مشاور امين آيت الله صدوقي

مشاور امين آيت الله صدوقي
مشاور امين آيت الله صدوقي


 






 

گفتگو با رضا سلطان زاده مدير اسبق آموزش و پرورش يزد درباره شهید دکتر پاک نژاد
درآمد
 

رضا سلطان زاده در آغاز انقلاب اسلامي مدير آموزش و پرورش استان يزد بود. او سپس به سيستان و بلوچستان رفت و نماينده تام الاختيار شهيد رجايي در آنجا شد. سلطان زاده، مدتي در مراكز تربيت معلم تدريس مي کرد و هم اكنون نيز مديريت مجتمع امام حسن مجتبي(ع) را بر عهده دارد. گپ و گفت با او نه تنها به شناخت جامع تري ازشهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد ختم مي شود كه مسائل عمده اي را هم درباره انقلاب و رخدادهاي پيرامون آن روشن مي كند.

آشنايي جناب عالي با شهيد پاك نژاد از چه زماني آغاز شد؟
 

وقتي در سال 1344-1343 در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران رشته زبان و ادبيات عرب مي خواندم، برخي از دوستانم با دكتر پاك نژاد در خصوص مسائل علمي و مذهبي آشنايي داشتند و من هم در اين جلسات شركت مي كردم ضمن اينكه در يزد هم دكتر و خانواده شان را مي شناختم، اما ارتباط عميق ما از سال 1343 شروع شد. هر سال تابستان كه مي شد ما با هم به يزد مي آمديم و همراه و همگام يكديگر بوديم.

به نظر شما چه عواملي باعث محبوبيت شهيد پاك نژاد شد؟
 

شخصيت دكتر پاك نژاد، به نظر من، پيش از هر چيز ديگري بايد از نظر فردي و الگوهاي كاري مورد بررسي قرار بگيرد.در واقع زندگي دكتر بايد از دو بعد بررسي شود، يكي مقام شهادتش كه بعداز انقلاب به آن دست پيدا كرد و ديگري شخصيت فردي ايشان، قبل از انقلاب نحوه و رفتار زندگي، رفتار، كاركردش، ارتباطش با دوستان، هم محلي ها و عموم مردم، مسائلي است كه هر كدام آنها بايد بررسي و صحبت شود تا بتواند براي آيندگان درس و الگو باشد.
من از جهات شخصي با شهيد رابطه داشتم و كار كرده ام و اولين نكته مهمي كه به نظرم مي رسد، اين است كه ايشان به عنوان يك مشاور امين هميشه در برابر شهيد صدوقي زندگي كردند. در طول مدتي كه با هم كار وزندگي كردند، بسياري از مسائل و مشكلات قبل از انقلاب را مثل كارهاي علمي وآموزشي يزد با يكديگر حل وفصل كردند. مثلاً مدرسه رسوليان يزد كه به گروه علوي تهران وابسته بود با كمك شهيد صدوقي راه اندازي شد و شهيد پاك نژاد، جلسات متعددي با معلمان و دانش آموزان آن مدرسه بطور منظم و مرتب برپا كردند. بعلاوه به مدرسه هاي ملي آن زمان كه مدرسه اسلامي بود، نيز رفت وآمد داشتند و در جلسات مختلف شان شركت مي كردند. من هم به دليل اينكه در سال 1354-1353 مدير مدرسه مروج-وابسته به تعليمات اسلامي- بودم، ارتباط خاصي با ايشان داشتم و در مسائل كلي آموزشي و تربيتي از نظرات، تجربيات و علم دكتر استفاده مي کردم.

خارج از محيط هاي آموزشي، جلسات ديگري هم برپا مي كردند؟
 

كلاسهاي مذهبي، پرسش و پاسخ و اينگونه جلسات برقرار بود، مواقعي مي‌آمدند و من با ايشان صحبت مي كردم و بيرون هم كه جلساتي داشتيم، چون هم كار من و هم كار ايشان مشخص بود، مواقع زيادي مي شد كه من از دكتر بهره مي بردم.
جلسات ايشان به صورت مداوم در منزل يكي از همراهان و همگامان و يارانشان- مثل مرحوم دكتر علي اكبر رمضان خاني- تشكيل مي شد كه ساليان سال با شهيد همگام و همراه بود. جلسه قرآن چندين سال بطور مدام در منزل مرحوم رمضان خاني و افراد ديگر برگزار مي شد و من هم به عنوان يك عضو هميشگي در آن شركت مي کردم، ولي ايشان جلسات متعدد ديگري هم داشتند، مخصوصاً در مدرسه رسوليان كه با دانش‌آموزان آنجا بحث و گفت وگو داشتند.البته مجموعه هاي مختلفي براي سخنراني درباره مسائل مذهبي و كتابهاي اولين دانشگاه، آخرين پيامبر از شهيد پاك نژاد دعوت مي کردند.

براي روشن ترشدن فعاليتهاي انقلابي ايشان بفرماييد كه شهيد صدوقي به عنوان ركن اساسي انقلاب اسلامي در يزد چگونه دكتر پاك نژاد را راهنمايي مي كردند؟
 

كتابهايي كه اخيراً درباره شهيد پاك نژاد و صدوقي به چاپ رسيده به اسامي 29-28 نفر از ياران امام اشاره مي کندكه تمام كارهاي مربوط به نهضت، انقلاب و به تعبيري كارهاي ملي وميهني كه در سال 1356 انجام مي شده، برعهده آنها بوده و شهيد صدوقي در رأس آنها قرار داشته است. شهيد پاك نژاد كسي بود كه آيت الله صدوقي بيش از همه به او اعتماد و اطمينان داشت وحتي مي توانم به جرأت بگويم، در مواردي به صورت رابط پيغام هاي انقلابي عمل مي كردند. جمعيتي كه با شهيد صدوقي ارتباط تنگاتنگ داشتند، براي همه مردم يزد مشخص بودند.

در اين جريانات، به مردم يزد چه كمكهايي مي شد؟
 

دكتر، به افرادي كه در جريان انقلاب بازداشت مي شدند، كمك مي كردند، فكر مي كنم سال 1354 بود كه يكي از افرادي كه در يزد به دبيرستان مي رفت، به خاطر كارهاي به قول عمال رژيم: «ضد ملي و ميهني اش» چندين بار از طرف ساواك احضار شد و از او بازجويي كرده بودند. رئيس آن مجموعه به او گفته بود كه اگر يكبار تو را احضار كنند و بگيرند، كسي نمي تواند كاري انجام دهد. اما بعد از اينكه دستگير شد، شهيد پاك نژاد زمينه هايي را فراهم و با مسئولان صحبت كرد تا زمينه هاي آزادي او را فراهم كند.

از جلسات و نشست هايي تعريف كنيد كه در آستانه انقلاب تشكيل مي شد.
 

مرحوم پاك نژاد، بطور كلي، در تمام جلساتي كه تشكيل مي شد، حضور داشت و از حضور افراد يا انقلابيون در يزد مطلع بودند. يادم است سال 1354كه من در شهرستان تفت كارمي كردم، مأموري از طرف وزارت آموزش و پرورش براي بازرسي آمده بود. بعد از صحبت درباره كارهاي اداري گفت كه مي خواهد آقاي دكتر صلواتي را كه آن موقع به يزد تبعيد شده بود، ببيند. من احساس كردم كه آن آقا مي خواهد عليه من مدركي پيدا كند به همين دليل هم اظهار بي اطلاعي كردم وگفتم اگر بحث و صحبتي هست، بايد جاي ديگري مطرح شود و با افراد ديگري صحبت كنيد، اما او گفت كه از طرف دكتر پاك نژاد به آنجا آمده است. من، باز هم اطمينان پيدا نكردم و مكان آقاي صلواتي را به او نشان ندادم، چون من مسئول اداره بودم و مسائلي هم از جهات انقلاب مطرح بود من آن بحث را تمام شده تلقي كردم. بعدازظهر آن روز كه با آقاي دكتر پاك نژاد تماس گرفتم، گفتم كه چنين فردي آمده و چنين حرفي زده است. دكتر گفتند كه خودشان آن آقا را فرستاده اند تا درباره آموزش و پرورش، روحانيت و اختلافات دروني بين آنها بحث كند. روز بعد با ايشان تماس گرفتم و او را بردم تا جلسه شان را با آقاي صلواتي تشكيل دهد. درواقع دكتر پاك نژاد در زمينه هايي كه به روحانيت و انقلاب مربوط مي شد، به عنوان فردي مورد اطمينان وقابل احترام مطرح بوده است. دكتر تا جايي كه توان داشت، وقتش را براي انقلابيون و خانواده هايشان صرف مي کرد.

آيا اختلافات آموزش و پرورش آن زمان اين قدر برجسته بود كه بشود به عنوان يك پديده اجتماعي آن زمان از آن نام برد يا اختلافات جزئي بود،‌مثلاً اختلافات برسر تغيير روش، منش ومسير معلمان و مسئولان آموزش و پرورش؟
 

مدارك باقي مانده از آن زمان نشان مي دهد كه اختلافات به مسائل انتقادي و مذهبي مربوط بوده است، چون سعي مي كرديم كارهايي كه در آموزش و پرورش انجام مي دهيم، آن قدر تند نباشد كه عده اي را تحريك كند ولي‌آنها متوجه شده بودند كه اطلاعيه ها و اعلاميه هايي در مدارس پخش و حتي توسط رئيس و معاون اداره تكثير مي شود، بعد به استاندار وقت نامه نوشته بودند. استاندار و اداره آموزش و پرورش نيز نامه نوشته، و دستور داده بودند كه مرا از يزد منتقل كنند.
در همان روزها بود كه با آقاي مجلسي، مديركل اداره آموزش وپرورش- كه اتفاقاً خيلي هم با من صميمي بود- صحبت مي كردم، يك لحظه احساس كردم كه اشك دارد از زير عينكش سرازير مي شود. پرسيدم چرا ناراحتي؟ گفت من مدتي با تو كار كردم ولي الان احساس مي كنم كه بايد استعفا بدهي. ايشان درباره نامه ها و مكاتبات صحبت نكرد اما من حرفش را قبول كردم.

جريان شناسي انقلاب اسلامي از اين منظر كه شهيد پاك نژاد در فعاليت هاي آموزش و پرورش حضور و دخالت داشته، مهم است. تحصن 25 روزه معلمان را به ياد داريد؟
 

قبل از انقلاب در يزد تشكلي به نام جامعه معلمان يزد ايجاد شد، به اين دليل كه احساس مي شد گروهي دارند در يزد فعاليت مي كنند كه آدمهاي لايقي نيستند. دراين گيرو دار عده اي از فرهنگيان با هم صحبت كردند و حظيره را به عنوان پايگاه شان انتخاب كردند و با شهيد صدوقي ارتباط داشتند. همان زمان به اين نتيجه رسيديم، گروهي كه با روحانيت همگام هستند، بايد اين جريان را تشكيل دهند تا تحصن ها، اعتصابات، اعتراضات فرهنگي و دانش آموزي را كنترل كند. مسئوليت اين تشكل برعهده شش نفر، از جمله بنده، بود. بعد از تشكيل جلسات متعدد، فعاليت اصلي اين مجمع آغاز شد- به خصوص از مهر 1357 كه مدرسه ها كارشان را شروع كرده بودند- براي بحث اعتصابات و تحصن هم برنامه ريزهاي مرتب ومنظم انجام شد و تمام كارها با همگامي و همراهي روحانيت و در رأس آن شهيد صدوقي و شهيد پاك نژاد انجام مي شد.
در آن زمان درباره خيلي از مسائل و مشكلات با ايشان صحبت كرديم و 25روز در محل فعلي سازمان آموزش و پرورش فرهنگيان متحصن شديم. خواسته هايمان را طي اعلاميه هاي مختلف بيان كرديم و آن را در اختيار عموم مردم هم قرار داديم كه اولين عنوان‌آن، تشكيل حكومت اسلامي بود. اين اطلاعيه ها را در خدمت شهيد صدوقي براي عموم مردمي كه در حظيره جمع مي شدند، مي خواندم. يك روحاني هم به نام آقاي وحيد در دفتر آقاي صدوقي بود كه از طرف آقاي صدوقي پول مي آورد و پولهايي براي پيشبرد كارها به من مي داد. مادفتري در آنجا درست كرده بوديم و هر معلمي يك مبلغ جزئي مي داد- به عنوان هزينه- و شهيد صدوقي هم چندبار 10-20 هزارتومان آن موقع برايم پول فرستادند تا اگر لازم است، هزينه شود. بطور كلي مجموعه فرهنگيان همراه و همگام با روحانيت بودند. من هنوز هم نامه هاي مكرري از شهيد صدوقي دارم كه درآن به مسائل آموزش و پرورش حساسيت نشان مي دادند.
اساساً روحانيت، تحصن، اعتصابات و تظاهرات را تأييد وعموم مردم را به پيوستن به آنها دعوت مي کردند.شهيد پاك نژاد هم يكي از كساني بودند كه مسائل مختلف را از طرف شهيد صدوقي به من منتقل مي كردند.
نكته اي كه بايد در مورد شهيد پاك نژاد عرض كنم، درباره اختلاف فكري ما با همديگر بود. من اين را زماني فهميدم كه براي فرزندم اتفاق بدي افتاد. ابوالفضل درآن زمان دوساله بود. ما در يك خانه 7-8 نفري زندگي مي كرديم، چهار فرزند داشتيم و با شهيدپاك نژاد آشنا بوديم. اين پسردوساله از چندپله مي افتد داخل زيرزمين. همسرم هرچه به اداره زنگ زده بود و نتوانسته بود مرا پيدا كند، به همين دليل هم به شهيد پاك نژاد تلفن زده و ماجرا را تعريف کرده بود.شهيد پاک نژاد بدون اينكه منتظر بماند به منزل ما مي رود و بچه من را به بيمارستان مي برد و بالاخره كارهاي پزشكي لازم را انجام مي دهد و همسر ومادرم مدام مي گويد به رضا كار نداشته باشيد، من خودم كارها را انجام مي دهم. روز بعد يا دو روز بعد كه رفتم عذر خواهي و سپاس گزاري كنم، مسائلي اتفاق افتاد كه نشان از تفاوت نظر و عقيده بين مابود، ولي من صلاح نمي دانم ان مسائل در مصاحبه گفته شود ولي به طور کلي آن مسأله، حكايت از صداقت و صميميت اودارد و همه آدمها مي توانند با هم اختلاف سليقه داشته باشد، دو برادر، دو دوست، دورفيق، حتي دو فردي كه دارند در يك خط سياسي كار مي كنند.
واقعيت اين است كه در مواردي با ايشان اختلاف سليقه داشتم و هيچ كدام منكر آنها نمي شديم، ولي حرمت ها و حريم ها را حفظ مي كرديم. من هيچ گاه ازياد نمي بردم كه ايشان يك استاد پزشكي مطلع بودند و سالها زحمت كشيدند. به همين دليل سعي مي كردم تا ازحد و حدود خودم عدول نكنم. من هميشه به عنوان عضوي دركنار ايشان بودم و برايشان كار كردم. فكر مي كنم خيلي از اين دوستي هاي و رفت و آمدها به آن زمان برمي گردد.
دكتر سيدعباس پاك نژاد، جمله جالبي دارد كه مي گويد برادرم ناني پخته كه من ازآن استفاده مي كنم، يعني با وجودي كه سيدعباس پاك نژاد از نظر پزشكي يك شخصيت علمي است، چون برادر دوشهيد است كه 11-10 سال اسيربوده اند و به همين دليل اكثر مقامات مملكت به رفتار، كردار و صداقت ايشان اعتماد و اطمينان دارند.

آقاي دكتر پاك نژاد اتفاقات انقلابي را درآن زمان چگونه دنبال مي كردند؟ به خصوص در شهرستانهاي تفت و اردكان تا چه اندازه مورد وثوق مردم بودند؟
 

ممكن است كه گروه و افراد خاصي در روشها نظرات خاصي را دنبال مي كردند، ولي اكثريت، عقيده دكتر پاك نژادرا قبول مي كردند. به ياد دارم، اواخر سال 1355 يا اوايل سال 1356 بود كه در يك جلسه انجمن اسلامي، شهيد صدوقي مسأله اي را مطرح كردند. دوستاني كه در آن جلسه بودند، در نحوه اجراي روشها به اختلاف برخوردند. وقتي از قول شهيد صدوقي عنوان شد كه نظراين است كه ما بايد دراين زمينه كار كنيم و در زمينه هاي انقلابي قدم برداريم، اكثريت قريب به اتفاق كساني كه آنجا بودند، پذيرفتند و همراهي با شهيد صدوقي را حفظ كردند كه شهيد پاك نژاد هم قطعاً در رأس آنها بوده اند، بنابراين ممكن است سليقه ها و رفتارها متفاوت باشد و حتي عده اي هم نسبت به رفتارها اعتراض داشته باشند، ولي شكي نيست كه عظمت و مديريت شهيد صدوقي بخاطر روحانيون و بخصوص آشنايي شان با حضرت امام به قطب مبارزات يزد تبديل شد.
به عنوان مثال وقتي حجت الاسلام راشد يزدي در تبعيد بودند، من به دنبالشان درشهرهاي مختلف- جز منطقه گناوه- رفتم، مثلاً سه بار به ايرانشهر رفتم، همانجايي كه مقام معظم رهبري در تبعيد بودند. يا مثلاً بارها شده بود كه در ايذه سيل آمده و خانه ها خراب شده بود، شهيد صدوقي عده اي را اينجا آماده كردند و به آنها پول دادند تا خانه سيل زده ها تعمير شود. بطور كلي در بروز هر مشلكي با حجت الاسلام راشد يزدي تماس مي گرفتيم و كمكهاي ايشان را به شهرهاي مختلف منتقل مي كرديم. اين مجموعه، دوستان شهيدپاك نژاد و صدوقي بودند و تا آخرين لحظه هم آنها را رها نكردند.

ارتباط شهيد پاك نژاد با تبعيدي هايي مثل آيت الله فاضل لنكراني و آقاي صلواتي در آن زمان چگونه بود؟
 

ايشان با شهيد صدوقي و آقاي صلواتي خيلي نزديك بودند. دكتر به همراه آقاي صلواتي بعضي وقتها در همان جلسات قرآن كه در منزل آقاي دكتر رمضان خاني تشكيل مي شد، شركت مي كردند.
آيت الله فاضل لنكراني نيز مرتب به كتابخانه وزيري مي‌آمدند و با آقاي انتظاري، رئيس كتابخانه صحبت مي کردند، ما هم آنجا خدمتشان مي رسيديم و از جهت ها و مطالبشان استفاده مي كرديم. آقاي صلواتي مدتها اينجا بودند و ما مرتباً ايشان را مي ديديم و به خدمتشان مي رسيديم به خصوص درآن چندماه نزديك به پيروزي انقلاب كه ايشان را به سخنرانيها و جلسات متعدد دعوت و مطالبي را به صورت جزوه در بين مردم توزيع مي كرديم.

به نظر شما ياد وخاطره شهيد پاك نژاد تا چه اندازه در يزد و مردم آن باقي مانده؟
 

يكي از كارهاي مهم دكتر كه بايد الگو قراربگيرد، در اتفاقي نهفته است كه مي خواهم برايتان تعريف كنم. حدود دو سه ماه پيش از انجام اين مصاحبه به مطب پزشكي رفته بودم كه 12 سال سابقه كاري دارد. او بدون اينكه ارتباط مرا با دكتر پاك نژاد بداند، نكته اي به من گفت كه برايم خيلي جالب بود. داشتم درباره مشكلات دارو و درمان صحبت مي كرديم كه ايشان به من گفت از روز اولي كه پزشك شده، از خداوند خواسته است تا روش پاك نژاد را در عالم پزشكي در پيش بگيرد. اين مسأله خيلي مهم است كه كسي كه سالها پيش شهيد شده، در ياد و خاطره پزشكان، 20-30 سال بعد از خودش بماند.

چند دسته جريانات و فعاليتهاي سياسي- چه از ميان جريانهاي هم سو و چه جريانهاي مخالف- در بطن ايران و انقلاب شكل گرفته بود؟
 

در اوايل پيروزي انقلاب و پيش از آن، گروهي كه بتواند به صورت متشكل و برخلاف روش انقلاب عرض اندام كند وجود نداشت، چون عده شان كم بود. بعلاوه شخصيت شهيد صدوقي و كارهايي كه ايشان انجام مي دادند، باعث شده بود تا دانشجويان با ايشان همراه شوند و مدتها قبل از آن هم دانشجوياني بودند كه مطالب را منتقل مي کردند، اطلاعيه مي آوردند و اعلاميه ها را پخش مي کردند. بطور كلي ممكن است بعضي ها دير به انقلاب پيوسته باشند، ولي عموم مردم همگام و همراه بودند. اساساً ايده هايي كه مطرح مي شد- مثل رفع تبعيض و برقراري عدالتي- با روحيات عموم مردم هماهنگ بود و براي پخش اين ايده ها كارهاي زيادي انجام داديم.به ياد مي آورم، نمايشگاههاي متعددي در حظيره برگزار شد- در فضاهاي مختلف مثل دبيرستان رسوليان و مدرسه هاي ديگر- كتابهاي آيت الله طالقاني و دكتر شريعتي را مي آوردند، يا وقتي در حظيره نمايشگاه ترتيب مي داديم، نوشته هايي از آيت الله طالقاني به صورت تابلو درآمده بودوآيه شريفه اي از قرآن را تفسير كرده بود كه خداوند به مردم مي گويد مرا اطاعت كنيد، من شما را از گرسنگي نجات و در محيط امني قرارتان دادم.ما چنين مسائلي را به دانش آموزان، دانشجويان و عموم مردم منتقل مي كرديم و به اين ترتيب، مردم با انقلاب همراه و همگام مي شدند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 

نسخه چاپی