شمه ای از ویژگیهای شهید پاک نژاد

شمه ای از ویژگیهای شهید پاک نژاد
شمه ای از ویژگیهای شهید پاک نژاد


 






 

گفتگو با محمد علی سازمند و بي بي شمسي حكمتي مقدم از آشنايان خانوادگي شهيد
درآمد
 

محمد علي سازمند و همسرش بي بي شمسي حكمتي مقدم، جزو كساني بوده اند كه كنار پزشك شهيد يزد، كار و زندگي كرده اند. و هنوز هم بعد از گذشت نزديك سي سال، نمي توانند اندوه چشمانشان را پنهان كنند. زندگي اجتماعي پاك نژاد، روحيات او، نگرش اش به دين و مسائل مذهبي و اجتماعي، مطالبي است كه در گفتگو با سازمند و همسرش و با جزئيات دقيق بررسي مي شود.

اولين جرقه هاي آشنايي شما و شهيد پاك نژاد چگونه زده شد؟
 

آقاي سازمند: آشنايي من با دكتر از محله مان آغاز شد. بعد از اينكه دكتر، مدرك پزشكي شان را گرفتند و مجدداً به يزد برگشتند، دراداره تأمين اجتماعي مشغول به كار شدند و هم زمان در خيابان امام نيز مطب داشتند. من هم در همان اداره كار مي كردم و از آن به بعد، بيشتر همديگر را مي ديديم.
مراجعه كنندگان زيادي به مطب دكتر مي آمدند. مردم بسيار، ايشان را دوست داشتند و براي بيماري يا مشکلاتشان به دکتر مراجعه مي کردند .به همه اينها،حضور مستمردكتردرفعاليتها و مجالس مذهبي را هم بايد اضافه كرد كه باعث حضور پر رنگ تر ايشان در بين مردم مي شد.
خانم سازمند: آشنايي جدي من با ايشان، زماني اتفاق افتاد كه من وارد هنرستان دخترانه محمد طاهري در خيابان مهدي، كه الان جنب كلانتري 12 قائم است، شدم. در آن زمان انجمن هاي زيادي در هنرستان وجود داشت كه ما بايد در يكي از آنها شركت مي كرديم مثل هلال احمر، شير خورشيد، انجمن پيشاهنگي و انجمن ورزشي.
روزي كه ليست انجمنها را اعلام كردند، تعدادي از ما به مديرمدرسه مراجعه كرديم و گفتيم جاي انجمن ديني در بين همه اين انجمن ها خالي است.حالا اگر شما صلاح بدانيد و اجازه بدهيد ازآقاي پاك نژاد خواهش كنيم تا بيايند و با حضور ايشان يك جلسه تشكيل دهيم.مديرهنرستان قبول كرد، ولي فكر مي كرد كه چون دكتر مطب دارد و در آنجا مشغول است، پيشنهاد شكل گيري انجمن ديني را قبول نمي كند. بعد از مطرح كردن موضوع، ايشان با روي باز، اين پيشنهاد را پذيرفت و از آن به بعد، انجمن ديني ما هفته اي يكبار با حضور آقاي دكتر- رأس ساعت 5 بعداز ظهر- تشكيل مي شد. دكتر در روزهاي تشكيل جلسه، مطب را تعطيل مي كرد و جلسه، در سالن اجتماعات مدرسه با سر فصل مورد نظر دكتر شروع مي شد. ايشان راجع به يك آيه و حديث،بحث مي كردند و از قبل به شاگردان توصيه مي كردند تا سؤالات شرعي، اجتماعي، اخلاقي و مشكلات شخصي خود را بنويسند و بگذارند روي ميز،تا ايشان به آنها رسيدگي كنند. يادم مي آيد تعداد اين سؤالات به قدري زياد مي شد كه جلسه تا 8 شب ادامه پيدا مي كرد، بدون اينكه كسي احساس خستگي كند. كم كم، كار انجمن به قدري رونق پيدا كرد كه مدير هم سركلاس مي آمد.بعد از آن، به تدريج، دبيران و همه دانش آموزان سر اين كلاس حاضر مي شدند،حتي براي بچه هاي غير مسلمان هم آرام آرام دراين كلاس شركت مي كردند. كار به جايي رسيد كه خانواده دانش آموزان هم خواهان شركت در جلسه شده بودند! خلاصه كلاسها تشكيل مي شد و حتي اگرچهارساعت هم طول مي كشيد، كسي گذشت زمان را احساس نمي كرد.

مسئولان مدرسه نسبت به اين انجمن حساسيتي نشان نمي دادند؟
 

از آنجا كه اين انجمن به درخواست خود دانش آموزان تشكيل شده بود و آيت الله صدوقي نيزبا اين انجمن همكاري داشت. مشكلي به وجود نيامد.

رابطه تان بعد ازاتمام آن كلاسها با دكتر قطع شد؟
 

بعدها كه اين دوران به پايان رسيد، ما توانستيم معلم شويم و بعد از پيروزي انقلاب، با جمع معلمها براي ديدار حضرت امام خميني(ره) اقدام كرديم وقتي كه شهيد پاك نژاد نماينده شده بودند و شنيدند كه جمعي از معلمان براي ديدارامام آمده اند، چنان با شوق وذوق،درهمان اول صبح خود را به محل اسكان معلمها رساندند كه ما متعجب و بقدري خوشحال شده بوديم كه انگار پدرخودمان را ديده باشيم.ايشان آمدند و بسيار محترمانه از ما استقبال كردند.

آقاي دكتر هم همراه معلمان براي ديدار حضرت امام(ره) آمدند؟
 

نه شهيد، پاك نژاد از صبح تا حدود ساعت 3 در محل اسكان ما بودند وبعد، به علت مشغله زياد خداحافظي كردند و رفتند.

خانواده ايشان را تا چه اندازه مي شناسيد؟
 

از آنجا كه ما در يك محله با دكتر پاك نژاد زندگي مي كرديم،با خانواده ايشان آشنايي دارم؛ خانواده دكتربسيار محترم و متدين بودند؛ از آن دسته خانواده هاي مذهبي قديمي و دوست داشتني كه مجالس امام حسين(ع) را به خلوص نيت برگزار مي كردند.درماههاي محرم و صفر، اين خانه محل عزاداري مي شد و من تا سالهاي آخر عمر مادر دكتر، شاهد بودم كه ايشان به رغم كهولت سن و ناتواني جسمي، مشغول تهيه مقدمات مجالس عزاداري مي شدند يا از ساعت سه بعدازظهر كه هنوز هيچ كس در مجلس نبود،عصازنان وارد مي شدند و كار مي كردند. خواهر ايشان هم همين طور بودند و به همين دليل است كه مردم يزد، اين خانواده را قلباً دوست دارند و مزار برادران شهيد پاك نژاد را جزو زيارتگاههاي مهم شهر يزد به حساب مي آورند.
دكتر پاك نژاد، از يك پدر سيد و محترم و يك مادر بسيارمتدين و محبوب بين اهالي يزد به دنيا آمد و از همان كودكي تمام اخلاق و رفتار ايشان اسلامي بود. ما كه كودك بوديم و درمحله با هم بازي مي كرديم،هميشه ايشان را بسيار تميز،مرتب، آراسته و با نزاكت مي ديديم؛طوري كه خصوصيات ايشان زبان زد همه بود؛ هميشه آرام وسر به زيربودند،به همه سلام مي كردند و در نماز جماعت شركت مي كردند. بعدها هم كه درس خواندند و مسئوليتي بر عهده گرفتند همين اخلاق و منش را حفظ كردند و امكان نداشت سؤال يا خواسته كسي را بي جواب بگذارند، محال بود نيازمندي به ايشان روي آورد و بي نتيجه برگردد.

آقاي سازمند، همكاري شما با دكتر پاك نژاد در تأمين اجتماعي دقيقاً از چه زماني شروع شد؟
 

آشنايي من و دكتر حدوداً از سال 1353 در درمانگاه شماره يك تأمين اجتماعي واقع در خيابان فرخي شروع شد.من پيش از آن، در مركز پزشكي هراتي مشغول به كار بودم، اما با افتتاح تأمين اجتماعي به قسمت راديولوژي اين درمانگاه را به عهده داشتند و تا زماني كه كانديداي مجلس شوراي اسلامي شدند،همكاري ما ادامه داشت؛ يعني حدود 5 سال.

اتفاق خاصي درآن دوران افتاد كه پر رنگ تر ازديگراتفاقات بوده باشد و شما آن را به ياد داشته باشيد؟
 

بله، در زمان رژيم سابق،بعضي ازافراد را به دلايلي بازداشت مي كردند.دكتربه خاطر نفوذي كه داشتند متوجه مي شدند كه چه كساني بازداشت شده اند،سريعاً به وسيله تلفن با قوه قضائيه تماس مي گرفتند و آنها را آزاد مي كردند.اگرهم موردي پيش مي آمد كه تلفني برطرف نمي شد من به اتفاق شهيد پاك نژاد به آنجا مي رفتيم و دكتر از نزديك با قضات صحبت و براي‌آزادي زندانيان تلاش مي كردند.

چون شما با دكتر همكار بوديد،از نظر حرفه اي همديگر را بهتر مي شناسيد و مي توانيد ايشان را به لحاظ كاري توصيف كنيد. شهيد پاك نژاد به لحاظ حرفه اي چقدر متعهد بودند؟
 

يكي از مهمترين كارهاي دكتر اين بود كه به پزشكان و كارمندان،شيوه برخورد با بيمار را ياد مي دادند. مثلاً بيماران زيادي بودند كه معمولاً در بدترين وضعيت مراجعه مي كردند. چون من مسئول راديولوژي بودم، بيماران صددرصد آسيب ديده به اين بخش مرجعه مي کردند و از نظر روحي حال خوبي نداشتند و بعضي ها پرخاشگر هم بودند. دكتر مرا نصيحت مي كرد و مي گفت بايد با اين بيماران رفتار خوبي داشته باشي و رفتارشان را تحمل كني،زيرا از حالت طبيعي خارج هستند. حمله اي كه مدام تكرار مي كردند اين بود كه چاهي بكنيد و اين حرفها را درون آن چاه بريزيد!

خودشان در موارد اضطراري به كمك همكارانشان مي رفتند؟
 

بله،يكباربه خود من و كمك كردند و جان يك بيمار را نجات دادند. ماجرا از اين قرار بود كه ما، در همان بخش راديولوژي بايد گرافي انجام مي داديم،يعني تزريقاتي که بايد زيرنظر پزشک صورت بگيرد.يكبار كه بنده، بدون نظارت يك پزشك، اين تزريق را انجام دادم، متأسفانه بيمار از حالت طبيعي خارج شد و به حالت شوك افتاد.
دكتر سريعاً به كمك آمدند و تزريقاتي انجام دادند. بيمار با كمك دكتر به حال طبيعي برگشت، اما دكتر شديداً به من توصيه كردند كه هيچ وقت، بدون نظارت ايشان اين آمپولها را به بيماران تزريق نكنم.

دكتر، در مشاجرت و بگومگوهاي محيط كار يا خانواده هاي همكاران پا درمياني مي كرد؟
 

براي ايشان، كارمندان يا غير كارمند، فرقي نمي كرد. هر كسي كه دچار مشكل مي شد- اعم ازخانوادگي،كاري يا مالي- به ايشان مراجعه مي كرد، چون دكتر بعد از ساعات كاري در دفتر خود هميشه در حال حل و فصل مشكلات مردم بودند.
مردم هم اگر مي خواستند ازدواج يا اقدام به كار خيري كنند،معمولاً دكتر را مطلع مي كردند، دكتر هم از سعي و تلاش براي اينكه آن كار به نحو احسن انجام شود، دريغ نمي كردند. اگر متوجه مي شدند كه يكي از همكاران عروسي مي خواهد بكند، در مجالس آنها شركت مي كردند. دكتر در عروسي ما هم شركت كردند. سال 1356 ما دو نفر در درمانگاه مشغول بوديم كه با عروسيمان مصادف شد.
دكتر پاك نژاد به اتفاق دكتر شاهي در مراسم ازدواج ما شركت كردند و دست گل بسيار زيبايي هم برايمان آوردند. من بعد از چند روز مرخصي كه به نزد ايشان رفتم، برايم دعا و نصيحتم كردند كه در زندگي زناشويي، گذشت و فداكاري را از ياد نبرم.

خانم سازمند، به ياد دارين كه دكتر پاك نژاد، انجمن ديني هنرستان شما را چگونه اداره مي كردند؟
 

يادم است كه سؤالات بسيار زيادي از ايشان پرسيده مي شد و چون دكتر خيلي دقيق بودند، پاسخ بيشتر سؤالات را به هفته بعدي موكول مي كردند تا با مطالعه درست و دقيق جواب آنها را بدهند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 

نسخه چاپی