سيري بر نظريه ي عصمت امام، از آغاز تا سده پنجم هجري

سيري بر نظريه ي عصمت امام، از آغاز تا سده پنجم هجري
سيري بر نظريه ي عصمت امام، از آغاز تا سده پنجم هجري


 

نويسنده: محمد حسين فارياب




 

 

چكيده
 

عصمت در لغت، به معناي بازدارندگي و منع، و در علم كلام به معناي بازدارندگي از گناه و اشتباه به كار مي‌رود. آنچه در اين نوشتار مورد نظر است، بررسي سير تاريخي مسئله ي عصمت امام در تاريخ انديشه ي شيعه اماميه تا پايان سده پنجم هجري است. بر اساس مهم‌ترين يافته‌هاي اين تحقيق، نظريه ي عصمت امام پيش از آنكه به وسيله متكلمان شيعي مطرح شود، در آيات قرآن كريم و نيز سنت نبوي نمودي آشكار داشته، چنان كه سخنان صحابه ي رسول خدا(ص) مؤيد چنين ادعايي است. اگر چه شبهاتي چند درباره ي اعتقاد يا عدم اعتقاد صحابه ائمه اطهار(ع) به وسيله برخي نويسندگان مطرح شده است، تحقيق و واكاوي در اين مسئله خلاف اين شبهات را ثابت مي‌كند.
كليد واژه‌ها: عصمت، امام، علم، اشتباه.

مقدمه
 

شيعه ي اماميه با باور به آسماني بودن آموزه ي فخيم و متعالي امامت و انحصار آن در ائمه اثني عشر- به عنوان يكي از مميزات خود از ديگر فرق اسلامي- تلاش فراواني براي تبيين عناصر اين آموزه كرده است.
در ميان مسائل مربوط به امامت، مسئله ي عصمت يكي از مهم‌ترين آنها به شمار مي‌آيد كه هميشه ذهن متكلمان را به خود مشغول كرده است. از ديرباز پرسش‌ها و شبهات فراواني درباره ي اين آموزه وجود داشته است كه از آن جمله پرسش‌هاي زير است:
ديدگاه شيعه ي اماميه درباره عصمت امام چيست؟ اگر عصمت را شرط امامت مي‌داند، آيا آن را اكتسابي مي‌شمرد يا اعطايي از جانب خداوند؟ آيا عصمت امام از زمان كودكي است يا از سن تمييز يا از سن بلوغ و يا از زمان تصدي منصب امامت؟ آيا امام سهو و فراموشي دارد يا خير؟آيا امام در امور عادي زندگي معصوم است؟ در مباحث علمي يا سياسي و عزل و نصب‌هاي سياسي كه به طور مستقيم به آموزه‌هاي دين مربوط نيست، چطور؟
كلام شيعه در طول تاريخ پر افتخار خود، با اين پرسش‌ها مواجه بوده است و پاسخگويي به آنها را وظيفه خود دانسته است.
مطالعه تاريخ كهن شيعه، ضمن آنكه درس‌هاي فراواني به خواننده مي‌دهد و وي را بر پاسخگويي به برخي شبهات موجود در زمان خود توانا مي‌سازد، سير تطوّر انديشه‌هاي گوناگون كلامي را نيز نشان مي‌دهد.
پاسخگويي به تمام پرسش‌ها درباره اين مسئله، ضمن آنكه مطالعه تمام آيات و روايات وارد شده در اين رابطه را مي‌طلبد، مراجعه به كلمات گذشتگان را نيز در دستور كار قرار مي‌دهد؛ زيرا هر متكلمي بنابر مسائل و شبهات مطرح در زمان خود، گوشه‌اي از بحث عصمت را پررنگ نموده، مي‌توان در رسيدن حق جويان به نظريه ي حق، كمك شاياني كند.
اين نوشتار به دنبال آن است تا با مراجعه به منابع كلامي، روايي، تاريخي، فقهي و اصولي مربوط به پنج قرن نخست هجري قمري، ضمن آشنايي با براهين و نظريات رايج آن دوره در باب عصمت امام، با سير تطور اين نظريه در پنج قرن نخست هجري آشنا گردد.
نگارنده در اين تحقيق، افزون بر رديابي مسئله عصمت در عصر نبوي و پس از آن، عصر حضور ائمه اطهار(ع)، با بررسي ديدگاه‌هاي نُه متكلم امامي عصر غيبت، يعني ابن قبه، محمد بن جرير طبري، شيخ مفيد، سيد مرتضي، ابوالصلاح حلبي، ابوالفتح كراجكي، عبيداللّه سدآبادي، شيخ طوسي و ابراهيم نوبختي، به تحليل تاريخي اين مسئله در طول اين پنج قرن پرداخته است.

مفهوم شناسي عصمت
 

لغويون راجع به واژه ي عصمت، چنين گفته‌اند:
1. خليل فراهيدي، عصمت را به معناي دفع كردن دانسته، مي‌گويد:
«العصمهًْ ان يعصمك اللّه من الشر اي يدفع عنك... و اعتصمت باللّه اي امتنعت به من الشر...». (1)
بر اساس عبارت بالا، فعل «عصم» متعدي است و در حقيقت فعل كس ديگر است و مطاوعه ي آن، همان «اعتصم» يا «استعصم» است. خليل در ادامه، از حقيقت عصمت اينگونه پرده برمي‌دارد:
«معتصم» يا «استعصم» كسي است كه به وسيله چيزي كه همان «عصمت» است، چيزي از او دفع شود و به لحاظ «عاصم» و فعل او، به معتصم، معصوم گفته؛ از اين رو به غريقي كه به چيزي چنگ زده و نجات مي‌يابد، معتصم و به آن چيز چنگ زده شده، «عصمت» گفته مي‌شود. البته «عصم» آن هنگام كه به باب افعال مي‌رود، اگر به معناي پناه بردن به چيزي، براي منع شدن است و آن هنگام كه متعدي باشد، به معناي آماده ساختن چيزي است كه به وسيله آن، فعل اعتصام محقق مي‌شود.
خليل بر اين باور است كه خود واژه عصمت، در اصل به معناي قلاده است و جمع آن «اعصام» است؛ همچنين هر طنابي كه به وسيله آن چيزي نگه داشته يا منع مي‌شود، «عصام» ناميده مي‌شود كه جمع آن «عصم» است.
از تحليل معناي عصمت، به دست مي‌آيد كه به لحاظ لغوي، تا زماني كه معتصم از عصمت استفاده نكند، فعل عصم محقق نمي‌شود؛ از اين رو اختيار شخص معتصم در تحقق آن، امري ضروري است؛ ضمن آنكه تا شخص عاصم كار خود را انجام ندهد، چنين امري محقق نخواهد شد.
همچنين اين فعل، تنها براي دفع، منع يا حفظ از كناه به كار نمي‌رود، بلكه مي‌تواند افزون بر آن، براي هر گونه دفع، منع يا حفظ از خطر نيز به كار رود؛ چنان كه خليل فراهيدي به غريقي مثال مي‌زند كه به طناب چنگ مي‌زند تا از خطر غرق شدن رهايي يابد، و ديگر لغويون به آيه ي «لا عاصم اليوم من امر اللّه» مثال مي‌زنند.(2)
2. زبيدي و فيومي، عصمت را به معناي «منع» دانسته‌اند.(3) زبيدي اگر چه عصمت را به معناي منع و قلاده مي‌داند، اما در توضيح معناي اسمي آن، بر مرادف بودن «عصم» با مفاهيمي همچون »اكتسب»، «منع» و «وقي» تأكيد دارد؛(4) همچون جوهري- كه «حفظ» را نيز از معاني عصمت دانسته- تأكيد دارد اين فعل، متعدي بوده، آن گاه كه گفته مي‌شود: «اعتصمت
باللّه»، به اين معناست كه به لطف خدا از معصيت منع شده است.(5) ابن منظور نيز افزون بر آنها، قلاده و طناب را نيز از عاني اسمي عصمت به شمار آورده است.(6)
3. راغب اصفهاني(7) و ابن فارس، عصمت را به معناي خودداري ومنع دانسته‌اند. ابن فارس در ادامه، مي‌نويسد:
عصم يدل علي امساك و منع وملازمه و المعني في ذلك كله معني واحد؛ و من ذلك العصمهًْ: ان يعصم اللّه تعالي عبده من سوء يقع فيه و اعتصم العبد باللّه تعالي اذا امتنع:(8)
عصم بر امساك، منع و آنچه ملازم با آن است، دلالت دارد و معنا در تمام آنها يك چيز است و از همين ريشه، «العصمهًْ» است: اينكه خداوند بنده‌اش را از شرّي كه در آن واقع مي‌شود، باز مي‌دارد و اعتصام عبد به خدا، وقتي است كه بنده باز داشته شود.
نگاهي كلي به ديدگاه‌هاي اصحاب لغت، ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه اولاً عصمت از عصم، به معناي باز داشتن است كه فعلي متعدي است، مطاوعه ي آن اعتصام يا استعصام است و در حقيقت بايد گفت عاصم و معتصم (= مستعصم) دو نفر هستند؛ ثانياً عصمت، اسم براي آن چيزي است كه فعل «عصم» به وسيله آن محقق مي‌شود؛ از اين رو بر اموري همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ ثالثاً در عصمت، به طور غالب يا به طور دائم، باز داشتن از خطر مورد توجه است؛ حال اين خطر مي‌تواند كناه باشد يا شرّي ديگر مانند غرق شدن و مانند آن؛ رابعاً در تحقق حقيقت عصمت، به هر معنا (دفع، منع، حفظ) كه در نظر گرفته شود، اختيار شخص معتصم امري پذيرفته شده است؛ به بيان ديگر، فرايند تحقق عصمت چنين است كه معتصم به آنچه عاصم به او داده كه همان «عصمت» است، چنگ زده و بدين ترتيب معناي كنوني عصمت تحقق مي‌يابد؛ ضمن آنكه تا زماني كه شخص عاصم، كار خود را انجام ندهد، باز هم معناي كنوني عصمت محقق نخواهد شد. چنين فرايندي از حقيقت عصمت، در روايات نيز از سوي پيشوايان ديني، در راستاي تبيين معناي عصمت معصومان مورد تأكيد قرار گرفته است. امام صادق(ع) در اين باره فرمود:
المعصوم هو الممتنع باللّه من جميع محارم اللّه و قال اللّه تبارك و تعالي «و من يعتصم باللّه فقد هُدي الي صراط مستقيم»:(9) معصوم كسي است كه به وسيله (با استعانت) خداوند از تمام محارم الاهي باز داشته مي‌شود و خداوند فرمود: هر كس به خدا چنگ زده به راه راست هدايت شده است.
سخن امام صادق(ع) به ويژه استناد به آيه ي قرآن كريم، به زيبايي نشان مي‌دهد آنچه در روايات ديني و حتي در آيات قرآن كريم راجع به حقيقت عصمت بيان شده است، چيزي جز همان معناي عرفي و لغوي آن نيست و تمام مؤلفه‌هاي معنايي عصمت، در معناي ديني آن نيز به چشم مي‌آيد. اميرالمؤمنين(ع) نيز در يكي از خطبه‌هاي آغازين نهج البلاغه مي‌فرمايد:«أحمده استتماماً لنعمته... و استعصاماً من معصيته»: (10) ستايش مي‌كنم خداوند را براي تكميل نعمت‌هاي او... و ايمن ماندن از نافرماني او.
در علم كلام نيز دست كم دو معنا براي عصمت ارائه شده است. بر اساس منابع موجود، مرحوم شيخ مفيد را مي‌توان نخستين كسي دانست كه به تعريف عصمت پرداخته است. وي در اين باره، با لطف و توفيق دانستن عصمت از سوي خداوند متعال، مي‌گويد:
العصمهًْ من اللّه تعالي لحجته هي التوفيق و اللطف و الاعتصام من الحج بها عن الذنوب و الغلط في دين اللّه تعالي:(11) عصمت از ناحيه ي خداوند، همان توفيق و لطف او براي حجج خود بوده، اعتصام به اين عصمت به وسيله ي حجج الاهي، براي حفظ از گناهان و خطا در دين خداوند است. تعريف عصمت به لطف، قرن‌ها مورد توجه متكلمان اماميه بود و بزرگاني همچون سيد مرتضي، شيخ طوسي، نوبختي، نباطي(12) و مانند آنها، در آثار خود از آن استفاده كردند.
افزون بر آن، متكلمان معتزله نيز واژه «لطف» را در تعاريف خود به كار برده‌اند؛ براي نمونه مي‌توان به قاضي عبدالجبار معتزلي اشاره كرد كه در كتاب معروف المغني، فصلي را با عنوان «فصل في معني وصف اللطف بانه عصمهًْ» مطرح مي‌كند(13) و ابن ابي الحديد معتزلي نيز مي‌نويسد: «قال اصحابنا:العصمهًْ لطف يمتنع المكلف عن فعله من القبيح اختياراً»: (14) اصحاب ما گفته‌اند عصمت، لطفي است كه مكلف با وجود آن از روي اختيار، از فعل قبيح بازداشته مي‌شود.
متكلمان اماميه در پنج سده نخست، آن گاه كه در مقام ارائه ي تعريف براي مقوله ي عصمت بوده‌اند، همگي از مسئله ي «لطف» الهام گرفته، آن را در تعريف «عصمت» اشراب كرده‌اند؛ چنان كه مرحوم سيد مرتضي مي‌نويسد: «إعلم أن العصمهًْ هي اللطف الذي يفعله تعالي»: (15) بدان كه عصمت، لطفي است كه خداوند متعال انجام مي‌دهد.
همچنين غالب متكلمان اماميه در پنج قرن نخست، بر اختياري بودن عصمت تأكيد داشته‌اند؛ بدين معنا كه در فرايند اجتناب از گناه از سوي معصوم، افزون بر آنكه لطف الاهي حضور دارد، اختيار معصوم در استفاده از آن لطف امري مسلم است. گفتني است زيباترين بيان را در اين باره مي‌توان در كلمات شيخ مفيد مشاهده كرد. وي اين مسئله را چنين تبيين مي‌كند: فردي را در نظر مي‌گيريم كه در حال غرق شدن است و ما طنابي به او مي دهيم. اگر او با گرفتن اين طناب خود را نجات داد، آن طناب را «عصمت» مي‌ناميم. حال اگر انسان از لطف خداوند استفاده كرد و اطاعت او را به جا آورد، اين امر، توفيق و عصمت ناميده مي‌شود؛ از اين رو تمام فرشتگان، پيامبران و امامان(ع) معصوم هستند؛ زيرا از لطف خدا بهره برده، اطاعت او را به جا آورده‌اند؛(16) از اين رو اجتناب معصوم از گناه، منافاتي با قدرت او بر انجام گناه ندارد.(17)
همچون مرحوم سيد مرتضي، افزون بر دو ويژگي ياد شده- يعني الهي بودن و اختياري بودن عصمت- سه ويژگي ديگر نيز به اين ويژگي‌ها افزود كه از جمله آنها، عدم انحصار عصمت به پيامبران و امامان بود كه بر اساس آن، ساير انسان‌ها نيز مي‌توانند به مقام عصمت دست يابند.(18)
پس از رواج تعريف ديگري از عصمت به لطف، در پنج سده نخست هجري، مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي تعريف ديگري از عصمت به نقل از فلاسفه ارائه داد. وي در اين باره مي‌نويسد: «انها ملكهًْ لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي و هذا علي راي الحكماء»: (19) عصمت، ملكه‌اي است كه از صاحب آن، با وجود اين ملكه، گناهي صادر نمي‌شودو اين، بنابر انديشه ي حكماست.
گفتني است برخي متكلمان معاصر و متأخر از جواجه نيز اين تعريف را در كتاب‌هاي خود ارائه كردند؛(20) با وجود اين، بايد توجه داشت اگر چه معناي لغوي عصمت- مانند حفظ- به نوعي در اين تعريف نيز حضور دارد، اما در اين تعريف، «معصوميت الاهي» به نوعي به «مصونيت» تبديل شده است؛ به بيان ديگر، بر اساس اين تعريف، فاعل «عصم» همان فاعل «اعتصم» نيز هست؛ به بيان دقيق‌تر، اساساً مطاوعه‌اي براي «عصم» قابل تصور نيست تا «اعتصم» و «معتصمي» حضور داشته باشد؛ از اين رو رابطه ي فعل «عصم» با فاعل خدايي، در اين تعريف ديگر به چشم نمي‌آيد.
در پايان اين قسمت از بحث، يادآوري اين نكته ضروري است كه مفهوم عصمت با توضيحي كه گذشت، اگر چه در كلمات ائمه اطهار(ع) حضوري پررنگ دارد، كاربرد آن در كلمات اصحاب آن بزرگواران، مربوط به دوره متأخرتر- يعني از سده دوم- است و در سده نخست هجري به تناسب تأثير آيات قرآن كريم در زندگي مردم، از واژگاني همچون مطهّر، طاهر، نقي، مهدي و مانند آنها استفاده مي‌شد.

الف) تاريخچه ي پيدايش بحث عصمت و بازتاب آن در جامعه ي شيعي
 

عرب جاهلي با مفهوم عصمت بيگانه نبود و در محاورات خود از آن بهره مي‌برد؛ چنان كه در بسياري از منابع تاريخي، اين شعر به حضرت ابوطالب نسبت داده شده است كه درباره پيامبر اكرم(ص) مي‌فرمود:

 

و أبيض يستسقي الغمام بوجهه
ثمال اليتامي عصمهًْ للارامل(21)

آشنايي عرب با اين مفهوم، چنان بود كه حتي نام فرزند خود را نيز «عصمهًْ» مي‌نهاد؛ چنان كه در منابع تاريخي، از افرادي همچون عصمهًْ بن ابير، عصمهًْ بن حصين، عصمهًْ بن السرح، عصمهًْ بن قيس، عصمهًْ بن مالك، عصمهًْ بن مدرك، عصمهًْ بن رياب و... كه همگي از اصحاب پيامبر اكرم(ص) بودند، ياد شده است.(22)
قرآن كريم در جايگاه يك متن مورد قبول از سوي تمام مسلمانان، مقوله ي عصمت را از زواياي گوناگون مورد بررسي قرار داده است. دقت در اين مسئله، ما را به اين حقيقت نزديك مي‌كند كه با توجه به آيات متعددي كه به دنبال القاي مسئله عصمت است، نخستين مخاطبان آيات قرآن كريم، يعني مسلمانان صدر اسلام نيز با اين مسئله از منظر ديني هم آشنا بوده‌اند. توجه به يكي از اين آيات، خالي از لطف نيست: «... كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ»(يوسف:24): اين چنين كرديم تا بدي و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود!
مفسران نخستين اسلام، در تفسير اين آيه با ارائه تفسيرهاي گوناگون، بر اين باورند كه حضرت يوسف(ع) با عنايت خداوند از گناه باز داشته شد؛ چنان كه ابن عباس بر اين باور است كه جبرائيل در هيئت حضرت يعقوب(ع) ظاهر شده، مانع از گناه يوسف(ع) شد، و حسن، سدي، مجاهد، سعيد بن جبير، قتاده و برخي از مفسران نخستين نيز نداي غيبي يا مشاهده ي تمثال حضرت يعقوب(ع) را بر لطف و عنايت خداوند تطبيق كرده‌اند.(23)
صرف نظر از درستي يا نادرستي چنين نظرياتي، توجه به اين نكته لازم است كه نقل چنين ديدگاه‌هايي از مفسران صدر اسلام، مي‌تواند دليلي بر وجود آموزه ي بازدارندگي پيامبران از گناه به وسيله ي لطف و عنايت خداوند در آن دوران باشد.
ديگر مفسران شيعه و سني در عصرهاي بعدي نيز بر دلالت اين ايه بر عصمت و بازدارندگي پيامبران از گناه، تأكيد كرده‌اند.(24)
روايات پيامبر اكرم(ص) نيز نشان از اين واقعيت دارد كه ايشان نيز به دفعات در صدد آشنا ساختن مردم با مسئله ي عصمت بوده‌اند. بخاري در صحيح در بابي با عنوان «المعصوم من عصم اللّه» و نيز نسائي و بيهقي از طريق ابوسعيد خدري از پيامبر اكرم(ص) چنين نقل مي‌كنند:
«ما استخلف خليفهًْ الا له بطانتان بطانهًْ تأمره بالخير و تحضه عليه و بطانهًْ تأمره بالشر و تحضه عليه و المعصوم من عصم اللّه»:(25) خليفه‌اي به خلافت نمي‌رسد، مگر آنكه براي او دو دوست خاص و محرم است؛ محرم و همراهي كه او را امر به انجام دادن خير مي کند و او را بر آن تشويق مي‌كند و محرم و همراهي که او را امر به شر مي کند و او را بر آن تشويق مي کند؛ و معصوم كسي است كه خداوند او را [از گناه و شرور] حفظ كند.
منابع روايي اهل سنت نيز روايتي از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده‌اند كه نشان از عصمت امام علي(ع) دارد. پيامبر خدا(ع) درباره ي جانشينان پس از خود، فرمودند: «ان تولوا ابابكر تجدوه زاهداً في الدنيا راغباً في الآخرهًْ و ان تولوا عمر تجدوه قويا امينا لا تأخذه في اللّه تعالي لومهًْ لائم و ان تولوا علياً تجدوه هادياً مهدياً يسلك بكم الطريق»:(26)اگر ولايت ابوبكر را بپذيريد، او را فردي زاهد نسبت به دنيا و راغب در آخرت خواهيد يافت و اگر ولايت عمر را بپذيريد، او را فردي قوي و امين خواهيد يافت كه در راه خدا از ملامت كنندگان هراسي ندارد و اگر ولايت علي(ع) را بپذيريد، او را راهنما و هدايت شده خواهيد يافت كه شما را در راه هدايت خواهد برد».
پيامبر اكرم(ص) در روايت بالا، امام علي(ع) را فردي هدايت شده و هدايت كننده مي‌داند كه انسان‌ها را به راه راست هدايت مي‌كند. روشن است كه چنين ويژگي‌هايي، تنها بر انسان معصوم صدق پيدا مي‌كند.
افزون بر آن، مسلمانان صدر اسلام نيز در كلمات و محاورات خود، عصمت پيامبر اكرم(ص) را از اعتقادات راستين خود به شمار آورده‌اند. نظير چنين كلماتي از ابوبكر، خزيمهًْ بن ثابت،(27) مقداد،(28) حسان بن ثابت(29) و ... نقل شده است؛ براي نمونه از عايشه اين جمله نقل شده است كه مي‌گفت: «هيچ گاه رسول خدا(ص) ميان دو امر مخير نشد، مگر آنكه آسان‌ترين آنها- تا زماني كه گناه نبود- را انتخاب مي‌كرد؛ اما اگر گناه بود، پيامبر دورترين مردم از آن بود».(30)
با توجه به آنچه گذشت، روشن مي‌شود كه مسئله ي عصمت، ساخته و پرداخته ي مكتب تشيع نيست، بلكه قرآن كريم، سنت نبوي و كلمات صحابه بيانگر وجود اعتقاد به عصمت از همان ابتداست.
جامعه ي شيعي، پس از پيامبر اكرم(ص) با توجه به روايات متعددي كه از پيامبر اكرم(ص) درباره عصمت ائمه اطهار(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) صادر شده بود، به طور غالب، عصمت اميرالمؤمنين(ع) را پذيرفته بود؛ اگر چه در قلمرو عصمت ايشان، ميان اصحاب اختلافاتي وجود داشت، اما انصاف اين است كه در عصمت امام علي(ع) از گناه و نيز از اشتباه در تبيين دين، در بدنه ي اصلي جامعه شيعي و بزرگاني همچون سلمان، مقداد، ابوذر، مالك اشتر، ابن عباس و... ترديدي نبوده است؛ چنان كه سلمان درباره ي اميرالمؤمنين(ع) مي‌گويد: «به خدا سوگند علي(ع) گمراه نشد؛ بلكه او هدايت‌گرو هدايت شده است».(31)
با وجود اينكه در اعتقاد به عصمت امام در ميان اصحاب، از زمان امام علي(ع) ترديدي نيست، اما حق اين است كه بايد هشام بن حكم را نخستين كسي دانست كه مسئله ي عصمت امام را به طور مستدل(32) م علمي تئوريزه كرده، به مجامع علمي عصر خود كشانده است. وي در اين باره مي‌گويد: «امام دچار سهو و اشتباه نمي‌شود؛ از گناهان معصوم و از خطاها مبراست...؛ او از تمام گناهان معصوم است».(33)
اعتقاد به عصمت در عصر حضور امامان شيعه، در عصر ائمه متأخر به كمال خود نزديك مي‌شود تا اينكه فضاي جامعه شيعي نسبت به مسئله ي عصمت، چنان مي‌شود كه حسين بن سعيد اهوازي از شاگردان امام جواد، امام هادي و امام عسکري(ع)، علماي شيعه را بر قبول عصمت متفق مي‌داند.(34)
پس از پايان دوران حضور امام(ع) و آغاز دوران غيبت حضرت مهدي(عج)، جامعه ي شيعي به طور عمده حضور دو جبهه ي فكري با دو گرايش متفاوت را در خود احساس مي‌كرد؛ جبهه ي نخست در اختيار محدثان اماميه به ويژه محدثان مدرسه و حوزه ي قم و ري بود و جبهه ي دوم در اختيار متكلمان اماميه به ويژه متكلمان مكتب بغداد بود.
برخي از نويسندگان، بر اين باور شده‌اند كه نظريه ي عصمت امامان در مدرسه قم به عنوان انديشه‌اي غاليانه به شمار مي‌رفته است.(35) تحقيق جدي در اين باره به ويژه ملاحظه ي روايات فراواني كه در منابع حديثي محدثان مدرسه ي قم وجود دارد، هر تحقيق منصفي را به اين نتيجه مي‌رساند كه جامعه ي حديثي از زمان غيبت امام(عج) تا سده پنجم هجري را به حق بايد طرفدار و معتقد به آموزه ي عصمت امام از گناه دانست و اين مدعا با مراجعه به آثار محدثاني همچون برقي (274ق)،(36) صفار (290ق)،(37) كليني (329ق)،(38) ابن بابويه (329ق)،(39) ابن قولويه (368ق)،(40) نعماني (380ق)،(41) شيخ صدوق (381ق) و... ثابت مي‌شود.
به وجود اين، روايات «سهوالنبي» در آثار انديشمنداني همچون كليني، ابن بابويه و شيخ صدوق موجود است؛(42) از اين رو اين بزرگان به همراه ابن وليد را بايد طرفدار نظره ي «سهوالنبي» به شمار آورد؛ اما وجود اين روايات، به معناي انكار عصمت امامان به طور مطلق نيست؛ براي نمونه مرحوم شيخ صدوق با وجود اعتقاد به نظريه ي سهوالنبي(ص)، از اعتقاد خود به عصمت ائمه از گناه، دست نكشيده است و در كتابي همچون الاعتقادات في دين الاماميه آن را مطرح كرده است(43) كه در حقيقت، از ديدگاه وي، چنين اعتقاداتي، انديشه ي جامعه شيعي است، بلكه اساساً، وجود روايات راجع به عصمت امامان در آثار اين بزرگان، خود دليلي بر اعتقاد آنها به عصمت امام از گناه است.
انديشه‌هاي متكلمان بغداد، عمدتاً همراه با عقل گرايي و نقد احاديث بوده است؛ از اين رو شاهد بيشترين استدلالات و براهين عصمت امام- اعم از عقلي و نقلي- در اين حوزه فكري هستيم.
روشن است كه نبايد انتظار داشت مسئله ي عصمت با تمام جزئيات خود، در عصر حضور امام(ع) منعكس شده باشد؛ از اين رو مسئله ي عصمت رشد و تكامل تبيين خود را در سده‌هاي بعدي به ويژه به وسيله ي متكلمان مكتب بغداد به دست آورد.
 

ب) كاربرد واژه عصمت
 

واژه ي عصمت در طول سده‌هاي نخستين شكل گيري جامعه ي شيعي، به طور غالب بر عصمت از گناه اطلاق مي‌شد. اين نحوه ي اطلاق، در سخنان ائمه اطهار(ع) و نيز كلمات اصحاب همسان بود؛ با وجود اين نبايد از روايات- اگر چه اندك- غافل شد كه در ضمن آنها، واژه ي عصمت در مورد عصمت از خطا و اشتباه نيز به كار رفته است. چنين كاربردي، اگر چه در كلمات صحابه و ياران ائمه اطهار(ع) حضور چنداني ندارد، اما به تدريج در كلمات برخي محدثان همچون صدوق(44) و پس از آن متكلماني همچون شيخ مفيد و ديگران جايگاه خود را به دست آورد؛ تا آنجا كه در پايان قرن پنجم هجري و پس از وفات شيخ طوسي، وقتي سخن از واژه عصمت به ميان مي‌آيد، ديگر نمي‌توان مورد آن را منحصر به عصمت از گناه دانست.

ج) قلمرو عصمت
 

با توجه به مباحث صورت گرفته در آثار انديشمندان اماميه، سير تطّور نظريات آنها در بحث قلمرو عصمت را در اين عناوين مي‌توان بررسي نمود:

1. عصمت از گناهان پيش از تصدي منصب امامت
 

تفكيك مسئله عصمت از گناهان، پيش از منصب امامت و پس از آن، در عصر حضور ائمه اطهار(ع) به چشم نمي‌آيد و تأكيد ائمه و ياران ايشان، بر تثبيت اصل مسئله در اين دوره بوده است. به نظر مي‌رسد بر اساس منابع موجود، اين مسئله تا زمان مرحوم شيخ صدوق، مطرح نبوده است و در طول حيات فكري ايشان، پيرو بحث از گناهان صغيره و كبيره، اين تفكيك درباره عصمت پيامبران مطرح گرديد و به عصمت امام نيز كشيده شد.
مرحوم صدوق درباره ي عصمت پيامبر و امام از برخي گناهان صغيره، پيش از تصدي منصب امامت، ديدگاهي مبهم دارد.(45) شيخ مفيد نيز در اين باره توقف كرده است.(46) پس از ايشان، مرحوم سيد مرتضي(47) و شاگردان وي، يعني حلبي،(48) كراجكي(49) و... با تأكيد بر ضرورت عصمت امام از گناهان قبل از تصدي منصب امامت، موجب نگرش تازه‌اي به اين مسئله شدند كه تاكنون نيز ادامه دارد.
همچنين، بايد توجه داشت نخستين بار اين شيخ طوسي بود كه مسئله عصمت امام از هنگام تولد را مطرح كرد؛(50) در حالي كه پيشينيان تنها به عصمت امام پيش از تصدي منصب امامت توجه داشتند؛ هر چند درباره ي تبيين معناي عصمت از هنگام تولد، توضيحي ارائه نشده است.(51)

2. عصمت از گناهان پس از تصدي منصب امامت
 

يكي از مسائل مورد اتفاق ميان انديشمندان اماميه تا به امروز، ضرورت عصمت امام(ع) از گناه، پس از زمان تصدي منصب امامت است كه تصريح به اين مسئله، دست كم از دوران حضور ائمه اطهار(ع) مطرح بوده است؛ چنان كه در اين باره مي‌توان به سخنان افرادي همچون ام سلمه(52) و سلمان فارسي(53) در وصف اميرالمؤمنين(ع)، حجاج بن مسروق(54) از ياران امام حسين(ع)، محمد بن ثابت(55) از ياران امام سجاد(ع)، ابن ابي يعفور و حمزه طيار(56) از ياران امام صادق(ع)، هشام بن حكم(57) از ياران امام صادق و امام كاظم(ع)، حسين بن سعيد اهوازي از شاگردان امامان جواد، هادي، و حسن عسکري(ع)(58) و... اشاره كرد.
باور به عصمت ائمه از گناهان پس از تصدي منصب امامت، آموزه‌اي مشترك ميان محدثان مكتب قم(59) و نيز متكلمان مكتب بغداد بوده است.(60)

3. عصمت از ترك مستحبات
 

بر اساس منابع موجود، مي‌توان مدعي شد؛ مسئله ي عصمت از ترك مستحبات يا همان ترك اولي، اگر چه از برخي روايات قابل استنباط است، اما در منابع كلامي اماميه تا زمان مرحوم شيخ مفيد مطرح نبوده است. مرحوم شيخ مفيد با اشاره به آن، موجب طرح اين مسئله براي برخي از متكلمان متأخر شد.
مرحوم شيخ مفيد اگر چه پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) را حتي از ترك سهوي مستحبات نيز معصوم مي‌دانست،(61) ولي بر اين باور بود كه چنين عصمتي براي آنها ضرورت ندارد؛ به گونه‌اي كه امكان ترك مستحب براي صاحب منصب نبوت و امامت وجود دارد.(62) پس از وي، شاگردان معروفش، مرحوم سيد مرتضي(63) و شيخ طوسي(64) نيز با برگزيدن همين ديدگاه در توجيه ظاهر آيات قرآني بيانگر صدور گناه و ظلم از برخي پيامبران، مقصود از گناه و ظلم را «ترك اولي» مي‌دانند.

4. عصمت از اشتباه در عمل به دين
 

مسئله ي اشتباه در عمل به دين را مي‌توان در دو شاخه مطرح كرد:
الف) اشتباهي كه به ارتكاب يك عمل قبيح- مانند شرب خمر- بيانجامد؛
اين قسم را اصطلاحاً گناه سهوي مي‌ناميم.
ب) اشتباهي كه به ارتكاب عمل قبيح نيانجامد؛ مانند اشتباه در انجام واجبات شرعي، از قبيل نماز؛

4،1. عصمت از گناه سهوي
 

با توجه به مطالب بالا، روشن شد كه مقصود از گناهان سهوي، افعال قبيحي است كه فاعل، آن را بدون علم و قصد انجام مي‌دهد.
در حالي كه تا پيش از شيخ صدوق، متكلمان اماميه تصريح يا اشاره‌اي به عصمت امام از چنين گناهاني ندارند، مرحوم صدوق با ارائه اين معيار كه پيامبر و به تبع آن، امام، در غير تبليغ دين معصوم نيستند، عملاً ملتزم به عدم ضرورت امام از چنين گناهاني- البته در قالب نظريه ي «اسهاء»- شده است.(65)
مرحوم شيخ مفيد به صراحت امام را از چنين گناهاني معصوم مي‌داند(66) و همين ديدگاه را در صورتي كه صدور چنين گناهاني موجب روي گرداني مردم از امام شود، مي توان به مرحوم سيد مرتضي نسبت داد.(67)
در ميان شاگردان مرحوم سيد- يعني حلبي، كراجكي و شيخ طوسي- تنها شيخ طوسي است كه به صراحت نظريه ي عصمت امام از اين گناهان را مطرح مي‌كند(68) و پس از ايشان نيز تا به امروز اين ديدگاه، ديدگاه غالب شيعه ي اماميه به شمار مي‌آيد.

4،2. عصمت از اشتباه در انجام واجبات
 

اين مسئله پيش از آنكه در منابع كلامي شيعه مطرح شود، در كتاب‌هاي روايي محدثان اماميه با عنوان معروف «سهوالنبي(ص)»- كه مدعي اشتباه پيامبر در نماز و نيز قضا شدن نماز اوست- در سده‌هاي چهارم و پنجم يافت مي‌شود؛ اما بازتابي از اين روايات در كلمات اصحاب ائمه در اين باره در دست نيست؛ با وجود اين، مي‌توان احتمال قوي داد با توجه به آنكه روايات مربوط به سهوالنبي(ص) در منابع حديثي محدثان مكتب قم وجود داشته است، از اين رو برخي محدثان اماميه، امام(ع) را از اشتباه در انجام واجبات، ضرورتاً معصوم نمي‌دانسته‌اند.(69)
طرح اين مسئله در منابع كلامي را بايد در نزاع ميان شيخ صدوق و مرحوم شيخ مفيد جستجو كرد؛ آنجا كه مرحوم صدوق به همراه استاد خود، با ادعاي وجود روايات فراوان مبني بر وقوع سهو- و به تعبير دقيق‌تر، اسهاء- از پيامبر اكرم(ص)، ضرورت عصمت پيامبر اكرم(ص) از اشتباه در نماز و نيز خواب ماندن از نماز را نفي كردند.(70) پس از وي، مرحوم شيخ مفيد قاطعانه اشتباه از سوي امام در نماز و به طور كلي در عمل به دين را رد كرده، امام را از چنين اشتباهاتي معصوم مي‌داند؛ ولي امكان عقلي خواب ماندن از نماز را مي‌پذيرد.(71)
اگر اشتباه در انجام واجبات را موجب رويگرداني مردم نسبت به امام بدانيم- همچنان كه اشاره شد- مي‌توان مرحوم سيد را نيز با استادش مرحوم شيخ مفيد هم عقيده دانست.(72)
اگر چه از مرحوم حلبي و كراجكي نظريه‌اي در اين باره نيافتيم، اما مرحوم شيخ طوسي را بايد از معتقدان ضرورت عصمت امام از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وي خواب ماندن از نماز را امري ممكن مي‌داند.(73) بدين سان بايد مدعي شد در اواخر قرن پنجم هجري، نظريه ي سهوالنبي(ص) عموماً نظريه‌اي مطرود بوده است.

5. عصمت امام از اشتباه در امور عادي
 

به نظر مي‌رسد تبيين اين مسئله در عصر حضور ائمه اطهار(ع)، دغدغه اصلي خود ائمه و نيز ياران آنها نبوده است، زيرا مطلب خاصي در اين باره به دست نيامده است. از كلمات محدثان نيز نظريه ي قابل اعتمادي به دست نمي‌آيد؛ اما در ميان متكلمان، مرحوم سيد مرتضي را بايد نخستين كسي دانست كه به صراحت درباره ي اين مسئله نظريه پردازي كرده، پيامبران و به تبع آن، امام را از چنين اشتباهاتي معصوم نمي‌داند.(74) البته لازمه عرفي كلمات مرحوم ابن قبه(75) و نيز شيخ صدوق(76)- آنجا كه علم امام را ضرورتاً تنها محدود به مسائل مربوط به دين و نه بيشتر مي‌دانند- نيز نفي ضرورت عصمت امام از اشتباه در امور عادي است.
ابوالصلاح حلبي درباره ي اين مسئله، نظريه‌اي ابراز نكرده است؛ در مقابل مرحوم شيخ طوسي به صراحت پيامبران و به تبع آنها، امامان را از چنين اشتباهي معصوم نمي‌داند.(77) با اين حال اطلاق كلام مرحوم اسدآبادي- كه ائمه را از تمام امور معصوم دانسته است- موجب مي‌شود وي را تنها كسي بدانيم كه در حوزه ي پنج قرن نخست هجري قمري، عصمت امام از اشتباه در امور عادي را باور داشته است.(78) با توجه به آنچه گذشت، بايد گفت فضاي حاكم بر جامعه شيعي تا پايان سده پنجم هجري، بر معصوم دانستن امام از اشتباه در امور عادي استوار نبوده است.

6. عصمت امام از اشتباه در تبيين دين
 

از آنجا كه جامعه ي شيعي و نيز انديشمندان آنها، يكي از اغراض نصب امام را تبيين دين پس از رسول خدا(ص) مي‌دانند، از اين رو همگي بر اين نظر اتفاق دارند كه امام ضرورتاً از اشتباه در تبيين دين معصوم است.
ياران ائمه اطهار(ع) بارها با كلمات خود، باورشان را نسبت به اين مسئله اعلام كرده‌اند و محدثان و متكلمان اماميه نيز از ابن قبه رازي تا مرحوم شيخ طوسي، نسبت به آن تصريح كرده‌اند.
الف) عصمت از اشتباه در تبيين دين پيش از تصدي منصب امامت؛
ب) عصمت از اشتباه در تبيين دين پس از تصدي منصب امامت.
آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبيين دين پس از تصدي منصب امامت است؛ اما درباره ي عصمت امام از اشتباه در تبيين دين، پيش از تصدي منصب امامت، بايد گفت: اين مسئله در منابع انديشمندان شيعه در پنج سده نخست هجري مطرح نشده است.

7. عصمت از اشتباه در نظريات علمي
 

امروزه روايات فراواني از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در امور غير ديني در اختيار داريم و تاريخ نيز شاهد اين مدعاست كه ائمه اطهار(ع)، آن هنگام كه فضاي حاكم بر جامعه آماده بود، به ترتيب شاگرداني در حوزه ي علوم غير ديني نيز همت مي‌گماشتند، با وجود اين، به نظر مي‌رسد بحث از اينكه متصدي منصب امامت در نظريات غير ديني خود- همچون نظريات ديني- از اشتباه معصوم است يا خير، در عصر حضور امام(ع) مورد توجه نبوده است.
با اين همه، اگر غالب متكلمان اماميه در پنج سده نخست، به صراحت درباره ي اين مسئله نظريه پردازي نكرده‌اند، ولي از نظريات آنها درباره ي مسئله علم امام، دست كم مي‌توان به لوازم ديدگاه آنها در اين بخش دست يافت.
در ميان متكلمان ياد شده، تنها مرحوم طبري(79) است كه علم امام را مطلق دانسته است؛ از اين رو مي‌توان وي را بر اين باور بدانيم كه امام را از اشتباه در نظريات غير ديني معصوم مي‌داند. همچنين لازمه ي نظريات مرحوم حلبي راجع به علم ائمه اطهار(ع)- نه متصدي منصب امامت- معصوم دانستن آنها از اشتباه در نظريات غير ديني است.(80)
مرحوم ابن قبه(81) ونيز صدوق(82) شيخ مفيد(83)به صراحت لازمه ي منصب امامت را تنها علم به دين دانسته‌اند و پس از وي مرحوم سيد مرتضي آشكارانه تنها لازمه ي منصب امامت را تنها علم به دين دانسته است كه امام را در امور غير ديني موظف به مراجعه به كارشناس نموده است.(84)
از ميان شاگردان مرحوم سيد، شيخ طوسي نيز همانند استادش و بلكه غليظ‌تر از وي، منكر علم امام به نحو ضروري در امور غير ديني است؛ به گونه‌اي كه امام را در امور غير ديني موظف به مراجعه به كارشناس نموده، در صورت اختلاف در نظريات كارشناسان با داشتن شرايط، امام را مكلّف به انتخاب يكي از نظريات كرده است.(85)
لازمه ي عرفي چنين نظرياتي، اين است كه بخشي از علم امام- يعني علم غير ديني- بر گرفته از منابع بشري باشد؛ از اين رو نظريات غير ديني امام(ع)، همان گونه كه مي‌تواند درست و مطابق با واقع باشد، به همان ترتيب مي‌تواند مطابق با واقع نباشد؛ ولي چون متكلمان ياد شده درباره ي اين مسئله به روشني موضع گيري نكرده‌اند؛ از اين رو نمي‌توان نظريه‌اي به آنها نسبت داد؛ ضمن آنكه تمام اين متكلمان مي‌توانند بر اين باور باشند كه خداوند مي‌تواند از روي لطف و تفضل خود، ساير علوم را نيز به امامان عطا كند(86) چنانكه مرحوم شيخ مفيد شناخت امام نسبت به باطن افراد را امري ممكن و واقع دانسته است، كه در اين صورت مجالي براي تصور اشتباه در اين علوم نيز باقي نمي‌ماند.
گفتني‌است، آراء ياد شده در اين پژوهش (در نفي يا اثبات عصمت امام در امور غير ديني) تنها مربوط به دانشمندان پنج قرن نخست هجري است؛ اما مشهور از متكلمان متأخر با تكيه بر دلائل عقلي و نقلي، پيامبر(ص) و امامان(ع) را در تمامي شئون زندگي خود معصوم از هر گونه خطا و اشتباهي مي‌دانند؛ ولي از آنجا كه بررسي ديدگاه متأخران خارج از قلمرو اين نوشتار است تحقيقات بيشتر در اين زمينه را به عهده خود خوانندگان مي‌گذاريم.(87)

د) براهين عصمت
 

جامعه ي شيعي، آن هنگام كه مدعايي را به عنوان شاخصه ي مذهب خود مطرح مي‌كنند، تلاش در مبرهن ساختن آن دارند. در سطور پيشين اشاره شد كه نخستين براهين اقامه شده براي اثبات عصمت امام را بايد منتسب به خود ائمه اطهار(ع) دانست.(88) پس از آن، بايد از هشام بن حكم، صحابي معروف امام صادق(ع) ياد كرد كه به اقامه براهيني عقلي و نقلي براي اثبات عصمت امام(ع) كمر همت گماشت.(89) متكلمان مكتب بغداد را بايد به حق در ارئه براهين متعدد عقلي و نقلي براي اثبات عصمت امام ستود؛ ضمن آنكه شيخ مفيد را نيز بايد در اين باره مبتكر براهين عقلي و نقلي فراواني دانست.
برهان امتناع تسلسل كه بر پايه ي دليل نياز به امام استوار است، توسط بسياري از متكلمان، از جمله سيد مرتضي، حلبي،(90) كراجكي،(91) نوبختي(92) و شيخ طوسي(93) با تقريرهايي همانند بيان شده بود. سيد مرتضي كه حدود هشت بار در آثار خود اين برهان را به كار گرفته است، مي‌نويسد: «اگر امام معصوم نباشد، دليل نياز به او، در او هم وجود دارد و اين امر منجر به اثبات تعداد نامتناهي از ائمه و يا منتهي شدن به يك معصوم مي‌شود كه همين مطلوب است».(94)
پس از اين برهان، برهان حفظ شريعت، بيشترين حضور را در آثار متكلمان اماميه در پنج سده ياد شده به خود اختصاص داده است؛ به گونه‌اي كه شروع اين برهان با سيد مرتضي(95) است و تعالي آن با همت مرحوم نوبختي(96) و شيخ طوسي(97) صورت گرفته است.
مرحوم شيخ طوسي در تبيين اين برهان، چنين تقرير مي‌كند: اولاً حفظ شريعت واجب است، بدين دليل كه شريعت اسلام آخرين شريعت الاهي بوده و ابدي است؛ از سوي ديگر بر هر كسي كه پس از پيامبر اكرم(ص) تا روز قيامت به دنيا مي‌آيد، لازم است به اين دين عمل كند؛ حال اگر دين و شريعت بدون حافظ باقي بماند، مكلفان زمان آينده نمي‌توانند وظايف خود را شناخته، به آن عمل كنند؛ بنابر اين لازم است شريعت حفظ شود و لازمه ي روشن حفظ شريعت، وجوب وجود يك حافظ براي شريعت است.
ثانياً حافظ شريعت نمي‌تواند اموري مانند تواتر روايات و يا اجماع امت در مسائل باشد؛ زيرا در نه قسم از اقسام دهگانه شريعت، تواتري وجود ندارد؛ ضمن آنكه در بيشتر احكام شرع نيز اجماع وجود ندارد و اساساً اجماع زماني حجت است كه معصوم نيز در زمره ي اجماع كنندگان باشد.
- حافظ شريعت يا جميع امت است يا بعضي از امت؛
- حافظ شريعت نمي‌تواند جميع امت باشد؛
- پس حافظ شريعت بايد بعضي از امت باشد.
مرحوم شيخ طوسي در بيان مقدمه ي دوم استدلال بالا، بر اين باور است كه جميع امت نمي‌تواند حافظ شريعت باشد؛ چرا كه امكان صدور اشتباه و فراموشي و نيز تعمد در ارتكاب گناه بر امت وجود دارد.
پس متعين مي‌شود كه حافظ شريعت، بايد بعضي از امت باشد كه امكان صدور اشتباه و فراموشي وتعمد در ارتكاب فساد و گناه براي او وجود نداشته باشد، كه همان امام است.(98)
براهين عقلي ديگري نيز از سوي متكلمان اقامه شده است كه هركدام از آنها، با توجه به مؤداّي خود، قادر به اثبات بخشي از قلمرو عصمت مي‌باشند.
از ميان براهين نقلي، آياتي همچون آيه ي «ابتلا» و «اولي الامر» و حديث «ثقلين» از براهين نسبتاً رايج در آثار متكلمان به شمار مي‌آيند؛ در اين ميان مرحوم حلبي را بايد در استفاده زياد از آيات قرآني براي اثبات عصمت امام، منحصر به فرد دانست.(99)

نتيجه
 

نتايج حاصل از اين نوشتار، عبارتند از:
1. نظريه ي عصمت، پيش از آنكه به وسيله ي متكلمان شيعي يا ائمه شيعي مطرح شود، بازتاب گسترده‌اي در قرآن كريم و نيز سنت نبوي داشته است.
2. باور به عصمت پيامبر اكرم(ص) را مي‌توان اعتقادي رايج در عصر نبوي به شمار آورد.
3. صحابه ي ائمه اطهار(ع) در دوران حضور آن بزرگواران، بارها باور خود مبني بر عصمت پيشوايان‌شان را ابراز كرده‌اند؛ با وجود اين بايد هشام بن حكم را نخستين صحابي دانست كه اين باور را در محافل علمي آن روز، تئوري پردازي و مستدل كرده است.
4. بر اساس مستندات موجود، مدرسه حديثي قم، نسبت به عصمت امامان از گناه اعتقادي استوار داشته است؛ اگر چه بيشتر آنها را بايد طرفدار نظريه ي سهوالنبي(ص) دانست.
5. اگر چه در عصر حضور معصوم و مدتي پس از آن، مفهوم عصمت تنها در خصوص عصمت از گناه به شمار مي‌رفت، اما در عصر شيخ صدوق به بعد، اين مفهوم به عصمت از اشتباه نيز توسعه يافت.
6. متكلمان مكتب بغداد را مي‌توان از جمله كساني دانست كه در اتقان و استحكام عصمت امام بر پايه براهين عقلي و نقلي، تلاشي وافر داشتند كه در اين ميان، نقش شيخ مفيد و سيد مرتضي بيش از ديگران است.
7. اگر چه در خصوص عصمت امام از گناه و اشتباه در دين، ميان متكلمان اجماع وجود دارد، عصمت از اشتباه در امور عادي زندگي، از مواردي است كه مورد اختلاف جدّي متكلمان بوده است.

پي نوشت ها :
 

1. خليل فراهيدي، العين، ج1، ص313.
2. ر.ك: همان. نيز: اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح، ج5، ص1986؛ محمد بن مكرم بن منظور، لسان العرب، ج9، ص244-246.
3. محمد مرتضي زبيدي، تاج العروس، ج8، ص398-399؛ احمد ين محمد فيومي، مصباح المنير، ج2، ص414.
4. محمد بن يعقوب فيروزآبادي، القاموس المحيط، ج4، ص212.
5. اعتصمت باللْه ‌اي امتنعت بلطفه من المعصيهًْ (اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح، ج5، ص1986).
6. «العصمهًْ: المنع... الحفظ، القلادهًْ، الحبل (ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص244-246).
7. حسين بن محمد راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص336.
8. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، ج4، ص331.
9. شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص132، ح2.
10. علم الهدي، سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه دوم، ص42.
11. شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الاماميهًْ، ص128.
12. علي بن يونس نباطي بياضي، الصراط المستقيم، ج1، ص50.
13. قاضي عبدالجبار اسدابادي معتزلي، المغني، ج13، ص15.
14. عبدالحميد بن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج7، ص8.
15. سيد مرتضي، الرسائل، ج3، ص325. توضيحات بيشتر درباره ي تعريف عصمت در كلام اماميه، در صفحات پيشين ارائه شده است.
16. ... والعصمهًْ من اللّه تعالي هي التوفيق الذي يسلم به الانسان مما يكره اذا اتي بالطاعهًْ... ان الانسان اذا اطاع سمي «توفيقا» و «عصمهًْ» و ان لم يطع لم يسم «توفيقا» و لا «عصمهًْ»... » (شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص134-135؛ همو، المسائل العكبريهًْ، ص108؛ همو، الافصاح، ص186). البته مرحوم شيخ در كتاب اخير (الافصاح) در مقام بيان تعريف از عصمت نيست.
17. براي يافتن تحليل دقيق رابطه ميان الاهي بودن عصمت و قدرت معصوم بر انجام گناه، ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج5، صص79-82، 166-167 و 290-291؛ احمد حسين شريفي و حسن يوسفيان، پژوهشي در عصمت معصومان، ص53-68؛ محمد حسن قدردان ملكي، «تحليل و بررسي ماهيت عصمت»، پگاه حوزه، ش136،135 و139.
18. شيخ مفيد، الرسائل، ج3، ص325
19. خواجه نصير الدين طوسي، تلخيص المحصل، ص369؛ عضدالدين ايجي نيز اين تعريف را به حكما نسبت مي‌دهد (عضدالدين ايجي، شرح المواقف، ج8، ص280). البته مرحوم خواجه طوسي در ديگر آثار خود، عصمت را به لطف نيز تعريف كرده است (ر.ك: همان).
20. ابن ميثم بحراني، النجاهًْ في يوم القيامهًْ، ص55؛ حسن بن يوسف حلي، كشف المراد، ص494.
21. عبدالملك بن هشام، السيرهًْ النبوهًْ، ج1، ص181؛ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج2، ص25؛ احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوهًْ، ج1، ص299؛ ابن حجر عسقلاني، الاصابهًْ، ج7، ص196؛ احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج1، ص553 و ج10، ص86؛ ابن كثير، البدايهًْ و النهايهًْ، ج3، ص55 و ج6، ص44: محمد بن احمد ذهبي، تاريخ الاسلام، ج1، ص163 و...
22. ابن اثير، اسدالغابهًْ، ج3، ص535؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج3، ص1068-1069.
23. محمد بن جرير طبري، جامع البيان، ج12، ص109؛ عبدالرحمان بن ابي حاتم، تفسير ابن ابي حاتم، ج7، ص2123؛ اسماعيل بن عمرو بن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص327؛ جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج4، ص13.
24. شيخ طوسي، التبيان في التفسير القرآن، ج6، ص121-122؛ شيخ طبرسي، مجمع البيان، ج5، ص344؛ ابوالفتوح رازي، روض الجنان، ج11، ص50؛ زمخشري، الكشاف، ج2، ص458؛ فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج18، ص440 و...
25. محمد بن اسماعيل بخاري، الصحيح، ج7، ص213؛ احمد بن شعيب نسائي، سنن نسائي، ج7، ص158؛ احمد بن حسين بيهقي، السنن الكبري، ج10، ص111.
26. محمد بن محمد حاكم نيسابوري، المستدرك، ج3، ص70. صاحب كنز العمال نيز بارها اين روايات را نقل مي‌كند (ر.ك: متقي هندي، كنز العمال، ج5، ص799 و ج11، صص612 و630). گفتني است حاكم نيسابوري اين حديث را صحيح مي‌داند.
27. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج1، ص509؛ شيخ مفيد، الاختصاص، ص64.
28. محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج2، ص140.
29. ابن هشام، السيرهًْ النبوهًْ، ج3، ص756.
30. ابونعيم اصفهاني، دلائل النبوهًْ، ص182؛ احمد حنبل، المسند، ج6، صص189،162،114 و229؛ محمد بن اسماعيل بخاري، الصحيح، ج4، صص166 و 167 وج7، ص101؛ حاكم نيسابوري، المستدرك، ج7،‌ص80؛ احمد بن حسين بيهقي، السنن الكبري، ج7، ص41 و ج10، ص192؛ علي بن محمد بن اثير، اسدالغابهًْ، ج1، ص36؛ ابن كثير، البدايهًْ و النهايهًْ، ج6، ص36؛ محمد بن احمد ذهبي، تاريخ السلام، ج1، ص453.
31. «واللّه ما ضل ولكنه كان هادياً مهدياً» (قاضي نعمان مغربي، شرح الاخبار، ج1، ص124).
32. در ادامه ي نوشتار، استدلال هشام بر اثبات عصمت امام خواهد آمد.
33. [الامام] لا يسهو و لا يغلط و لا يحيف معصوم من الذنوب مبرأ من الخطايا... و أن يكون معصوماً من الذنوب كلها (شيخ صدوق، كمال الدين، ج2، ص366).
34. حسين بن سعيد كوفي اهوازي، كتاب الزهد، ص73.
35. محسن كديور، «قرائت فراموش شده»، فصلنامه مدرسه، ش3، س2.
36. احمد بن محمد برقي، المحاسن، ج1، ص92.
37. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص151.
38. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص201-203.
39. علي بن حسين بن بابويه قمي، الامامهًْ و التبصرهًْ، ص30.
40. جعفر بن محمد بن قولويه، كامل الزيارات، ص101.
41. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبهًْ، ص230.
42. «إن الغلاهًْ و المفوضهًْ لعنهم اللّه ينكرون سهوالنبي صلي اللّه عليه وآله... و كان شيخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمهًْ اللّه يقول: أول درجهًْ في الغلو نفي السهو عن النبي صلي اللّه عليه و آله» (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه،‌ج1، ص358-360، ح1034)
43. شيخ صدوق، الاعتقادات، ص79.
44. در اين باره ر.ك: شيخ صدوق، الاعتقادات، ص68؛ همو، الامالي، ص93، ح1؛ همو، الهدايهًْ، ص34؛ همو، المقنع، ص4؛ همو، معاني الاخبار، ص133-134.
45. شيخ صدوق، الاعتقادات، ص70؛ همو، عيون اخبار الرضا(ع)، ب15، ح1.
46. شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الاماميهًْ، ص130.
47. شيخ مفيد، تنزيه الانبياء، ص18؛ همو، الرسائل، ج1، ص413.
48. ابو الصلاح حلبي، الكافي في الفقه، ص104.
49. ابوالفتح كراجكي، التعجب، ص16.
50. شيخ طوسي: «الامام(ع) معصوم من اول عمره إلي آخره في اقواله و افعاله و تروكه...» (شيخ طوسي، الرسائل العشر، ص98).
51. احمد حسين شريفي و حسن يوسفيان، پژوهشي در عصمت معصومان، ص69؛ رضا استادي، «پاسخ به چالش‌هاي فكري در بحث عصمت و امامت»، ص36.
52. علي بن حسن بن عساكر، تاريخ ابن عساكر، ج3، ص120.
53. ديگر اصحاب نيز چنين مضموني را مورد استناد قرار داده‌اند. در اين باره ر.ك: شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص559؛ همو، علل الشرايع، ج1، ص223؛ سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس، ص881، ح52. البته اين استناد با صرف نظر از اختلافات معروف در انتساب اين كتاب به سليم و يا اختلاف در وجود خارجي سليم است (ر.ك: سيد حسين مدرسي، ميراث مكتوب شيعه، ص120).
54. أقدم هديت هادياً مهدياً / فاليوم تلقي جدّك النبياً (احمد بن اعثم كوفي، الفتوح، ج5، ص109). گفتني است در برخي منابع، عين همين ابيات را به زهير بن قين نسبت داده است (ر.ك: احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج4، ص196؛ محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج4، ص336).
55. محمد بن جرير طبري، دلائل الامامهًْ، ص212.
56. محمد بن عمر كشي، رجال الكشي، صص249 و 349.
57. شيخ صدوق، الخصال، ج1، ص215؛ همو، الامالي، ص632؛ همو، معاني الاخبار، ص132.
58. حسين بن سعيد اهوازي، كتاب الزهد، ص73.
59. براي نمونه ر.ك: احمد بن محمد برقي، المحاسن، ج1، ص92؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص151؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص269-270؛ علي بن حسين بن بابويه قمي، الامامهًْ و التبصرهًْ، ص44؛ ابن قولويه، كامل الزيارات، ص35؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبهًْ، ص227؛ علي بن محمد خزاز قمي، كفايهًْ الاثر، ص103؛ شيخ صدوق، كمال الدين، ص5.
60. براي نمونه ر.ك: شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص83-84؛ سيد مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص18؛ ابوالصلاح حلبي، الكافي، ص104؛ ابوالفتح كراجكي، كنز الفوائد، ص112؛ شيخ طوسي، التبيان، ج8، ص429-430.
61. شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الاماميهًْ، ص129.
62. همو، الفصول المختارهًْ، ص103.
63. قد يعدل الأنبياء عن كثير من المندوبات الشاقهًْ، و إن كانوا يفعلون من ذلك الكثير (سيد مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص71).
64. شيه طوسي، التبيان، ج8، ص137. درباره ي داستان حضرت آدم(ع) ر.ك: همان، ج1، ص162، ج4، ص373 و ج7، ص217.
65. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص358-360، ح1031.
66. شيخ مفيد، رسالهًْ في عدم سهو النبي(ص)، ص22-30.
67. سيد مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص101؛ همو، الذخيرهًْ في علم الكلام، ص338-340.
68. شيخ طوسي، تمهيد الاصول، ص320 و 321؛ همو، الاقتصاد، ص161؛ همو، الرسائل العشر، ص106.
69. براي نمونه ر.ك: علي بن حسين بن بابويه قمي، فقه الرضا(ع)، ص120؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج3، ص356.
70. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص358-360، ح1031.
71. شيخ مفيد، رسالهًْ في عدم سهو النبي(ص)، ص22-30.
72. سيد مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص101؛ همو، الذخيرهًْ في علم الكلام، ص338-340.
73. شيخ طوسي، التبيان، ج4، ص165-166.
74. سيد مرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء، ص121.
75. نقض الاشهاد، به نقل از: شيخ صدوق، كمال الدين، ج1، ص111.
76. اين نظر، از رواياتي به دست مي‌آيد كه شيخ صدوق در آثار خود نقل كرده است (ر.ك:شيخ صدوق، معاني الاخبار، ص273؛ همو، من لا يحضره الفقيه، ج4، ح2).
77. شيخ طوسي، التبيان، ج4، ص165-166.
78. عبيد اللّه سدآبادي، المقنع في الامامهًْ، ص48.
79. ابن جرير طبري، المسترشد، ص571.
80. ابوالصلاح حلبي، تقريب المعارف، ص174.
81. نقض الاشهاد، به نقل از: شيخ صدوق،كمال الدين، ج1، ص111.
82. همان، ج2، ص660.
83. انه يجب ان يكون عالما بجميع ما يحتاج اليه الامهًْ في الاحكام (شيخ مفيد، المسائل الجاروديهًْ، ص45؛ همو،‌اوائل المقالات، ص39).
84. سيد مرتضي علم الهدي، الشافي، ج3، ص165؛ همو، الرسائل، ج1، ص104-107.
85. ...فاما ما يقع ارباب الصنائع من المتاجرات و الترافع فيها الي الامام فتكليف الامام ان يرجع في ذلك الي اهل الخبرهًْ (همو، تلخيص الشافي، ج1، ص253؛ همو، تمهيد الاصول، ص366).
86. براي نمونه ر.ك: شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص66.
87. جهت مطالعه بيشتر ر.ك: حسن يوسفيان و احمد حسين شريفي، پژوهشي در عصمت معصومان(ع)، ص236.
88. امام صادق(ع) فرمودند: «و كذلك لا يقيم الحد من في جنبه حد فإذا لا يكون الإمام إلا معصوماً» ( شيخ صدوق، الخصال، ج1، ص310).
89. إن لم يكن معصوماً لم يؤمن أن يدخل فيما دخل فيه غيره من الذنوب فيحتاج إلي من يقيم عليه الحد كما يقيمه علي غيره (شيخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص155، ح1، ص202-203). گفتني است برخي از محققان نيز در مقام تبيين دليل لزوم عصمت امام از نظر شيعه، همين دليل را ذكر كرده‌اند (ر.ك: علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج3، ص225).
90. ابوالصلاح حلبي، تقريب المعارف، ص150؛ همو، الكافي، ص88.
91. ابوالفتح كراجكي، کنز الفوائد، ص161.
92. حسن بن يوسف حلي، انوار الملكوت في شرح الياقوت، ص202.
93. شيخ طوسي، الغيبهًْ، ص16؛ همو، تمهيد الاصول، ص359؛ همو، الاقتصاد، ص189.
94. سيد مرتضي علم الهدي، الرسائل، ج1، ص324، ج2، ص294 و ج3، ص20؛ همو، جمل العلم و العمل، ص42؛ همو، الشافي، ج1، صص294،289-295، 319 و320؛ همو، المقنع في الغبيهًْ، ص36.
95. سيد مرتضي علم الهدي، الشافي، ج1، ص179.
96. حسن بن يوسف حلي، انوار الملكوت، ص202.
97. شيخ طوسي، تمهيد الاصول، ص352.
98. ليس يخلو الحافظ لها من ان يكون جميع الامه او بعضها؛ و ليس يجوزان ان يكون الحافظ لها الامه لان الامه يجوز عليها السهو و النسيان و ارتكاب الفساد و العدول عما علمته. فاذن لابدلها من حافظ معصوم يومن من جهه التغيير و التبديل و السهو ليتمكن المكلفون من المصير الي قوله و هذا الامام الذي نذهب اليه (شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ص133-134؛ همو، تمهيد الاصول، ص352-358).
99. در اين باره ر.ك: ابوالصلاح حلبي، تقريب المعارف، ص179 به بعد.
 

منابع:
قرآن كريم
1. ابن ابي حاتم، عبدالرحمن بن محمد،تفسير القرآن العظيم، عربستان سعودي، مكتبهًْ نزار مصطفي الباز، 1419ق
2. ابن ابي الحديد معتزل، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشي، 1404ق
3. ابن اثير، عزّ الدين علي بن محمد الجزري، أسد الغايهًْ في معرفهًْ الصحابهًْ، بيروت، دار الفكر،1409ق
4. ابن عثم كوفي، احمد، الفتوح، تحقيق: علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق.
5. ابن بابويه القمي، علي بن حسين، الامامهًْ و التبصرهًْ من الحيرهًْ، قم مدرسه الامام المهدي، 1363ش.
6. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، الإصابهًْ في تمييز الصحابهًْ، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود علي محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلميهًْ، 1415ق.
7. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغهًْ، بيروت، دارالحيل، 1991م.
8. ابن كثير قرشي دمشقي، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالاندلس، [بي تا].
9. __، البدايهًْ و النهايهًْ، بيروت، دارالفكر، 1407ق.
10. ابن عبدالبر، أبو عمريوسف بن عبداللّه بن محمد، الاستيعاب في معرفهًْ الأصحاب، تحقيق: علي محمد البجاوي، الطبعهًْ الاولي، بيروت، دارالجيل، 1412ق.
11. ابن عساكر، علي بن حسن، تاريخ ابن عساكر، تحقيق: محمد باقر محمودي، بيروت، مؤسسه ي المحمودي، 1400ق.
12. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، تحقيق: جواد قيومي، قم، مؤسسه ي نشر الفقاههًْ، 1417ق.
13. ابن قيس، سليم، كتاب سليم بن قيس، قم، الهادي، 1415ق.
14. ابن هشام حميري، عبدالملك، السيرهًْ النبوهًْ، تحقيق: محمد محي الدين عبدالحميد، مصر، مكتبهًْ محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق.
15. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1995م.
16. استادي، رضا، «پاسخ به چالش‌هاي فكري در بحث عصمت و امامت»، ماهنامه معرفت، ش37، آذر و دي 1379ش.
17. اسدآبادي، قاضي عبدالجبار، المغني في ابواب التوحيد و العدل، قاهره، مطبعهًْ دار الكتب المضريهًْ، 1962م.
18. ايجي، عضدالدين، شرح المواقف، قم، منشورات شريف رضي، 1907م.
19. بحراني، ميثم بنعلي بن ميثم، النجاهًْ في القيامهًْ، قم، مجمع الفكر الاسلام، 1417ق.
20. بخاري، محمد بن اسماعيل، الصحيح، بيروت، دارالفكر، 1401ق.
21. برقي، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقيق: سيد جلال حسيني، دارالكتب الاسلاميهًْ، 1371ش.
22. بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق: سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
23. بيهقي، احمد بن حسين، دلائل النبوهًْ، تحقيق: عبدالمعطي قلعجي، بيروت، دارالكتب العلميهًْ، 1405ق.
24. ___، السنن الكبري، بيروت، دارالفكر، [بي تا].
25. جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تاج العلهًْ و صحاح العربيهًْ، بيروت، دارالملايين، 1990م.
26. حاكم نيسابوري، محمد بن محمد، المستدرك علي الصحيحين، تحقيق: يوسف مرعشلي، بيروت، دارالمعرفهًْ، 1406ق.
27. حلبي، ابوالصلاح، تقريب المعارف، تحقيق: فارس تبريزيان، [بي جا]، المحقق، 1417ق.
28. ___، الكافي في الفقه، تحقيق: رضا استادي، اصفهان، مكتبهًْ اميرالمؤمنين(ع)، 1403ق.
29. حلي، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تصحيح حسن حسن‌زاده آملي، قم، مؤسسه ي النشر الاسلامي، 1422ق.
30. ___، انوار الملكوت في شرح الياقوت، تحقيق: محمد نجمي زنجاني، قم، الرضي بيدار، 1362.
31. حنبل، احمد، مسند احمد، بيروت، دارصادر، [بي تا].
32. ذهبي، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمري، الطبعهًْ الثانيهًْ، بيروت، دارالكتاب العربي، 1413ق.
33. رازي، ابوالفتوح، روض‌الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1367ش.
34. رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.
35. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، المكتبهًْ المرتضويهًْ، 1332ش.
36. زيدي، محمد مرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار المكتبهًْ الحياهًْ، [بي تا].
37. زمخشري، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل في وجوه التأويل، قم، البلاغهًْ، 1415ق.
38. سدآبادي، عبيداللّه، المقنع في الامامهًْ، قم، مؤسسه ي نشر اسلامي، 1414ق.
39. سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، جدهّ، دارالمعرفهًْ، 1365ق.
40. شريفي، احمد حسين و حسن يوسفيان، پژوهشي در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377ش.
41. صدوق، محمد بن علي بن حسين، الاعتقادات في دين الاماميهًْ، قم، المطبعهًْ، 1412ق.
42. ___، الامالي، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش.
43.___، الخصال، قم، جامعهًْ المدرسين، 1403ق.
44. ___، علل الشرايع، نجف اشرف، مكتبهًْ الحيدريهًْ، 1386ق.
45. ___، عيون اخبار الرضا(ع) جهان، 1378ق.
46. ___، معاني الخبار، قم، جامعهًْ المدرسين، 1361ش.
47. ___، من لا يحضره الفقيه، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم، جامعهًْ المدرسين، 1404ق.
48.___، المقنع، قم، مؤسسه الامام الهادي(ع)، 1415ق.
49.___، الهدايهًْ، قم، موسسه الامام الهادي(ع)، 1418ق.
50. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم، كتابخانه آيت‌اللّه مرعشي نجفي، 1404ق.
51. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسهًْ الاعلمي للمطبوعات، 1417ق.
52. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفهًْ، 1406ق.
53. طبري، محمد بن جرير، بيروت، مؤسسهًْ الاعلمي، [بي تا].
54. ___، جامع البيان، بيروت، دارالمعرفهًْ، 1412ق.
55. طبري، محمد بن جرير بن رستم، المسترشد في الامهًْ، تحقيق: احمد محمودي، مؤسسهًْ الثقافهًْ الاسلاميهًْ لكوشانبور، [بي تا].
56. طوسي، محمد بن حسن، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تحقيق: حسن سعيد، تهران، مكتب جامع چهل ستون، 1400ق.
57. ___،التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، [بي تا].
58. ___، تخليص الشافي، نجف اشرف، مكتبهًْ العلمي الطوسي و بحر العلوم، 1383ق.
59. ___، الرسائل العشر، تحقيق: واعظ زاده ي خراساني، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1410ق.
60. طوسي، خواجه نصيرالدين، تخليص المحصل، بيروت، دارالاضواء، 1985م.
61. علم الهدي، سيد مرتضي، الامالي، تحقيق: سيد محمد بدرالدين النعساني الحلبي، قم، مكتبهًْ آيت اللّه مرعشي نجفي، 1403ق.
62. ___، تنزيه الانبياء و الائمه(ع)، بيروت، دارالاضواء، 1409ق.
63.___، جمل العلم و العمل، نجف اشرف، نشر آداب، 1378ق.
64. الذخيرهًْ في علم الكلام، تحقيق: سيد احمد حسيني، قم، مؤسسهًْ النشر الاسلامي، 1411ق.
65. ___، الرسائل، قم، دارالقرآن الكريم، 1405ق.
66. ___، الشافي في الامامهًْ، قم، موسسه اسماعيليان، 1410ق.
67. ___، المقنع في الغيبهًْ، قم، مؤسسه آل بيت(ع) لا حياء التراث، 1374ش.
68. فيروز آبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1991م.
69. فيومي، احمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، قم، دار الهجرهًْ، 1405ق.
70. قدردان ملكي، محمد حسن، «تحليل و بررسي ماهيت عصمت»، پگاه حوزه، ش136،135 و 139.
71. كرجكي، ابوالفتح محمد بن علي، التعجب، قم، مكتبهًْ المصطفوي، 1410ق.
72. ___، كنز الفوائد، قم،‌مكتبهًْ المصطفوي، 1410ق.
73. كوفي اهوازي، حسين بن سعيد، الزهد، قم، مطبعهًْ العلميه،‌1399ق.
74. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميهًْ، 1365ش.
75. متقي هندي، علي بن حسام الدين، كنز العمال، تحقيق: شيخ بكري حياني و صفوهًْ السقا، بيروت، مؤسسهًْ الرسالهًْ، 1409ق.
76. ___، ميراث مكتوب شيعه، ترجمه سيد علي قرائي و رسول جعفريان، قم، اعتماد، 1383ش.
77. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، قم، دارالهجرهًْ، 1409ق.
78. مغربي، قاضي نعمان بن محمد، شرح الاخبار في فضائل الائمهًْ الاطهار، تحقيق: سيد محمد حسيني جلالي، قم، مؤسسهًْ النشر الاسلامي، [بي تا].
79. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
80. ___، الافصاح في الامامهًْ، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
81. ___، اوائل المقالات، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
82. ___، تصحيح اعتقادات الاماميهًْ، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
83. ___، رسالهًْ في عدم سهو النبي(ص)، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
84. ___، الفصول المختارهًْ، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
85. ___، المسائل الجاروديهًْ، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
86. ___، المسائل العكبريهًْ، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
87. نباطي، علي بن يونس، الصراط المستقيم الي مستحفي التقديم، تحقيق: محمد باقر بهبودي، [بي جا]، مكتبهًْ المرتضويهًْ لا حياء الآثار الجعفريهًْ، 1384ق.
88. نسائي، احمد بن شعيب، سنن نسائي، بيروت، دارالفكر، 1348ق.
89. نعماني، محمد بن ابراهيم، كتاب الغيبهًْ، تهران، مكتبهًْ الصدوق، 1379ق.
90. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دارصادر، [بي تا].
معارف عقلي 15

 




 

نسخه چاپی