تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (16)

تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (16)
تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (16)


 

نويسنده:دکتر سيد حميد روحاني *




 
تحريف و جابه جايي گفتار ديگران
در دوارن مبارزه و نهضت اسلامي ايران هيچ گاه از امام حرکتي سر نزد که رژيم شاه و دستگاه مخوف ساواک پيش از اجرا ي برنامه از جانب امام بتوانند به آن پي ببرند وپيش از انجام کار از جانب امام نقشه اي براي رويارويي با آنها تدارک ببينند.
آقاي منتظري – بنا برآنچه درکتاب خاطرات از زبان او آمده است – درمورد ديگري به امام چنين نسبت مي دهد:
... همان زمان من رفتم خدمت امام... گفتم علامه طباطبايي گله داشتند. آقاي خميني گفتند بي خود گله داشتند... (1)
بايد دانست که در فرهنگ و ادبيات امام لحن بي ادبانه " بي خود گله داشتند"، " بي خود گفتند " و... اصولا جايي نداشت. امام نسبت به اشخاص وافراد پيوسته با ادب و احترام سخن مي گفت و نسبت به عالمان و دانشمندان اسلامي و بزرگان روحاني با تکريم و تجليل ياد مي کرد و حتي ديگران را از لحن غير مودب نسبت به ديگران منع مي کرد. اينگونه سخن گفتن " بي خود گله داشتند " از آن کساني است که روحيه استبدادي دارند و ديدگاه ها و جريانات وابسته به خود را بالاتر از همه مي بينند هر چندعمري را در مراکز علمي گذرانده باشند، از اين رو، تفاوت توهين و تجليل نسبت به ديگران برنمي تابند.
نسبت هاي نارواي آقاي منتظري به امام –بنابر روايت کتا ب خاطرات – بويژه آنچه را که از زبان امام خطاب به پاکروان بافته است (که در بالا آمد) چندنکته را به نمايش مي گذارد:
1.آقاي منتظري روايتگر صادق و قابل اعتمادي نيست و در بازگو کردن گفته هاي ديگران رعايت امانت رانمي کند وآنچه از زبان اين وآن بازگومي کند، مورد اعتماد و اعتبار نمي باشد.
2. آنچه از زبان امام خطاب به پاکروان ساخته و پرداخته کرده است: "..... مواظب باش اين حرف ها را جايي نگويي... اين جرم است زيرا برخلاف حکومت مشروطه است الان يک دستگاه عادل مي تواند تو را محکوم کند و..." نشان از اين واقعيت دارد که نويسنده اين داستان در خاطرات آقاي منتظري، يک "جعال " حرفه اي است.
"مواظب باش اين حرف ها را جايي نگويي و.. " سخني نبود که يک سياستمدار ژرف انديش خردمند وآگاه به اوضاع سياسي آن روز، آن را بر زبان آورد. زيرا در روز و روزگاري که مجلس شورا و سنا بر خلاف قانون مشروطيت تعطيل شده بود، شاه که يک مقام غير مسئول بود، به جاي سلطنت در همه شئون کشور دخالت مي کرد. دولت و قوه مجريه به خود رخصت مي داد که در کابينه و در اتاق بسته قانون خلق الساعه به تصويب برساند و اجرا کند.
قوه قضائيه استقلال خود را از دست داده و به عنوان "آلت فعل " شاه، وطن خواهان و بي گناهان را در دادگاه هاي فرمايشي محکوم مي کرد، جناب پاکروان (رئيس ساواک) بر خلاف قانون اساسي، موازين بين المللي وحقوق بشر جوانان اين مرز و بوم را در تاريک خانه هاي زندان زير وحشيانه ترين شکنجه ها قرار مي داد و چه بسا در زيرشکنجه به قتل مي رسانيد و هيچ مقام يا تشکيلاتي که از ستمديدگان وبي پناهان حمايت کند وبه شکايات ودادخواهي هاي آنان رسيدگي کند، در ايران وجود نداشت و... آري در چنين اوضاع و شرايطي چقدر بايد يک نفر ساده انديش، خوش باور و سطحي نگر باشد که به رئيس جلاد ساواک که از دست او تا مرفق به خون آزادي خواهان ايراني آغشته است بگويد: "مواظب باش اين حرف ها را جايي نگو " که مبادا تحت پيگرد قانوني قرار بگيري و" دستگاه عادله اي " در زير سايه شاه به جرم اينکه يک شهروند ايراني را از دخالت در سياست منع کرده اي تو را محاکمه و محکوم کند وآن جلاد از گوينده اين سخن نپرسد که اگر اين سخن جرم است چرا دستگاه تبليغاتي و رسانه اي کشور شبانه روز از تز جدايي دين و سياست دم مي زند و کساني را که در سياست دخالت مي کنند، مورد نکوهش و سرزنش قرار مي دهند و بزهکار مي شمارند؟!
آيا از نظر آقاي منتظري اين نخستين بار بود که در کشور ايران يک نفر از جدايي دين از سياست حرف مي زد و آن را مطرح مي کرد؟ مگر در آن روزها روزنامه هاي وابسته به رژيم تز استعماري جدايي دين از سياست را با آب و تاب رواج نمي دادند و روي آن قلم فرسايي نمي کردند، مگر ننوشتند:
....مذهب امري ست جدا از سياست ، سياست سخن روز است و مذهب سخني ازلي و ابدي. سياست امروز يک چيز مي گويد، فردا چيز ديگر، مذهب فردا و امروز و ديروز يک چيز مي گويد ولا غير. سياست مآثر و مظاهري دارد که با تغيير زمان تغيير مي کند ولي مآثر و مظاهر مذهب لايتغير است، براي اينکه مذهب محيط است بر زمان و سياست محاط است در زمان...(2)
آيا در چنين اوضاعي امام به رئيس ساواک گفته است که " مواظب باش اين حرف ها را جايي نگويي"؟!
واقعيت اين است که برخي از دروغ سازان در حد فهم ضعيف ونحيف خود به دروغ بافي دست مي زنند که ناداني وبي خردي آنان را به نمايش مي گذارد. آن بدانديشاني که در خاطرات منسوب به آقاي منتظري اين نسبت دروغ را به امام داده اند اگر از انديشه وخرد برخوردار بودند، به جاي اين دروغ مي توانستند دروغي بسازند که مايه خنده خردمندان و ژرف انديشان نشود. آنها مي توانستند چنين پندار بافي کنند که امام در پاسخ رئيس ساواک شاه گفت چون کار شما بنابر اعترافات خودتان دروغ گويي، نيرنگ بازي وخلاصه پدرسوختگي است ما با شما مخالفيم وطبق رسالت اسلامي و مسئوليت اخلاقي ناگزيريم بادروغ پردازي، پشت هم اندازي، فريب کاري وخلاصه پدر سوختگي مبارزه کنيم.
ليکن چه مي توان کرد که دروغ فروغ ندارد و دروغگو پيش ازهر موضوعي از خرد و انديشه باز مي ماند و هرچه بيشتر در ورطه جهالت، سفاهت و رذالت اخلاقي در مي غلطد و خود را بيش از پيش رسوا مي کند.
آن کساني که با دورويي و دروغگويي خو مي گيرند نه تنها از راستي و درستي و صداقت و يکرنگي باز مي مانند، بلکه کژي، پشت هم اندازي، دروغ پردازي و نادرستي به عنوان فطرت ثانوي در آنان ريشه مي دواند، به گونه اي که جز دروغ و خدعه و نيرنگ و رياکاري کاري نکنند و سخني نگويند و راه ديگر نپويند. با مطالعه وبررسي کتاب خاطرات منسوب به آقاي منتظري مي بينيم که بدون اغراق سخني راست در آن کمتر مي توان يافت وحرف حق در آ ن کمتر مي توان يافت وحرف حق در آن کمترمي توان ديد. نمونه ديگري از دروغ پردازي در آن کتاب را در پي مي آوريم:
... بالاخره آن سال با خانواده که مستطيع بود مشرف شديم مکه. البته بعدا در مدينه متوجه شدم که کارهاي من زير نظر است و براي من مأمور گذاشته اند...البته دفعه بعد هم که مرا بازداشت کردند، ازغندي – بازجوي ساواک – گفت من در چندين جاي مکه تو را ديدم ولي براي اينکه ناراحتت نکنم به سراغت نمي آمدم بعد گفت من آقاي ناصري را... در رمي جمرات بازداشت کردم، او در رمي جمرات داشت اعلاميه پخش مي کرد...
ما در اين سفر يک اعلاميه هايي را هم همراه خود برده بوديم که پيش حاج غلامعلي داماد من بود و در مسجد الحرام و جاهاي ديگر پخش شد. مقداري از آن در کيف ايشان بود و به هنگام رمي جمرات آن را سرقت کرده بودند... (3)
آنچه در اين خاطره آمده مربوط به سال 1349است که امام پيامي براي زائران خانه خدا فرستاد. اين پيام به دو زبان فارسي و عربي به چاپ رسيد و به وسيله طلابي که از نجف به حج مشرف شدند در ميان زائران خانه خدا توزيع و در اين جريان آقاي ناصري دستگير شد. (4)
در فراز بالا از خاطرات منسوب به آقاي منتظري ادعا شده است که " ما در اين سفر " نه تنها اعلاميه بلکه " اعلاميه هايي " از ايران" همراه خود برده بوديم " !! براي اينکه روشن شود اين ادعا تا چه پايه اي مي تواند صحت و واقعيت داشته باشد، بررسي نکاتي لازم و بايسته است:
1. در آن روز وروزگارخفقان بار افزون بر فشارها و سختگيري هاي درون مرزي مسافرت هاي برون مرزي نيز به شدت تحت کنترل بود و حتي گاهي کفش و جوراب و لباس زير مسافران نيز مورد بازرسي قرار مي گرفت. اين کنترل نه تنها از سوي ساواک ومأموران زيردست رژيم شاه، بلکه از سوي دستگاه به اصطلاح امنيتي رژيم سعودي نيز به شدت دنبال مي شد و اين فشار و بازپرسي وکنترل هرگونه نقل و انتقال اعلاميه از ايران به خارج و بالعکس را مشکل و ناممکن مي ساخت. حتي بردن اعلاميه امام به بيت الله الحرام به صورت عادي (به علت کنترل شديد سعودي) ممکن نشد. از اين رو، ناگزير شديم چنان که در کتاب نهضت امام آمده است چند دستگاه يخچال دستي تهيه و پوشالي را که در جدار داخلي آن قرار دارد تخليه کنيم و هزاران برگ از اعلاميه امام را در آن جاي دهيم و آن را به صورت ماهرانه اي لحيم سازيم. اين يخچال ها را در اتوبوس هايي که زائران را به مکه مي برد قرار داديم وبراي آنکه نظر مأموران سعودي به آن جلب نشود طلابي که متصدي پخش اعلاميه هاي امام در مراسم حج بودند درميان راه در اين يخچال ها يخ مي ريختند و به مسافرين آب مي دادند و بدين گونه پيام امام را به سرزمين وحي رساندند. اکنون پرسشي که در مورد ادعاي آقاي منتظري مطرح است اين است که او با چه شيوه و ترفندي توانسته است " اعلاميه هايي را همرا ه خود " از ايران بيرون ببرد و" در مسجد الحرام و جاهاي ديگر پخش کند " ؟!
2. آقاي منتظري در اين خاطرات اذعان دارد که " در مدينه متوجه شدم که کارهاي من زير نظر است و براي من مأمور گذاشته اند "!آيا در چنين شرايطي که کارهاي او زير نظر بود و براي او مأمور گذاشته بودند، او توانست " اعلاميه هايي " را از ايران بيرون ببرد و در خاک عربستان در برابر چشماني که مراقب او و همراهانش بودند و کارهاي آنان را زير نظر داشتند " اعلاميه هايي " را " درمسجد الحرام و جاهاي ديگر پخش کنند" بدون اينکه شناخته شوند؟!
3. بي ترديد " اعلاميه هايي " که بنا بر ادعاي نامبرده "در مسجدالحرام و جاهاي ديگر پخش شد" نمي توانست به چند برگ محدود باشد، و بايد دست کم حدود هزاران برگ باشد. اين تعداد اعلاميه را در آن اوضاع خفقان بار چگونه امکان داشت از ايران خارج کرد و از زير ديد مأموران مراقب رژيم سعودي در فرودگاه وگمرک گذراند وبه مراسم حج رسانيد ؟
4. اين اعلاميه هاي مورد ادعاي آقاي منتظري با چه امضاهايي صادر شده بود؟! آيا اين اعلاميه ها با امضاي آقاي منتظري بود؟! آيا همزمان با صدور پيام امام از نجف آقاي منتظري نيز از ايرا ن چند اعلاميه صادر کردند و به زائران خانه خدا رهنمودهايي دادند؟! يا اينکه اين اعلاميه ها به امضاي حوزه قم بود؟ راستي اين اعلاميه ها چه محتوايي داشت و چه مطالبي در آن مطرح شده بود؟!
5. پخش کنندگان اين اعلاميه ها چه کساني بودند! در خاطرات منسوب به آقاي منتظري تنها از حاج غلامعلي (داماد او) نام آمده است.بي ترديد او به تنهايي نمي توانسته است آن همه اعلاميه ها را " در مسجدالحرام و جاهاي ديگر " پخش کند، حتما در اين زمينه نيروهايي همکاري کرده اند !! حق شناسي اقتضا مي کرد که آقاي منتظري از آنان نام ببرد!! و از فداکاري هايشان تقدير کند!! چگونه تنها از حاج غلامعلي داماد نام آورده و از ديگران ياد نکرده است ؟!! شايد آقاي حاج غلامعلي داماد به رغم اينکه زير نظر بوده و مأموران ساواک چهار چشمي مراقب او بوده اند، توانسته است به تنهايي آن همه اعلاميه را در " مسجدالحرام و جاهاي ديگر" پخش کند!! شايد نيروهاي نامرئي در اين اقدام خداپسندانه و بي ريا به کمک آمده اند که آقاي منتظري از روي شکسته نفسي از بازگو کردن آن خودداري ورزيده است !!
6. طلاب و ديگر مردمي که در آن سال از نجف اشرف به بيت الله الحرام رفته بودند و شماري از آنان با آقاي منتظري نيز ديدار و گفتگو داشتند، چگونه از اين اعلاميه هايي که آقاي منتظري به همراه آورده و"در مسجدالحرام وجاهاي ديگر " پخش کرده بود بي خبر ماندند ؟!و نه تنها متن آن اعلاميه ها را، بلکه خبر آن را نيز براي امام نياوردند؟!
7. آقاي منتظري که هر يادداشت پيش پا افتاده را نگه داري کرد و متن آن را در خاطرات به چاپ رسانيده است چگونه از آن اعلاميه ها نمونه اي در کتاب خاطرات نياورده و حتي مضمو ن آن اعلاميه ها را نيز بازگو نکرده است؟!!
8. در گزارش ساواک در سا ل1349 هيچ گونه اشاره اي به پخش اعلاميه در مراسم حج جز پيام امام نشده است و اين، نمايانگر اين واقعيت است که اعلاميه هايي را که آقاي منتظري " همراه خود برده و در مسجدالحرام و جاهاي ديگر پخش شد ه"!! نه تنها از زائران وحجاج هيچ کس از آن آگاهي نيافت و آن اعلاميه ها را نديد، حتي مأموران ساواک نيز از آن خبردار نشدند و به آن دست نيافتند و در واقع اين اعلاميه ها ناديدني بوده است !
واقعيت اين است که دست اندرکاران کتاب خاطرات با سرهم بندي کردن اين دروغ، برآن بوده اند به تاريخ و نسل هاي امروز و آينده چنين القا کنند که سفر آقاي منتظري به خانه خدا تنها يک سفر عبادي و زيارتي نبوده است. بلکه او با آشنايي به فلسفه حج از اين کنگره بزرگ اسلامي بهره برداري شاياني کرده! و با پخش چندين اعلاميه اي که از ايران به عربستان برده " در مسجدالحرام و جاهاي ديگر " تحولي ريشه اي در مراسم حج پديد آورده! و به زائران بيت الله الحرام رهنمودهايي داده است!! غافل از اينکه حافظه تاريخ را نمي توان دستکاري کرد اصولا دروغ فروغ ندارد و تاريخ دروغ سازان را رسوا مي کند. آنها مي پندارند که نسل امروز و فردا نمي توانند دريابند که در آن روز و روزگار در ايران چه مي گذشته و اعلاميه ها با چه سختي و بدبختي به ايران مي رسيد و يا از ايران بيرون مي رفته است.
آنگاه که امام در نجف اشرف اعلاميه اي صادر مي کرد، يک نسخه از متن چاپي وگاهي خطي آن در جلد کتابي يا در حاشيه لباسي جاسازي مي شد ومسافري پاکباخته واز جان گذشته آن را به ايران مي رسانيد و در اختيار ياران امام قرار مي داد و آنها آن را در ايران چاپ يا پلي کپي مي کردند و به مردم مي رساندند.در ايران نيز اگر اعلاميه اي به چاپ مي رسيد يک نسخه از آن به همان شيوه که در بالا اشاره شد جاسازي مي شد و گاهي نيز يک نسخه از آن را در چند عد نايلون پيچيده درظرف عسلي قرار مي دادند وآن نسخه در ظرف پر عسل به خارج مي رسيد و تکثيرمي شد و هيچ گاه امکان نداشت که تعدادي از اعلاميه را يکجا از ايران بيرون برد و يا به ايران وارد کرد.(5)
با اين شرايط چگونه مي توان باور کرد آقاي منتظري اعلاميه هايي را از ايران به عربستان برده وبه وسيله داماد خود آن را درمراسم حج ميان زائران توزيع کرده باشد و از آن روز تا کنون نه کسي از آن با خبرشده و نه متن آن را ديده و نه گزارشي از آن به ساواک رسيده باشد؟! مگر اينکه گفته شود اعلاميه هاي مورد نظر آقاي منتظري اصولا جنبه سياسي نداشته و با نظر مقامات ساواک در مراسم حج پخش شده است و محتواي آن حتما در راستاي سياست رژيم پهلوي و سعود ي بوده است که با پخش آن در مراسم حج موافقت به عمل آمده است و شايد به همين علت آقاي منتظري در خاطرات خود به محتواي آن اعلاميه ها اشاره اي نکرده و از متن آن سخني به ميان نياورده است. ليکن با شناختي که اين نگارنده از آقاي منتظري در آن روز دارد پندار چنين سازشکاري وخود باختگي درباره او را خلاف واقع مي داند، مگر اينکه شبکه هاي مرموز حاکم در بيت او توانسته باشند از تأثير پذيري وساده گرايي او سوء استفاده کنند و او را فريب دهند.
البته اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت گه ساواک در برخورد با آقاي منتظري هيچ گاه احساس نگراني نمي کرد و حتي با مسافرت او به کشورهاي گوناگون –بويژه خانه خدا – بي پروا و بي دغدغه موافقت مي کرد و حتي او را به اين گونه مسافرت ها وامي داشت. از زبان آقاي منتظري چنين آمده است:
... بجاست در اينجا يک نکته را ياد آور شوم: در رژيم سابق طاغوتي با اينکه مرا به نجف آباد تبعيد کرده بودند، وقتي شنيدند من مايلم به حج بروم. خودشان آمدند به سراغ من و اجا زه سفر به حج را دادند، ولي در جمهوري اسلامي پس از مسأله برکناري [از قائم مقامي ].... چون آقاي قديري شنيده بود مبلغ يکصدهزارتومان داد وگفت اين پول را به مصرف حج خود و دو فرزندتان برسانيد... من به آقا ي قاضي خرم آبادي گفتم: شما جويا شويد که اجازه مي دهند من به حج بروم، پس از چند روز گفتند: من سوال کردم، اجازه نمي دهند چند سال بعد نيز يک نفر در تهران اصرار کرده بود مرا با دو پسرم به حج بفرستند و گفته بود من سه ميليون تومان براي اين جهت مي دهم، بدون اينکه من تقاضا کنم، آقاي برقعي فهميده بود و به آقاي رضايي – رئيس سازمان حج وزيارت – مراجعه کرده بودند که آيا اجازه مي دهند ؟ بر حسب منقول – ايشان گفته بود از ناحيه من مانعي نيست ولي من جرأت اجازه دادن ندارم.(6)
واداشتن آقاي منتظري به زيستن در نجف آباد، گواه زنده بر عدم نگراني رژيم شاه و دستگاه جاسوسي ساواک از نامبرده است. رژيم شاه و ساواک اگر کوچک ترين خطري از جانب او او احساس مي کردند، بي ترديد هيچ گاه او را به وطن اصلي اش (نجف آباد) نمي فرستادند و او را در آن شهر آزاد نمي گذاشتند و ارتباط او را با مردم تحت کنترل قرار مي دادند تا در ميان اهالي آن حومه موج آفريني نکند و توده ها را به خشم و خروش واندارد. ليکن کارشناسان رژيم شاه به درستي دريافته بودند که جوهره انقلابي، مبارزه جوي و توفندگي در آقاي منتظري وجود ندارد. او با هر شخص، شخصيت يا دسته وگروهي که ارتباط داشته باشد، همانند آنها انديشه و عمل خواهد کرد و دنباله رو آنها خواد شد. او در قم اگر در کنار مبارزان نستوهي مانند رباني شيرازي قرار بگيرد، در خط امام و مبارزه حرکت خواهد کرد و اگر در نجف آباد سرو کارش با هواداران رژيم شاه باشد به ديدار نخست وزير وقت (دکتر اقبال) مي شتابد و از او ستايش مي کند. (7) از اين رو، ساواک تلا ش داشت او را از قم دور سازد و ارتباط او را با ياران و رهروان آگاه راه امام قطع کند.
ساواک ميان عالمان مجاهدي که مي دانست در هر نقطه اي از زمين ايران و جهان گام گذارند، مشعل نهضت و انقلاب را فروزان مي سازند، با کساني مانند آقاي منتظري که از استقلال ذاتي محرومند تفاوت قائل بود و به آن مردان انقلاب آفرين هيچ گاه رخصت نمي داد که در ميان مردمي که آنان را مي شناختند و به آنان علاقه مند بودند زيست کنند و با مردم سروکار داشته باشند.
آنگاه که شهيد حاج سيد مصطفي خميني از تبعيدگاه ترکيه، درخواست بازگشت به ايران را کرد مقامات ساواک پس از چند بار مخالفت، سرانجام با اين شرط با آمدن او به ايران موافقت کردند که:
در دهات خود در نزديکي خمين زندگي نمايد و بايد دو نفر ژاندارم و دو نفر مأمور آگاهي از شهرباني مراقب بوده که با يک نفر غير از اهل منزل خود وبستگان درجه يک تماس نگيرد و اگر هرکس از اطراف منزل رد شد به وسيله تيراندازي بايد معدوم شود. در غير اين صورت نمي تواند بيايد...
اين نمونه اي از موضع رژيم شاه وساواک که با چهره هاي مبارزي بود که رسالت مقدس افشاگري و روشنگري را بر دوش داشتند و در هر نقطه اي از ايران يا خارج مي زيستند اين رسالت را با همه نيرو و توان دنبال مي کردند و توده ها را به وظايف اسلامي و انساني آشنا مي ساختند و شورش راستين بر پا مي کردند. از اين رو مي بينيم که تيمسار نصيري رئيس ساواک آن روز، چگونه فرمان اعدام کساني را مي دهد که حتي بخواهند از اطراف منزلي که حاج سيد مصطفي خميني در آن زير نظر و محاصره است رد شوند! و اين ژرفايي نگراني رژيم شاه از مبارزان راستين و انقلاب آفرين را از روي تأثير پذيري و دنباله روي از اين وآن بود، مي بينيم چگونه با آسودگي خاطر او را در نجف آباد آزاد مي گذارند و حتي با مسافرت او به خانه خدا، بي دغدغه و نگراني موافقت مي کنند و حتي او را به اين سفر تشويق مي کنند چون وجود او را منهاي تأثير پذيري از شخصيت هاي مبارز نستوه خنثي مي بينند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* مورخ انقلاب اسلامي
1. کتاب خاطرات، ص 257.
2. روزنامه اطلاعات، 15 اسفند ماه 1341.
3. کتاب خاطرات، ص 282. تکيه روي جمله ها از اين نگارنده است.
4. در مورد پيام تاريخي امام به زائران خانه خدا و پيامدهاي آن به کتاب نهضت امام خميني، چاپ پنجم،دفتر دوم، ص 755-763.
5. دو بار نگارنده کوشيد که اعلاميه امام را در شمار کلاني از نجف اشرف به ايران بفرستد از اين رو، قريب يک هزار نسخه از اعلاميه امام را در چمداني جاسازي کرد وبه وسيله شهيد علي اکبر ابوترابي به ايران فرستاد. ليکن در گمرک ايران اعلاميه جاسازي شده کشف شد و شهيد ابوترابي دستگير گرديد. بار ديگر اعلاميه جاسازي شده را آقاي شيخ علي فاضل زاده به ايران آورد که اونيز در مرز ايران بازداشت شد واعلاميه به چنگ ساواک افتاد.
6. کتاب خاطرات، ص 283.
7. درباره ديدار نامبرده با دکتر اقبال، رک: به شماره 4 فصلنامه 15 خرداد، ص 277.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 7
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی