بهانه اي براي بخشش بساز!

بهانه اي براي بخشش بساز!
بهانه اي براي بخشش بساز!


 

نويسنده : احمد حلت




 
اين مقاله يک راه چاره و پاسخي است براي همه آنها که مي گويند چرا خالق هستي در کمک به مخلوقات خود يکسان عمل نمي کند و به بعضي بيشتر از گروهي ديگر مي بخشد. براي يافتن عنوان اين مطلب خيلي فکر کردم و سرانجام چيزي خلاصه تر و در عين حال با معناتر ازاين نيافتم که :"براي بخشايشگر، بهانه اي اي براي بخشش بساز!
براي اين که اين مقاله را بيشتر توضيح دهم مثال آشنايي مي زنم.
آيا تا به حال در امتحاني شرکت کرده ايد که جواب بعضي از سوالات را ندانيد و مجبور باشيد يا جاي جواب را خالي بگذاريد و يا با بعضي جملات پراکنده و به ظاهر بي ربط انها را پر کنيد؟آيا دقت کرده ايد که اگر سوال واقعاً سخت باشد و يا معلم مربوطه از شما راضي باشد، فقط کافي است چيزي بنويسيد تا براي معلم بهانه اي شود براي نمره دادن!به هر حال همين که همت کرده ايد و سوال را بي جواب نگذاشته ايد و جوابي نوشته ايد، جوابي که شايد خيلي مواقع چندان هم درست نباشد، اما همين تلاش به ظاهر بي هدف و کورکورانه از بي تلاشي خيلي بهتر است و مي تواند بهانه اي شود براي بخشايش گر آزمون تا شما را از نمره اي هر چند اندک بي بهره نگذارد.
يکي از دوستان تعريف مي کرد که براي سفره عيد چند تا ماهي سياه و قرمز خريده بود. اين ماهي ها يکي يکي به دلايل مختلف از بين رفته بودند و از بين همه آنها فقط يک ماهي سياه کوچولو توانسته بود زنده بماند. دوستم مي گفت:"خيلي مواقع يادمان مي رفت تنگ آب ماهي سياه کوچولو را عوض کنيم. اما او در سخت ترين شرايط زنده مي ماند. حتي يک بار تنگ شيشه اي از بلندي افتاد و ماهي کوچولو مدتي روي زمين در حال جان کندن بود اما با وجود اين از بين نرفت و به محض اين که داخل ليواني آب انداخته شد دوباره شوق و تلاش خود براي زنده ماندن، به نمايش گذاشت. دوستم تعريف مي کرد که الان همين ماهي سياه کوچولو به سمبل اميد خانه آنها تبديل شده و حتي اسم او را هم"اميد"گذاشته اند. او مي گفت براي "اميد"يک آکواريوم کوچک خريده اند و براي يافتن ماهي هاي هم خانواده با او، انواع مغازه هاي فروش ماهي هاي تزئيني را زير پا گذاشته اند. او مي گفت ماهي سياه کوچولو با تلاش و جان سختي خود بهانه اي شد براي سرمايه گذاري بيشتر روي خودش. همين اصل در مورد همه افراد در تمام مجموعه ها هم صدق مي کند.
در بسياري از کارخانه ها و کارگاه هاي قديمي و سودآفرين، کم نيستند تعداد کارگران قديمي و کهنه کاري که سال هاست در همان کارخانه مشغول به کارند و حتي از اعضاي فاميل مديران کارخانه به آنها نزديک ترند. دليل اين محبوبيت فوق العاده اين کارگران پير و با تجربه، مداومت و همراهي مستمر آنها در فراز و نشيب ها و روزهاي سخت و طاقت فرسا همراه با مدير کارخانه بوده است. يعني بسياري اوقات که کارخانه در ورطه ورشکستگي قرار داشت و همه مدير را تنها گذاشتند. اين کارگرهاي قديمي باقي ماندند و مانع از زمين خوردن مجموعه شدند و همين همراهي آنها در روزگاران سخت باعث شده است تا الان که کارخانه به رونق و سودآوري رسيده اين اشخاص از جايگاه ويژه اي نزد مديران کارخانه برخوردار باشند.
مديري که مي خواهد آخر سال کارمندانش را با پرداخت پاداش تشويق کند، هميشه در لابه لاي فهرست فعاليت هاي کارمندان به دنبال فعاليت هاي شاخصي مي گردد که بهانه اي شود براي پرداخت پاداش. اگردو نفر هم زمان وجود داشته باشند، يکي تنبل و تن پرور که کار خودش را به زورانجام مي دهد و ديگري زرنگ و با پشتکار که علاوه برکار خود کارهاي اضافي هر چند نامرتبط با شغل خود را هم انجام مي داده است، بديهي که جناب مدير براي کارمند پرتلاش سود و پاداش بيشتري منظورخواهد کرد. براي اين کار بهانه هم خواهد داشت و اين بهانه را خود کارمند پرتلاش دراختيار او قرار داده است.
در همين رابطه لطيفه معروفي است مربوط به مردي که هر روز از صبح تا غروب کنار ديوار بانکي مي نشست و با ناله و زاري از صاحب بانک درخواست مي کرد تا او را در قرعه کشي برنده سازد. چند ماه از اين ماجرا گذشت. يک روز نگهبان بانک عصباني و ناراحت سراغ او آمد و به او گفت که رييس بانک پيغام داده اول برو يک حساب به اسم خودت باز کن بعد آرزو کن تا ما بهانه اي داشته باشيم که بتوانيم اسم تو را به عنوان برنده اعلام کنيم. اگر خوب فکرکنيم مي بينيم که به راستي خيلي از ما آدم ها شکل آرزو کردنمان شبيه همين آدمي است که حساب باز نکرده و تلاش نکرده و انتظار دارد که برنده شود.
حتماً با قانون جذب آشنا هستيد همان چيزي که به نام راز بزرگ موفقيت معروف شده است و در فيلم ها و کتاب هاي"راز"به آن پرداخته شده است خيلي از آدم هاي تنبل و تن پرور برداشتي فوق العاده ساده و در واقع تن پرورانه از قانون جذب دارند به اين صورت که براي رسيدن به هرآرزويي فقط کافي است که آن را در دل خود بگردانيم. بعد کافي است به در چشم بدوزيم تا اجابت آن آرزو را به شکل يک واقعيت فيزيکي در زندگي واقعي خود شاهد باشيم. به زبان ساده يعني حساب باز نکرده منتظر اعلان قبولي در قرعه کشي بانک شويم. اين در حالي است که قانون جذب اصلاً چنين نمي گويد و خيلي از کساني که به اين شکل عمل کرده اند، يعني با يک آرزوي خشک وخالي و ساده انگاري منتظر بوده اند تا مرغ آمين بلافاصله آرزوي آنها را اجابت کند بعد از مدتي سرخورده شده اند و به صورت دشمناني سرسخت براي قانون جذب درآمده اند. شبيه آن فردي که چون روي صندوق اعانات نوشته اي خوانده بود به اين مضمون که اگر در صندوق پولي بيندازيد از صدها بلا و مصيبت نامريي جان سالم به در خواهيد برد و او بعد از انداختن سکه اي با خونسردي در وسط خيابان شلوغ به قدم زدن پرداخت و سرانجام وقتي در اثر تصادف با خودرويي به گوشه اي پرتاب شد، برسر کساني که مي خواستند در صندوق سکه بيندازند فرياد مي زد که دست نگه دارند چون صندوق خراب است و درست کار نمي کند. کساني که قانون جذب را با نگاهي تن پرورانه معنا کرده بودند، از اساس همه چيز را غلط فهميده بودند. قانون جذب به زبان ساده اين اطمينان را مي دهد که اگر آرزويي را شفاف و روشن در دل بگردانيم و آن را به صورت اجابت شده مقابل ذهن خود مجسم کننيم و دنياي تازه اي را که با برآورده شدن آرزو نصيبمان مي شود با تمام وجود حس کنيم و به اين دنياي تازه و متفاوت سفرکنيم. در اين صورت کاينات بهانه اي پيدا مي کند تا اين دنياي در ابتدا به ظاهر ذهني و غير واقعي را براي ما واقعي سازد. در حقيقت مقدمات جابه جايي ما به دنياي جديد را فراهم سازد. اما اين دست يافتن به آرزو مفت و مجاني به دست نمي آيد و ما بايد با تلاش و جديت و سرسختي و پافشاري و ثبات و يقين خود بهانه کافي براي اجابت آرزوهايمان را فراهم سازيم.
ظريفي نقل مي کرد که بسياري از جوانان نسل جديد به دليل محبت بي قيد و شرط پدر و مادر و فراهم شدن تمام خواسته هايشان در ايام و کودکي و نوجواني وقتي وارد زندگي مي شوند احساس مي کنند که تافته جدا بافته اي از دنيا هستند و در واقع تحفه اي هستند که دنيا بايد همين طوري بي دليل و فقط به خاطر خودشان به آنها هر چه مي خواهند عطا کند.
اين جوانان پرتوقع که اکنون خيلي هايشان به سنين ميانسالي هم رسيده اند به صورتي بي دليل از دنيا و کاينات طلبکار هستند و توقع دارند که هيچ اتفاق بدي در زندگي آنها نيفتد و دست پنهاني شبيه دستان حمايتي پدر و مادر، از آنها در مقابل هراشتباهي که مرتکب مي شوند حمايت کند. به همين خاطر بسياري مواقع عليه قوانين ثابت و بديهي طبيعت کارهايي انجام مي دهند و انتظار دارند خالق کاينات به خاطر روي مبارک آنها حتي قوانين اساسي و بنيادي خلقت و هستي را متوقف کند يا تغيير دهد. مثلا از بلندي مي پرند و انتظار دارند دست و پايشان نشکند. و يا به خشونت متوسل مي شوند و انتظار دارند که جوابي نگيرند و مجازات نشوند. اما دنياي توهمي اين جوانان پرتوقع زياد دوام نمي آورد و بعد از مدتي که دنياي واقعي، باب ميل آنها عمل نمي کند و با واکنش هاي سخت و بعضي اوقات آزار دهنده هستي مواجه مي شوند تازه مي فهمند که حقيقت چيست و در اين زمان بلافاصله سرخورده مي شوند. و در لاک خود فرومي روند.
جوان پرتوقع قديمي به يک فرد سرخورده و بزدلي تبديل مي شود که از هيچ چيزي در زندگي مطمئن نيست و دقيقا نمي داند آيا حسابي که الان بازکرده حتما در قرعه کشي برنده مي شود و يا کاري که در حال انجامش هست به ثمر مي نشيند و جواب مي دهد و يا مسيري که در حال پيمودنش هست به مقصد مي رسد يا نه!
اين مقاله مي گويد نگران برنده شدن و جواب حتمي گرفتن و رسيدن تضميني به مقصد نباش. به جاي آن کاري انجام بده و تفاوتي ايجاد کن. بهانه اي بساز تا کاينات بتواند با ديدن اين تفاوت و بهانه براي تونقشي در نظر بگيرد و تقديري فراهم سازد. دست روي دست گذاشتن شايد راحت و بي دردسر به نظر برسد اما راه به جايي نمي برد و فايده اي ندارد. تلاشي کن و عملي انجام بده. همه استادان قانون جذب بدون هيچ استثنايي روي يک جمله متفق القول اند و آن اين است :"بدون عمل کردن و کوشيدن هيچ آرزويي جرأت و در واقع رخصت و مجوز اجابت شدن را پيدا نمي کند
جمع و برآيند عمل ها و تلاش هاي ما، چه بهتر که مدبرانه و حساب شده باشند، باعث مي شوند که بهانه هاي همراهي و مساعدت کاينات با ما فراهم شود. بنابراين ازاين به بعد هيچ سوالي را بي پاسخ نگذاريد و در هيچ آزموني هيچ برگه اي را سفيد و نانوشته تحويل ندهيد. مهم نيست چقدر قابليت داريد. حتي اگر قابليت ها و توانايي هاي شما اندک و ناچيزند باز هم از آنها نگذريد و دست روي دست نگذاريد و متوقف نشويد. همان توانمندي هاي اندک و به ظاهر بي فايده را به کار بگيريد. خيلي مواقع مهم اين نيست که به جواب برسيد، بلکه مهم تر از آن اين است که ثابت کنيد لياقت دريافت توجه و پاداش و پيشرفت را داريد. مهم تر از جواب گرفتن اثبات شايستگي خودتان براي به حساب آمدن است و اين فراهم نمي شود مگراين که بهانه اي را براي قدرداني شدن و بخشش بسازيد. اين مقاله همين را مي گويد:"بهانه اي براي بخشش بساز.
منبع:نشريه موفقيت، شماره 190



 

نسخه چاپی