تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان آقای منتظری (57)

 

 

 

تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان پیدایش جریان آقای منتظری (57)
تأملاتی نظری و تاریخی در علل و انگیزه های پیدایش جریان پیدایش جریان آقای منتظری (57)


 

نویسنده:دکتر سید حمید روحانی (1)




 

آزمایش های خدایی و روسیاهی نازدودنی
 

-توطئه روحانی ستیزی
 

اگر امروز برخی از این گروه ها و چهره های ورشکسته و به تعبیر مهدی قاتل، «ترکش خورده ها»از آقای منتظری دم می زنند و به سراغ او می روند تنها برای بهره برداری
ناروا از او در برابر نظام اسلامی است و در واقع از او به عنوان یک چماق استفاده می کنند و به دست و زبان او و به نام خاطرات او بر روحانیت متعهد می تازند و آنچه در درازای سده ای فرماسون ها، روشنفکرمآب ها و گروه های مرموز غرب گرا و به اصطلاح ملی-مذهبی ها بر ضد روحانیت بافتند و رواج دادند، یکجا از زبان او در کتاب خاطرات بازگو می سازند و در راه پیشبرد توطئه های روحانی ستیزی و اسلام زدایی او را آلت دست قرار داده اند. با نگاهی به کتاب خاطرات منسوب به آقای منتظری می بینیم از یک سو، هم زبانی با صدای امریکا، رژیم صهیونیستی، سلطنت طلبان، عناصر لائیک و گروهک های لیبرال-دموکرات و ستایش از آنان خودنمایی می کند و از سوی دیگر، نیش و طعنه و سرزنش و نکوهش مقامات روحانی همراه با افترا و نسبت های ناروا صفحات این خاطرات را همانند دل دست اندرکاران آن سیاه کرده است.
در شماره گذشته بخش هایی از اهانت ها، ناسزاها و دهن کجی ها به بزرگان روحانی وعالمان دینی را که از زبان آقای منتظری در کتاب خاطرات آمده است بازگو کردیم، اکنون بخش دیگری از آن را پی می گیریم:

-دست انداختن آقای طالقانی
 

... آقای طالقانی(رحمت الله علیه)مرد بسیار وارسته ای بود... اهل تهجد بود، شب ها بلند می شد نماز شب می خواند، مقید بود نمازش را اول وقت بخواند... خیلی با نظام و
حکومت شاه و دولتی ها بد بود حتی ساعت را که تغییر داده بودند، ایشان ساعتش را تغییر نداده بود، با اینکه ساعت طبق احتیاج است. یک روز ما یواشکی ساعت ایشان را تغییر دادیم ایشان پا شد سر ساعت نمازش را خواند. بعد به ایشان گفتیم نمازتان را قضا کنید، ایشان ناراحت شد که چرا ساعتشان را تغییر دادیم... .(2)
تغییر ساعت یک مقام روحانی که مقید به نماز اول وقت است و او را از نظر وقت به اشتباه انداختن که نماز را پیش از فرا رسیدن وقت آن به جا آورد و نماز او قضا شود یک خلاف شرع آشکاری است که از انسانی مسلمان و باورمند هیچ گاه سر نمی زند. این گونه کارها نشان از بی بند و باری درونی کسانی دارد که چنین عمل حرامی را مرتکب می شوند. آن گاه که انسان در زندگی خود تا آن حد بی پروا شد که یک عالم دینی تا حدی بی پروا شد که یک عالم دینی و پیرمرد روحانی را چنین به استهزا بگیرد ونماز او را باطل کند، طبیعی است که چنین سرنوشت شومی در انتظار او خواهد بود که رویاروی ولی فقیه عصر و عارف زمان- که تالی تلو امام معصوم است-بایستد و خاطرات او در ستایش از کفرگویان و نفاق پیشگان به نمایش درآید و با گفته ها و نوشته های سراپا دروغ و تحریف جهنم را برای خویش تضمین کند.

-دهن کجی به حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
 

... یک روز من یک اعلامیه بردم پیش مرحوم آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعی گفتم این را امضا بفرمایید، ایشان گفتند پس مراجع دیگر چی؟ گفتم آنها مثل اینکه برای خودشان اعلامیه می دهند. شاید می خواست بگوید من هم جزو مراجع هستم... .(3)

-استهزای دو تن از مراجع بزرگ قم
 

... در آن ایام در تهران سمیناری به عنوان حمایت از فلسطین تشکیل شده بود و در همین رابطه تعدادی از نمایندگان مجلس به قم آمده بودند که به اصطلاح با مراجع راجع به مسئله فلسطین دیداری داشته باشند. این افراد در قم به منزل من هم آمدند... بعد آقایان رفته بودند منزل آیت الله گلپایگانی، بر حسب نقل آقایان ایشان پیرمرد و بیمار اصلا اول متوجه نشده بودند که اینها آمده اند برای اظهار هماهنگی با فلسطینیان. فرموده بودند در فلسطین مگر چه خبر شده است؟ بعد رفته بودند منزل آیت الله اراکی، پسر ایشان هر چه خواسته بود به ایشان بفهماند اصلا گوش ایشان نشنیده بود که چه می گوید و ایشان همین جور که نشسته بودند اشعاری را زیر لب زمزمه می کرده اند. بعد خود
این نمایندگان گفته بودند ما تنها جایی که استفاده کردیم منزل فلانی بود... .(4)
این گونه در میان دعوا نرخ تعیین کردن و بزرگان را به سخره گرفتن، دون شأن عالمان وارسته و انسان های برجسته است. آقای منتظری با زبان بی زبانی می خواهد بگوید من را که می توانم درباره فلسطین این گونه داد سخن دهم، از منصب ولایت و مرجعیت کنار زدند و دو پیرمرد... را که حتی از گفت و شنود عادی عاجزند به عنوان مرجع تقلید شیعیان رسمیت بخشیده اند، لیکن از یک نکته مهم و سرنوشت ساز غفلت کرده است و آن نکته با اهمیت این است که در بیت آن دو مرجع بزرگ یک جاسوس سیا به نام قربانی فر لانه نکرده بود تا آنان را بر آن دارد که فلسطینی ها را پند و اندرز دهند که با صهیونیست ها به مذاکره بنشینید واز شعار آزادی فلسطین دست بردارید و با اشغالگران کنار بیایید و بدین گونه دامن مرجعیت را آلوده سازند.

-به زیر سؤال بردن چند تن از مراجع
 

... مریدها همان وقت ها که ما تازه آمده بودیم قم یک اشعاری به نفع یا علیه هم ساخته بودند و این اشعار در دهان طلبه ها بود. مثلا راجع به مرحوم حجت می گفتند: سیدنا الحجه ذوالجلاله الله یشفیه من الکساله و یا... در آن زمان آیت الله حاج شیخ محمد علی
اراکی ملازم آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری بود، معروف بود که آنان هم مباحثه بوده اند ولی از بس به ایشان علاقه مند بود درس ایشان هم می آمد، حتی دخترش را با اینکه حاج سید محمد تقی خوانساری زن داشت به ازدواج ایشان درآورده بود... . (5)بایسته یادآوریست که آیت الله خوانساری(اعلی الله مقامه)پس از درگذشت همسرش با دختر آیت الله اراکی ازدواج کرد.

-نیشی به آقای حاج آقا حسن قمی
 

... من شنیدم آقای قمی از من و مرحوم آقای ربانی هم خیلی دل خوشی نداشت و گفته بود که آقایان فقط به آقای خمینی توجه دارند و آقایان دیگر را در نظر نمی گیرند... .(6)

-نیشخند به شهید سعیدی
 

... در همان زمان که من در سلول مرحوم آیت الله سید محمد رضا سعیدی را هم آوردند... وقتی ایشان را می آوردند من دیدیم خیلی ناراحت اند و سرشان را پایین انداخته اند... ایشان یک دفعه سرش را بلند کرد ودید من هستم خیلی خوشحال شد... بعد با لحن شوخی گفت ولحیه طویله عریضه، الضرط فی امثالها فریضه... بعد ایشان را به سلول بردند در را بستند، یک کتاب دعا می خواست به او دادیم، بنا کرد دعا خواندن و گریه و زاری کردن. آقای ربانی فهمید خودش را یک جوری رسانید پشت سلول و گفت باباجون... آخه این قدر دعا و گریه ندارد... آن روز من به آقای ربانی گفتم آقای سعیدی چنین شعری خواند آقای ربانی گفت آقای سعیدی کجایی برای انجام وظیفه آمده ام... .(7)
... ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود ما خوابیده بودیم دیدم آقای دکتر واعظی آمد مرا بیدار کرد و گفت آقای سعیدی است همراه با سه چهار نفر. من بلند شدم آمدم دیدم آقای سعیدی گفت:ببخشید اینها آمده اند می گویند آن مرد آبادانی ظهر منزل ما بوده است یا نه؟من اینها را پیش شما آوردم که شهادت بدهید که ایشان ظهر منزل ما بوده است. من گفتم بله آن مرد ظهر منزل ایشان بوده است. گفتند نه شما چند دقیقه تشریف بیاورید در سازمان امنیت شهادت بدهید که این مرد آنجا بوده است، گفتم من همین جا دارم شهادت می دهم گفتند نه شما تشریف بیاورید و در آنجا شهادت بدهید، خلاصه مرا سوار ماشین کردند و بردند. ما در دلمان به آقای سعیدی می خندیدیم که آخر بنده خدا ساعت یک بعد از نصف شب اینها را می آوری در خانه مردم که من شهادت بدهم؟...(8)

-اتهام به منبری های قم
 

... کتاب شهید جاوید کتابی بود تحلیلی راجع به زندگی و شهادت امام حسین علیه السلام که حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی آن را نوشته بود... بالاخره ایشان از ما خواست که چند کلمه تقریظ بر آن بنویسیم، اول آقای مشکینی چیزی برآن نوشته بود، من هم چند سطری نوشتم... از همان جا تحریکات شروع شد... منبری های قم را تحریک کرده بودند که فشار بیاورند به مراجع و آنها را وادار کنند که مطلبی در این رابطه بگویند یا چیزی بنویسند... .(9)
چنان که می بینید به همه منبری های قم-نه بعضی و نه عده ای- این اتهام را وارد می کند که از جای دیگری تحریک می شدند و مخالفت هیچ کدام از آنان با کتاب شهید جاوید از روی نظر، برداشت و تشخیص خودشان نبوده است.

-اهانت به طلاب علوم اسلامی
 

... از جمله اینکه به ایشان [آیت الله بروجردی]خبر داده بودند که طلبه ها بعضی وقت ها کارهای زشتی انجام می دهند، مثلا با مردم درگیر می شوند یا بددهنی می کنند یا گدابازی در می آورند. ایشان دستور داده بودند که افرادی مأمور سری باشند که ضمن اینکه درسشان را می خوانند در حوزه بگردند و این تیپ افراد را شناسایی کنند و گزارش بدهند... .(10)
دراین فراز از خاطرات-چنان که می بینید-به همه طلاب علوم اسلامی، بدون استثنا این نسبت های ناروا را می دهد که «... بعضی وقت ها کارهای زشتی انجام می دهند، مثلا با مردم درگیر می شوند یا بددهنی می کنند، یا گدابازی در می آورند... »!!در صورتی که بیشتر طلاب در حوزه قم در آن روز و روزگار با اینکه نادار بودند و بیشتر ایام را با سختی می گذرانیدند پیوسته با متانت، مناعت و وزانت حرکت می کردند و کارهای ناشایست از آن گونه که در خاطرات منسوب به آقای منتظری آمده است هیچ گاه از آنان سر نمی زد، به ویژه گدایی و گدابازی که هیچ گاه و هرگز از آنان دیده نمی شد. نگارنده از طلاب آن روز کسانی را می شناسد که تا آن حد دارای طبع بلند و کرامت و
شخصیت ذاتی بودند که حتی هم حجره و هم مباحثه آنان از ناداری شان باخبر نمی شدند؛ در ساعات شام و ناهار به کتابخانه می رفتند تا هم حجره از وضع آنان آگاه نشود و درنیابد که آنان «آه در بساط»ندارند.
یکی از بزرگان روایت می کرد که در دوران طلبگی از شدت ناداری روزه گرفتم و تنها قوت من در سحر و افطار آب بود و نگذاشتم هم مباحثه و دوستان نزدیک من از وضع من آگاه شوند. کسانی از طلاب به رغم اینکه «آه در بساط»نداشتند و با گرسنگی روزگار می گذرانیدند، نه تنها از کسی (حتی از دوستان و آشنایان)چیزی طلب نمی کردند، بلکه از پذیرفتن پولی که برخی از مردم به عنوان خیرات در میان طلاب تقسیم می کردند، خودداری می ورزیدند. چقدر جفا و نارواست که انسان های بلند همت و با شرافت، از روی انتقام جویی و کینه توزی به «گدابازی»متهم شوند و به زیر سؤال بروند؟!

-نسبت های ناروا به علمای بزرگ حوزه ها
 

... واقع مطلب این است که مرحوم شمس آبادی در ماجرای کتاب شهید جاوید سردمدار قضیه شده بود و اصل قضیه بزرگ کردن ماجرای کتاب شهید جاوید هم توسط ساواک برنامه ریزی شده بود... ساواک هم در قم و هم در
اصفهان وهم در دیگر حوزه های علمیه علما را تحریک می کرد... .(11)
بنابراین دیدگاه، اگر دست ساواک در کار نبود، علمای قم و اصفهان و دیگر حوزه های از کتاب شهید جاوید به عنوان یک کتاب معتبر و در خور استفاده، استقبال می کردند و هیچ گونه بحث و جدالی به میان نمی آمد!! و جار و جنجالی به همراه نداشت!! این ماجراجویی و «تحریک»ساواک بود که موجب شد ده ها کتاب در رد کتاب یادشده به رشته نگارش کشیده شود!! آن گاه که انسان دین و ایمان خود را در راه انتقام جویی سودا کرد می تواند چشم خود را ببندد و هر آنچه نفس سرکش او می خواهد بر زبان و قلم آورد و به کائنات ناسزا بگوید و همگان را به شیوه و شگردی به زیر سؤال ببرد.
نگارنده در سال 1345 با شهید مفتح در منزل او دیدار داشت. کتابی خطی در روی میز مطالعه او بود، گفت:«کتابی است که آقای صالحی نجف آبادی درباره امام حسین(ع)نوشته است به نظر من کتاب خوبی است لیکن اگر چاپ شود سر و صدای زیادی به همراه خواهد داشت. »نویسنده کتاب یاد شده نیز چون از سر وصداهایی که آن کتاب ایجاد خواهد کرد، آگاهی داشت از مرحوم آیت الله مشکینی و نیز ازآقای منتظری تأیید نامه ای گرفت تا از بار فشار بر خود بکاهد. بنابراین، بسیاری از سر و صداها و بحث و گفتگوها ریشه در دیدگاه ها،
برداشت ها و تحلیل و تفسیرهای گوناگون نظریه پردازان و صاحبنظران اندیشمند حوزه های علمی داشت و این گونه نبود که همه آن مخالفت ها با کتاب شهید جاوید به «تحریک »ساواک صورت گرفته باشد. البته جای تردید نیست که ساواک نیز همانند سازمان های جاسوسی جهان از درگیری ها و کشمکش ها بهره برداری می کرد و به اختلاف ها دامن می زد، لیکن همه مخالفت خوانی ها را به ساواک نسبت دادن سخنی درست و مطابق واقع نیست و اززبان یک انسان متعهد و خردمند بیرون نمی آید.

-نسبت جوزدگی به آیت الله فاضل (ره)
 

... آقای فاضل لنکرانی به نام شورای عالی مدیریت حوزه یک نامه به آقای وافی می نویسد که بر حسب واگذاری امام، ایشان متصدی قسمت تربیت مدرس شود... و یک نامه هم به آقای ملک... از سؤال آقای دکتر احمدی و جواب امام معلوم می شود ایشان نظر به ساختمان دارالشفا نداشته اند بلکه نظرشان به تشکیلات تربیت مدرس بوده و... آقای فاضل نامه مرحوم امام را ندیده و تحت تأثیر جو ایجاد شده و شایعات دو حکم مذکور را صادر کرده است...(12)

پی‌نوشت‌ها:
 

1. مورخ انقلاب اسلامی.
2. همان، ص 381و 382.
3. همان، ص 329.
4. همان، ص 731 و 732.
5. همان، ص 99.
6. همان، ص 266.
7. همان، ص 347 و 348.
8. همان، ص 360.
9.همان، ص 303.
10. همان، ص 166.
11. همان، ص 601.
12. همان، ص 513.
 

منبع:نشریه 15 خرداد، شماره 18.
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی