بحران ميان سالي

بحران ميان سالي
بحران ميان سالي


 

ترجمه: شيرين احدزاده




 
گزارش توليد «مرد تنها »(Solitary Man )ساخته برايان کاپلمن و ديويد لوين
برايان کاپلمن و همکار کارگردانش، ديويد لوين که هشت سال پيش اولين فيلمشان سر زدن به دوستان را ساختند و با همکاري هم فيلم نامه هاي سيزده يار اوشن و ولگردها را نوشتند، براي مرد تنها مکالمه هاي خاص و فضاهاي مدرني خلق کرده اند.صراحت و صداقت آن ها در بررسي احساس ناامني و نگراني و ترس و بيم مرداني که نيمه اول زندگي شان را گذرانده اند، قابل تحسين است، اما آن ها قهرمان داستان را به جايي مي رسانند که بخشي از مخاطبان ممکن است از ادامه راه بازمانند.
در اين فيلم مايکل داگلاس، سوزان ساراندون، دني دوويتو، مري لوئيز پارکر و جنا فيشر بازي کرده اند.اين مجموعه از بازيگران به جذب مخاطب براي اين فيلم کمک مي کند، اما به خاطر عدم وجود يک منطق دروني در داستان فيلم آن ها را گيج خواهد کرد.برايان کاپلمن و ديويد لوين مردي ميانسال و بحران هايش را در اواسط زندگي به تصوير کشيده اند.در ابتدا بن شما را به ياد ساير شخصيت هايي که مايکل داگلاس نقششان را بازي کرده، مي اندازد؛ يک مردخودساخته.بن به خاطر عواقب کاري که کرده در موقعيت بدي قرار گرفته است.عکس او زماني به خاطر موفقيتي که در شغلش به دست آورده، روي جلد مجله اي چاپ مي شود، اما او به خاطر نقشه کلاهبرداري اي که ريخته به زندان مي افتد و آينده اش را تباه مي کند و اين اشتباهش به قيمت از دست رفتن ازدواجش براي او تمام مي شود.بن براي اين که بتواند آبروي از دست رفته شغلي اش را بازگرداند، به دخترش (فيشر)که ازدواج کرده و همسر سابقش (ساراندون)اميدوار است.او قصد دارد هر چه از قبل برايش باقي مانده را حفظ کند و سعي دارد اشتباهات گذشته اش را جبران کند.بن قبول نمي کند که رفتارش سلامتي اش را به خطر انداخته است، در يک مشت زني شرکت مي کند و شب را با دوستانش مي گذراند.تمايلات ويرانگر او که در رفتار او بروز پيدا مي کند خارج از کنترل هستند.او حتي با اغوا کردن دختر نوجوان نامزد پولدارش به او خيانت مي کند.
دني دوويتو در نقش يک اپراتور سخت کوش در رستوراني درجه سه ظاهر مي شود تا به بن همچنين مخاطبان نشان دهد که يک مرد صادق چطور آدمي بايد باشد.بن دوباره به صحنه بر مي گردد و مي خواهد همه چيز را از اول شروع کند هر چه داستان جلوتر مي رود همه چيز روشن تر مي شود.بن گرايشات ويرانگري دارد.در واقع بيشتر شبيه به آرزوي مرگ داشتن است، گر چه اين چيزي نيست که در پايان فيلم، فيلمسازان به شما تقديم مي کنند.
بن در روزهاي قبل از معامله کاري اش نمي تواند مانع رابطه اش با دختر نامزدش شود.نامزدش بعد از يک طلاق پر برکت، به نظر مي رسد با همه آدم هاي وال استريت آشنايي دارد و مي تواند از طريق راه هاي زير زميني کارش را انجام دهد.اما اوضاع بدتر مي شود.دختر بن به پدرش پشت مي کند. کسي به او اعتنا نمي کند تا اين که روزي در کالج به طور اتفاقي دوست قديمي اش (دوويتو )را مي بيند.اتفاقاتي که برايش رخ مي دهند خيلي باور کردني به نظر نمي رسند.رفتاري که او با آدم ها از جمله خانواده اش دارد و رابطه اش با زن هاي خيلي جوان نشان مي دهد که آرامش در انتظارش نخواهد بود. اين که تبهکاري را استخدام کنند که حال او را جا بياورد نيز زياد باورپذير نيست، اما او لياقت همه اين ها را دارد.
ايراد انتخاب داگلاس براي ايفاي اين نقش اين است که اين ستاره همه جذابيت هايي را که قرار است متعلق به بن باشد را دارد.بنابراين باور اين که اين خصوصيات به اين سرعت از او جدا شوند، کار دشواري است.کاپلمن و لوين ديد قوي اي ندارند.صحنه ها در لانگ شات آن هم به وضوح کم گرفته شده اند.ديالوگ ها بسيار سنگين هستند و گر چه به خوبي اجرا مي شوند اما براي صحنه ها مناسب نيستند.اگر چه بازيگري حرفه اي چون داگلاس بر فيلم تسلط پيدا کرده است، اما حفظ علاقه مخاطب به شخصيت يا داستان به خاطر اشتباهاتي که اين شخصيت در فرصت هاي به دست آمده انجام مي دهد، کار دشواري است.
داستان اين فيلم داستان مردي است که همواره آدم هايي را که دوست دارد نااميد مي کند، حرف هاي زيادي براي گفتن دارد.مخاطب اين فيلم لذت مي برد که ببيند خط به خط اين داستان نيش دار از عمق اين شخصيت ريشه گرفته است.فيلم اين طور شروع مي شود که بن،فروشنده خوشنام اتومبيل در نيويورک اخبار پزشکي ناراحت کننده اي مي شنود.شش سال و نيم بعد، در حالي که در آستانه شصت سالگي قرار دارد، قدرتش رو به افزايش است و هيچ اتفاق مهم از ملاقات با پزشکش به بعد رخ نداده است.نامزدش از او مي خواهد که دخترش را تا کالج همراهي کند.در آن جا دوست قديمي اش (دوويتو)را مي بيند.اتفاقاتي که بعد از آن مي افتد هم منطقي و هم حيرت انگيز هستند. کاپلمن پيامدهاي کارهايي را که بن انجام داده است را يکي يکي از ديالوگ هاي بن با ساير شخصيت ها بيرون مي کشد.بن همچنان آدمي خونگرم و خوش صحبت که به شغلش افتخار مي کند باقي مي ماند، اما نيازش به پول و حمايت عاطفي ديگران روز به روز افزايش مي يابد.خوشبختانه کاپلمن براي بن، دوستان، اعضاي خانواده و غريبه هاي مهربان و باهوشي در نظر گرفته که افرادي قوي هستند که مي توانند از بين وراجي هاي او به حقيقت جريان پي ببرند و در موقع نياز به او کمک کنند،سقوط تدريجي او به خوبي ساخته و پرداخته شده است.کاربرد مناسب سکوت به صحنه ها و روابط بين آدم ها فرصت تنفس مي دهد.فيلمسازان هم آن قدر صادق هستند که اجازه ندهند بيننده به سادگي نتيجه گيري کند و آن قدر هوشمند که فرصتي براي اميدواري به مخاطب بدهند.
اگر چه داگلاس در همه صحنه ها حضور دارد، اما هر گز ساير بازيگران را زير سايه خود نمي برد.فيلمنامه هم اين فرصت را در اختيار او قرار نمي دهد که همه جملات خوب و موثر از زبان او شنيده شوند.بازيگر انگليسي، پوتز در تک تک صحنه ها فوق العاده ظاهر شده است.او بهترين بازيگري است که در اين فيلم کنار داگلاس نقش آفريني کرده است.البته بايد از بازي خوب دوويتو و ساراندون نيز ياد کرد.فيشر و ايزنبرگ نيز بازيگران جواني هستند که بن را در نقش پدر در اين فيلم مي بينند و در برابر آسيب هاي عاطفي حساس تر هستند.اليويا تيرلباي نيز با نقش کوتاهي که دارد به خوبي مي درخشد.
مرد تنهاي فيلم مرد تنها در نود دقيقه فيلم کاملا ناخرسند است.شما متعجب خواهيد شد که چطور مردي که از نعمت جذابيت و موفقيت برخوردار است مي تواند همه چيز را کنار بگذارد تا در منجلاب نيرنگ و فريب و حقه بازي غوطه بخورد؟ جواب اين سوال را در دقيقه 86 خواهيد يافت.فيلمبرداري الوين کاچلر نيز فوق العاده است و توانسته دنياي تيره بن را به خوبي به تصوير بکشد.
منبع:نشريه صنعت سينما94




 

 

نسخه چاپی