استاد مطهري (ره)و تحول خواهي حوزه علميه

استاد مطهري (ره)و تحول خواهي حوزه علميه
استاد مطهري (ره)و تحول خواهي حوزه علميه


 

نويسنده: ولي الله عباسي*




 

نگاهي تحليلي به تحول در حوزه هاي علميه از منظر عالمانه استاد شهيد مرتضي مطهري (ره)
 

مقاله در ابتدا ، ذيل نگاهي تاريخي به دوران آيت الله بروجردي و سپس ، عصر پس از آن پرداخته است . به باور نويسنده ، تحول مهمي كه پس از درگذشت آيت الله بروجردي پديد آمد ، جريان تحول خواهي طرح مباحث اصلاح طلبانه و نوانديشانه پيرامون سازمان روحانيت بود. مصلحان عمدتا از شاگردان امام خميني (ره) و از روحانيون صاحب نام و برجسته اي بودند كه با آگاهي كامل از نارسايي هاي اقدامات روحانيت سنتي در مواجهه با مسائل روز و با توجه به اهميت آن ، افكار خود را مطرح مي كردند . در بخشي ديگر از مقاله نويسنده ، ذيل عنوان رويكرد استاد مطهري به تحول ، توضيح مي دهد كه در ميان تحول گرايان و مصلحان حوزوي استاد مطهري يكي از شاخص ترين آنها به شمار مي آيد و وي در طرح مجدد دين در دهه هاي اخير ، ادبيات گسترده و در عين حال متنوعي را كه به ويژه متضمن دفاع ، از دين در مقابل انديشه هاي ضد ديني بود ، به وجود آورد.
بخش بعدي به بررسي روش شناسي استاد مطهري در مبحث تحول اختصاص دارد.
بخش ديگر نوشتار به بررسي قلمرو تحول گرايي استاد مطهري اختصاص يافته است . در اين بخش ، مشخصا به دو عرصه مبارزه با جمود و تحجر و تاسيس كلام جديد در حوزه اشاره شده است .
با استقرار آيت الله بروجردي در قم (اواخر سال 1323 ش) و رسيدن وي به مرجعيت بلامنازع شيعيان (1325 ش/ 1946 م) ، حوزه علميه قم جايگاهي ممتاز يافت. در طول 15 سال مرجعيت عامه آيت الله بروجردي ، ايران صحنه حوادث و كشاكش هاي سياسي بزرگ بود اما سياست رسمي وي مداخله نكردن در سياست بود. پس از درگذشت آيت الله بروجردي(فروردين 1340) چند تن به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند كه امام خميني (ره) يكي از آنان بود. در اواخر همين دهه (1340ش) بود كه درس هاي امام خميني (ره) پيرامون مساله ولايت فقيه ، با عنوان حكومت اسلامي به وسيله مبارزان اسلامي در ايران منتشر شد و در محافل اسلامي موجي برانگيخت.
تحول مهم ديگري كه پس از درگذشت آيت الله بروجردي پديد آمد جريان تحول خواهي و طرح مباحث اصلاح طلبانه و نوانديشانه پيرامون سازمان روحانيت بود. مصلحان عمدتا از شاگردان امام خميني (ره) و از روحانيون صاحب نام و برجسته اي بودند كه با آگاهي كامل از نارسايي هاي اقدامات روحانيت سنتي در مواجهه با مسائل روز و با توجه به اهميت آن ، افكار خود را مطرح مي كردند. آيت الله طالقاني ، آيت الله بهشتي و آيت الله مطهري برجسته ترين روحانيوني بودند كه انديشه هاي نو و اصلاحي خود را پيرامون مرجعيت و روحانيت مطرح كردند. در اين ميان استاد مطهري جايگاه ويژه اي دارد. موقعيت ممتاز علمي و جايگاه روحاني او و از همه بالاتر ، محرز بودن بي غرضي اش به وي امكان داد تا انتقادات دلسوزانه خود را شجاعانه متوجه نابساماني هاي سازمان سنتي روحانيت و حوزه هاي علميه كند. همچنين استاد مطهري مهم ترين چهره عرصه مبارزه فكري با سياست هاي فرهنگي نظام سلطنتي و نيز افكار چپ و ماركسيستي در كنار مبارزه علمي و سياسي است.
او در انتخاب موضوع تأليفات و تحقيقات خود به نيازهاي روز نظر داشت و كار خود را در دهه 1330 ش و در اوج تبليغات كمونيستي ، با نوشتن پاوررقي و توضيح بر اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه طباطبايي آغاز كرد و تا پايان عمر به مبارزه فكري و فرهنگي خود ادامه داد. به اعتقاد او استعمار سياسي و اقتصادي آن گاه توفيق حاصل مي كند كه در استعمار فرهنگي توفيق به دست آورده باشد. بي اعتقاد كردن مردم به فرهنگ خودشان و تاريخ خودشان شرط اصلي اين موفقيت است.» با اين ديدگاه و با توجه به مقتضيات روز بود كه او كتاب هايي چون خدمات متقابل ايران و اسلام ، اخلاق جنسي ، مسأله حجاب ، نظام حقوق زن در اسلام ، علل گرايش به ماديگري و جهان بيني اسلامي را نوشت . هر يك از آثار استاد مطهري پاسخي بود به مشكلي و نيازي (1) حتي اوج گيري انقلاب و مسوليت هاي اجرايي ناشي از آن مانع از تلاش هاي فكري و فرهنگي او نبود.
او در اوج انقلاب در مقاله اي كه ابتدا قرار بود به صورت سخنراني بيان شود ؛ ضمن ارائه تاريخي تحليلي و تطبيقي از نوانديشي و اصلاح طلبي اسلامي در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي و نقش روحانيت در آن ، نسبت به «آفات نهضت» هشدار داد . استاد مطهري در اواخر عمر نگران تلاش هايي بود كه براي انطباق ماركسيسم و اصول ماترياليسم با اسلام صورت مي گرفت و عاقبت نيز در ادامه مبارزات فكري خود ، در ماه هاي اول پس از پيروزي انقلاب به دست گروه فرقان به شهادت رسيد.

رويكرد استاد مطهري به تحول
 

همان طور كه اشاره شد ، در ميان تحول گرايان و مصلحان حوزوي استاد مطهري يكي از شاخص ترين آنها به شمار مي آيد. وي در طرح مجدد دين در دهه هاي اخير ، ادبيات گسترده و در عين حال متنوعي را كه به ويژه متضمن دفاع از دين در مقابل انديشه هاي ضد ديني بود، به وجود آورد. آغاز آموزش هاي او در چهارچوب نظام سنتي حوزه هاي علميه بود و آنچه از نوشته هاي وي آشكار است ؛ به همان سنت ها تا پايان عمر وفادار ماند. هر چند طرح مسائل ديني در زبان نوشتاري و گفتاري او بازگو كننده نوآوري جدي در چهارچوب مقتضيات و شرايط زمان بود ولي كوشش هاي او در طرح دوباره دين از طريق توجه به معارف و علوم ديني سنتي و نيز دلبستگي هايش به سنت هاي حوزه هاي علميه شيعه قابل توضيح است.
دفاع وي از دين همراه با بيان آن به عنوان ايدئولوژي بود. البته در اين راستا بخش عمده اي از رويكردي وي تحت تأثير آموزش هاي فلسفي قرار داشت . در عين حال هر جا كه لازم بود ، از رويكردهاي زمانه خود غافل نشده و تأملاتي عميق را مطرح ساخته است .
استاد مطهري زماني به مطالعات اسلامي روي آورد كه انديشه هاي سنتي در مورد دين با ورود گسترده افكار نو به ايران و نيز ضعف تفكر سنتي در پاسخ به معضل عقب افتادگي مسلمانان به شدت مورد هجوم واقع شده بود. او به خوبي پي برد كه تنها ادعاي تفكر نوين معارضه با دين است بلكه ادعاي جانشيني آن را دارد.
استاد مطهري در اين تلاش ضمن دفاع منطقي از دين و كاركردهاي آن به مقتضيات جديد جامعه خود نگاه و توجه ويژه اي دارد. از اين رو اين تلاش ها به نحو محسوسي توأم با برداشت هاي متفاوتي از نگره هاي سنتي و به تعبير ديگر برداشت هاي بازسازي شده از مفاهيم اساسي دين است . بي ترديد تفسيرهاي روزآمد وي در مورد مقولاتي چون جهاد ، عدالت ، امر به معروف و نهي از منكر ، شهادت ، جهاد ، دعا ، توكل ، مهدويت و... بيان ساده هر يك از آنها فصل نويني در معرفت ديني پايه گذاري كرده است ؛ چرا كه عموم ادبيات ديني قبل از آن ، ادبيات ثقيل و به زباني غير از زبان مردم يعني زبان عربي بود كه اين معضل به ويژه موجب عدم دسترسي و دستيابي عموم مردم به معرفت هاي ديني بود.
اين وجه ، يعني ساده بيان كردن و ساده نويسي حتي در آثار فلسفي وي نيز بي نظير است و موجبي براي گسترش تعداد مخاطبان و به تبع آن تعميم نگره هاي ديني در جامعه بود. وي در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم مي نويسد:«سعي كرده ايم كه مطالب را به زبان ساده و قابل فهم براي عموم در دسترس خوانندگان محترم بگذاريم و شايد اينجانب در اثر حرص و اصراري كه نسبت به اين موضوع داشته از اين جهت يك مطلب را با عبارات و تعبيرات مكرر ادا كرده است.»
تلاش وي در تعميم آموزش هاي ديني توأم با نقش دفاعي او در مقابل مستشكلين نسبت به اسلام به وضوح در نوشتارهاي او آشكار است . دفاعيه اي كه در حوزه هاي مختلف سياسي ، اقتصادي ، كلامي ، فلسفي و تاريخي متبلور گرديد و اساس انگيزه دفاع از دين ، وي را به عرصه هاي متعدد تحقيق و پژوهش كشاند. از اين رو تنوع قلمرو بحث در آثارش يافت مي شود؛ به نحوي كه از سويي كتاب داستان راستان و از سوي ديگر كتابي چون اصول فلسفه و روش رئاليسم يا نقدي بر ماركسيسم را به نگارش در مي آورد.
اوج دفاع مطهري از دين را مي توان در نقد وي بر انديشه هاي ماركسيستي و الحادي جست و جو كرد كه بخش مهمي از دغدغه هاي فكري او را تشكيل مي داد.
او ملاحظه مي كرد كه ماترياليسم در عصر ما به خصوص در كشور ما جامه منطق را از خود دور كرده و به سلاح تبليغ مجهز شده است . دوران زندگي مطهري ، دوران رشد انديشه هاي مادي در ايران بود و انديشه هاي او طيف قابل توجهي از جوانان و دانشجويان را در برگرفت و يك نسل از جامعه ايران را تحت تاثير كامل خود قرار داد.
مهم ترين تلاش وي در نقد اين انديشه ها كوششي بود كه به همراه علامه طباطبايي و تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئاليسم انجام داد. وي در خصوص اين كتاب مي نويسد: «در اين كتاب جهت ارزش فلسفي و منطقي آن را در نظر نگرفته ايم بلكه از لحاظ اينكه نشريات مربوط به ماترياليسم ديالكتيك بيش از اندازه در كشور ما منتشر شده و افكار عده نسبتا زيادي از جوانان را به خود متوجه ساخته و شايد عده اي باور كرده باشند كه ماترياليسم ديالكتيك عالي ترين سيستم فلسفي جهان و ثمره مستقيم علم و خاصيت لاينفك آنهاست و دوره حكمت الهي سپري شده است ؛ لازم بود كه تمام محتويات فلسفي و منطقي اين رسالات تجزيه و تحليل شود تا ارزش واقعي آن به خوبي واضح گردد.
كوشش مهم ديگر وي در اين خصوص كتاب نقدي بر ماركسيسم است كه به صورت مستقل و به صورت درس هايي حد فاصل سال هاي 1355-1356 در قم صورت پذيرفته است . مطهري در اين خصوص ضمن بحث درباره علل گرايش به مادي گري ،‌علل پيدايش ماركسيسم را بحث كرده و به نقد فلسفي ماركسيسم مي پردازد.

روش شناسي استاد مطهري
 

روش هاي مختلفي براي اصلاح گري و تحول طلبي به كار رفته است كه مهم ترين آنها عبارتند از : روش هرمنوتيكي (تفسير متون ديني بر اساس پيش فهم ها و علايق و انتظارات مفسر از دين) ، روش اجتهادي (فقاهتي ) ، روش اهل عرفان ، روش عقلاني ، روش اخباريون و حنابله ، روش علمي ، روش التقاطي ، شيوه مكتب تفكيك و روش جامعه شناختي است .
به طور كلي روش شناسي ، اصلي ترين مبحث هر شاخه از علوم و معرفت علمي است . بسياري از علوم به واسطه روش هاي جمع آوري اطلاعات و مطالعه تجزيه و تحليل موضوعشان از يكديگر متمايز مي گردند؛ چنان كه مي توان علوم مختلف را بر مبناي همين معيار خاص روش شناسي ، بازشناخت ؛ از جمله علوم تجربي ، علوم عقلي و همچنين روش شناسي علمي مي تواند وجه تمايز و يا تشابه متفكران و دانشمندان يك رشته و زمينه خاص از علوم را روشن كند؛ آن چنان كه در دانش واحد ، گروهي از انديشمندان به پيروي از روش قياسي و جمعي به استقرار گرايي معروفند ؛ گروهي به ايده آليسم و دسته اي به رئاليسم منسوب مي شوند.
بنابراين براي درك هر يك از فعاليت هاي پيچيده انسان ، بايد زبان و روش افرادي را كه در آن زمينه فعاليت مي كنند، شناخت . همين كار بايد در مورد علم و روش علمي نيز انجام شود و هر كس بايد تا حدودي به زبان و روش حل مسائل آشنا باشد ؛ «يكي از پيچيده ترين و ابهام آميز ترين مسائل براي پژوهنده در هر رشته علمي ، روش خاص استفاده محقق از مفاهيم متداول است كه اين امر با به كار گرفتن كلمات جديدي كه هر محقق خود نيز وضع مي كند دشوار تر هم مي شود.»
از ديدگاهي ، روش شناسي را مي توان بدين صورت تعريف كرد: «روش شناسي مطالعه منتظم و منطقي اصولي است كه تفحص علمي را راهبري مي كنند. از اين ديدگاه روش شناسي به عنوان شاخه اي از منطق و يا حتي فلسفه است . به عنوان مثال پارسنز در ساخت عمل اجتماعي مي نويسد : روش شناسي در اصل با روش هاي پژوهش تجربي نظير : آمار شناسي ، مطالعه موردي، مصاحبه و ... سرو كار ندارد بلكه ملاحظه زمينه هاي كلي براي اعتبار كار علمي است ، پس روش شناسي نه يك رشته فلسفي بلكه يك رشته علمي است .»
استاد مطهري در زمينه متودولوژي معتقد است كه «در عصر اخير از كارهاي بسيار خوبي كه شد اين بود كه علمي به نام «متودلوژي» يعني علم متد شناسي به وجود آمد . اين علم مي گويد « آنها كه مي گويند متد تجربي و نفي مي كنند متد قياسي را اشتباه مي كنند. آن هم كه مثلا مي گويد متد ديالكتيكي و نه استاتيكي ، اشتباه مي كند. عمده اين است كه انسان جايش را بشناسد ، كجا جاي اسلوب قياسي است ، كجا جاي اسلوب تجربي و كجا جاي آن ديگري.»
همان گونه كه موضوعات مورد بررسي استاد مطهري تنوع دارد ، نوع تفكر ايشان هم متنوع است . در بعضي موارد داراي تفكر علمي به معناي متداول است و در برخي ديگر ، تفكر فلسفي ـ ديني دارد و در مواردي هم نوع انديشه اش ديني صرف است اما آنچه مسلم است اين است كه در نوشته هاي استاد مطهري تقريبا همه بررسي ها با عقل ريشه ياب شروع مي شود . روش تعليقي ، روش غالب تفكر ايشان است . هر مساله اجتماعي ، قبل از هر تحليل جامعه شناسانه ، تحليل فلسفي مي شود ، پس به نظر استاد مطهري هر پديده موجود ، بايد به يك پديده معقول تبديل گردد. صرف وجود يك پديده و عينيت آن ارزش دهنده نيست لذا نبايد بررسي ها تنها در حد توصيفات و حتي تبيينات منفرد و جزئي تمام شود بلكه تحقيقات جزء نگر بايد متصل به تحقيقات كل نگر شود تا اصالت و اعتبار خود را باز يابد لذا با تبيينات اجتماعي صرف نمي توان تمامي ابعاد واقعه يا امر اجتماعي را نماياند بلكه بايد توجه داشت هر امر اجتماعي قبل از اجتماعي بودنش ، امري انساني است ؛ بايد زمينه هاي انساني آن هم مورد توجه واقع شود و در اين صورت تفكر ، ريشه ياب و نفوذ كننده به عمق پديده خواهد بود و اين تفكري است كه به نام تفكر تعلقي و فلسفي ناميده مي شود.
اما علت اينكه تفكر استاد مطهري را تفكر ديني نناميده ايم اين است كه مشي ايشان در بررسي موضوعات ديني همه معقول گردانيدن و معقول جلوه دادن آنهاست . به بيان ديگر ، استاد مطهري به مانند يك متلكم متعهد تلاش مي كند تا عقل را در راه تحليل فراورده هاي ديني به كار گرفته و زواياي ناشناخته آنها را بيان نمايد. ايشان با نگاهي معرفت شناختي و عقلاني به دين و سنت ديني مي نگريست و به شدت از جريان اصلاح و نوانديشي ديني دفاع مي كرد.

قلمرو تحول گرايي استاد مطهري
 

تحول خواهي استاد مطهري داراي ابعاد و قلمروهاي مختلفي است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم .

الف ) مبارزه با جمود و تحجر
 

يكي از ابعاد تحول خواهي و نوانديشي استاد مطهري ، تاكيد بر تعقل و تفكر مبارزه با تحجر و ركود فكري بود ، به همين سبب ، برخي معتقدند كه «مطهري به راستي يك عقل گراي متصلب و قوي بود و شكست معتزله را فاجعه و شكستي براي انديشه در عالم اسلام مي دانست . وي مي كوشيد تا ابزار فلسفه را بر گشودن گروه هاي نوين به كار گيرد و در عين اينكه به مسائل فني و تخصصي و موشكافي هاي ظريف و دقيق آن آگاه بود ، هرگز خود را در حصار اصطلاحات و كوچه هاي كهن و راه رفته آن محصور نمي كرد. هميشه به دنبال اين بود كه نقبي نوين به روشنايي بزند.»
به اعتقاد استاد مطهري دو بيماري خطرناك همواره انسان را تهديد مي كند:
جمود و جهالت. جمود موجب بازماندن از پيشرفت و توسعه است و نتيجه جهالت سقوط و انحراف است . فردي كه به جمود گرفتار شده به امور كهنه خو گرفته و از چيزهاي نو متنفر است اما جاهل برعكس وي پديده هاي نوظهور را بدون بررسي به عنوان تجدد و تمدن مي پذيرد . كسي كه اسير جمود است دين را هماهنگ با زمان نمي داند و عمل بر طبق روال گذشته را شرط دينداري به شمار مي آورد اما جاهل به دستاوردهاي ظاهري چشم دوخته و به تقليد از آنها مي پردازد . استاد مطهري ريشه فكر موهوم تناقض ميان علم و دين را جمود و جهالت مي داند . وي ريشه اختلاف نظر ميان عدله و غير عدليه را در نزاع ميان جمود و عقل مي داند. رواج انديشه هاي بيگانه با اسلام را نيز موجب رواج جمود و تاريكي انديشي در جهان اسلام به شمار مي آورد.
ريشه تحجر در تاريه فرهنگ اسلامي را مي توان در دوران پس از پيامبر اكرم (ص) يافت؛ دوره اي كه افراد جاهل و تنگ نظري به نام خوارج پيدا شدند و مشكلات زيادي را براي امام علي (ع) به وجود آوردند . از ديدگاه استاد مطهري ، خوارج مردمي تنگ نظر و كوته بين بودند كه در افقي بسيار پست فكر مي كردند . مسلماني را در چهارديواري انديشه هاي محدود خود محصور كرده بودند. بنابراين به اعتقاد استاد ، تنگ نظري مذهبي از ويژگي ها و مميزات خوارج است كه امروزه چنين ديدگاهي را در جامعه اسلامي نيز مي بينيم .
پس از خوارج اهل الحديث (در عالم تسنن) و اخباري گري (در جهان تشيع) ، نص گرايان يا خرد ستيزان ديگري هستند كه بزرگ ترين ضربه را به پيكر اسلام وارد كردند.
اهل حديث مخالفت بحث عقلي در مسائل اصولي اسلامي بودند و چنين چيزي را «بدعت» و حرام مي دانستند . احمد ابن حنبل كه يكي از ائمه فقهي اهل تسنن است ، در رأس اينها قرار دارد . بزرگ ترين علماي ضد عقل و تعقل پيروان وي هستند كه مهم ترين آنها ابن تيميه است . وي احيا كننده سنت احمد بن حنبل است ؛ يعني در ميان پيروان احمد بن حنبل هيچ كس به اندازه او روش احمد بن حنبل را احيا نكرده به طوري كه كتابي در تحريم علم منطق نوشت . به اعتقاد استاد ، نهضت وهابي گري هم كه تقريبا در يك قرن و نيم پيش پيدا شده ، دنباله ابن تيميه است .
در سنت شيعي نيز مكتب اخباري گري (در حدود قرن يازدهم) به وسيله ملا امين استرآبادي پا به عرصه وجود گذاشت كه منكر حجيت عقل بود. گر چه بزرگاني مانند وحيد بهبهاني و شيخ مرتضي انصاري با اين جريان به مبارزه برخاستند و با اينكه مذهب خارجي گري و جمود اخباري گري ديري نپاييد اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامي جلوه گر بوده است تاكنون كه عده اي از نويسندگان معاصر و روشنفكر دنياي اسلام نيز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزي در آورده اند و با فلسفه حسي پيوند داده اند.
البته مكتب اخباري در اثر مقاومت ها شكست خورد و الان جز در گوشه و كنارها پيرواني ندارد ولي همه افكار اخبارگري كه به سرعت و شدت بعد از پيدايش ملا امين در مغزها نفوذ كرده و در حدود 200 سال كم و بيش سيادت كرد از مغزها بيرون نرفته ، الان مي بينيد خيلي ها تفسير قرآن را اگر چه حديثي در كار نباشد جايز نمي دانند جمود اخباري گري در بسياري از مسائل اخلاقي و اجتماعي و بلكه پاره اي از مسائل فقهي هنوز هم حكومت مي كند.

ب) تاسيس كلام جديد در حوزه
 

در هر دوره اي مسائل و مباحث جديدي طرح مي شود كه يك نوانديش تحول گرا نمي تواند نسبت به آنها بي تفاوت باشد ؛ بلكه وظيفه او اقتضا مي كند كه به پرسش هاي جديد ، پاسخ هاي جديدي ارائه كند و انديشه ديني را احيا كند.
امروزه علم كلام به ويژه مباحث جديد كلامي (كلام جديد)از ضروري ترين و بحث انگيزترين مباحث علمي در حوزه هاي علميه كشور ماست كه اذهان بسياري از متكلمان و انديشمندان ديني را به خود معطوف كرده است . عنوان «كلام جديد» در فرهنگ اسلامي از مصطلحات سده اخير است و در ادبيات مذهبي و محافل علمي ـ پژوهشي ما سابقه چنداني ندارد . نخستين اثري كه در اين زمينه ترجمه و منتشر شد، كتاب «علم كلام جديد» اثر شبلي نعماني (1273-1332ق) است كه با نگارش تاريخ كلام جديد، بر ضرورت و اهميت تفكر كلامي نوين تأكيد كرد.
بعدها استاد مطهري اين واژه را به كار گرفته و در آثار فارسي بر تحول كلام و ضرورت پرداختن به آن و تأسيس نظام كلامي جديد تأكيد كرد. كساني چون محمد اقبال لاهوري نيز از تحول در الهيات و بازسازي انديشه ديني بحث كرده اند. وي در كتاب «احياي فكر ديني در اسلام» كوشيده است تا يك كلام اسلامي در خور روزگار خويش را تدارك كند اما بحث و بررسي از مسائل جديد كلامي در برنامه آموزشي حوزه و دانشگاه به شكل جدي ـ كه نقطه عطفي در تحول انديشه كلامي معاصر است ـ پس از انقلاب فرهنگي و در دهه 60 آغاز شد و از اواسط همين دهه است كه توجه فراواني به آنچه مسائل جديد كلامي ناميده مي شود ؛ پديدار شده است . استاد مطهري به عنوان متكلم و متفكر اسلامي ، آثار ارزشمندي از خود به جاي گذاشته است كه منابع غني اي در اين عرصه به شمار مي رود ؛ زيرا ايشان با آگاهي به انديشه ها و پرسش هاي برآمده از دوره جديد (مدرنيته) به تأسيس نظام جديد كلامي اي دست زدند كه راهگشاي مناسبي در حل معضلات و مشكلات معرفتي انسان است . به همين سبب است كه مي توان استاد مطهري را بنيانگذار «كلام جديد اسلامي» ناميد.
گر چه تدوين انديشه كلامي نوين ، مرهون تلاش هاي متأخران در چند سال اخير است اما بي شك سهم استاد مطهري در شكل گيري نظام جديد كلامي كاملا مشهود است و حتي ايشان به صراحت از تاسيس مكتب كلامي متناسب با هر عصر و زماني كه پاسخگوي نيازهاي آن روزگار باشد ، سخن به ميان مي آورد. با توجه به اينكه در عصر ما شبهاتي پيدا شده كه در قديم نبوده و تأييداتي پيدا شده كه از مختصات پيشرفت هاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان ما بلاموضوع است ؛ همچنان كه بسياري از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است؛ از اين رو لازم است كلام جديدي تأسيس شود .
استاد مطهري در ميان متفكران ديني ، جايگاه مهمي در انديشه كلامي معاصر دارد . طرح و ساختار نويني كه استاد به مبحث كلامي در درآمدي بر جهان بيني توحيدي ارائه مي دهد ، ساختار كاملا بديع و بسيار مهم است . نظام كلامي ايشان در اين اثر از انسان و ايمان شروع مي شود ؛ در حالي كه در آثار سنتي به ندرت از انسان بحث مي شود . استاد مطهري به عنوان انديشمندي كه دغدغه اثبات دين ، كارآمدي و دفاع از آن در مقابل شبهات داشت توجه ويژه اي به دفع شبهات مي كردند . آن هم نه شبهات كهن بلكه معماها و مشكلات نوين .
استاد مطهري در عدل الهي و جامعه و تاريخ متكلمي است كه به دفاع از حريم و شريعت و دفع شكوك و تحريفات از ساحت ديانت كمر بسته است . ماركسيسم او اساسا وجهي كلامي داشت اما كلامي كه فلسفه بود (كلام فلسفي) . خدمات متقابل اسلام و ايران نيز آبي بود بر آتشي كه نظام پيشين برافروخته بود تا يكجا ايرانيت و اسلاميت را با هم در آن بسوزاند.
مسأله حجاب ، علم و دين ، منشاء دين ،خاتميت ، آزادي ، حقوق زن و... همه نمونه هايي از توانايي و دغدغه فكري ايشان درباره مباحث دين شناختي و كلامي معاصر است.

پي‌نوشت‌ها:
 

* پژوهشگر حوزوي
 

منابع:
بحثي درباره روحانيت و مرجعيت ، جمعي از نويسندگان ، شركت سهامي انتشار ، بي تا.
بروجردي ، مهرزاد ، روشنفكران ايراني و غرب ، ترجمه جمشيد شيرازي ، تهران ، ، نشر و پژوهش فرزان ، 1384.
درخشه ، جلال ، بازسازي انديشه ديني و تأثير آن بر گفتمان سياسي شيعه ، مجله پژوهشي دانشگاه امام صادق (ع) ، ش 19-18.
ساروخاني ، باقر ، درآمدي بر دائرالمعارف علوم اجتماعي ، انتشارات كيهاني ، 1370.
سروش عبدالكريم ، تفرج صنع ، تهران ، مؤسسه فرهنگي صراط ، 1375.
عباسي ، ولي الله ، استاد مطهري ، كلام جديد و مساله خاتميت ، كتاب نقد، ش 31 ، 1383.
فرامرز قراملكي ، احد ، هندسه معرفتي كلام جديد ، تهران ، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر ، 1378.
كولينگر ، فرد ، نگرش علمي در علوم رفتاري ، ترجمه عزت الله كيوان ، نامه پژوهشكده ، سال دوم ، 1355.
مطهري ، مرتضي ، بررسي اجمالي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير ،تهران ، انتشارات صدرا.
مطهري ، مرتضي ، ده گفتار ، تهران، انتشارات صدرا.
مطهري ، مرتضي ، اسلام و مقتضيات زمان ، تهران ، انتشارات صدرا.
مطهري ، مرتضي ، وحي و نبوت ، مجموعه آثار ، ج2 ، تهران ، انتشارات صدرا ، 1381.
مطهري ، مرتضي ، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مجموعه آثار، ج6 ، تهران ، انتشارات صدرا 1382.
مطهري ، مرتضي ، تعليم و تربيت در اسلام ، تهران ، انتشارات صدرا.
مطهري ، مرتضي ، پيرامون جمهوري اسلامي ، تهران ، انتشارات اسلامي.
مطهري ، مرتضي ، سيري در سيره نبوي ، تهران ، انتشارات صدرا.
خردنامه همشهري ش 65




 

نسخه چاپی