بررسي نظري و تاريخي مواضع نهضت آزادي ايران در برخورد با انقلاب اسلامي (1)

بررسي نظري و تاريخي
مواضع نهضت آزادي ايران در برخورد با انقلاب اسلامي (1)
بررسي نظري و تاريخي مواضع نهضت آزادي ايران در برخورد با انقلاب اسلامي (1)


 

نويسنده:سيروس حاجي زاده *




 

مقدمه
 

بحران هاي سياسي و اجتماعي در تاريخ معاصر ايران، بويژه در دوران شکوهمند انقلاب اسامي، موجب عنايت و اهتمام نويسندگان و تاريخ نگاران به اين خطه از خاک پهناور خاورميانه شده است. بررسي و تحليل شخصيت ها و احزاب سياسي و مذهبي مي توان پايه و مبناي قضاوت و راهگشاي آرمان خواهي نسل هاي آينده اين مرز و بوم باشد.
نهضت آزادي ايران از جمله احزاب و گروه هايي است که به دليل ادعاي درآميختن ارزش هاي اسلامي با مباني و فرهنگ غربي و شکل دادن به نوعي اصلاح طلبي شبه مذهبي در ايران، شايسته نقد و بررسي است. نهضت آزادي در حقيقت نمونه بارز و سردمدار گروه ها و سازمان هاي مذهبي است که پس از کودتاي 28 مرداد 1332 ايجاد شدند. شکست فکري و سياسي جريان نهضت آزادي و انديشمندان و سياستمداران آن در برابر آرمان خواهي مردم مسلمان ايران در انقلاب از عدم موفقيت اين انديشه و تفکر در ميان مومنان استوار و معتقدي است که بار سنگين مشکلات و بحران هاي انقلاب را به دوش کشيده و با فداکاري و جانبازي و ايثار، بر اين نکته پاي فشردند که ايران اسلامي رهاوردهاي فکري غرب را بر نمي تابد و از اصول و مباني اعتقادي خود عدول نمي کند.
نهتضت آزادي ايران که به منزله يک سازمان سياسي در مبارزه پارلمانتاريستي و مسالمت آميز با رژيم ستمشاهي موثر بود با ظهور و پيدايش انقلاب اسلامي، رشته هاي قدرت سياسي کشور را در قالب دولت موقت به دست گرفت، اما ناتواني در ساماندهي کشور در شرايط انقلابي، تساهل در برابر غرب و آرمان هاي اسلامي مردم ايران و نبود نگاه انقلابي که مقتضاي يک حکومت انقلابي بود، باعث شد به انزواي سياسي کشيده شود و از صحنه سياست ايران به کناري بنشيند.
مرحوم مهندس بازرگان، به عنوان بنيانگذار اصلي نهضت آزادي که خدماتي در راه آگاهي و بيداري سياسي مردم ايران انجام داد، ناخواسته عامل اجراي انديشه ها و افکاري شد که براي تغيير هويت اسلامي انقلاب ايران تلاش مي کرد. تلاش او در راه اثبات دين از راه علوم تجربي و در آميختن اصول و آرمان هاي مذهبي با تکنولوژي نوين غربي و انديشه هاي "اومانيستي " و " ليبراليستي " هر چند که به انگيزه اثبات حقانيت دين صورت مي گرفت، اما در عمل به ابزاري براي هويت زدايي انقلاب اسلامي مبدل شد. نقد اين جريا به نوعي نقد قديمي ترين جريان سکولار در تحولات سياسي- اجتماعي دوران معاصر است که با پيروزي انديشه جمهوري اسلامي، برنامه هاي سياسي و فرهنگي آنها در ايجاد دگرگوني در نظام شاهنشاهي، رنگ باخت و از صحنه اثرگذاري بر انديشه هاي اجتماعي دوران معاصر خارج گرديد.
در اين مقاله تلاش خواهيم کرد مهم ترين سرفصل هاي نحوه شکل گيري نهضت آزادي، مواضع آنها در مقابل انقلاب اسلامي و ضعف تئوريک اين جريان را در فهم انقلاب اسلامي در سه فصل آنها در مقابل تجزيه و تحليل کنيم. بي ترديد تبيين اين جريان ها با توجه به ارتزاقي که از دو مفهوم بنيادين در تحولات سياسي اجتماعي ايران معاصر يعني دين و مليت مي کند در فهم تحولات اين دوره و مصائب گذشته بر ملت ايران جايگاه ويژه اي دارد. نگارنده مدعي است که پژوهش حاضر بي نقص و کامل است. اميدواريم اين بحث مقدمه اي براي تحليل بنيادين چنين جريان هايي در تحولات معاصر ايران باشد.

فصل اول: نگاهي اجمالي به شکل گيري نهضت آزادي
 

نهضت آزادي ايران در اوايل دهه چهل به ابتکار مهندس مهدي بازرگان شکل گرفت. براي شناخت زمينه هاي سياسي و اجتماعي شکل گيري نهضت آزادي، نگاهي گذرا به تحولات سياسي دهه 30 ضروري مي باشد. از کودتاي امريکايي 28مرداد 1332تا آغاز دهه 40، رژيم شاه بيش از پيش قدرت گرفت.
روشنفکران سکولار، قدرت سياسي را به شکل فزاينده اي به دست گرفتند. پيامد چنين تحولي پيشروي نيروي طرفدار حکومت استبدادي و عقب نشيني نيروهاي اصلاح طلب و سرکوبي تندروهاي انقلابي بود. در کشاکش اين دوران، نخست وزير وقت يعني دکتر محمدمصدق، دستگير، زنداني و سپس تبعيد شد. رهبران جبهه ملي بازداشت شدند و بيش از همه، رهبران و طرفداران فدائيان اسلام شکنجه و تعدادي نيز اعدام شدند. شاه براي توسعه حيطه نفوذ سياسي خود ابزار اعمال قدرت اجتماعي يعني ادارات دولتي را تحت سلطه شخصي خود درآورد وآنها را گسترش داد.
تشکيلات دولتي، بويژه نيروي انتظامي که پس از اشغال ايران توسط نيروهاي بيگانه ضعيف و ناتوان شده بودند، بار ديگر جان گرفتند.
در اين دوره دو مجلس و سه کابينه تشکيل شد. اما جز حزب دولتي "مليون " به رهبري منوچهر اقبال و حزب مردم به رهبري اسدالله علم هيچ تشکيلاتي حق فعاليت سياسي يا شرکت در انتخابات را نداشت در اين دوره امريکا به تدريج عمده ترين متحد خارجي ايران شد و به حمايت گسترده مالي و نظامي از شاه دست زد. هدف امريکا حفظ رژيم شاه وپافشاري بر جنبه ضد کمونيستي ومقتدرانه آن بود. اوضاع اقتصادي پس از کودتا عادي شده واز سرگرفتن صدور نفت وکمک هاي مالي امريکا، رژيم شاه را ياري کرد تا دوره رکود اقتصادي را پشت سر گذارد.
در حوزه سياسي، رژيم مي خواست تصويري ليبرال وآزاد منشانه از خود ترسيم کند وتلاش مي کرد تا ايران را مدرن، دموکراتيک وغربي نشان دهد. اتحاد سياسي با غرب وگرايش فرهنگي و اقتصادي به غرب از ويژگي هاي بارز اين دوره تاريخي به شمار مي آيد. امريکا به عنوان کشوري غير امپرياليستي جلوه کردکه به ايران کمک مالي ونظامي مي کندوشوروي به عنوان قدرت جديد امپرياليستي وعامل تحريک و خرابکاري کمونيستي مطرح شد.
گرايش به غرب به معناي تغييرات سريع اجتماعي در جهت تنظيم فرهنگ ايراني با تکنولوژي جديد وسازگار کردن تکنولوژي نوين با فرهنگ ايراني بود. در حوزه فعاليت سياسي، احزاب سياسي مخالف به نوعي ناتواني و بي تفاوتي سياسي و روحيه يأس و هراس گرفتار آمدند که " جبهه ملي: از آن جمله بود. پس از کودتاي 28 مرداد در بحبوحه فضاي سياسي ياد شده، نهضت مقاومت ملي به دست عناصري از جبهه ملي به وجود آمد که در ماه هاي آخر حکومت مصدق، دچار از هم پاشيدگي و پراکندگي شده بودند.
فکر تشکيل " نهضت مقاومت ملي " از عباس رادنيا بود. وي از فعالان جبهه ملي واز بازاريان تهران به شمار مي آمد. مهندس بازرگان که هنگام کودتاي 28 مرداد در سازمان آب اشتغال به کار داشت، چند روز پس از کودتا، فعالانه وارد صحنه سياسي شد و مسئوليت دبيري شوراي مرکزي و سازماندهي امور نهضت مقاومت ملي را به عهده گرفت و به خاطر فعاليت هاي سياسي در سال 1332 زنداني و پس از گذشت پنج ماه آزاد شد.
در سال 1336 نيز بار ديگر به زندان افتاد. دستگيري سران نهضت مقاومت ملي و فشار سازمان امنيت زمينه فروپاشي اين گروه سياسي را فراهم آورد و در اواخر دهه سي کاملا از هم پاشيد.
تفکر و انديشه نهضت مقاومت ملي در حقيقت استمرار انديشه جبهه ملي بود که " مصدق " را سمبل مبارزه ملي قلمداد ميکرد. انتخاب راه مصدق براي نشريه ارگان نهضت مقاومت ملي مي تواند گوياي نفوذ تفکر سياسي مصدق در اين حزب سياسي باشد. جبهه ملي ونهضت مقاومت ملي خود را وارثان انقلاب مشروطه مي دانستند وبا شعار طرفداري از قانون اساسي و اعطاي آزادي هاي سياسي، در پي برگزاري انتخابات آزاد بودند.
بررسي اسناد بر جاي مانده از نهضت مقاومت ملي نشان مي دهد که دين، اهميتي در ساختار فکري اين نهضت نداشته است و عموما به شکل ابزاري براي نفوذ در جامعه از آن استفاده مي شد. به طور اجمال مي توان گفت: کمتر ازيک درصد از گفتارها ونوشتارهاي نهضت مقاومت ملي به دين اختصاص داشت. البته بعضي از اعضاي نهضت مقاوت ملي که از آنها بيشتر به عنوان عناصر درجه دو تعبير مي شود، موضوع مذهب را جدي تر مي گرفتند. به هر روي با اينکه نهضت مقاومت ملي در کسب قدرت توفيقي نيافت، ولي تفکر ملي را زنده نگه داشت وباعث شد تا در صحنه سياسي ايران به عنوان يک جريان با نفوذ ملي مطرح باقي بماند که رواج آن به نوعي با گسترش انديشه هاي ملي گرايي و وطن خواهي پس از جنگ جهاني دوم، در کشورهاي استعمارزده ارتباط داشت. (1)

بنيان نهادن نهضت آزادي
 

ضعف سازماندهي نيروهاي سياسي و بحران رهبري از مشکلات اساسي نهضت مقاومت ملي بود که اين حزب سياسي را در برابر رژيم ناچيز وکم مايه جلوه مي داد. درسال هاي آغازين دهه 40، شاه به اميد اجراي اصلاحات ارضي وخلع سلاح رقباي خود، از فشار سياسي کاست وفضاي سياسي کشور را باز کرد. بازرگان و همفکران او از اين فرصت استفاده کردند و با بهره گيري از تجربه فعالت در نهضت مقاوت ملي، تصميم گرفتند گروه سياسي ديگري به وجودآورند که هويت مذهبي – اجتماعي داشته باشد و برضرورت حکومت دموکراتيک تاکيد کند. از اين روي نهضت آزادي ايران را در 25 ارديبهشت ماه 1340 بنيان نهادند. نهضت آزادي درجهت گيري هاي سياسي خود دو محور را در نظرگرفت:
محور نخست؛ هويت اسلامي جامعه بود که با نوعي مصلحت انديشي، اين هويت را به عنوان مبناي جذب توده هاي مردم پذيرفت، با اين استدلال که هويت مذهبي مردم تاريخي تر، فراگيرتر وجامع تراست. درحالي که هويت " ملي ايران " جديدتر، سطحي تر ومحدودتر است. بر اين اساس به حوزه فعاليت هاي ديني ومذهبي نزديک تر شد.
محور دوم؛ تاکيد بر ضرورت حکومت دموکراتيک مشروط به قانون اساسي رژيم شاه بود. بنيانگذاران نهضت آزادي اين نظر خود را ادامه دهنده" نهضت مقاوت ملي " جبهه ملي " وپيش تر از آنها انقلاب مشروطه مي دانستند. به قانون اساسي استناد مي کردند و حکومت شاه را در چارچوب مشروطه مي خواستند. مهندس مهدي بازرگان، آيت الله سيد محمود طالقاني، دکتر يدالله سحابي، مهندس منصور عطايي، حسن نزيه، رحيم عطايي و عباس سميعي از مجموعه بنيانگذاران نهضت آزادي ايران بودند.

نهضت آزادي و جبهه ملي
 

ارتباط فکري وتشکيلاتي نهضت آزادي با جبهه ملي نه تنها درلايه هاي ابهام پوشيده نماند، بلکه از سوي رهبران نهضت آزادي به صراحت وروشني بيان شد. يکي از حلقه هاي اين ارتباط " نهضت مقاومت ملي " مي باشد که پيش تر از آن به ميان آمد. نهضت آزادي به اين نکته تاکيد مي ورزد که رهبران وفعالان ومبارزان نهضت مقاومت ملي، همان کساني بودند که بعدها در ارديبهشت 1340 نهضت آزادي را تاسيس کردند. (2)
پس از تشکيل نهضت آزادي، بازرگان و همفکرانش به نمايندگي از نهضت مقاومت ملي درجبهه ملي دوم شرکت کردند. تماس هاي تشکيلاتي ميان نهضت آزادي وجبهه ملي دوم برقرار شد، ولي بازرگان و ديگر اعضاي نهضت آزادي در نشست جبهه ملي دوم نه به عنوان نماينده نهضت آزادي، بلکه به عنوان افراد مستقل حضور يافتند. اما پس از تشکيل جبهه ملي سوم، نهضت آزادي به منزله يک سازمان به اين جريان پيوست. شکل گيري نهضت آزادي در راستاي جبهه ملي بود ومي خواست سازماني سياسي با هويتي ملي پديد آورد و آرمان خواهي، هويت ملي، مشروطه خواهي و آزادي خواهي جبهه ملي را کامل تر کند. به ديگر سخن، نهضت آزادي فرزند جبهه ملي است و در بستر تشکيلاتي و تفکر حاکم بر آن و از درون آن زاده شده است. بازرگان به اين مساله تصريح مي کند:
از درون جبهه ملي نهضت آزادي به وجود آمد که هم وارث نهضت مقاوت ملي بود وهم برازنده و بلندکننده شعار شاه سلطنت کند نه حکومت. (3)
در نشريه داخلي نهضت آزادي در تاريخ 21/3/1340 نيز چنين آمده است:
تاسيس نهضت آزادي ايران، منطبق با هدف ومرام اساسنامه جبهه ملي ايران و در جهت تاييد و پشتيباني و تقويت آن است. به هرحال يکي از هدف هاي تاسيس نهضت آزادي ايران تقويت و اعتلاي نام جبهه ملي ايران است. (4)
بازرگان در جلسه تاسيس نهضت آزادي ضمن اعلام اينکه نهضت آزادي از جبهه ملي تقاضاي عضويت کرده است، گفت:
نهضت آزادي ايران به هيچ وجه من الوجوه در صدد ايجاد دکاني در مقابل جبهه ملي ايران و در عرض آن نيست، بلکه در طول آن و يکي از عناصر تشکيل دهنده و تکميل کننده آن است. اگر ما را به عضويت پذيرفتند تشريک مساعي و همکاري صميمانه خواهيم کرد، اگر نپذيرفتند لجاج و دشمني نخواهيم کرد. به هر حال ما در طريقي قدم گذاشته ايم که مردم طي چنان طريقي را از جبهه ملي انتظار دارند. (5)
در بيش از سيصد صفحه اسنادي که از فعاليت هاي نهضت آزادي در اوايل دهه 40، بر جاي مانده بيش از پنجاه بار به روابط با جبهه ملي را به خودبگيرد وباعث تضعيف آن شود. نهضت آزادي اختلاف عقيدتي و ماهوي با جبهه ملي نداشت و بيشتر انتقادهايي که به آن وارد مي کرد، پيرامون مسائل سطحي وتشکيلاتي بود. مهم ترين انتقاد نهضت آزادي از جبهه ملي در زمينه فعاليت هاي سياسي، فقدان يک برنامه روشن مشخص و مدون بود. نهضت آزادي در طول مبارزات سياسي خود هيچ گاه در برابر جبهه ملي نايستاد يا به تعبيري خود را در برابر آن قرار نداد. حتي در رويدادها و صحنه هاي حساس پس از پيروزي انقلاب نيز همواره خود را در کنار جبهه ملي مي ديد. در ساختار دولت موقت که نماينده نهضت آزادي به شمار مي رفت، تني چند از رهبران جبهه ملي به چشم مي خوردند. حمايت ها و پشتيباني هاي غير رسمي نهضت آزادي از جبهه ملي تا آنجا پيش رفت که حتي پس از آنکه امام خميني حکم ارتداد جبهه ملي صادر نمود، نهضت آزادي موضع صريح و قلطعي در برابر حکم ارتداد نگرفت و به نوعي از موضع گيري طفره رفت.

پي‌نوشت‌ها:
 

* کارشناس ارشد انديشه هاي سياسي در اسلام
1. اگر چه اين جريان هيچ گاه تحليل مشخصي در تبيين مفهوم مليت عرضه نکرد.
2. " يادنامه بيستمين سالگرد نهضت آزادي ايران "، ضميمه روزنامه ميزان، 60/2/31.
3. مهدي بازرگان، مسائل ومشکلات اولين سال انقلاب، نهضت آزادي، ص214.
4. اسناد نهضت آزادي، ج2، ص24، 26.
5. همان، ج 9، ص 16، 17.
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 7
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی