صهيونيست هاي عرب(3)

صهيونيست هاي عرب(3)
صهيونيست هاي عرب(3)


 

نويسنده:عليرضا رضوي




 
درآمدي بر تاريخچه همکاري سران عرب با صهيونيسم

-اردن
 

اردن از زمان رسميت يافتن حکومت ملک عبدالله در شرق اردن تاکنون به رغم عبرت هاي آشکار از خيانت در مقابل بي وفايي غرب و صهيونيسم همچنان بر مذاکرات و همکاري هاي پنهان و آشکار خود با غرب و صهيونيسم ادامه مي دهد.
ملک عبدالله به عشق حکمراني در ماوراي شرق و غرب رود اردن، مذاکره و همکاري با صهيونيست ها را به حد
اعلاي خود رساند و با طرح هاي متعدد خود به انگليس ها وصهيونيست ها، بر آن بود تا با مشروعيت بخشيدن به دولت يهودي، حکومت آتي خود بر غرب رود اردن را نيز تضمين نمايد. اين طرح ها از جمله طرح 12 ماده اي 1938، مخالفت شديدي را در ميان اعراب و مسلمانان برانگيخت و همگي از او خواستند که اين طرح را رها کند و در راستاي نجات فلسطين اقدام نمايد.(1) ولي عبدالله تحقق آرزوي ديرينه خود را در همکاري و خيانت به اعراب و دوستي با صهيونيست ها مي ديد و از همين رو ملاقات ها و مکاتبات متعددي با سران صهيونيست از جمله موشه شارت، دومين نخست وزير رژيم صهيونيستي، دايان، گلداماير، و الياهو ساسون مسئول بخش عربي آژانس يهود داشت(2) و حتي به آنها وعده داد که در جنگ 1948عليه صهيونيست ها، همراه اعراب نشود(3) و حتي پس ازآن به راحتي با درخواست صهيونيست ها مبني بر آزادي 700 اسير يهودي موافقت کرد(4) و افرادي همچون عبدالله التل ضمن خوش خدمتي از سوي اردن در قبال اين اسرا پول هنگفتي به جيب زدند و مصالح اعراب را با پول معاوضه کردند. (5)
و جالب اينکه عبدالله در قبال تمام اين خودفروشي ها، به هيچ يک از وعده هاي داده شده از سوي انگليس ها و صهيونيست ها نرسيد و به جرم فرمانراني بيگانگان در 20 ژوئيه 1951 توسط يکي از اعضاي يک سازمان ميهني به هنگام پا نهادن بر پله هاي ورودي مسجدالاقصي
مورد حمله قرار گرفت و به هلاکت رسيد. (6)
پس از ملک عبدالله فرزندش طلال به حکومت رسيد و ديري نپاييد که به بهانه بيماري رواني از سلطنت خلع شد و فرزندش حسين به پادشاهي رسيد.(7)
ملک حسين نيز همچون پدر بزرگ خود با روياي حکومت بر غرب رود اردن، همکاري با صهيونيست ها و مذاکرات پنهاني با آنها را ادامه داد و تا قبل از انعقاد توافقنامه صلح در سال 1993، ديدارهاي متعددي با سران صهيونيست داشت، به طوري که تمامي يادداشت هاي رهبران صهيونيست که با ملک حسين ملاقات نموده اند براين گفتگوها تأکيد داشته اند تا جايي که تمامي آنچه در اين گفتگو مطرح شده بود از خواسته ها، سخن ها و غيره را نقل کرده اند. ايگال آلون در تعداد زيادي از ملاقات ها حضور داشت، به طوري که وي 14 بار و آبا ابان 12 بار و اسحاق رابين 8 بار با ملک حسين ملاقات نموده اند. اين ملاقات علاوه بر نشست هاي متفرقه اي است که ملک حسين با گلدا ماير در پاريس و مرزهاي اردن و اسرائيل [تل آويو]و در خليج عقبه و ايلات داشته است. همچنان که موشه دايان نيز بيش از يک بار در خارج، لندن و در ايلات با وي ملاقات نموده و شيمون پرز نيز بارها مخفيانه با ملک حسين ملاقات کرده است.(8)
ملک حسين همچنين در سال 1967 به طرف صهيونيست خود وعده داده بود که در جنگ عليه رژيم صهيونيستي شرکت نکند و اتفاقا صهيونيست ها نيز به اين وعده واقف بودند و تعهد اردن در اجراي آن را به عينه مشاهده کردند ولي معتقد بودند که دستورات ورود ارتش اردن به يک جنگ از سوي مصر-صادر شده است(9)و اين بهانه اي بود که براي ورود ارتش صهيونيستي به کرانه

غربي و اشغال آن.
 

حکومت هاشمي اردن حتي تا قبل از توافقنامه 1993 با رژيم صهيونيستي، طي امضاي يک پروتکل در ماه اوت 1967، روابط اقتصادي خود را در 29 بند تعريف کرده بود.(10)
در ادامه طبق اعتراف موشه دايان، اردن در خلال جنگ 1973 صهيونيست ها را تهديد نکرد و هنگامي که به فرستادن يک واحد نظامي از ارتش خود براي کمک به ارتش سوريه اکتفا نمود، اين موضوع براي آنها ناگهاني نبود.(11) در واقع توافقنامه 1993 ميان اردن و رژيم صهيونيستي، آغاز روابط اين دو رژيم نيست بلکه پايان دوران روابط پنهاني است. آن چنان که «آرييه تاور»در هاآرتص مي نويسد:
آن زمان که آرشيو باز شده و اسناد مربوط به گفتگوهاي سري اردني-اسرائيلي منتشر شوند، روشن مي شود که شاه حسين بيش از هر رهبر عرب ديگري براي گفتگوهاي مستقيم و بدون هرگونه پيش شرطي با اسرائيل تلاش نموده است و چه بسا تعداد ساعت هايي که رهبران اسرائيلي در گفتگوهاي خود با شاه گذرانده اند از مجموع ساعاتي که با ديگر رهبران عرب به گفتگوي مستقيم پرداخته اند، بيشتر مي باشد.(12)
بااين اوصاف ديگر نبايد از اين حکومت از آرمان آزادي قدس شريف يا دفاع از حقوق مردم مظلوم فلسطين را انتظار داشت؛ به ويژه از زماني که ساف در سازمان ملل به رسميت شناخته شد و عرفات نماينده مردم فلسطين تلقي گرديد. در واقع از همين زماني که مردم فلسطين هويتي مستقل يافتند اميد ملک حسين براي تحقق آرزوي ديرينه اش به نااميدي تبديل شد. از اين به بعد ديگر به سختي مي توان موضعي شرافتمندانه از اين رژيم در قبال
تحقق حقوق مردم فلسطين، مشاهده کرد و يا موضعي که رژيم صهيونيستي را به دنبال جناياتش محکوم کرده باشد.
حکومت فعلي اردن با روي کار آمدن فرزند حسين که از مادري انگليسي زاده شده است، يقيناً ازاين به بعد نيز در راستاي اهداف صهيونيستي گام خواهد نهاد و بسيار طبيعي است که ادامه حيات و بقا اين رژيم وابسته، در گرو حمايت غرب و صهيونيسم باشد.

-مصر
 

اسناد موجود حکايت از روابط سري ميان سران صهيونيست با مقامات مصري از سال 1948 دارد و آن هم عمدتا پس از جنگ 1948 و مذاکرات پنهاني در قبال منطقه غزه و اعلام آمادگي مصر براي بستن قرار داد صلح از سوي ملک فاروق است.(13)
پس از آن، 12 نامه ميان الياهو ساسون، مسئول بخش عربي آژانس يهود، با ملک فاروق رد و بدل شد که همگي سري ماند و حاکي از آن است که رژيم پادشاهي حاکم بر مصر گزينه
صلح را در قبال جنگ و يا وضعيت نه جنگ نه صلح بهتر مي پذيريد.(14)
در زمان عبدالناصر سندي حاکي از رابط و يا گفتگوي طرف مصري با صهيونيستي ديده نشد و اقدامات رژيم صهيونيستي در قبال مصر نيز کاملا خصمانه بود. ولي پس از دوران ناصر و به ويژه پس از پيروزي اوليه سادات در جنگ 1973 و اعلام آمادگي سادات در سفر به فلسطين اشغالي و سخنراني در کنست، جهان عرب با يک شوک عظيم مواجه شد، به ويژه آنکه بعدها معلوم مي شود، زمينه هاي اين اقدام مصر از 1971 فراهم شده است.(15)
غير قابل قبول بودن حرکت سادات در منظر ملت هاي مسلمان و جهان عرب ازاين رو بود
که اين حرکت هم يکطرفه وهم شتابزده وهم غير مترقبه و هم از سوي رهبر جهان عرب در جبهه ضد صهيونيستي صورت گرفته بود.
جهان عرب با خشم و حيرت شاهد اقدامات سادات بود و خواهان انتقام شد. سوريه رسما عزاي عموي اعلام کرد. ادارات تعطيل شدند، تمام اتومبيل ها در اعتراض به سادات پنچ دقيقه متوقف ماندند، از مساجد نواي قرآن پخش شد و زنگ تمام کلسياها به صدا در آمد. حافظ اسد چند ساعت پس از اداي فريضه نماز در مسجد اميه[اموي]در قلب دمشق سخنان تند امام جماعت را شنيد که سادات را خائني ناميد که خنجر خود را بر پشت مردم عرب فرود آورده است، در عراق مراسم جشن عيد قربان لغو شد. در ليبي پرچم اين کشور را که هنوز مشابه پرچم مصر بود به آتش کشيدند زيرا اين پرچم در اسرائيل در کنار ستاره داود به اهتزاز درآمده بود. در بيروت روزنامه پرطرفدار و دست چپي السفير چنين اظهار کرد:
سادات به تاريخ پيوست. از امروز نام او در کنار نام هايي همچون هرتسل، بالفور، بن گوريون، گلدا ماير و موشه دايان به عنوان يکي از بنيانگذاران کشور اسرائيل، يکي از محکم کنندگان پايه هاي اين کشور و يکي از قهرمانان روياهاي امپرياليستي آن در يادها باقي خواهد ماند. سادات اين بار به تاريخ پيوست ولي آيا بار ديگر هم نامي از او در تاريخ برده خواهد شد؟ اين تصميم بر عهده مردم عرب مصر، ارتش اين کشور و در واقع هر فرد عرب ديگراست. سادات از حالا دشمن همه آنهاست، و اين حق هر کسي است که درباره او قضاوت کند و قضاوت خود را به مرحله اجرا در آورد.(16)
در واقع اين خالد اسلامبولي بود که تاوان امضاي قرارداد ننگين صلح در 26 مارس 1979 را از انور سادات باز ستاند و آن هم با ترور وي در 6 اکتبر 1981، زماني که سادات به مناسبت سالگرد پيروزي در جنگ اکتبر 1973، مي خواست از
نظاميان خود سان ببيند ولي اين سان ديدن همان و تاوان اقدامات خود را ديدن همان.
خالد اسلامبولي در پاسخ به اين سؤال که چرا تصميم به ترور پرزيدنت سادات گرفت؟سه پاسخ مشخص داد؛ علت اول: قوانين جاريه کشور منطبق با تعاليم اسلام نبود و در نتيجه مسلمانان از مشقت هاي گوناگون رنج مي بردند. علت دوم:سادات با يهوديان صلح کرد. علت سوم:علماي مسلمين بازداشت و شکنجه شده و مورد اهانت قرار گرفته بودند.(17)
حسني مبارک پس از سادات رويه وي را کما في السابق ادامه مي دهد؛ چرا که مسير تعيين شده در دوره سادات مسيري غربي صهيونيستي است که مبارک توان تغيير اين مسير را ندارد و وي نيز براي بقاي حکومت خود ناگزير از اين سلطه پذيري است که فعلا در قامت يک ميانجيگر پيرامون مسائل فلسطين نمود يافته است، ميانجيگري که بيشتر حافظ منافع صهيونيست هاست تا حقوق فلسطيني ها؛ زيرا در جريان حمله به غزه توسط اسرائيل در آغاز سال نو ميلادي 2009، عده اي سفر ليوني در يک هفته قبل تر از آن را، اطلاع رساني به مصر بابت حمله رژيم صهيونيستي به غزه ارزيابي کردند. ولي بعدها مشخص شد که وزير خارجه رژيم صهيونيستي به غزه ارزيابي کردند. ولي بعدها مشخص شد که وزير خارجه رژيم صهيونيستي از اين رو به مصر سفر کرده است که از حاکمان مصري تعهد بگيرد که به هنگام افزايش حملات به هيچ عنوان گذرگاه هاي حياتي غزه به جهان خارج از سمت مصر گشوده نشود و ديديم که مصر در قبال تمام فشارهاي داخلي و خارجي و همچنين جهان اسلام از بازکردن گذرگاه رفح پرهيز نمود و نه تنها از پذيرش مجروحان جنگ سرباز زد، بلکه کمک هاي مردمي از ساير کشورها را نيز به غزه منتقل نکرد و حتي همچون کشتي ايراني حاضربه تخليه بارآنها در العريش نيز نشد.
حسني مبارک براي استمرار استبداد سنتي خود بر مصر از طريق فرزند خود، جمال نياز به همراهي غرب دارد و معلوم نيست که با وجود پرورش نيروهاي جانشين در مصر که حداقل ظواهر دموکراتيک را در تحقق استبداد و ديکتاتوري خود رعايت مي کنند، با اين رژيم پوشالي و قديمي کنار آيند يا خير؟

پي‌نوشت‌ها:
 

1.امين مصطفي، همان، ص 58.
2.همان، ص 62.
3.همان، ص 63.
4.همان، ص 77.
5.همان، ص78.
6.محمد حسين روحاني، تاريخ معاصر کشورهاي عربي (تهران:توس،1367)، ص 114.
7.همان، ص 115.
8.امين مصطفي، همان، ص 146.
9.همان، ص 152.
10.همان، ص163.
11.همان، ص 169.
12.همان، ص 178.
13.همان، ص 220.
14.همان، ص 234-220.
15.همان، ص 239.
16.ديويد هرست، تفنگ و شاخه زيتون، ترجمه رحيم قاسميان(تهران:بنياد، 1370)، ص 409و 410.
17.حسنين هيکل، پاييز خشم، ترجمه محمد کاظم موسايي(تهران:اميرکبير، 1363)ص 391.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 18.
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی