صهيونيست هاي عرب(4)

صهيونيست هاي عرب(4)
صهيونيست هاي عرب(4)


 

نويسنده:عليرضا رضوي




 
درآمدي بر تاريخچه همکاري سران عرب با صهيونيسم

-عربستان سعودي
 

گذشته از مطالب مفصل پيرامون تبار يهودي خاندان سعود در عربستان که آن را به «مردخاي بن ابراهيم بن موشه يهودي»(1) منتسب مي کنند، کارنامه اين خاندان از ابتدا تاکنون همواره در منافات کامل با مصالح و خير مسلمين بوده است و ناظران بيشتر از اين رژيم همراهي با غرب و امريکا را با هدف اندوختن و چپاول ثروت خدادادي نفت را شاهد بوده اند تا گره گشايي از مشکلات عديده جهان اسلام. در قبال قضيه فلسطين، عملکرد اين خاندان از زمان عبدالعزيز-که به راحتي فلسطين را در گفتگو با «سرپرستي کاکس»به غرب هبه مي کند-(2) تا اعلام آمادگي فيصل براي پذيرش دولت صهيونيستي سرشار از خيانت است. (3) با اين عقبه از خوش خدمتي به صهيونيسم،طرح فهد در
سال 1981 و اندکي تغيير يافته آن در طرح فاس در سال 1982، (4) نمونه هاي کوچک تري از خيانت به آرمان آزادي قدس شريف است. در اين طرح ها، رژيم صهيونيستي به رسميت شناخته مي شود و در مقابل خواستار تحقق اندکي از حقوق مردم فلسطين، طبق قطعنامه هاي سازمان ملل مي شوند.
طرح ملک عبدالله نيز به دنبال عادي سازي روابط با رژيم صهيونيستي است در ازاي اجراي قطعنامه 242 شوراي امنيت مبني بر عقب نشيني از اراضي اشغالي 1967 مي باشد. در اين طرح ديگر از بازگشت آوارگان خبري نيست. عربستان سعودي در قبال تحولات منطقه و معضل صهيونيسم، عمدتا منافع با حاکميت غرب را مد نظر داشته است. از جمله در
تحولات لبنان و حمله اسرائيل به لبنان و جنگ 33 روزه، بدون هيچ کم و کاستي، سياست تفرقه ميان اهل سنت و تشيع را -که از سوي صهيونيست هايي همچون«مارتين اينديک»تئوريزه شده بود-(5)دنبال کرد و در قبال حمله رژيم صهيونيستي به غزه نيز با سکوت خود، خواستار انهدام کامل حماس از عرصه سياسي فلسطين بود. ملک عبدالله در شديدترين انتقاد خود از اسرائيل در قبال اين حملات مي گويد:
نه تنها در آيين اسلامي، بلکه در تورات تأکيد شده است که قصاص يک چشم تنها در مقابل يک چشم است نه در مقابل چشم هاي مردم يک شهر.(6)معناي اين سخن آن است که اولا رژيم صهيونيستي در حال انجام مقابل به مثل مشروع است و ثانيا حماس مرتکب خطايي شده است که مستوجب چنين برخوردي است و ثالثا اقدام رژيم صهيونيستي تجاوز محسوب نشده و دفاع مشروع حماس نيز مقاومت تلقي نمي گردد.

-ساير مناطق عربي
 

در ميان کشورهاي عربي ماروني ها در لبنان نيز سابقه چندان خوشايندي از تحولات مربوط به قضيه فلسطين ندارند. اين سوابق سوء که عمدتا با تمرکز فعاليت فلسطيني ها در لبنان و مخالفت فالانژها به وجود آمده بود، با حمله رژيم صهيونيستي و همکاري تنگاتنگ خاندان «جميل»با صهيونيست ها نمود مي يابد. ولي اين به معناي ناديده انگاشتن روابط قديمي ماروني ها با رژيم صهيونيستي از 1920 نيست، زماني که «يهوشواع حانگين»، نماينده سازمان صهيونيستي، قرار داد همکاري با سران ماروني
امضا نمود(7) و يا در سال 1935 اسقف ماروني دو تن از رجال کليسا به نام هاي «مطرانين عقل»و «معوشي»را به فلسطين فرستاد، اين دو با «حييم وايزمن»جلسه گذاشتند و ميان طرفين قراردادي مبني بر اقدام جهت تبديل لبنان به وطن ملي مسيحيان، در مقابل اينکه فلسطين وطن ملي يهوديان باشد منعقد نمودند.(8) از اين دست ملاقات ها در زمان ميشل اده، بشاره الخوري، کاميل شمعون با سران و رابطان صهيونيستي، فراوان ثبت شده است، ولي بارزترين نوع همکاري ماروني ها به ويژه «نيروهاي لبناني»به عنوان شاخه نظامي ماروني ها، پس از حضور فلسطيني ها در لبنان ديده مي شود که موجبات جنگ داخلي و کشتار وسيع فلسطيني ها را به همراه دارد.
مغرب يا مراکش با پادشاهي حسن دوم، از ديگر کشورهاي همسو با اهداف صهيونيستي در منطقه است که به عنوان يک کشور عربي تأثير بسزايي در خيانتکاري عليه منافع مسلمين بر عهده داشت. تا جايي که اسحاق رابين در خصوص اهميت اين روابط مي گويد:
به راستي جهان در گذشته سخن شاه را که گفته بود صلح ميان اسرائيل و همسايگانش در چند مرحله تحقق مي يابد را تصديق نمي کرد. در حالي که اولين سنگ بناي صلح که منجر به توافقنامه واشنگتن گرديد در ملاقات هايي که موشه دايان و پرز و خود من با پادشاه مغرب انجام داديم گزارش شد. (9)
شايد دليل جايگاه شاه حسن به عنوان معمار اولين سنگ بناي صلح ميان اعراب و صهيونيست ها، با اندکي بازگشت به سابقه تاريخي اين خاندان مشخص شود؛ زماني که محمد
پنجم با ممانعت مهاجرت يهوديان مراکش به فلسطين اشغالي، صهيونيست ها را عميقا درگير يک نگراني کرد و ديري نپاييد که مرگ مشکوک شاه محمد پنجم اين نگراني را از ميان برد و بنا بر نظر «يان بلک»و «بني موريس»در کتاب جنگ هاي نهاني اسرائيل، سياست مراکش در زمان حسن دوم کاملا دگرگون شد(10) و مهاجرت يهوديان روان گرديد.(11)
در کنار کشورهاي فوق برخي اقوام از جمله اکراد و همچنين دروزي ها نيز زمينه بسيار مساعدي براي پيشبرد اهداف صهيونيستي در منطقه فراهم کردند.
2. همراهي با صهيونيست ها در سرکوب مقاومت
دومين کارکرد اعراب در مسير خيانکاري، هم داستان شدن با صهيونيست ها در سرکوب مقاومت و جنبش هاي رهايي بخش بوده است که به صورت گذرا به نمونه هاي بارز آن در برخي کشورها اشاره مي شود:

اردن-
 

به دنبال شکست خفت بار اعراب در جنگ 1967، چريک هاي فلسطيني ها از خاک اردن حملاتي عليه مواضع صهيونيست ها سازماندهي کردند که با موفقيت مواجه شد و به «نبردهاي کرامه»معروف شد. از آن پس ساير گروه هاي جهادي فلسطين از طريق مختلف از فرصت هاي موجود استفاده کردند
و برخي نيز راه هواپيما ربايي را از خاک اردن سازماندهي نمودند.
براي شاه حسيني که توافقات پنهاني با اسرائيل داشت، اين عمليات ها مايه دردسر و گرفتاري بود؛ از اين رو در همان سال 1968 رسما اعلام کرد که محدوديت هاي سفت و سختي براي خنثي کردن اقدامات چريک ها وضع کرده است.(12) از شواهد و قرائن بر مي آمد که ملک حسين در تدارک يک اقدام اساسي عليه فلسطيني هاي مبارز است.
در اسناد آمده است که ملک حسين طي يک نامه سري از سوي اسرائيل در قبال يک اقدام عليه فلسطيني ها مطمئن مي شود که سوء استفاده اي شد (13) و آن گاه در سپتامبر 1970 ظرف ده روز، پايگاه هاي مقاومت فلسطيني در اردن را از ميان برد. در اين ميان سوريه به دليل حمايت رژيم صهيونيستي از اين کشتار وارد عرصه نشد (14) و بدين ترتيب اولين قتل عام توسط يک کشور عربي عليه چريک هاي مبارز فلسطيني شکل گرفت که بنا بر آمار ارائه شده نزديک به چهار هزار نفر کشته شدند.
به دنبال اين کشتار، واکنش هاي تندي عليه اردن در سطح کشورهاي عربي و حتي ميان فلسطيني ها شکل گرفت، از جمله ياسر عرفات اعلام کرد که اين بالاترين خيانتي بود که اعراب
نسبت به آرمان مقدس فلسطيني ها مرتکب شدند.(15)
درخلال اين تهاجم وحشيانه از سوي حکومت اردن، بعضي چريک ها در نهايت فرسودگي و نااميدي ترجيح دادند براي اينکه به دست نيروهاي کينه توز پادشاه نيفتند تن به آب بزنند واز رودخانه اردن بگذرند. يکي از آنان به سربازان اسرائيلي که او را به اسارت گرفته بود گفت:«من کاملا آماده ام تا به ارتش اسرائيل بپيوندم و عليه اردن و سوريه وارد جنگ شوم زيرا آنان بدترين دشمنان فلسطيني ها هستند. »(16)
به دنبال اين واقعه گروهاي فلسطيني نقطه تمرکز خود را از اردن به لبنان منتقل کردند و بعد از اين حادثه گروهي به نام «سپتامبرسياه»تشکيل شد که وظيفه آن انتقام از مقامات اردني و صهيونيستي بود، از جمله ترور وصفي التل، نخست وزير دولت اردن به هنگام ورود به هتل شرايتون قاهره در 28 نوابر 1971.(17) او از هدايت کنندگان اصلي کشتار سپتامبر سياه بود، در حالي که سه سال قبل از آن به ملک حسين اصرار مي کرد که نظام اداره کشور را تغيير بدهد و آن را يکپارچه با فلسطيني هاي مبارز عليه اسرائيلي ها بسيج کند.(18) به غير از ترور وصفي التل، عمليات هاي ديگري از سوي گروه مذکور سازماندهي شد که مهم ترين آن ساماندهي واقعه «المپيک مونيخ»بود که خود کشتارهاي پي درپي فلسطيني ها و صهيونيست ها را به دنبال داشت.
دولت اردن بعدها با اتخاذ همين سياست در قبال دفتري مرکزي حماس در اردن، موجبات سرکوب مقاومت را فراهم نمود. به نحوي که با اوج گيري فعاليت هاي ضد صهيونيستي حماس، سران آن از جمله خالد مشعل، محمد نزال، ابراهيم غوشه و... را ازامان اخراج و به قطر منتقل نمود.

مصر
 

با پيروزي حماس در انتخابات دموکراتيک در سال 2006، پروسه تبديل جنبش به دولت باعث نگراني اعراب، صهيونيست ها و غرب شد. پروسه اي که در لبنان کليد خورده بود و در غزه ادامه داشت. بي ترديد دستور اصلي کنفرانس آناپوليس در پاييز 2007، فشار و يا حذف عناصر جبهه ضد صهيونيستي و مقاومت از جمله ايران، سوريه، حزب الله و حماس بود. براي اجراي اين دستور بي شک مصر وظيفه سنگين و مهمي را بر عهده داشت و با روسياهي تمام در خلال جنگ 22روزه اين مسئوليت را به انجام رساند. به اين اميد که زيرساخت هاي دولت مردمي حماس تضعيف شود و با حمله رژيم صهيونيستي از ميان بروند، ولي اين آرزو در عين
سختگيري هاي باورنکردني مصر عليه فلسطيني هاي مظلوم و ناتوان از مقابله با دشمن صهيونيستي، به يأس تبديل شد و پيروزي از آن مقاومت گرديد.

-لبنان
 

با تمرکز نيروهاي فلسطيني در لبنان بي سابقه ترين سرکوب از سوي يک کشور عربي با همکاري صهيونيست ها عليه فلسطيني ها شکل گرفت و آن کشتار صبرا و شتيلا در اوت 1982 در بيروت بود. در اين قتل عام آشکارکه منظر صهيونيست ها و توسط فالانژهاي وابسته به ماروني ها ظرف مدت 3 روز انجام شد، 5000 فلسطيني در اين اردوگاه قتل عام شدند. بعدها اگر چه فلسطيني ها به دنبال اين جنايت، مجبور به تخليه لبنان و عزيمت به تونس شدند، ولي دستگاه حاکمه رژيم صهيونيستي بر طبق گزارش کميسيون تحقيق کاهان، شارون را مقصر در اين کشتار دانست و چهره بين المللي رژيم صهيونيستي را بيش از پيش مخدوش نمود.
خروج فلسطيني ها اگر چه پس از کشتار در لبنان حاصل شد، ولي خون به ناحق ريخته آنان، نهالي را بارور کرد که بعدها به نام حزب الله اولين شکست قاطع به صهيونيست ها را در خلال 33 روز جنگ نابرابر وارد کرد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.ناصر السعيد، خاندان سعودي را بشناسيم، ترجمه ابوميثم(تهران:فراهاني، 1376)، ص 30.
2.همان، ص 68.
3.همان، ص 154.
4.محمد باقر سليماني، بازيگر روند صلح خاورميانه(تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1379)، ص 26 و 27.
5.فصلنامه 15 خرداد، ش 10(پاييز 1385):ص 206.
6.روزنامه اطلاعات، (87/11/1):ص 206.
7.امين مصطفي، همان، ص 103.
8.همان، ص 105.
9.همان، ص 201.
10.يان بلک و بني موريس، جنگ هاي نهاني اسرائيل، ترجمه جمشيد زنگنه(تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1372)،ص 229.
11.بي شک قطع روابط يکطرفه پادشاهي مغرب با جمهوري اسلامي ايران به بهانه حمايت از موضع کشور بحرين، هيچ دليلي جز خوش خدمتي سران اين پادشاهي به صهيونيست ها به ويژه هم زمان با برپايي کنفرانس بين المللي «فلسطين مظهر مقاومت، غزه قرباني جنايت»ندارد.
12.هرست، همان، ص 326.
13.امين مصطفي، همان، ص 158و159.
14.همان.
15.هرست، همان، ص 356.
16.همان.
17.ويکتور استروفسکي، راه نيرنگ، ترجمه محسن اشرفي(تهران:مؤسسه اطلاعات، 1373)، ص 244.
18.هرست، همان.
 

منبع: نشريه 15 خرداد، شماره18.




 

نسخه چاپی