عشق هرگز کافي نيست

عشق هرگز کافي نيست
عشق هرگز کافي نيست


 





 
عاشق شدن لزوماً به ازدواج خوب ختم نمي شود بدون دوست داشتن و هيجان و التهاب عاطفي نيز مي شود وارد زندگي مشترک شد

سوال شما
 

من دختري هستم 23 ساله، ليسانس مديريت، اهل کازرون و نزديک به سه ماه است که با پسرخاله 27 ساله ام که کارداني بهياري دارد و در بيمارستان شاغل است نامزد کرده ام. ما يکديگر را بسيار دوست داريم اما سه ماه پس از نامزدي مشکلاتي بينمان پيش آمده که باعث کدورت شديد شده است؛ مثلاً اينکه ما قرار داشتيم در منزلي جدا زندگي کنيم و موقع نامزدي، پدرم شرط کرد اما خانواده او الان زير بار نمي روند و معتقدند مدت يک سال، پيش آنها زندگي کنيم تا دستشان بازتر شود و منزلي براي ما رهن کنند. نامزد من نيز نه تنها اعتراضي نمي کند بلکه دائم به من مي گويد همين که پدرم مي خواهد ما را حمايت کند بايد از آنها ممنون باشيم.
درباره کارکردن من هم نظرش را تغيير داده است. من مي خواهم در رشته تحصيلي خودم مشغول به کار شوم اما نامزدم مدتي است که مي گويد اصلا دوست ندارد همسرجوانش در محيطي پراز مرد کار کند.
او خيلي مغروراست وحتي اگر خودش مقصر باشد اين منم که بايد پيشقدم شوم و ابراز محبت کنم تا او کوتاه بيايد و البته معمولاً جبران مي کند.
الان قرار شده است تا قبل از عيد مراسم عروسي بگيريم و برويم سرخانه وزندگي خودمان. خانواده ها مي گويند اين اختلافات ناشي از دور بودن از هم است و وقتي زير يک سقف برويد، اين مسائل برطرف مي شود. آيا شما تاييد مي کنيد؟ اين را اضافه کنم که بسيار يکديگر را دوست داريم و تصور جدايي را نمي توانيم بکنيم. لطفاً راهنمايي کنيد.
در نامه اين دخترخانم تحصيل کرده که در مديريت زندگي عاطفي خود سردرگم مانده است، نقاطي خطرناک خود را به هر مشاوري نشان مي دهند، نامزد 27 ساله قصد دارد خود را به عنوان مرد صاحب قدرت خانه نشان دهد و اصول خانوادگي خود را کم کم به دختر نشان دهد و عجيب اين است که پسر از خانواده خود دختر است اما وقتي صحبت جنگ قدرت پيش مي آيد، خيلي از اصول چه بسا که قرباني شود.

عشق
 

عاشق شدن با اينکه دو نفر بتوانند همسران خوبي براي يکديگر باشند متفاوت است و لزوماً هر دوست داشتن حتي عميقي به دلايل مختلف به ازدواجي خوب منتهي نمي شود. عشق داشتن تحت تاثير چند فاکتور است:
1-تيپ شخصيتي آدم ها: مثلاً آدم هاي درونگرا در ابراز و دريافت عشق استانداردهاي خود را دارند يا مردان جاه طلب سراغ زني مي روند که به ارتقاي جايگاه آنها کمک کند يا بسياري از زنان به اين دليل از مردان جسور خوششان مي آيد که خودشان فاقد اين ويژگي لازم براي زندگي اجتماعي هستند، ما به طور ناخودآگاه جذب فرد يا مساله اي مي شويم که فاقد آن هستيم.
2-سن وسال و تجربه هاي عاطفي آنها: اگر ما در رابطه عاطفي خود مورد سوءظن بوده ايم چه بسا به خاطر دريافت اطمينان هر باج عاطفي اي بدهيم يا اگر در رابطه قبلي خود با مردي خسيس نامزد بوده ايم چه بسا کورکورانه به دنبال مرداني باشيم که خوش خرجند و دقيقاً به همين خاطر از بررسي ساير مسائلي که بايد مراقب باشيم، غافل شويم.
3-بسترخانوادگي و تجربيات عشق دريافت کردن از والدين؛ مثلاً اگر دختر عشق لازم وحمايت کافي از پدرش در کودکي و نوجواني دريافت نکرده باشد چه بسا براي دريافت اين حمايت از مردان سن بالاي دوران بزرگسالي خود هزينه هاي گزاف پرداخت کند يا مثلاً پسري که در خانه اي بزرگ شده است که دائم پدر به مادر زور مي گفته است چه بسا مانند سازي با پدر ظالم خود انجام دهد وخودش نيز در بزرگسالي نسبت به زنان زور بگويد يا تبديل به مردي شود که دائم در حال حمايت از زنان بي حامي است(ادامه نقش خردسالي خود که غمخوار مادر مظلوم و گريان بود) چنانکه مي بينيد اين مسائل خود را به خوبي در نحوه برخورد با مسائل عاطفي نشان مي دهند.

بدون عشق هم مي شود؟
 

عاشق شدن لزوماً به ازدواجي خوب ختم نمي شود. نمي توان انکار کرد که بدون دوست داشتن وهيجان والتهاب عاطفي نيز نمي شود وارد زندگي مشترک شد. درباره اين دختر خانم در نظر بگيريد که خيلي از ازدواج ها با عشق و هيجان و پذيرش کامل وارد زندگي مي شوند و بعد از دو، سه سال با چه بحران هايي که مواجه نمي شوند، چه رسد به اينکه دو نفر هر دو هم خانواده هنوز سه ماه از نامزديشان نگذشته اين همه بحران خطرناک را تجربه کنند. تعارض اينجاست که دختر خانم هنوز اصرار دارد که دوست داشتنشان مي تواند مساله را حل کند، درحالي که ما اين قدر خوشبين نيستيم و کاملاً بوي طلاق را مي توانيم احساس کنيم زيرا جنگ قدرت، خلف وعده و لجبازي بيهوده نامزد اين خانم مي تواند سرقله اي مخوف باشد که تنها همين قسمتش از آب بيرون زده است.

ازدواج يک قرارداد
 

رابطه عاطفي يک تفاهم دو نفره است اما ازدواج يک قرار داد حقوقي است با همه ويژگي هاي يک قرارداد؛ يعني قوانين مدني خاصي بر زوجين مترتب خواهد شد و همين نکته کافي است تا بفهميم که چرا بعضي ها مثلا همکاران يا همراهان خوبي هستند اما در صورت ازدواج با آنها، همان افراد همسراني بي مسووليت و غيرقابل زندگي خواهند بود.
آيا به صرف اين نامه که چه بسا پس از يکي از دعواهاي رايج بين دختر و پسرها توسط دخترخانم نوشته شده است مي توان تا اين حد قضاوت کرد؟ البته که نه! بايد حرف هاي پسر را نيز گوش کرد. فرض ما براين است که اگر بخش هايي از اين نامه صحت داشته باشد، بايد در عاقبت اين نامزدي شک کرد. دقيقاً نامزدي براي فهم همين اختلافات است و اگراين دو نفر با مراجعه به بزرگ ترها، مشاورين يا زوج درمان ها نتوانستند به بهبودي قابل قبول در زمينه رابطه عاطفي خود برسند چه بسا بهترين کار، جرأت ورزيدن و اتمام اين نامزدي باشد، پيش از اينکه حرمت هايي غيرقابل جبران، دريده شود.
منبع: نشريه همشهري مثبت، شماره مسلسل 182.




 

نسخه چاپی