یادی از یک دوست

یادی از  یک دوست
یادی از یک دوست


 






 

گفتگو با محمد علي صابرها، هم محله اي شهيد دكتر پاك نژاد
 

محمد علي صابرها يكي از شهروندان يزد است كه ارتباط خوبي با شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد برقرار كرده بود. يكي از هزاران بيماري كه پولي براي پرداخت هزينه مداوا به دكتر نداشته و شهيد پاك نژاد بي آنكه انتظار جبران آن را داشته باشد، او و خانواده اش را معاينه مي كرده است: «زمانهايي پيش مي آمد كه حال مريض ما آنقدر بد مي شد كه نمي توانستيم او را از جا حركت دهيم و به مطب ببريم و پزشك حتماً بايد بر بالاي سر مريض حاضر مي شد. وقتي به پزشكهاي ديگري غير از دكتر پاك نژاد مراجعه مي كرديم، مي گفتند كه براي معاينه بيماران توي خانه وقت نداريم. ما هم به سراغ آقاي دكتر پاك نژاد مي رفتيم، ايشان مي گفتند مطبم كه خلوت شد، مي آيم.»
حتي اگر دكتر پاك نژاد به خانه بيمارها هم نمي رفت طبيعي مي بود، اما به شهادت صابرها هيچ وقت اين اتفاق نيفتاد. آنها سركوچه مي ايستادند تا دكتر،تك تك مراجعان مطب را معاينه و درمان كند:«دكتر مي آمد، معاينه مي كرد و نسخه مي نوشت. بعد تعارف مي كرديم كه آب ميوه بخورند، اما چيزي نمي خوردند و مي رفتند.»
با يادآوري آن روزها آهي مي كشد و ادامه مي دهد:«ويزيت دكترهاي ديگر اگر پنجاه تومان يا صدتومان بود، ما پنج تومان داخل پاكت مي گذاشتيم و به آقاي دكتر تعارف مي كرديم.ايشان با آنكه نمي دانستند كه در داخل پاكت چه مقدار پول گذاشته ايم، ولي همان مقدار را هم برنمي داشتند. اگر هم مثلاً يكبار را ده مرتبه،پول را برمي داشتند، بيشتر از پنج تومان نبود،گاهي هم پول ويزيت را به زور به ايشان مي داديم.»
مي پرسم به جز اينكه شما براي بيماري يا حل مشكل خودتان به مطب ايشان مراجعه كنيد، آيا از دكتر پاك نژاد مي خواستيد كه براي معاينه ديگر بيماران هم به منزلشان برود؟ سرش را به نشانه مثبت تكان مي دهد و مي گويد: «بارها اتفاق افتاد كه از ايشان خواستيم تا براي معاينه بيمارها به منازل دوستان و آشنايان بيايند.
هيچ وقت نشد كه دكتر بگويند من نمي رسم بيايم،هميشه مي آمدند فقط يكي، دو بار در مطبشان نبود. هروقت مراجعه مي كرديم، دكتر مي گفت ساعت هشت، هشت و نيم، زماني كه سرم خلوت شد، مي آيم.»

به نظر شما چرا دكتر پاك نژاد نسبت به پول ويزيتشان حساس نبودند؟
 

البته ايشان از كساني پول نمي گرفتند كه وضعيت مالي و اقتصادي خوبي نداشتند. حتي زير نسخه اين افراد هم، جمله اي خطاب به داروخانه رازي مي نوشتند كه داروخانه پول داروها را به حساب دكتر بگذارد. مطمئناً بخشي از اينكار دكتر بخاطر رضاي خداوند بوده است، اما ايشان يكبار در جلسه اي گفتند كه هفتاد درصد بيماري افراد، با حق ويزيت نگرفتن و حساب كردن هزينه نسخه بيمار، از بين مي رود، بقيه بيماري هم به لطف خدا برطرف مي شود و بيمار انشاءالله بهبود پيدا مي كند.

شما از علما و طلاب شهر يزد هستيد و شهيد صدوقي هم به عنوان پرچم دارانقلاب اسلامي در استان يزد فعاليت مي كردند. مي دانيم كه دكتر سيد رضا پاك نژاد هم از همراهان و همگامان شهيد صدوقي بوده و مطمئناً در پيشبرد اهداف انقلاب فعاليت كرده اند. جناب عالي نقش دكتر پاك نژاد را در فرايند پيروزي انقلاب اسلامي چگونه مي بينيد؟
 

هر كسي كه بخواهد يك كار انقلابي و مثبت انجام دهد،به كمك نياز دارد. خوشبختانه در آن دوره، امثال پاك نژادها حضوري فعال داشتند تا اين انقلاب به وجود آيد و رونق بگيرد.شهيد پاك نژاد هم يكي از بازوهاي مهم وتأثيرگذاري بودند كه قدم به قدم در كنارشهيد صدوقي فعاليت مي كردند. ايشان در تمام مراحل پيشرفت انقلاب،خدمت مي كردند. طبيعي است كه مردم خوب يزد هيچ گاه خاطره مجاهدتها و جانفشانيهاي آن عزيز را فراموش نخواهند كرد.
يكبار هم در دوران دفاع مقدس شهيد صياد شيرازي به يزد تشريف آوردند و براي جبهه از شهيد صدوقي پولي درخواست كردند. شهيد صدوقي با مبلغ درخواستي ايشان موافقت كردند و به من دستور دادند كه اين مبلغ را از حساب جبهه به وسيله چک پرداخت كنم،اما موجودي حساب جبهه چهل هزار تومان از مبلغ مورد نظر شهيد صدوقي كمتر بود. تلفني جريان مبلغ مورد نظر شهيد صدوقي تعريف كردم، ايشان فرمودند پول را پرداخت كنيد ،اما اگر تا ظهر اين مقدار پول به صندوق نرسيد .من پرداخت مي كنم. اين مبلغ به شهيد صياد شيرازي پرداخت شد و آن بزرگوار با خوشحالي از يزد رفتند. ساعت، حدود 11بود كه آقايي كه من تا آن زمان هرگز او را نديده بودم، وارد صندوق شدند و رسيدي را از طرف بانك ملي آوردند كه نشان مي داد 40 هزار تومان به حساب صندوق ولي عصر واريز كرده اند. ايشان گفتند اين پول را به حساب جبهه منظور كنيد. گفتم اجازه بدهيد به شما رسيد بدهم، اما ايشان فرمودند اسم نياز نيست و رسيد هم نمي خواهم. شما اين پول را به حساب جبهه منظور كنيد. من رسيد را گرفتم و به حساب جبهه واريز كردم كه چهل هزار تومان كسر داشت ،به خودم گفتم چرا اين آقا بيشتر يا كمتر از كسري ما پول واريز نكرد؟ بعد به اين فكر افتادم كه راستي اين آقا چه كسي بود؟ از محل صندوق بيرون آمدم و به پياده‌روهاي اطراف نگاه كردم و آن آقا را نديدم. زنگ زدم به بانك ملي كه اسم آن آقا را بپرسم، آنها گفتند موفق شده اند اسمش را بفهمند. من آن شب به منزل آقاي صدوقي رفتم و اين ماجرا را تعريف كردم. ايشان اشك از چشمانشان جاري شد و گفتند كه اگر امام زمان به ما كمك نمي كرد،پيروز نمي شديم. مسلم بدان كه امام زمان اواحنافداه به ما كمك خواهد كرد.

یادی از یک دوست

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 

نسخه چاپی