تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان پیدایش جریان آقای منتظری (57)
آزمایش های خدایی و روسیاهی نازدودنی
-توطئه روحانی ستیزی
ناروا از او در برابر نظام اسلامی است و در واقع از او به عنوان یک چماق استفاده می کنند و به دست و زبان او و به نام خاطرات او بر روحانیت متعهد می تازند و آنچه در درازای سده ای فرماسون ها، روشنفکرمآب ها و گروه های مرموز غرب گرا و به اصطلاح ملی-مذهبی ها بر ضد روحانیت بافتند و رواج دادند، یکجا از زبان او در کتاب خاطرات بازگو می سازند و در راه پیشبرد توطئه های روحانی ستیزی و اسلام زدایی او را آلت دست قرار داده اند. با نگاهی به کتاب خاطرات منسوب به آقای منتظری می بینیم از یک سو، هم زبانی با صدای امریکا، رژیم صهیونیستی، سلطنت طلبان، عناصر لائیک و گروهک های لیبرال-دموکرات و ستایش از آنان خودنمایی می کند و از سوی دیگر، نیش و طعنه و سرزنش و نکوهش مقامات روحانی همراه با افترا و نسبت های ناروا صفحات این خاطرات را همانند دل دست اندرکاران آن سیاه کرده است.
در شماره گذشته بخش هایی از اهانت ها، ناسزاها و دهن کجی ها به بزرگان روحانی وعالمان دینی را که از زبان آقای منتظری در کتاب خاطرات آمده است بازگو کردیم، اکنون بخش دیگری از آن را پی می گیریم:
-دست انداختن آقای طالقانی
حکومت شاه و دولتی ها بد بود حتی ساعت را که تغییر داده بودند، ایشان ساعتش را تغییر نداده بود، با اینکه ساعت طبق احتیاج است. یک روز ما یواشکی ساعت ایشان را تغییر دادیم ایشان پا شد سر ساعت نمازش را خواند. بعد به ایشان گفتیم نمازتان را قضا کنید، ایشان ناراحت شد که چرا ساعتشان را تغییر دادیم... .(2)
تغییر ساعت یک مقام روحانی که مقید به نماز اول وقت است و او را از نظر وقت به اشتباه انداختن که نماز را پیش از فرا رسیدن وقت آن به جا آورد و نماز او قضا شود یک خلاف شرع آشکاری است که از انسانی مسلمان و باورمند هیچ گاه سر نمی زند. این گونه کارها نشان از بی بند و باری درونی کسانی دارد که چنین عمل حرامی را مرتکب می شوند. آن گاه که انسان در زندگی خود تا آن حد بی پروا شد که یک عالم دینی تا حدی بی پروا شد که یک عالم دینی و پیرمرد روحانی را چنین به استهزا بگیرد ونماز او را باطل کند، طبیعی است که چنین سرنوشت شومی در انتظار او خواهد بود که رویاروی ولی فقیه عصر و عارف زمان- که تالی تلو امام معصوم است-بایستد و خاطرات او در ستایش از کفرگویان و نفاق پیشگان به نمایش درآید و با گفته ها و نوشته های سراپا دروغ و تحریف جهنم را برای خویش تضمین کند.
-دهن کجی به حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
-استهزای دو تن از مراجع بزرگ قم
این نمایندگان گفته بودند ما تنها جایی که استفاده کردیم منزل فلانی بود... .(4)
این گونه در میان دعوا نرخ تعیین کردن و بزرگان را به سخره گرفتن، دون شأن عالمان وارسته و انسان های برجسته است. آقای منتظری با زبان بی زبانی می خواهد بگوید من را که می توانم درباره فلسطین این گونه داد سخن دهم، از منصب ولایت و مرجعیت کنار زدند و دو پیرمرد... را که حتی از گفت و شنود عادی عاجزند به عنوان مرجع تقلید شیعیان رسمیت بخشیده اند، لیکن از یک نکته مهم و سرنوشت ساز غفلت کرده است و آن نکته با اهمیت این است که در بیت آن دو مرجع بزرگ یک جاسوس سیا به نام قربانی فر لانه نکرده بود تا آنان را بر آن دارد که فلسطینی ها را پند و اندرز دهند که با صهیونیست ها به مذاکره بنشینید واز شعار آزادی فلسطین دست بردارید و با اشغالگران کنار بیایید و بدین گونه دامن مرجعیت را آلوده سازند.
-به زیر سؤال بردن چند تن از مراجع
اراکی ملازم آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری بود، معروف بود که آنان هم مباحثه بوده اند ولی از بس به ایشان علاقه مند بود درس ایشان هم می آمد، حتی دخترش را با اینکه حاج سید محمد تقی خوانساری زن داشت به ازدواج ایشان درآورده بود... . (5)بایسته یادآوریست که آیت الله خوانساری(اعلی الله مقامه)پس از درگذشت همسرش با دختر آیت الله اراکی ازدواج کرد.
-نیشی به آقای حاج آقا حسن قمی
-نیشخند به شهید سعیدی
... ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود ما خوابیده بودیم دیدم آقای دکتر واعظی آمد مرا بیدار کرد و گفت آقای سعیدی است همراه با سه چهار نفر. من بلند شدم آمدم دیدم آقای سعیدی گفت:ببخشید اینها آمده اند می گویند آن مرد آبادانی ظهر منزل ما بوده است یا نه؟من اینها را پیش شما آوردم که شهادت بدهید که ایشان ظهر منزل ما بوده است. من گفتم بله آن مرد ظهر منزل ایشان بوده است. گفتند نه شما چند دقیقه تشریف بیاورید در سازمان امنیت شهادت بدهید که این مرد آنجا بوده است، گفتم من همین جا دارم شهادت می دهم گفتند نه شما تشریف بیاورید و در آنجا شهادت بدهید، خلاصه مرا سوار ماشین کردند و بردند. ما در دلمان به آقای سعیدی می خندیدیم که آخر بنده خدا ساعت یک بعد از نصف شب اینها را می آوری در خانه مردم که من شهادت بدهم؟...(8)
-اتهام به منبری های قم
چنان که می بینید به همه منبری های قم-نه بعضی و نه عده ای- این اتهام را وارد می کند که از جای دیگری تحریک می شدند و مخالفت هیچ کدام از آنان با کتاب شهید جاوید از روی نظر، برداشت و تشخیص خودشان نبوده است.
-اهانت به طلاب علوم اسلامی
دراین فراز از خاطرات-چنان که می بینید-به همه طلاب علوم اسلامی، بدون استثنا این نسبت های ناروا را می دهد که «... بعضی وقت ها کارهای زشتی انجام می دهند، مثلا با مردم درگیر می شوند یا بددهنی می کنند، یا گدابازی در می آورند... »!!در صورتی که بیشتر طلاب در حوزه قم در آن روز و روزگار با اینکه نادار بودند و بیشتر ایام را با سختی می گذرانیدند پیوسته با متانت، مناعت و وزانت حرکت می کردند و کارهای ناشایست از آن گونه که در خاطرات منسوب به آقای منتظری آمده است هیچ گاه از آنان سر نمی زد، به ویژه گدایی و گدابازی که هیچ گاه و هرگز از آنان دیده نمی شد. نگارنده از طلاب آن روز کسانی را می شناسد که تا آن حد دارای طبع بلند و کرامت و
شخصیت ذاتی بودند که حتی هم حجره و هم مباحثه آنان از ناداری شان باخبر نمی شدند؛ در ساعات شام و ناهار به کتابخانه می رفتند تا هم حجره از وضع آنان آگاه نشود و درنیابد که آنان «آه در بساط»ندارند.
یکی از بزرگان روایت می کرد که در دوران طلبگی از شدت ناداری روزه گرفتم و تنها قوت من در سحر و افطار آب بود و نگذاشتم هم مباحثه و دوستان نزدیک من از وضع من آگاه شوند. کسانی از طلاب به رغم اینکه «آه در بساط»نداشتند و با گرسنگی روزگار می گذرانیدند، نه تنها از کسی (حتی از دوستان و آشنایان)چیزی طلب نمی کردند، بلکه از پذیرفتن پولی که برخی از مردم به عنوان خیرات در میان طلاب تقسیم می کردند، خودداری می ورزیدند. چقدر جفا و نارواست که انسان های بلند همت و با شرافت، از روی انتقام جویی و کینه توزی به «گدابازی»متهم شوند و به زیر سؤال بروند؟!
-نسبت های ناروا به علمای بزرگ حوزه ها
اصفهان وهم در دیگر حوزه های علمیه علما را تحریک می کرد... .(11)
بنابراین دیدگاه، اگر دست ساواک در کار نبود، علمای قم و اصفهان و دیگر حوزه های از کتاب شهید جاوید به عنوان یک کتاب معتبر و در خور استفاده، استقبال می کردند و هیچ گونه بحث و جدالی به میان نمی آمد!! و جار و جنجالی به همراه نداشت!! این ماجراجویی و «تحریک»ساواک بود که موجب شد ده ها کتاب در رد کتاب یادشده به رشته نگارش کشیده شود!! آن گاه که انسان دین و ایمان خود را در راه انتقام جویی سودا کرد می تواند چشم خود را ببندد و هر آنچه نفس سرکش او می خواهد بر زبان و قلم آورد و به کائنات ناسزا بگوید و همگان را به شیوه و شگردی به زیر سؤال ببرد.
نگارنده در سال 1345 با شهید مفتح در منزل او دیدار داشت. کتابی خطی در روی میز مطالعه او بود، گفت:«کتابی است که آقای صالحی نجف آبادی درباره امام حسین(ع)نوشته است به نظر من کتاب خوبی است لیکن اگر چاپ شود سر و صدای زیادی به همراه خواهد داشت. »نویسنده کتاب یاد شده نیز چون از سر وصداهایی که آن کتاب ایجاد خواهد کرد، آگاهی داشت از مرحوم آیت الله مشکینی و نیز ازآقای منتظری تأیید نامه ای گرفت تا از بار فشار بر خود بکاهد. بنابراین، بسیاری از سر و صداها و بحث و گفتگوها ریشه در دیدگاه ها،
برداشت ها و تحلیل و تفسیرهای گوناگون نظریه پردازان و صاحبنظران اندیشمند حوزه های علمی داشت و این گونه نبود که همه آن مخالفت ها با کتاب شهید جاوید به «تحریک »ساواک صورت گرفته باشد. البته جای تردید نیست که ساواک نیز همانند سازمان های جاسوسی جهان از درگیری ها و کشمکش ها بهره برداری می کرد و به اختلاف ها دامن می زد، لیکن همه مخالفت خوانی ها را به ساواک نسبت دادن سخنی درست و مطابق واقع نیست و اززبان یک انسان متعهد و خردمند بیرون نمی آید.
-نسبت جوزدگی به آیت الله فاضل (ره)
پینوشتها:
1. مورخ انقلاب اسلامی.
2. همان، ص 381و 382.
3. همان، ص 329.
4. همان، ص 731 و 732.
5. همان، ص 99.
6. همان، ص 266.
7. همان، ص 347 و 348.
8. همان، ص 360.
9.همان، ص 303.
10. همان، ص 166.
11. همان، ص 601.
12. همان، ص 513.
ادامه دارد...
/ج