نمايش در اسارت(2)

نمايش در اسارت(2)
نمايش در اسارت(2)


 

نويسنده: عبدالمجید رحمانیان




 

1 ـ سياست خشونت و ممنوعيت
 

بر سر راه اجراي نمايش ، دست اندازها ، موانع و مشكلات زيادي وجود داشت ؛ تنگي وقت ، نبود امكانات ، حضور دشمن ، نفوذ جاسوسان و مانند اينها شرايط اجرا را سخت مي كرد.
* روزي بچه هاي تئاتر در آسايشگاه 6 ، اردوگاه شماره ي 3 (موصل كوچك) در حال اجراي نمايشي سياسي بودند. موضوع تئاتر درباره ي دولتمردان عرب و دست نشانده هاي امريكا بود. بعد از ظهر و هنگام "بيرون باش" ، تعدادي از تماشاچيان نيز از آسايشگاه هاي ديگر جمع شده بودند. براي تهيه ي لباس و دكور ، كار زيادي صورت گرفته بود. نگهبانان خودي نيز در بيرون آسايشگاه چشمهايشان را به سربازان عراقي دوخته و گاه گاهي با كلمات رمز يا اشاره هاي خاص ، همديگر را از وضعيت آگاه مي كردند. داخل آسايشگاه، بينندگان با خيالي آسوده به تماشا مشغول بودند.
نيمه هاي تئاتر بود كه ناگهان يكي از تماشاچيان ، سريع دم در آسايشگاه پريد و در را محكم بست و فرياد زد :" سريع دو، سه نفر بيايند و مرا كمك كنند" ! او داد مي زد كه سرباز عراقي پشت در است ! بچه هاي تئاتر به سرعت خود را جمع و جور كردند و ابزار و لباسها را تا آنجا كه مي توانستند پنهان نمودند و صحنه ي نمايش را تا حد امكان برهم زدند.
سرباز عراقي فرياد مي كشيد: " در را باز كنيد"!
دو نفر از اسرا هم سطلهاي پر از آب را جلوي در آسايشگاه خالي كرده بودند تا وانمود كنند كه مشغول نظافت آسايشگاه هستند.
انبوه جمعيت و كثرت وسايل ساخته شده و دكور و لباس به اندازه اي بود كه پنهان نمودن آنها و عادي نشان دادن صحنه را غير ممكن مي كرد.
به هر حال ، سرباز عراقي با كمك يكي ديگر از سربازان در آسايشگاه را گشودند و متوجه شدند در آنجا برنامه ي تئاتر بوده است.
در تفتيش ، هر چند مقدار كمي از وسايل به دست عراقيها افتاد و آنها عين صحنه ي نمايش و بازيگران را نديده بودند؛ ولي با تمام آسايشگاه بويژه كساني كه قبلاً در اين باره متهم شناخته شده بودند، برخورد بسيار خشني كردند. آنها همه را زير فشار قرار دادند تا عاملان اصلي شناخته شوند.
واژه ي "مسرحيه" كه براي همه ي اسراي ايراني شناخته شده بود عراقيها آن را معادل واژه ي تئاتر به كار مي بردند و همه ي بچه ها به حساسيت عراقيها نسبت به اين واژه آگاهي داشتند. كساني كه مسؤوليت تئاتر را به عهده داشتند و لو رفتند ، نزد عراقيها به "ابو مسرحيه" مشهور شدند و آنها واژه ي "ابو مسرحيات" را براي گروه تئاتر به كار مي بردند . اگر سربازي عراقي در مقابل فرمانده ي اردوگاه ، كساني را به عنوان "ابو مسرحيات" معرفي مي كرد، علاوه بر شكنجه و كتك ، زندان نيز چند روز مسكن آنها بود.
اجراي نمايش در اردوگاه تنها متضمن خطر از جانب دشمن نبود هر چند كه اين خطرها برخي موارد آنقدر شديد مي شد كه اشخاصي تنها به علت اجراي يك نمايش ، سر و كارشان به بغداد و استخبارات (اداره ي اطلاعات و امنيت ) مي كشيد بلكه مشكلاتي را به همراه داشت؛ از جمله ي آنها:
الف) بريده ها يا جاسوساني كه براي خوش خدمتي به دشمن و رهايي از كتكهاي آنها ، زمان اجراي يك نمايش را كه همه چيز آن مهيا بود، به عراقي ها اطلاع مي دادند و يا در ميانه ي اجرا دور از چشمِ آگاهان ، تئاتر را به گونه اي لو مي دادند و يا اينكه جاي لباسها يا وسايل تئاتر را به اطلاع عراقيها مي رساندند.
اين هم مشكلي بود كه باعث مي شد تا گروه تئاتر تمريناتش راهنگام بيرون باش در يكي از آسايشگاههاي خلوت با گذاشتن نگهبان خودي به انجام رساند، (4) يا اينكه تبليغات تئاتر را به نحوي انجام دهد كه حتي المقدور به گوش اينها نرسد.
ب) نبود ابزار و وسايل اجراي نمايش ، يكي ديگر از مشكلاتي بود كه هميشه به صورت جدي وجود داشت . پيرامون اين موضوع در جاي خود بحث خواهيم كرد. بهتر آن است كه با بيان خاطره هايي از تئاتر اسارت ، زمينه را براي تصوير ذهني خواننده نسبت به خاطره هاي موجود تسهيل نماييم:
يكي از بازيگران آزاده چنين مي گويد:
*در تئاتر "بيت المقدس" ، ما هفتاد و پنج بازيگر داشتيم كه لباس خاصي مي پوشيدند و رژه مي رفتند. يك روز مشغول اجراي اين تئاتر بوديم .نگهبان خودي كه جلوي در آسايشگاه ايستاده بود ، با برداشتن كلاه خود به ما فهماند كه نگهبان عراقي دارد به سمت آسايشگاه مي آيد . همه ي بچه ها به جنب و جوش درآمدند تا ضمن تغيير دادن صحنه ، وسايل ممنوع را جمع و جور كنند . تعدادي از بچه ها كه لباس رژه پوشيده بودند، به سرعت ، لباسهاي معمولي را روي لباسهاي رژه پوشيدند و از آسايشگاه خارج شدند. ما هم سلاحهايي را كه با مقوا و كارتن درست كرده بوديم زير پتوها جا داديم ؛ اما به رغم اين كارها نتوانستيم تمام وسايل را جمع آوري كنيم.
نگهبان عراقي كه داخل آسايشگاه شد بيشتر بچه ها از آسايشگاه خارج شده بودند. چند دقيقه بعد نگهبان عراقي در حالي كه چند دست لباس رژه و يك قبضه كلت مقوايي در دست داشت و آرم جمهوري اسلامي را به مچ دستش آويزان كرده بود از آسايشگاه بيرون آمد.
نيم ساعت بعد يكي از درجه داران عراقي آمد و مسؤول آسايشگاه و تعدادي از برادران را به جرم تخلف از قوانين اردوگاه همراه خود برد .آنها حدود بيست روز در سلولهاي انفرادي شكنجه مي شدند تا به جرمشان اعتراف كنند.(5)
اگر نمايشي لو مي رفت اسرا براي رهايي از خطرات و پيامدهاي اجراي آن مجبور بودند سريع صحنه را عوض كنند يا به نحوي رفع خطر نمايند.
يكي از آزادگان مي گويد :
*يك روز كه در يكي از آسايشگاهها اجراي تئاتر داشتيم ، يك نفر را بيرون آسايشگاه و يك نفر را هم جلوي در آسايشگاه به عنوان نگهبان گذاشتيم تا اگر عراقيها آمدند سريع به ما اطلاع بدهند و ما صحنه ي تئاتر را برگردانيم . در حال اجرا ، نگهبان بيرون آسايشگاه ديد كه يكي از درجه داران عراقي به سمت آسايشگاه مي آيد . نگهبان خودي هم كه جلوي در ايستاده بود حواسش پرت شده بود؛ به همين جهت نگهبان اولي خودمان ، داخل آسايشگاه آمد و گفت :"عراقيها دارند مي آيند".
دو ، سه نفر از بچه ها در آسايشگاه را محكم گرفتند تا تمام وسايل ممنوع را جمع و جور كنيم. بعد از اينكه صحنه را برگردانديم بعضي از بچه ها خود را به خواب زدند ، بعضي مشغول مطالعه شدند، يك عده هم دراز كشيدند ... در اين مدت درجه دار عراقي پشت در ايستاده بود و مرتب داد و بيداد مي كرد.
وقتي در آسايشگاه را باز كرديم ، درجه دار عراقي به سراغ نگهباني رفت كه بيرون آسايشگاه ايستاده بود و گفت :"چرا فرار كردي؟ چرا در اتاق را بستي"؟ و يك كشيده ي آبدار به گوش او زد . اين دوست ما هم خيلي عادي گفت:
"من داشتم با بچه ها بازي مي كردم ، شما را كه ديدم ، فكر كردم از دوستان همبازي ام هستي . من هم رفتم داخل اتاق و در را بستم".
درجه دار عراقي كه باورش شده بود گفت :"تو با اين سن و سالت هنوز هم بازي مي كني ؟ دفعه آخرت باشد"!
و از آسايشگاه بيرون رفت .(6)
آزاده اي ديگر مي گويد :
* شبي از شبهاي آبان ماه 62 ، در حال اجرا بوديم كه ناگاه به طور غافلگيركننده اي متوجه شديم يكي از نگهبانها پشت پنجره ناظر جريان است .براي اينكه او متوجه محتوا و مضمون تئاتر نشود ، يكي از بازيگران به طور انفرادي ماجراي نمايش را عوض كرد و آن را به صورت تئاتر خنده آور درآورد . نگهبان آمد و از ارشد توضيح خواست . او نيز توسط مترجم به شرح ماجرا پرداخت و گفت : "ما براي سرگرمي خودمان نمايش خنده داري ترتيب داده ايم تا مدتي كوتاه شاد باشيم".
نگهبان عراقي هيچ گاه حرف ارشدها را قبول نمي كرد؛ اما آن شب به خواست خدا پذيرفت و خواست نمايش ادامه داده شود تا خود وي نيز شاهد آن باشد!
بازيگران با مشاهده ي اين اوضاع و احوال ، به سرعت پشت صحنه ميان پرده اي را آماده كردند و با هماهنگي و اجراي جالب ، آن را به نمايش گذاشتند . مترجم نيز همزمان گفتگوهاي ايشان را براي نگهبان ترجمه مي كرد. پس از چند لحظه نگهبان هم به همراه ديگر بچه ها به خنده افتاد و در پايان به علامت رضايت و خشنودي سري تكان داد و رفت .(7)
ايشان همچنين خاطره اي را از لو رفتن تئاتر اين گونه بازگو مي كند:
* در گوشه اي از آسايشگاه ، پرده اي براي اجراي تئاتر نصب گرديد و همه ي بازيگران ، با اشتياق و حرارت ، مشغول تهيه و تدارك و جا به جايي وسايل لازم بودند. ناگهان از پشت پنجره ، با چهره ي نگهبان عراقي مواجه شدند. بچه ها قصد داشتند وسايل را به حالت اول خود برگردانده ، صحنه را عادي جلوه دهند ؛ اما نگهبان قضيه را فهميده بود؛ به همين خاطر ، ارشد را پشت پنجره فرا خواند و درباره ي اين موضوع، سؤالاتي از او پرسيد . ارشد با وانمود كردن به اينكه عربي بلد نيست و چيزي از حرفهاي نگهبان متوجه نمي شود ، سرش را تكان داد. نگهبان با عصبانيت گفت :"پس برو مترجم بياور"!
ارشد هم با اطمينان خاطر ، يكي از مترجمان را صدا كرد؛ اما جوابي نشنيد . پس از چند بار صدا كردن و نگاه كردن به اطراف براي پيدا كردن او ، از يكي از بچه ها در مورد مترجم پرسيد. وي در جواب گفت كه نمي داند و شايد او به دستشويي رفته باشد!
چون در آن لحظه گويا كسي در دستشويي بود.
نگهبان منتظر ماند تا مترجم از دستشويي بيرون بيايد ؛ اما با باز شدن در دستشويي ، ارشد ديد كه شخص ديگري غير از مترجم از آنجا بيرون آمد و تازه فهميد كه مترجم هم پشت پرده ي نمايش مانده است . او نمي دانست چه كار كند و با چه روشي نگهبان را دست به سر كند. نگهبان عراقي همچنان براي صحبت با مترجم پافشاري مي كرد. تا اينكه يكي از مترجمان با تظاهر به اينكه پشت پرده خواب بوده ، در حالي كه چشمان خود را مي ماليد به طرف عراقي آمد. صحنه كاملاً ساختگي و تصنعي بود و نگهبان هم پيله اي ... .
عراقيها آن چنان در مورد بازيگران سختيگر بودند كه آنها مجبور مي شدند هر طور شده دشمن را فريب دهند؛ ولي برخي مواقع ديگر چاره اي وجود نداشت.
آزاده اي ديگر چنين مي گويد :
* يك روز در حال اجراي تئاتر ، عراقيها يكي از بازيگران را كه لباس نظامي عراقي با درجه ي سرگردي به تن داشت دستگير كردند و او را با همان وضع به اتاق فرمانده ي خود بردند. فرمانده ي عراقي دستور داد تا او را يك هفته زنداني كنند و هر روز كتك بزنند.(8)

2ـ سياست جايگزيني و هجوم فرهنگي
 

اگر سياستگزاران عراقي در اردوگاههاي اسراي ايراني ، از سويي سعي در جلوگيري از اجراي هنرهاي نمايشي بويژه تئاتر مي كردند و براي مجريان و دست اندركاران آن مجازاتهاي سنگيني در نظر مي گرفتند ، از ديگر سو ، با هجوم فرهنگي و تبليغاتي خويش درصدد برمي آمدند تا برنامه هايي را به عنوان جايگزين فعاليتهاي فرهنگي هنري اسرا ، بر آنها تحميل نمايند.
شيوه هاي جايگزيني دشمن در همه ي اردوگاهها و همه شرايط و اوضاع ، يكسان نبود . ابزار ، وسايل و شيوه هايي كه دشمن به كار مي برد بسيار متنوع بود. برخي از آنها عبارت بودند از :
الف ) نمايش فيلمهاي گمراه كننده ي اخلاقي يا سياسي (ويديويي يا 16 ميلي متري)
ب) نصب تلويزيون در هر آسايشگاه
ج) نصب بلند گو در اردوگاه و آسايشگاهها و پخش موسيقي هاي مبتذل و برنامه هايي مطابق با ميل خود
د) ساخت سكوي اجراي نمايش در برخي از اردوگاهها و تشويق اسراي ضعيف به اجراي نمايش هاي ضد انقلاب و نظام ضد اسلامي
هـ) راه اندازي نشريه هاي ديواري
و) پخش نشريه هاي فارسي زبان ضد انقلاب و انحرافي
ز) برگزاري مصاحبه تلويزيوني با اسرا و پخش آن بويژه در برنامه فارسي
ح) نوشتن شعارهاي تبليغاتي عليه ارزشهاي انقلابي اسرا ، بر ديوارها
ط) آوردن مبلغين عراقي يا منافقين و پناهندگان به اردوگاهها به منظور سخنراني و تضعيف روحيه اسرا
ي) آوردن وسايلي از قبيل تخته نرد ، ورقهاي پاسور و...
اكنون شرح كوتاهي پيرامون هر كدام از ابزارهاي كاربردي دشمن مي دهيم تا تصوير روشن تري در ذهنها شكل بگيرد.
الف ) نمايش فيلمهاي ويديويي بويژه پس از عمليات رزم آوران در جبهه ، بيشتر به منظور تضعيف روحيه ي اسرا صورت مي گرفت . عراقيها همه ي اسرا را در يك جا جمع مي كردند و آنها را مجبور به تماشاي اين گونه فيلمها مي نمودند.
فيلمها تنها مربوط به جنگ و جبهه نبود؛ بلكه برخي فيلمهاي مبتذل ايراني كه تاريخ توليد آن به زمان طاغوت مربوط مي شد نيز به صورت ويديويي در معرض تماشاي اجباري اسرا قرار مي گرفت . برخي اسرا در اين گونه برنامه ها ، سر به زير افكنده و با تسبيحي كه از هسته هاي خرما يا گل ساخته بودند ، به ذكر خدا مشغول مي شدند و سربازان عراقي پيوسته در ميان جمع مي گشتند و سرهاي اين گونه افراد را به سوي محل نمايش فيلم بالا مي آوردند.
بسياري از اسيران ، به بهانه هاي گوناگون ؛ از قبيل حمام ، دستشويي ، لباس شستن ، مسؤوليت نظافت آسايشگاه ، بيماري و.... از تماشاي اين گونه فيلمها طفره مي رفتند و به گونه اي فراري مي شدند.
يكي از آزادگان مي گويد:
* يك روز عراقي ها در هنگام "بيرون باش" ناگهان سوت زدند و اعلام كردند كه نمايش فيلم است . آنها يك فيلم ويديويي را به نمايش گذاشتند كه توسط يك شركت فيلمسازي ايتاليايي ساخته شده بود و در آن به پاسداران انقلاب و رزمندگان اسلام توهين شده بود ؛ عده اي مسلح ، يک نفر را اسير كرده و بعد از كتك كاري ، دو دست او را به دو جيپ ارتشي بستند و خودروها در جهت مخالف هم حركت كردند تا اينكه دو دست آن اسير قطع شد .
گوينده ي متن فيلم ، اين عمل را به پاسداران انقلاب اسلامي نسبت مي داد كه با اسراي عراقي اين گونه كارها صورت مي گيرد . همين تصويرها هم چند روز بعد در روزنامه هايشان به چاپ رساندند . آنها سعي داشتند احساسات ما را جريحه دار كنند و از انقلاب و آرمانهاي مقدس آن بيزارمان سازند.(9)
نمايش فيلمهاي 16 ميلي متري نيز در برخي اردوگاهها و مواقع حساس بويژه سالهاي اوليه ي اسارت رايج بود . آنها بر روي ديوار آسايشگاه پرده اي سفيد نصب كرده سپس به پخش فيلم به وسيله پروژكتور(آپارات) مي پرداختند . اسيران معمولاً اين گونه برنامه هاي ضد فرهنگي دشمن را بر خود تحريم كرده بودند.
*هنگامي كه ما وارد اردوگاه موصل شديم ، عراقيها هر روز فيلم سينمايي مبتذل مي آوردند . آنها در فصل سرما همه را داخل يك آسايشگاه مي كردند و ما كه بيش از يك دست لباس نداشتيم ، از سرما مي لرزيديم . ما را وادار مي كردد كه سرمان را بالا بگيريم و فيلم را تماشا كنيم . اگر كسي مريض بود و با خود پتو مي آورد، عراقيها اجازه نمي دادند از آن استفاده كند. نشستن روي زمين سيماني و نمناك در زمستان بيماري هايي گوناگون مانند كمردرد و رماتيسم و.... در پي داشت ، به علاوه اينكه عراقي ها گاهي براي آزار و اذيت ، پنكه هاي سقفي را با درجه ي بالا روشن مي كردند .
عراقيها وقتي فيلمي را براي نمايش مي آوردند افراد سه آسايشگاه را ـ كه بيش از چهارصد نفر مي شديم ـ داخل يك آسايگشاه خالي كه هيچ زيراندازي در آن نبود ، جمع مي كردند . برخي از دوستان به علت خودداري از رفتن به داخل آسايشگاه ، خود را در يك جايي مخفي مي كردند . آنها پس از آنكه لو مي رفتند به شدت مورد شكنجه و آزار قرار مي گرفتند.
عراقيها در سرما آنها را زير دوش آب سرد حمام قرار مي دادند و يا روي زمين خيس ، سينه خيز مي بردند يا آنها را به زندان مي انداختند ؛ اما با همه ي اين شرايط، باز داخل آسايشگاه ، بچه ها سرشان را پايين مي انداختند و عراقي ها بر سر و صورت آنها ضربه هاي كابل وارد مي ساختند . باز هم در اين صورت ، هر كس سعي مي كرد خودش را به نحوي سرگرم كند ؛ يكي به گوشه اي خيره مي شد و ذكر مي گفت ، ديگري درسهاي زبان خارجي را كه در كلاس خوانده بود پيش خود تكرار مي كرد و... اين گونه از تماشاي فيلم طفره مي رفتند.
عراقي ها اين گونه نمايش فيلم را نزديك به دو سال كه هفته اي يك بار يا دو بار بود ، ادامه دادند و پس از آن خودشان خسته شدند و نتيجه اي قطعي نگرفتند و به هدفشان نرسيدند.(10)
ب) يكي از بزرگترين ابزار دشمن كه مي توانست بيشترين نقش را در جايگزيني ايفا كند ، تلويزيون بود . نصب تلويزيون در هر آسايشگاه حدوداً از اواخر سال 62 شروع شد . از يك سو ، با پناهنده شدن منافقين به فرانسه ، سپس به گابن و پس از آن به عراق ، حدود يك ساعت در هر روز برنامه هاي تلويزيون عراق با پخش فارسي به عهده ي آنها گذاشته شد و از سويي ديگر ،‌تلويزيون عراق مدت زماني را براي پخش برنامه هاي تبليغي خود به زبان فارسي در نظر گرفته بود.
اسرايي كه اعتقاد بيشتري به نظام و انقلاب اسلامي داشتند و گرد و غبار تبليغات دشمن و يأس و ترس بر قلب سليم آنها ننشسته بود ، تماشاي تلويزيون را براي خود تحريم كرده بودند. البته در مورد مسابقات ورزشي به خصوص فوتبال اين گونه سخت گيري وجود نداشت . تلويزيون با برنامه هاي متنوع و فريبنده ، برخي اسرا را به سوي خود كشاند و بر روي آنها هر چند تعداد اندك ، اثراتي منفي به جا گذاشت .
تلويزيون ، در برخي اردوگاهها كه اسرا از رهبر با اقتدار مذهبي برخوردار نبودند هميشه مسأله ساز بود. ابتدا عراقي ها در هر اردوگاه يك تلويزيون سياه و سفيد آوردند؛ اما بعدها بر تعداد تلويزيونها افزودند.
يكي از برادران آزاده مي گويد:
* با ورود افسر توجيه سياسي در اردوگاه موصل ، كه ما به او "كاميس ماي" (11) مي گفتيم ، تلويزيون رنگي را به اردوگاه آوردند. ابتدا در هر سه آسايشگاه يك تلويزيون آورده شد. بعدها هر آسايشگاه صاحب يك تلويزيون رنگي گرديد . اوايل ، تلويزيون داخل پنجره گذاشته مي شد و عراقي ها روشن كردن آن را در هنگام "داخل باش" اجباري كرده بودند. ولي چون سربازاني كه پشت پنجره نگهباني مي دادند نمي توانستند به تماشاي آن بپردازند ، بچه ها تصوير تلويزيون را هنگام روشن كردن ، تيره مي كردند و نگهبان با شنيدن صداي آن اطمينان داشت كه تلويزيون روشن است . اين موضوع به تدريج براي عراقي ها فاش شد ؛ بنابراين ، تلويزيون را بر روي يك چهارپايه به ديوار و رو به روي پنجره نصب كردند.
تلويزيون ، به علت مسأله آفريني هايش هميشه مورد آسيبهاي پنهاني قرار مي گرفت . در اردوگاه شماره ي 5 تكريت ، بچه هاي آسايشگاه 2، در پشت آن جوش شيرين ريختند . تلويزيون سوخت و عراقي ها هيچگاه علت را متوجه نشدند ؛ اما اسرا را به پرداخت جريمه ي نقدي محكوم كردند ؛ سي و پنج دينار بايد به عراقي ها پرداخت مي شد.
در اردوگاه موصل 3 ، تلويزيون توسط اسرا مخفيانه مورد صدمه ي جدي قرار گرفت ؛ آن آسايشگاه نيز به سختي تنبيه شد.
در يكي از آسايشگاههاي اردوگاه موصل 4‌، دو نفر از اسرايي كه جاي خود را در كنار تلويزيون نظافت مي كردند به علت جا به جايي چهار پايه ، ناخواسته تلويزيون به زمين افتاد و شيشه ي آن شكست . اين موضوع تا سه روز از عراقي ها پنهان ماند. پس از سه روز ، گروهبان به نام "نذير" متوجه اين مسأله شد؛ اما ترسيد كه موضوع را به فرمانده ي خود گزارش دهد؛ زيرا خود او نيز محكوم مي شد ، چرا كه سه روز از وضعيت تلويزيون بي خبر بود . به هر حال "نذير" به گونه اي مسأله را حل كرد.
يكي از اهداف عراقي ها اين بود كه با آوردن تلويزيون و ايجاد بحث و جدل در ميان اسرا دو دستگي ايجاد كنند؛ اما كيفيت برتر و جاذبه ي برنامه هاي نمايشي اسرا ، توطئه ي دشمن را خنثي مي كرد.
ج) از شيوه هاي ديگري كه عراقي ها براي ممانعت و جلوگيري از برنامه هاي فرهنگي و هنري اسرا به كار بردند نصب بلندگو در اردوگاه و آسايشگاهها بود. آنها پس از شناسايي زمانهاي اجراي برنامه ي اسرا در آسايشگاهها ، صداي بلندگوها را بيش از اندازه بلند مي كردند. پخش موسيقي يا سخنراني ضد انقلابيون در هنگام اجراي دعاهاي آسايشگاهي ، يا اجراي تئاتر بخشي از هجوم فرهنگي آنها به شمار مي آمد.
بلندگو در بالاي آسايشگاه نزديك به سقف نصب شده بود. پس از آن كه سر و صداي آن سرسام آور گشت، اسرا تصميم گرفتند به گونه اي صداي آن را خفه كنند. ابتدا يك جعبه ي مقوايي كه درون آن يك حوله گذاشته شده بود روي آن قرار مي دادند. با اين كار، مقداري از صداي بلندگو كاسته مي شد.
پس از آن كه اين مسأله لو مي رفت، بچه ها فكر بهتري كردند؛ پاره اسفنج (ابر) را كه اندازه ي آن كمي از بلندگو بيشتر بود با نخ به شكل جعبه و فشرده دوختند ؛ سپس قطعه پارچه اي خاكستري ، همرنگ بنلدگو روي آن كشيدند. پارچه، حالت كشباف داشت . هنگام اجراي برنامه ، آن را روي بلندگو مي كشيدند و از صداي آن كاسته مي شد و اگر نگهبان هم از بيرون نگاه مي كرد متوجه نمي شد.
در مرحله ي بعد ، قطع كردن بلندگو ، شكل كاملتري به خود گرفت و آن بدين گونه بود كه سيم سفيد رنگ بسيار نازكي را از بالا به پايين كشيدند، دو طرف آن در دست مسؤول بلندگو بود(12). هر گاه نگهبان خودي اطلاع مي داد كه "سياه (13) است " مسؤول بلندگو سريع سيم را از دو طرف به هم مي چسباند و صدا در همه ي آسايشگاه مي پيچيد؛گرچه همين موضوع هم لو رفته و هميشه جنگ و گريزي بين سربازان و مسؤولين بلندگوها بود.
پخش موسيقي هاي مبتذل خوانندگان طاغوتي و عربي همه اسراي معتقد و با معنويت را آزار مي داد و هميشه اين نغمه هاي شيطاني گوشخراش بود.
يكي از توطئه هاي خطرناك آنها مخدوش نمودن چهره هاي مذهبي و با نفوذ اسرا بود . جاسوسان ، مخفيانه نامهاي اين گونه افراد را به سربازان عراقي مي دادند و آنها اسامي را به راديو بغداد ارسال مي كردند. راديو نيز در بخش برنامه ي فارسي كه شبها وقت آن بود اعلام مي كرد كه مثلاً فلان و فلان از ميان اسراي ايراني در اردوگاه فلان ، تقاضا ي پخش موسيقي فلان خواننده را كرده اند . يكي از اين گونه موارد در آسايشگاه 3 موصل 3 همه را مبهوت كرد. بلند گو نام چند نفر از مداحان و افراد پر نفوذ مذهبي آن آسايشگاه را اعلام كرد كه تقاضاي پخش ترانه ي فلان خواننده ي زن را نموده اند.
اسرا از اين موضوع مي خنديدند و راديو را به ريشخند مي گرفتند. اما در مواردي كه نام افرادي برده مي شد كه از اردوگاه هاي ديگر بودند ، در دلهاي پاره اي از اسرا ايجاد شبهه مي كرد؛ ولي خوشبختانه تير دشمن به هدف نمي خورد. اسرا با توجه به توطئه هاي دشمن مي دانستند كه در اين گونه موارد جز اذيت و آزار ، ضرري به آنها نخواهد رسيد: "لا يضروكم الا اذي"(جز اذيت و آزار ، ضرري به شما نخواهند رساند). آنها آيات قرآن را پيوسته مي خواندند و معتقد بودند كه " ان الله يدافع عن الذين امنوا..." (خداوند طرفدار و مدافع مؤمنين است ...).
با گسترش هجوم فرهنگي دشمن ، اسرا يك گام پيش نهاده و جاذبه هاي هنرهاي نمايشي را هم از نظر محتوي و هم قالب ، بيشتر مي كردند. دشمن نيز به اين موضوع پي برده بود و جنگي پنهان و نابرابر هميشه در جبهه ي حق و باطل جريان داشت.
د) ضابط خليل افسر توجيه سياسي اردوگاه و عضو حزب بعث ، از چهره هاي مرموز و توطئه گر بود. در طول دوران مأموريتش در اردوگاه هاي موصل تلاش هاي زيادي كرد تا بتواند اخبار اردوگاه ها را جمع آوري كند. او براي مقابله با تبليغات فرهنگي ـ هنري اسرا زحمتهاي زيادي متحمل شد. در اردوگاه موصل 4‌، دستور داد يك سكو براي نمايش تئاتر و رقص درست شود. اسرا بر خلاف ميل دروني شان به ناچار آن سكو را ساختند. مدتها اين سكو به عنوان سن نمايش تئاتر بود . هيچ كس به خواسته ي ضابط خليل جواب مثبت نداد.
حدود يك ماه گذشت و ضابط خليل در حال ناكامي دستور داد تا آن سكو را خراب كنند؛ در مراسم تخريب ،‌همه ي اسرا با رويي خندان شركت كردند.
البته تشويق به اجراي تئاتر ضد انقلابي در همه ي اردوگاهها وجود داشت ؛ در اردوگاه رمادي تا اندازه اي بين اسراي ضد انقلاب و بريده ها عملاً رواج يافت . آنجا نمايشهاي قبيح و ناپسندي در هجو برخي از ارزشهاي اسلامي به اجرا گذاشته شد؛ اما آنها از خوش رقصي خود نتيجه اي نگرفتند و بر گناه خويش افزودند.
هـ) اجبار اسرا به تهيه ي روزنامه ي ديواري كه در آن رژيم بعث عراق مورد تشويق قرار گيرد يكي از شيوه ها بود. آنها سعي مي كردنددر ميان اسرا افرادي را بيابند كه داراي تفكر انحرافي باشد و از او، نخست ، مقاله يا نوشته اي به صورت پنهاني دريافت كنند؛ سپس علناً به نيروسازي پيرامون آن فكر و انديشه ي انحرافي يا الحادي بپردازند، يا اينكه مخالفان جمهوري اسلامي را با نوشتن مقالات و اشعار هجوآميز مورد حمايت خويش قرار دهند و به اين وسيله جو اردوگاه را از دست نيروهاي حزب اللهي و متدين خارج سازند تا به اهداف خود برسند.
اولين بار كه "يونس"عضو حزب بعث و فرد سرشناس استخبارات عراق ، در اردوگاه موصل مسأله ي روزنامه ي ديواري را مطرح كرد، براي جلوگيري از اختلاف افكني هاي او ، گروه فرهنگي اردوگاه دست به كار شد؛ نگارنده ي اين سطور مقاله اي پيرامون خاصي "سير" نوشت و دوستي ديگر به بيان فوايد ورزش مخصوصاً فوتبال پرداخت ، به نحوي كه "يونس" متوجه نويسندگان نشود . مقاله ها به او رسيد. سرانجام پس از توطئه هاي زياد وي و خنثي شدن آن توسط اسراي بصير ، اين شيوه نيز نتيجه اي براي آنها در پي نداشت .
و) آوردن نشريه هاي فارسي زبان "حقيقت" و "مجاهد" كه پر از دروغ و افترا بود ، ابزار ديگري براي بازداري از برنامه هاي پيشرفته ي اسرا محسوب مي شد كه همه ي اين موارد با ضد حمله ها خنثي مي گشت و دشمن همچنان ناكام شد . هفته نامه ي "حقيقت" كه در عراق تهيه و تنظيم مي شد چيزي جز طرفداري از حزب بعث و نشر اكاذيب درباره ي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در پي نداشت و ماهنامه ي "مجاهد" كه از طرف منافقين شكست خورده و پناهنده به دولت عراق منتشر مي شد نيز در ميان اسرايي كه به خشونت و ماهيت ضد انساني آنها پي برده بودند، جايي باز نكرد.
گروه تئاتر هميشه آماده ي حمله فرهنگي به دشمن بود و علاوه بر خنثي كردن تبليغات عراقي ها از راههاي مختلف، به ترويج فرهنگ خودي مي پرداخت.
ز) تهيه ي مصاحبه از اسرا بويژه اسيراني كه ذكر آنها رفت و پخش آن از طريق برنامه هاي فارسي تلويزيون عراق ، از ديگر ابزاري بود كه سعي در اختلاف افكني بين اسرا و خنثي نمودن اثر برنامه هاي فرهنگي و هنري آنها داشت .
به دليل اينكه بيشتر اسراي مصاحبه شونده تا اندازه اي خواسته ي عراقي ها را در سخنانشان عملي مي ساختند اسراي حزب اللهي سعي مي كردند زير بار مصاحبه نروند ، تا از جهتي چهره شان خراب نشود و از جهتي ديگر ، خواسته هاي عراقي ها كمتر عملي گردد. اما هميشه وضع اين گونه نبود . در اواخر مرداد سال 67 ، هنگامي كه از اردوگاه 156 نفري تكريت (شماره 5) درخواست مصاحبه كردند ، كسي اعلام آمادگي نكرد. شايد اين برخورد ، وضعيت عمومي اسرا را در معرض فشار و خطر قرار مي داد. اما رهبر اسرا ، حجت الاسلام سيد علي اكبر ابوترابي به پاخاست و گفت :
"هر كس مي خواهد مصاحبه كند با من بيايد. بگذار مردم ايران بدانند كه ما هنوز زنده ايم و كساني كه از طريق مصاحبه ها ضعف نشان مي دهند و خواسته هاي عراقي ها را عملي مي كنند ، تعداد قليلي بيش نيستند"! او به همراه تعدادي از اسرا براي مصاحبه رفتند. پيش از حركت ، اين چنين گفت :"برادران ، براي ما دعا كنيد"!
روز بعد ، اسراي اردوگاه شماره ي 5 ، سخت ترين شرايط را داشتند.
حاج آقا ابوترابي در زير ضربه هاي كابل و شلاق كينه توازن عراقي ، جز فرياد "يا زهرا" نداي ديگري نداشت و اسرا ، آرام و پنهاني اشك مي ريختند.
چند روز بعد ، مصاحبه ي او پخش شد :"ما قطره هاي جدا شده از اقيانوس بيكران انسانهاي پاكدامن هستيم . اميدواريم هر چه زودتر اين قطره ها به اقيانوس متصل شود...! مصاحبه ي شش دقيقه اي او ضربه ي سختي بر پيكر دستگاه تبليغاتي دشمن زد.
عراقيها و مخصوصاً مسؤولان توجيه سياسي آنها ، هيچگاه آرام و قرار نداشتند و پيوسته ابزار و شيوه هايي را براي از بين بردن روحيه ي انقلابي و باورهاي اعتقادي اسراي ايراني به كار مي بردند.
ح) نوشتن شعارهاي تبليغاتي و برخي موارد همراه با توهين به امام خميني يا ديگر پيشگامان نهضت ديني ما ، ابزار ديگري بود كه مدتي دشمن را به خود مشغول كرده بود . اما با عكس العمل اسرا و احياناً اعتصابات ، دشمن شكست خورد و اسيران غيور و آگاه ، در مسير نشر فرهنگ اسلامي بويژه از طريق تئاتر و ... پيش مي رفتند. عشق به امام خميني اجازه نمي داد كه دشمن بر ساحت مقدس او كوچكترين خدشه اي وارد آورد. چه بسيار كساني كه ضربه هاي سخت كابلهاي دشمن را بر بدنهاي ناتوان خود تحميل كردند؛ اما حاضر نشدند به امام كمترين اهانتي صورت بگيرد. در اردوگاه موصل 4 ، عراقيها از ظهر تا عصر پوسترهايي اهانت آميز نسبت به رهبر كبير انقلاب و رهبران ديني و انقلابي بر ديوار چسباندند. اعتصاب اسيران غيور ، دشمن را به زانو در آورد و آنها را وادار كرد كه از شب تا صبح پوسترها را كنده و پاره كنند.
ط) در بسياري از دوره هاي زماني اسارت ، عراقيها دست به دامان پناهندگان و ورشكستگان سياسي ايران شدند. وقتي "ابريشم چي" معاون اجرايي سازمان منافقين ، به اردوگاههاي مختلف آمد ، با رگبار سنگ از سوي اسرا مورد استقبال قرار گرفت و سخنان تكراري و فريبنده ي او كه چيزي جز كينه توزي در برنداشت اسيران را نسبت به نظام و انقلاب وفادارتر نمود.
هنگامي كه "شيخ علي تهراني" به ادوگاههاي مختلف سر زد ، جز لعن و نفرين از سوي اسرا چيزي نشنيد و كسي حتي براي لحظه اي جذب سخنان فريبنده ي او نشد .
در اردوگاه موصل 2 ، كه اسراي عمليات خيبر در سخت ترين شرايط زندگي مي كردند و جو ترور و وحشت بر فضاي اردوگاه سايه ي شوم خود را افكنده بود "شيخ علي" كه به خيال خود، اسرايي را كه به اجبار براي شنيدن سخنراني حاضر كرده بودند، را شنوندگان خوبي مي ديد؛ در اضطراب و سكوت و در حلقه ي محاصره ي سربازان و افسران خشن عراقي ، يك اسير با تمام شهامت و مردانگي به پا خاست تا سخن بگويد . عراقيها و شيخ علي خوشحال شدند كه او به ميل آنها سخن خواهد گفت؛ اما او فرياد خروشان خود را اين چنين بيان كرد: "ايها الايرانيون و العراقيون ، الموت لا مريكا ، الموت لشيخ علي"!
اين فرياد ، همه را لرزاند و زمزمه لبها جز اين سخن نبود :"او را خواهند كشت " و خدا چنين نخواست .
ي ) دشمن شكست خورده، براي جايگزيني ابزارهاي تبليغي و هنري اسرا رو به سوي وسايل سرگرم كننده و غير شرعي آورد . وسايلي از قبيل تخته نرد ، ورقهاي پاسور و... با تحريم اسرا مواجه شد و اسيران ، وفادارتر و با آگاهي بيشتر به سوي ترويج و تبليغ باورهاي ديني و ارزشهاي انقلابي از راههاي مختلف بويژه هنرهاي نمايشي روي آوردند.
سياستِ منع باعث پيشرفت پنهاني انديشه ها و كشف راههاي پيچيده و مخفي شد، و سياست جايگزيني و هجوم نيز شكوفايي انديشه ها براي مقابله با تهاجم فرهنگي و هنري دشمن در پي داشت و ثمره ي آن ، پيشرفت غني تر فرهنگ اسلامي در اسارت بود.

پي نوشت ها :
 

2. آزاده ، محمد باقر عباسي
3. هر اسير دو برگ كاغذ نامه دريافت مي كرد.
4.در اكثر اردوگاهها كه جو حاكم به دست حزب الله بود تعداد اين جاسوسان بسيار كم و معمولاً براي همگي افراد ، ناشناخته بودند.
5.در تهاجم باد ، خاطرات آزادگان انديمشك، گردآورنده : مرتضي طيبي
6. منبع پيشين
7.آسمان فكه ، سيد حسن تاج زاد
8. آزاده ، محمد حسين رافعي ، شعله نوشان
9.آزاده، محمد حسين رافعي
10. آزاده ، محمد حسين رافعي
11.اصطلاحي كه در مورد ابتداي شروع خط ورزش رزمي كنگ فو به كار مي رود و ورزشکار در حالت ايستادن وضع خاصي به خود مي گيرد.
12.يك نفر به عنوان مسؤول قطع و وصل بلند گو انتخاب شد.
13. يكي از رمزهايي كه به هنگام آمدن عراقي به كار مي رفت.
 

منبع:رحمانیان ، عبدالمجید ،تئاتر در اسارت ،انتشارات امید آزادگان،1383



 

نسخه چاپی