدسي، آن چيزي است که در سطوح کلان آينده نگري ديني مطرح گرديده و چشم اندازي روشن از فرجام جامعه ي بشري و دورنمايي شفاف از فرجام هستي ارائه مي دهد و ما را به هوشياري بيشتر و فاعليت مؤثرتر براي ساختن جهاني عاري از نابرابري و ظلم، و سرشار از صلح و عدالت و سعادت فرامي خواند.منظور از « آينده پژوهي عرفي» نيز همان دانش آينده پژوهي رايج و متداول تجربي است که انتظارات حداقلي بشر را برآورده مي سازد. مي توان انتظارات عرفي جامعه را در قالب چشم اندازهاي طراحي شده در دوره هاي زماني مختلف، به گونه اي تعريف نمود که همواره به صورت گام هاي پي در پي براي نزديک شدن به آرمان بلند اسلامي باشد.
سطح خرد آينده نگري در آموزه هاي ديني، ناظر به بحث سنت هاي اجتماعي است. آيات نوراني قرآن و جوامع روايي اسلام، ما را با نمونه هاي فراواني در اين زمينه آشنا مي سازد. از قبيل: توصيه به تدبير، دعا براي حسن عاقبت، اجل داشتن هرچيز، پاداش دنيوي برخي رفتارها نظير صله ي رحم، عقاب دنيوي برخي گناهان، به خصوص گناهاني که صبغه اجتماعي دارند، انديشيدن درباره ي سرانجام کارها، حبط اعمال، وزر اعمال و ...
توجه و توصيه به آينده نگري در بسياري از اين آموزه ها قابل استنباط است. براي مثال وقتي دين اسلام بر مسئله اي مانند تدبير تأکيد مي کند و مؤمنان را به داشتن آن فرا مي خواند، روشن است که لازمه ي تدبير، پيش بيني است و پيش بيني نيز الزاماتي دارد که آينده پژوهي يکي از آن هاست. اين موضوع در بعد اجتماعي از نمود بيشتري برخوردار است؛ زيرا تدبير اجتماعي به منظور نيل به يک هدف کلان، نيازمند برنامه ريزي گام به گام، و نيز آماده نمودن جامعه براي همنوايي با آن هدف مي باشد که اين امور دقيقاً در آينده پژوهي مورد توجه هستند. از اميرمؤمنان نقل شده است که فرمود:« لا فقر مع حسن تدبير:[ با حسن تدبير]، هيچ فقري وجود نخواهد داشت.»(8) از اين رو، آنچه درباره ي ( عبرت آموزي) از گذشته در متون ديني آمده است، مي تواند به معناي درس گرفتن براي آينده باشد، و ارزش آن به چگونگي بهره گيري از آن براي حال و آينده وابسته است. بي ترديد، رعايت اين آموزه ها، از مؤمنان انسان هايي مي سازد که همواره و در هر رفتاري نگاه به آينده دارند و به هيچ روي از آن غافل نمي مانند.
البته، دو سطح خرد و کلان آينده نگري ديني در تعامل با يکديگر هستند. در کنار توصيه ها و آموزه هايي که مؤمنان را در سطح خرد به آينده نگري سوق مي دهد، دو آموزه ي « فرجام هستي» و « فرجام تاريخ» نيز از حالت يک گزاره ي پيش بيني کننده ي آينده ي دور بيرون مي آيند و به عنوان عنصر تأثيرگذار و راهبر زندگي روزمره، آينده نگر بودن مسلمانان در زندگي روزمره شان را تقويت مي کنند. اين ويژگي موجب مي گردد که بعد آينده سازي عملکرد انسان ها بسيار تقويت گردد؛ چرا که در نگاه ديني، جايگاه و شأن نهايي انسان ها تابعي است از رفتار و کنش آن ها در زندگي روزانه. بديهي است که آنچه در سطح فردي مطرح شد، در بعد اجتماعي نيز مطرح بوده و از منظر جامعه شناختي و برنامه ريزي اجتماعي نيز تأثيرات تعيين کننده اي خواهد داشت.

جمع بندي و نتيجه گيري
 

اکنون، پس از آشنايي با دانش آينده پژوهي از يک سو، و تبيين برخي مباني دين اسلام درباره آينده از سوي ديگر، به آساني مي توان ميزان هم پوشاني بعضي از مباني و اهداف اين دو را دريافت و از قابليت هاي دانش آينده پژوهي براي تأمين سريع تر و مطمئن تر بخشي از اهداف ديني اطمينان خاطر داشت. با دانستن قطعي فرجام بشر و فرجام هستي، ما بخشي از فرآيند کشف آينده را به کمک آموزه هاي وحياني قرآن و اهل بيت پشت سر نهاده ايم. همان طور که با تلاش براي درک و کشف سنت هاي الهي در جامعه، مي توان بخشي از فرآيند طراحي آينده را نيز به صورت قطعي و يقيني در اختيار داشت. به اين ترتيب، آينده پژوهي علمي و تجربي ما نيز به کلي متفاوت با آينده پژوهي غربي خواهد بود؛ زيرا اولاً، مباني معرفتي ما کاملاً متفاوت است.
ثانياً، در ترسيم چشم اندازهاي 10، 20، 50 و 100 ساله، که معمولاً مورد توجه سناريونويسان آينده پژوهي است، مي توان از شاخص هاي روشني که دين به ما ارزاني داشته استفاده نمود، يا اين شاخص ها را با توجه به سنت هاي تغييرناپذير اجتماعي، کشف کرد و احتمال وقوع و صحت پيش بيني ها را در برنامه ها به شدت افزايش داد؛ و ثالثاً، مقصد جامعه ي مطلوب ما، که همانا جامعه ي آرماني عصر ظهور است، مقصدي معين، حتي و داراي ويژگي ها و شاخص هاي قابل دست يابي است.
پس آينده پژوهان دين باور، در نخستين گام، بايد چشم اندازي قدسي، که مبتني بر آموزه هاي برگرفته از آيات قرآن و روايات معصومان باشد بيافرينند، و هم زمان تلاش نمايند تا از طريق ايجاد يک چارچوب نظري- عملي، اين چشم انداز قدسي را در نظام برنامه ريزي جامعه بگنجانند. البته، اين امري است که در جوهر آموزه هاي شيعي نهفته است، اما اين آينده انديشي که گاه در نيمه ي پنهان اذهان ما جاي گرفته، بايد در زندگي ما ظهوري مؤثر پيدا کند.
در مقام ارائه مدلي براي آينده پژوهي ديني مي توان گفت: با الهام از آياتي که مژده وراثت زمين را به مؤمنان داده و فرجامي قدسي را به جامعه ي بشري نويد مي دهند، و نيز با بهره گيري از رواياتي که ذيل اين آيات مطرح شده اند، و از حيث روشي به انگاره ي« انتظار فرج» توجه داده اند، مي توان نوعي آينده پردازي ديني را تدوين و تعريف نمود، که بر اين اساس، برخي از آيات و دسته اي از روايات، ما را به بعد آينده شناسي رهنمون مي شوند، و شکل گيري و ايجاد جامعه اي مطلوب و ايده آل را نويد مي دهند که در آن دين حق، و مؤمنان و پارسايان به حاکميت مي رسند.
در بعد آينده نگاري نيز حجم گسترده اي از روايات به تبيين و تشريح ويژگي هاي عصر ظهور و مؤلفه هاي حکومت صالحان در آخر زمان مي پردازند. در واقع، اين دو بعد را مي توان نوعي انتظار قدسي دانست که به شاخص ها و ويژگي هاي کمال يافته اي اشاره دارند که براساس آموزه هاي مذهب تشيع، تنها در زمان ظهور مهدي موعود تحقق مي يابند.
اما دسته ي ديگري از روايات ناظر به بعدي از آينده پژوهي است که مي توان آن را انتظار عرفي ناميد؛ يعني انتظار حداقل هايي از ويژگي ها و امتيازات عصر ظهور در عصر حاضر، که البته مي تواند حرکتي رو به رشد و تکاملي داشته باشد. بر اين اساس، مي توان گفت که اين دسته از روايات با ارائه ي مفهوم انتظار فرج، جامعه بشري را تشويق مي کنند که انتظارات عرفي را به گونه اي تعريف نمايد که همواره در راستاي انتظار قدسي و ظهور جامعه ي مهدوي باشد. در واقع، جامعه ي آرماني مهدوي به مثابه چتري است که جوامع دوران غيبت بايد در سايه سار آن باشند و همواره رو به جامعه ي تکامل يافته و مترقي عصر ظهور گام بردارند.
حال مي توان تعريفي از آينده پژوهي ديني ارائه داد و آن را پژوهش در آينده ي تجويزي فرد، جامعه و بشريت بر پايه ي آموزه هاي قدسي( قرآن و سنت) پيرامون جامعه ي نمونه ي اسلامي، و از جمله جامعه ي عصر ظهور دانست. حاصل اين پژوهش، مي تواند ترسيم چشم اندازي دقيق از آينده اي آرماني باشد که با قرار دادن اين آينده ي مطلوب به عنوان هدف، مي توان آينده هاي مقدور را طراحي و تعريف نمود.
طراحي اين آينده هاي مقدور، به اصطلاح در قالب آفرينش چشم انداز و يا نگارش سناريوها صورت مي گيرد. هنر يک جامعه شناس مسلمان يا پژوهشگر حوزه دين، نزديک سازي هرچه بيشتر سناريوها به آينده تجويزي مورد نظر است. يقيناً چنين کاري، پروژه اي عظيم خواهد بود. که از توان و تخصص يک فرد و يا يک مجموعه ي محدود خارج بوده و نيازمند ايجاد لجنه اي فراگير است.
تذکر اين نکته لازم است که آنچه در اين چند جمله بيان گرديد، تنها در حد يک نظريه است که بايد عملياتي گردد و راهي بس دراز بايد پيمود تا رويکرد آينده نگري مورد نظر اسلام، و مطالبات دين در حوزه ي سنت هاي اجتماعي، و همچنين فرهنگ انتظار در جامعه ي ما نهادينه شود. تا تصويرهايي از آينده براساس آموزه هاي ناب اسلامي به جهان عرضه داشت.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. ناصر مکارم شيرازي، حکومت جهاني مهدي، ص 85.
2. همان، ص 96.
3. مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص 64.
4. همان، ص 66.
5. طوسي، الغيبه، ص 452.
6. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 243.
7. همان، ص 124.
8. عبدالواحد آمدي، غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 370.
 

منابع:
- نهج البلاغه، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، چ دوم، 1370.
- آمدي، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1987 م.
- اسلاتر، اي.ريچارد، نوانديشي براي هزاره ي نوين، ترجمه عقيل ملکي فر و همکاران، تهران، مؤسسه ي آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي، 1378.
- اسلاتر، اي.ريچارد، دانش واژه ي آينده پژوهي، ترجمه محمدرضا فرزاد و اميرناظمي، تهران، مرکز آينده پژوهي علوم و فناوري دفاعي، 1385.
- الگار، حامد، درس گفتارهاي حامد الگار، ترجمه ي اسحاق اکبريان، تهران، کتاب طه، 1383.
- بنياد نهج البلاغه، مسائل جامعه شناسي از ديدگاه امام علي، مدرسه مکاتباتي نهج البلاغه، 1373.
- تافلر، الوين، آموختن براي فردا: نقش آينده در تعليم و تربيت، ترجمه و تلخيص بابک پاکزاد و رضا خيام، تهران، بهنامي، 1377.
- تقوي گيلاني، مهرداد و محمدباقر غفراني، « مطالعات و روش هاي آينده شناسي»، رهيافت، ش 22، 1379،؟؟.
- جي. لمبرت، رابرت و همکاران، برنامه ريزي پابرجا براي يک قرن، ترجمه وحيد وحيدي مطلق، تهران، انديشکده صنعت و فناوري.
- خالقي، احمد، فرهنگ نامه موضوعي قرآن کريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوم، 1384.
- رادمنش، عزت اله، قرآن، جامعه شناسي، اتوپيا، تهران: اميرکبير، 1361.
- رضايي، محسن، و علي مبيني دهکردي، ايران آينده در افق چشم انداز، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1386.
- سبحاني، جعفر، البداء في ضوء الکتاب و السنه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1414.
- صدر، سيدمحمدباقر، المدرسة القرآنية، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصيه للشهيد الصدر، 1379.
- طريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران، المکتبة المرتضوية، چ دوم، 1359 ق.
- طوسي، محمد بن حسن، الغيبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1411 ق.
- گودرزي، غلامرضا، تصميم گيري استراتژيک: مطالعه ي موردي رويکرد موعود گرايي شيعه، تهران، دانشگاه امام صادق، 1386.
- گوده، ميشل، « از پيش بيني تا چشم انداز راهبردي»، ترجمه ي محمدرضا صالح پور، برنامه و بودجه، ضميمه ي شماره 11( ويژه نامه ي آينده پژوهي و آينده نگري) 1375.
- مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ سوم، 1983 م.
- مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368.
- مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، قم، مرکز نشر آثار علامه مصطفوي، 1385.
- مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، تهران، صدرا، چ سيزدهم، 1373.
- مکارم شيرازي، ناصر، حکومت جهاني مهدي، قم، نسل جوان، چ يازدهم، 1380.
- مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چ بيستم، 1381.
- ملکي فر، عقيل، الفباي آينده پژوهي، تهران، کرانه ي علم، 1385.
- مؤمني، فرشاد، « چند نکته پيرامون اهميت آينده شناسي و دورنگري»، نامه ي مفيد، ش 8، 1375.
- نجفي علمي، محمدجعفر، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371.
-Polak, F, The Image Of The Future, Traslated by Elise Boulding. Elsevier Scientific Publishing Company,1973.
منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1




 

نسخه چاپی