شارح جهاني ايران

شارح جهاني ايران
شارح جهاني ايران


 

ترجمه: بهاء الدين خرمشاهي




 

نگاهي به زندگي و انديشه هانري كربن
 

هانري كربن (1978-1903) يكي از ايران شناسان، اسلام شناسان و شيعه پژوهان بزرگ و نيكنام و ژرف انديش فرانسوي عصر حاضر است. به نظر مي رسد كه پس از نيكلسون كه 50 سال از عمر پر بار و بركتش را صرف تصحيح، ترجمه و شرح مثنوي معنوي كرد، ايران شناسي به جلالت قدر و ژرفي انديشه هانري كربن نداريم. هيچ ايران شناسي پيش از او فلسفه و عرفان و فكر ديني شيعي و به تعبير خود او اسلام ايراني را نكاويده است. كربن فكر، فرهنگ، دين و آيين ما را از بيرون و نا همدلانه و مستشرقانه نمي نگرد. او به مدد انديشمندي و روشمندي درست به همزباني و همدلي با حكماي قديم ما مخصوصا ابن سينا، شيخ اشراق، ملاصدرا- و رد جهان اهل سنت ابن عربي- و همچنين حكما و متفكران الهي معاصر از جمله شادروانان علامه طباطبايي و استاد سيد جلال الدين آشتياني نايل شده است. او با تامل و ژرف بيني خاص خويش، بين روش كشف المحجوب- يعني تاويل باطني حكما و عرفاي مسلمان و مخصوصا شيعي، اعم از اماميه اثني عشري، اسماعيلي و شيخي- و هرمنوتيك و گاه پديدار شناسي دين پژوهان و فيلسوفان بزرگي چون اوتو، هوسرل و بوبر پيوند زده است. تاكنون چهار كوشش از سوي فيلسوفان معاصر ايراني در معرفي و بزرگداشت و تقدير از تلاش هاي آكادميك و تحليل و تجليل انديشه هاي تابناك او انجام گرفته است. نخست جشن نامه هانري كربن زير نظر دكتر سيد حسين نصر (تهران، انجمن فلسفه، 1356)، دوم كتاب آفاق تفكر معنوي در اسلام نوشته دكتر داريوش شايگان، سوم مجموعه اي مفاوضات او با علامه طباطبايي و چهارم همين رساله زير نظر دكتر مهدي محقق است.
هانري كربن (متولد 14 آوريل 1903 در پاريس، در گذشته 7 اكتبر 1978 در همان شهر) فيلسوف و شرق شناس فرانسوي كه به عنوان مفسر بزرگ نقش انديشه ايراني در تكامل فكر و فلسفه و فرهنگ اسلامي نامبردار است.

زندگي و انديشه كربن
 

او در سال 1922 از مدرسه ديني St-Maur در پاريس فارغ التحصيل شد و از سال 1922 تا 1925 در محضر اتين ژيلسون در مدرسه مطالعات عالي كاربردي Ecole Pratique des Hautes Etude"s فلسفه آموخت. او از ژيلسون چند و چون شرح و تفسير متون كهن و همچنين ارج گذاري به ترجمه هاي لاتين از متون فلسفي عربي را فرا گرفت. او در تصحيح و ترجمه متون اسلامي مي كوشيد كه همان شور و دقتي را كه ژيلسون در احياي متون لاتين در كار كرده بود، به كار گيرد. او در دانشكده زبان هاي شرقي به فراگيري زبان هاي عربي و سانسكريت پرداخت. در سال 1928 از همان مدرسه عالي پيش گفته با گذراندن تزي درباره تاثير انديشه هاي رواقي و آگوستيني در فكر و فرهنگ شاعر قرن شانزدهمي و اسپانيايي لوئيس دلئون فارغ التحصيل شد و همچنين به همين مناسبت از دانشگاه سالامانكا جايزه بهترين پژوهش مربوط به لئون را دريافت كرد. سپس به كتابخانه ملي فرانسه در پاريس پيوست و در سال بعد دانش آموخته رشته هاي زبان عربي، فارسي و تركي از مدرسه زبان هاي شرقي شد و از اين رهگذر با ايرانشناس نامدار هـ.س. ينبرگ دوست شد. در سال 1930 براي نخستين بار به آلمان سفر كرد و به مطالعه آثار مارتين هايد گر پرداخت. دو سال بعد بار ديگر از آلمان ديدار كرد و از آنجا به سوئد رفت و با روشنفكران و فيلسوفان نامداري چون رودلف اوتو، آندره مالرو، ارنست كاسيرر، كارل ياسپرس، كارل بارت و ژرژ دوزميل و چند تن ديگر آشنا شد. در سال هاي 1932-1931 تحت تاثير فرهنگي الهيات پروتستان با همكاري سه تن از فرهيختگان همفكرش نشريه اي به نام Hicet Nunc داير كرد. چهار مقاله اي كه در آن نشريه چاپ كرد و آثار ديگر همزمان با آنها- كه جزء آثار اوليه او هستند- مشتمل بر مضاميني بود كه در آثار بعدي او هم مورد توجه بود. از جمله هرمنوتيك، ربط و پيوند بين علم و وجود و زمان اخروي يا مسامحتا آخر الزمان. در سال 1933 با استالين هارت (Stella Leen hardt) دختر مردم شناس معروف، موريس لين هارت ازدواج كرد. در سال هاي 1936-1935 در انستيتو فرانسه در برلين اقامت كرد و در آنجا با هايدگر آشنا شد و ترجمه اش از رساله متافيزيك چيست؟ اثر هايدگر را به پايان برد(اين اثر با پيوستي از بعضي بخش هاي وجود و زمان او و سخنراني وي درباره هولدرين در سال 1937 به عنوان جانشين الكساندر كويره در مدرسه مطالعات عالي كاربردي به تدريس مباحثي از انديشه هاي يوهان گئورگ هامان J.G. Hamann (1730-1788) متكلم لوتري و همچنين هرمنوتيك لوتري پرداخت. بر اثر مواجهه با انديشه آلماني- به ويژه هرمنوتيك هايدگر- به نوعي به «مفتاح هرمنوتيك» دست يافت. به تعبير خودش فايده شگرف آشنايي با هايدگر، همانا تمركز يافتن بر نفس تأمل فلسفي بر هرمنوتيك است. او همچنين تحت تاثير الهيات پروتستان كه در كلژ دو فرانس توسط برادران ژوزف و ژان بروزي (Baruzi) آموزش داده مي شد، قرار گرفت. اين نوع الهيات بر انديشه هاي مارتين لوتر جوان مبتني بود كه آن ايام در آلمان رونق و رواج داشت. آنچه بيش از هر چيز توجه كربن را جلب كرد «پديده كتاب مقدس» و رهبرد هرمنوتيك بود. او آثار امانوئل سوئد نبورگ- به ويژه مضمون تناظر بين اشياي موجودات طبيعي و روحاني- و همچنين الهيات ديالكتيكي بارت (Brath) را كشف كرد. او نخستين مترجم آثار بارت و هايدگر [از آلمان به فرانسه] بود. شگرف ترين واقعه در حيات فكري و فرهنگي كربن، كشف شهاب الدين يحيي سهروردي (در گذشته 578 ق/ 1191 م) بود. لويي ماسينيون بود كه نسخه چاپ سنگي از حكمه الاشراق اصلي ترين اثر سهروردي را به او اهدا كرد. «در آن زمان كه افلاطون گراي جواني بودم، مواجهه با انديشه پيشواي افلاطونيان ايران، جان و دلم را منور ساخت». كربن در سال 1935 نخستين اثر مهم شرق شناسي‌اش- يعني تصحيح و ترجمه آواز پر جبرئيل- را با همكاري پاول كراوس منتشر كرد. در سال 1939 همراه با همسرش براي به دست آوردن ميكرو فيلم نسخه هاي خطي آثار سهروردي از كتابخانه هاي استانبول به تركيه رفت. آنها قصد اقامت سه ماهه داشتند ولي در گرفتن جنگ جهاني دوم باعث شد كه تا پايان جنگ هاي سال 1945 در آنجا بمانند. مطالعه آثار سهروردي و تبعيد ناخواسته به كربن «فضيلت سكوت و راز انديشي» آموخت. در سپتامبر 1945 براي نخستين بار به تهران آمد و كتاب «جانمايه هاي زرتشتي در فلسفه سهروردي» را به فرانسه، در سال 1946 منتشر كرد.
در سال 1946 با پاريس باز گشت و از آن پس به قول معروف يك پايش در پاريس و يك پايش در تهران بود. او تا سال 1945 مدير گروه مطالعات ايراني در موسسه ايران شناسي فرانسه در تهران و سپس نامزد جانشيني ماسينيون در تصدي كرسي اسلام و اديان باستان عربستان در بخش علوم ديني در مدرسه مطالعات عالي كاربردي شد. در همان سال مقاله اي درباره ابن سينا و اماميه به كنگره بزرگداشت
هزارمين سالگشت تولد ابن سينا در تهران عرضه داشت. از سال 1334 تا 1352 شمسي (1973-1955) به تدريس منظم فلسفه اسلامي در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پرداخت و از همان دانشگاه در سال 1377 شمسي 1958 ميلادي به او دكتري افتخاري اعطا شد. در فاصله سال هاي 1978-1949 از شركت كنندگان فعال حلقه eranos بود. اين حلقه انجمني متشكل از پژوهندگان با ديدگاه هاي گوناگون از سراسر جهان بود كه نشست هاي سالانه اش در سوئيس برگزار مي شد. كربن سخنراني هاي بسياري در زمينه موضوعاتي كه بعدا در آثارش جلوه گر شد در آن محفل ايراد مي كرد. جلد اول و دوم كتاب اسلام ايراني او در سال 1971 انتشار يافت. در سال 1974 از مدرسه مطالعات عالي كاربردي بازنشسته شد و از اعضاي موسس دانشگاه سن ژان اورشليمي شد كه مركزش در پاريس و كانوني براي تبادل افكار دانشمنداني بود كه تعلق خاطر به مطالعات تطبيقي در زمينه مسائل معنوي داشتند. او در پاييز هر سال به دعوت دكتر سيد حسين نصر- رئيس انجمن فلسفه ايران- به تهران سفر مي كرد. دكتر نصر، جشن نامه اي براي او تدوين كرد كه در سال 1977 در تهران منتشر شد.

كربن و ايران
 

كوشش هاي كربن در مطالعه فكر و فرهنگ ايران و اسلامي بايد از چند وجه ملاحظه شود. او نخستين شرق شناسي بود كه در شناخت و شناساندن حكمت و معرفت باطني شيعي و سنت آن، مجدانه اهتمام ورزيد و توجه صاحب نظران را به اهميت سنت متاخر فلسفه شيعي و ديگر حوزه هاي باطني تفكر اسلامي و همچنين اهميت ايران و ميراث پيش از اسلامي آن و بازتاب آن در فرهنگ اسلام و دوره اسلامي جلب كرد. او در مقام متن پژوه تاريخي (متخصص در فقه اللغه)، استاد تصحيح انتقادي و ترجمه متون متعدد عربي و فارسي بود. در درجه اول به عنوان فيلسوف، انديشه هاي رهگشايش را «در فضاي راز بينانه جهان ايراني» باز مي جست. به گفته خودش: «تعليم و تربيت اصلي من كلا در فلسفه بود. به همين دليل است كه در عمل نه آلمان پژوه و نه شرق شناسم؛ بلكه فيلسوفانه در پي گمشده خويش در پرتوي هدايت عقل هستم. اگر جذب فرايبورگ، تهران يا اصفهان شوم از اين است كه آنجاها براي من ديار رمز و راز است و نماهاي سفر و سلوكي پايان ناپذير». جهان ايراني، «چهار چوب متافيزيكي» ذهن او را تعيين مي كرد و شكل مي داد. مواجهه بين «تو» و «من» در الهيات ديالكتيكي بارت بدين گونه براي كربن به صورت اتحاد روح و فرشتگانش در مي آمد. يا به تعبير ديگر اصطلاح signification passive (دلالت دروني شده) را كه در آثار لوتو هست همان تاويل مي دانست كه حكماي ايران از يك سو آن را روايت كنايي (حكايت) و از سوي ديگر معناي باطني كتاب مقدس مي دانند. در تفكر كربن اصطلاح «وجود تا دم مرگ» هايدگر به «وجود تا فراسوي مرگ» كه در حكمت الهي ملاصدرا شيرازي (درگذشته 1050 ق/ 1641 م) تعميق يافته، گسترش يافته بود، همچنين جهان نمادها، در فضا يا حيز خيالين كه در آن قالب نوراني فرشتگان قابل رويت بود، انگاشته شده بود. همه انديشه عرفاني اسلامي- ايراني متمركز بر تاويل بود؛ يعني بر كشف المحجوب. «در اين صورت آيا پديدار پژوهي (جست و جوي پديدار شناسانه) همان جستارهاي عرفاني قديم ما نيست كه عنوان «كشف المحجوب (پرده برداشتن از آنچه نهان است) داشته است؟ يا همان چيزي نيست كه از اصطلاح تاويل- اساس تفسير معنوي قرآن- مراد مي شود؟». براي كربن جهان ايراني مستور در معناي نمادين است. جايي است بين هند و جهان عرب و سرزمين زرتشت، سهروردي، روزبهان و حافظ؛ «جهاني كه هم وسط است و هم واسط... نه فقط يك ملت يا حتي امپراتوري بلكه عالمي است بتمامه معنوي و آوردگاه تاريخ اديان». از نظر وجودي، عالم واسط بوده است. مكان با مكانت روح و سرگذشت هاي راز بينانه و در نهايت به تعبير فرجام شناختي، سرزمين انتظاري است كه امام غايب پس از غيبت كبري آماده ظهور مي شود. كربن معتقد بود كه «جهان ايراني در قلب جهان اسلام از آغاز موجوديتي يافت كه تشكل و خصايص آن فقط به شرطي قابل بيان و تبيين است كه فكر و فرهنگ آن را قبل و بعد از اسلام يك كليت كامل بدانيم. اسلام ايراني مهد عالي و متعالي بزرگ ترين حكما و عرفاي اسلام است».

متافيزيك خيال
تعلق خاطر اصلي كربن ناظر به نقشي است كه خيال
 

در تار و پود حكمت الهي ايران يافت است. او اصطلاح «imaginal » (خيالين/ خيال آفرين) را [كه در واژگان و فرهنگ هاي فرانسه و انگليسي سابقه ندارد، براي بيان معناي مورد نظر خود] ساخت؛ چرا كه صفت ديگر از همين ماده، « imaginary » در فرهنگ فلسفي غرب معناي بسيار محدودي به خود گرفته بود. كربن اعتقاد دارد سهروردي نخستين فردي بوده كه واقعيت وجودي امر (موجود خيالين) را محرز ساخته است ولي طليعه نخستين آن در كيهان شناخت ابن سينا و حتي مفهوم خورنه (كمابيش برابر با فره/ فر) در جهان شناسي مزدايي جلوه گر بوده است؛ « از سده اي تا سده ديگر تاملات متفكران ايراني معطوف به وجود اقليمي بوده كه نه به ادراك تجربي و نه فهم تجريدي تعلق داشته. انديشه اين عالم واسط از آرا و آثار سهروردي (قرن ششم هجري/ دوازدهم ميلادي) تا ملاصدرا شيرازي (قرن يازدهم هجري/ هفدهم ميلادي)، حاج ملا هادي سبزواري (قرن سيزدهم هجري/ نوردهم ميلادي)و بسياري حكماي ديگر تا روزگار ما رايج بوده است. اينان اين عالم را به اسامي گوناگوني ناميده اند: گاه بر مبناي هفت اقليم جغرافيايي قديم، آن را «اقليم هشتم» و گاه فني تر «عالم مثال» نام نهاده اند». برداشت كربن اين بود كه اين حيز، امتداد يعني «تجسم غير مادي» دارد. از نظر او اين عالم، حيز اقتران يا اتحاد بود كه در آن روح انساني و فرشته همديگر را به تخيل [خلاق] در مي يابند. كربن براي تميز كيفيت معرفتي اين حيز، با الهام گيري از سهروردي چنين تبيين مي كند كه تخيل بارور شده از عقل به وجه ملكي ادراك، يعني قوه مفكره بدل مي شود و در غير اين صورت چون وهم دخالت كند، بدل به متخيله شده و به صورت قوه شريري انحطاط مي يابد. در نتيجه حيز قدرت تصوير و تمثيل دارد؛ و مقر پديده هاي روح و قوه محاكات شهود گونه شاعران و حكيمان شده و بدين سان باعث گشايش زباني نمادين مي شود كه در آن خيال ها صورتي مي يابند كه نيمه عقلي و نيمه حسي ( Geistleiblichkeit) است. در آستانه ظهور چنين عالمي، زمان و مكان معكوس مي شوند: آنچه مستور باطن بوده، ظاهر و آنچه نامرئي بوده مرئي مي شود. بدين سان اين اقليم جاعل (situatuing) است، نه مجعول (situated). ورود به اين عالم مستلزم جهت يابي معكوس، يعني تاويل است. در نهايت اين اقليم جغرافياي رمزي دارد با شهرها و كوه هاي افسانه گونه و چشمه ها و رودهاي شگرف.

آيين زرتشت، قصه هاي تمثيلي و رهبر دروني عرفاني
 

چند مضمون ديگر در تعبير و تفسير كربن از اسلام ايراني كانوني است؛ نخست اينكه او بر تداوم معنويت ايران اسلامي در پيوند با ايران زرتشتي پيش از اسلام تاكيد دارد. به نظر او سهروردي پيوند دهنده حكمت ايرانيان باستان با سنت فلسفي يونانيان در سنت حكمت اشراق است. مثل افلاطوني هم صورت با فرشتگان بزرگ ايراني مي شود. بدين سان امشاسپند همن، جبرئيل و عقل فعال مفاهيمي يكسان و همسانند. سهروردي كيخسرو را كه نمونه اي از آرمان هاي اخلاقي ايران در همه ادوار تاريخ است، به عنوان موسس فلسفه در شرق، حكيمي كامل و حاكمي عاقل معرفي مي كند. از اين رو خود سهروردي به عنوان طلايه دار نوعي فلسفه شرقي نمايانده مي شود. دوم اينكه كربن براي «قصه‌هاي تمثيلي» - يعني حكايات استعاري عرفاني و فلسفي كه فيلسوفاني چون ابن سينا و سهروردي نوشته اند- اهميت بسياري قائل بود و چنين مي گفت كه ابن سينا مبادي نوعي فلسفه عرفاني را طرح ريزي كرده است كه در آن معرفت تا سطح حكايت تمثيلي ارتقا يافته و سهروردي گامي فراتر نهاده و مشعل «حكمت شرقي» را از ابن سينا گرفته است و بدين سان سلسله اي از حكايات به ميان آورده كه در آنها از تاويل شخصيت هاي مقدس برگرفته از تاريخ حماسي و قهرماني ايران استفاده كرده و «عبور از حماسه قهرماني را به حماسه عرفاني» ممكن ساخته است. از اين رهگذر قهرمانان نامبرده در اوستا و شاهنامه فردوسي (در گذشته 411 قمري 1020 ميلادي) از نو چهره نموده اند و رهبر دروني در داستان هاي عرفاني گاه به صورت مرغ افسانه اي اساطير ايراني- يعني سيمرغ- 0 گاه به هيات جوان هميشه جوان و گاه به صورت بهمن امشاسپند آيين مزديسنا نمودار مي شود. سوم اينكه كربن مجذوب چهره هاي رهبر دروني عرفاني و جلوه هاي جست و جوگر انسان كامل كه صورت هاي گوناگون دارد، مي شود. در فلسفه اشراق، رهبر دروني همان عقل فعال است كه هيات هاي انساني آن افلاطون و زرتشت هستند؛ يعني انسان فرزانه و حكيم الهي. در وجه نبوي، انسان كامل همان امام يا فرشته يا «حقيقت محمدي» است كه هيات انساني آن حضرت محمد (ص) و امام دوازدهم (عج) است. رهبر دروني در قلمروي قصه تمثيلي، باز نماينده اش جبرئيل يا سيمرغ در پيوند با كيخسرو و اسفنديار هستند. سرانجام در عالم عشق عرفاني، شخصيت محبوب يا سوفيا- اصل مونث- از يك سو پيوسته با مجنون و از سوي ديگر عاشق وفادار است.
كربن معتقد بود كه رهبرهاي دروني در همه اين سطوح در نهايت با همديگر همسان و يكسانند. از آنجا كه سهروردي توانست هم نهادي اي پديد آورد كه در آن فرشته سنت وحي نبوي با عقل فعال فلاسفه يگانه شده بود، انديشه ايراني توانست از شقاق بين ايمان و معرفت كه در غرب رخ داده بود، بر كنار بماند.
منبع: خردنامه همشهري- ش50



 

نسخه چاپی