برخورد نزديك از چهار نوع

برخورد نزديك از چهار نوع
برخورد نزديك از چهار نوع


 

نويسنده: سعيد بي نياز




 

آدم ها و انواع برخوردهايي كه با ستاره ها دارند
 

بعضي ها چه آل پاچينو از كنارشان رد شود و چه بقال محله ،‌هيچ تفاوتي برايشان نمي كند . در مقابل بعضي ها براي ديدن ايفاي نقش بقال محله يك سريال درجه هفت تلويزيون سرو دست مي شكنند . با يك نگاه سردستي به دور و برتان هم متوجه مي شويد آدم ها در برخورد با «آدم مشهور » ها ،‌ حالا چه ستاره ها ي سينما و تلويزيون و چه ورزشكارها ،‌تفاوت هاي زيادي با هم دارند در اين جا مي خواهيم كمي منظم تر به اين تفاوت فكر كنيم . برايشان يك طبقه بندي پيشنهاد دهيم و مهم تر از همه علت اين برخوردها را بشناسيم . طبقه بندي ما يك طيف را در بر مي گيرد يك سر طيف آدم هايي هستند كه كاملاً‌ بي تفاوت با حضور يك ستاره برخورد مي كنند و آن طرف طيف آدم هايي كه خودشان را واقعا براي ستاره ها مي كشند . احتمالاً‌ آدم هاي آخر طيف بيشتر متعجب تان مي كنند . ما اين طيف را با اجازه شما به چهار بخش تقسيم كرده ايم .

برخورد نزديك از نوع اول
 

ـ بي تفاوتي و ديگر هيچ
احتمالاً‌ آدم هاي اين طيف اقليت كوچكي از هر جامعه را تشكيل مي دهند ‌،اقليتي كه كاملاً‌ به حضور يك ستاره بي تفاوت هستند . براي آنها واقعا يك ستاره سينمايي با يك آدم عادي ناشناس هيچ فرقي ندارد .
ـ چرا بي تفاوتند ؟
آدم هاي بي تفاوت احتمالا ً‌يك منطق شخصي براي اين بي تفاوتي شان دارند .
1 ـ دليل اخلاقي : بعضي از آنها مي گويند ستاره بودن يك نفر دليل بر برتري اش نيست و او فرقي با ديگران ندارد كه بخواهند برايش سرو دست بشكنند .
2 ـ دليل حرفه اي : بعضي از آنها خودشان به يك جايي رسيده اند و حس مي كنند كه در حوزه خودشان يك پا ستاره اند و دليلي ندارد كه به يك آدم موازي توجه كنند .
3 ـ دليل روشنفكرانه : البته در همين گروه هم كساني هستند كه توجه نكردن به ستاره ها را به عنوان يك پز روشنفكري با خودشان حمل مي كنند . براي بعضي از همين آدم هاي آخر فقط ستاره هاي آن ور آب ستاره محسوب مي شوند و كلا هر چيز توليد اين طرف آب را قبول ندارند . براي بعضي هم كارگردان فيلم ها مهمتر هستند و فكر مي كنند كه ستاره ها ،‌ ستاره بودن خودشان را مديون كارگردان ها و نويسنده ها هستند .
4 ـ دليل تجربي : براي بعضي ها ديدن يك ستاره عادي است . آنها يا در يك رسانه مربوط به سينما كار مي كنند يا در خود سينما . آنها خيلي بهتر مي دانند كه ستاره ها آدم هايي كاملاً‌ معمولي با نقاط ضعف و قوت خودشان هستند و دليلي ندارد كه به خاطر اينكه دوربين و پرده سينما آنها را تكثير كرده اند برايشان سر و دست بشكنيم .
5 ـ دليل بدون شرح : بعضي ها هم به يك دليل ساده به ستاره هاي سينما بي تفاوتند ،‌آنها اصلاً فيلم نمي بينند!

برخورد نزديك از نوع دوم
 

بدشان نمي آيد امضايي هم داشته باشند
 

احتمالاً بيشتر ما در همين گروه هستيم . كساني كه براي ديدن ستاره ها سر و دست نمي شكنيم اما اگر جايي اتفاقي يك ستاره را ديديم بدمان نمي آيد برويم جلو ،‌سلام و احوالپرسي كنيم . امضا بگيريم يا اگر پا داد عكسي هم دست در گردن ستاره ،‌بيندازيم .

چرا با تفاوتند ؟
 

وقتي كه يك پديده مثل همين ستاره دوستي آن قدر فراگير باشد كه يك جامعه را در بر گيرد بيشتر دليل ها اجتماعي مي شوند تاروان شناختي .
1 ـ پزدادن : ما ايراني ها « من اجتماعي » قدرتمندي داريم . همه جواب زندگي فردي ما يك جورهايي با زندگي اجتماعي مان در هم آميخته است . حالا كه نظر ديگران اين قدر براي ما مهم است . شايد يكي از اصلي ترين دليل هايي كه ما بدمان نمي آيد از ستاره ها يا با ستاره ها عكس بگيريم اين است كه آن را به ديگران نشان دهيم . اصلاً همان موقعي كه دوربين موبايلمان را روشن مي كنيم ناخودآگاه داريم تعداد آدم هايي كه قرار است با ديدن فيلم يا عكس ما ميخكوب شوند را در ذهنمان مي شماريم .
2 ـ همنوايي اجتماعي : خيلي وقت ها اصلاً‌ دور يك ستاره جمع شدن يك همنوايي ناآگاهانه اجتماعي است. شايد بعضي از ما اصلاً‌ ستاره اي كه دورش جمع مي شويم را درست نشناسيم اما معمولا ً‌پيش مي آيد كه از كنار دستي مان بپرسيم . به زور خاطره اي كمرنگ از يك سكانس دوردست را بياوريم توي ذهنمان و دوربين موبايل را روشن كنيم . همنوايي اجتماعي يك پديده جهاني است اما براي ما ايراني ها كه من اجتماعي مان قوي تر از مثلاً‌ غربي هاست ،‌تعيين كننده رفتارهاي بيشتري است .
3 ـ ستاره برتر پنداري :بايد قبول كنيم كه پرده سينما و مانيتور تلويزيون هنوز خاصيت جادويي خودشان را از دست نداده اند خاصيتي كه به شخصيت‌هاي فيلم ابعاد فراانساني مي دهد. خيلي از ما به اين خاطر از حضور يك ستاره غافلگير مي شويم كه آن ستاره با گوشت و پوست و خون در چند متري ما ايستاده است . ما ناخودآگاه شروع مي كنيم به مقايسه اخلاق و رفتار و ظاهر شخصيت داستاني با اخلاق و رفتار و ظاهر شخصيت واقعي بازيگر و البته اين تفحص مي تواند تا ابد ادامه داشته باشد ،‌مخصوصاً‌ اگر ما با مطالعه و بي مطالعه فرضيه اي منفي يا مثبت در مورد شخصيت واقعي ستاره داشته باشيم .

برخورد نزديك از نوع سوم
 

ـ سرو دست شكستن براي ستاره ها
بعضي ها اما از گروه قبلي ،‌بيشتر كشته و مرده ستاره ها هستند . خفيف تر از همه ،‌كساني هستند كه مصاحبه هاي ستاره مورد علاقه شان را در نشريات دنبال مي كنند . شديد ترها براي ستاره مورد علاقه شان وبلاگ مي زنند و شديدترين ها بخشي از وقتشان را براي ديدن ستاره ها به هر قيمتي صرف مي كنند .
ـ چرا سر و دست مي شكنند ؟
اين بخش از طيف گرچه هنوز رفتاري بيمار گونه ندارند اما كاملاً قابل تاملند . شايد بسياري از اين رفتارها را بتوان فقط با وصل كردن به ويژگي هاي جواني و نوجواني توجيه كرد اما اين همه ماجرا نيست .
1 ـ خود كوچك پنداري : متاسفانه بسياري از اين سر و دست شكستن براي ستاره ها براي اين است كه طرفداران پر و پا قرص نمي توانند براي خودشان هويتي فردي قائل باشند . آنها خودشان را در مقابل ستاره ها موجودات كوچكي مي بينند كه فقط با وصل شدن و طرفداري از آنها هويت دارند در واقع اين آدم ها نمي توانند قبول كنند كه ستاره ها آدم هايي كاملا معمولي هستند كه توانسته اند با تلاش و استعداد خودشان ( و گاهي بدون اينها ) به جايي برسند . آنها نمي توانند قبول كنند كه اگر چيزي به نام فيلم داستاني نبود ستاره ها هيچ وقت ستاره نمي شدند . طرفداري شديد از يك آدم ديگر يك جورهايي پوشاننده احساس حقارتي است كه در لايه هاي زيرين شخصيت خوابيده است .
2 ـ غرق هويت فردي در هويت جمعي : براي كساني كه تاكيد مي كنند ما از « گروه » طرفداران يك ستاره ايم . قضيه شبيه طرفداري از يك تيم فوتبال است . آنها با عضويت در گروه طرفداران يك ستاره خاص احساس تعلق گروهي مي كنند و در هويت جمعي غرق مي شوند معمولاً‌ اين آدم ها در مقابل طرفداران يك ستاره رقيب موضع مي گيرند و كل كل خفني با گروه هاي ديگر دارند . معمولاً‌اين رفتارها در نوجوان ها بيشتر است .

برخورد نزديك از نوع چهارم
 

ـ خود كشي به خاطر ستارگان
گروه چهارم واقعا رفتار بيمار گونه اي دارند . آنها خودشان را به خاطر ستاره ها مي كشند ،‌نام خودشان را به خاطر ستاره ها تغيير مي دهند و توهم اين را دارند كه مي توانند با ستاره هاي جنس مخالفشان ازدواج كنند . و بعضي وقتها گله گوسفندشان را هم به خاطر يك ستاره آن طرف آبي مي فروشند (!)
ـ چرا بيمار ستاره هايند ؟
ناگفته معلوم است كه اينجا ديگر رسانه ها و دستگاه هاي ستاره سازي فقط گناه ندارند و مشكل در ذهن خود بيماران است . آنها بالاخره به يك شخصيت ستاره واكنش نشان مي دهند ؛‌حالا اوشين ،‌جومونگ يا گلزار براي همين اين رفتارها را مي شود در متن يك بيمار يا يك نشانه روانپزشكي درك كرد .اين هم چند تا از نمونه هاي اين نشانه ها .
1 ـ هذيان انتساب : بعضي بيماران رواني واقعا‌ً‌ فكر مي كنند كه آدم هاي توي تلويزيون ( ستاره يا غير ستاره ) دارند با آنها حرف مي زنند يا حرف هايي كه مي زنند مربوط به آنهاست . آنها در واقع دارند از هذياني به نام هذيان انتساب رنج مي برند .
2 ـ نشانگان كلمبوس: اين نشانگان مخصوص زن هاست . بعضي بيماران زن فكر مي كنند كه يك مرد مشهور ( و از جمله ستاره هاي سينما ) عاشق آنهاست و به همين زودي در خانه آنها را مي زند و خواستگاري مي كند .
خدا رحم دالوند عشق مسعود كيميايي است و سينماي فيلم فارسي

سلطان بهترين است
 

عشق سينما دارد . وقتي اداي بازيگري هاي دهه 40 و 50 و مرام و مرام كشي هاي فيلم فارسي ها را در مي آورد خودش را در قالب بهترين ژست ها و ديالوگ ها فرو مي برد . بغض مي كند . فرياد مي كشيد و تن صدايش را نسبت به ديالوگ هايش عوض مي كند . خدا رحم دالوند خرم آبادي است . البته ويژگي او فقط به عشق سينما بودن ربط ندارد او خودش را آن قدر متعلق به سينما و فيلم فارسي مي داند كه اسم شناسنامه ايش را از خدا رحم دالوند به بهروز وثوقي راد تغيير داده است . با او به گفت و گو نشستيم و درباره انگيزه هاي اين همه عشقي كه دارد . پرسيديم .
ـ چي شد كه عاشق سينما شدي ؟
من از بچگي عشق فيلم داشتم . عاشق لوطي گري و مرام بودم . نمي خواستم زخم تو دل كسي باشه اگه تيري تو پاي يكي مي ديدم در مياورم . عاشق ننم بودم .
ـ ولي اينا دليل نميشه كه ؟ منظورم اينه كه چه جوري عشق سينما تودلت جا باز كرد ؟
مگه ميشه كسي فيلم هاي سلطان رو ببينه وعاشق سينما نشه ؟ مگه ميشه دوست داشته باشي تو فيلم هاي سلطان بازي كني عاشق سينما نشي ؟ من هر روز خودم رو در پرده سينماهاي ايران مي بينم .
ـ منظور از سلطان كيه ؟
سلطان ،‌مسعود كيميايي عزيز !
ـ كيميايي رو خيلي دوست داري ؟
مي ميرم براش . سلطان جونمو بخواد ميدم . من آرزو دارم روزي توي فيلم هاي استاد بازي كنم .
ـ اگه از نزديك ببيني چيكارش مي كني ؟
يه بار از نزديك ديدمش بهش گفتم تو سلطان سينماي ايراني . آرزو دارم روزي توي فيلم هات بازي كنم . گفتم سلطان مي خوام نقش قيصر رو برات زنده كنم . گفتم عاشق سينماي شما هستم . مدتي هم توي دفترش آبدارچي بودم .
ـ آبدار چي ؟
بله خدمت به استاد افتخاره ! من اگه روزي در قله سينماي ايران هم باشم براي استاد خدمت مي كنم .
ـ پس به آرزوي ديدن ستاره سينماي زندگيت رسيدي ؟
نه من هر چقدر سلطان رو ببينم سير نمي شم . همش دارم خاب فيلم هاي سلطان و قيصر رو مي بينم .
ـ نظرت درباره بازيگرهاي نسل جديد چيه ؟
اينها بازيگر نيستند . من اگه روزي با كمك هاي سلطان به قله سينماي ايران رسيدم نشان مي دهم بازيگري يعني چي ،‌لوطي گري يعني چي ‌،
ـ سلطان بهت گفته بازيگر ميشي ؟
نه ولي من مي دونم ميشم . بالاخره سينماي ايران من رو كشف مي كنه .
ـ به غير از سلطان كس ديگري رو ديدي ؟
آره ،‌امين تارخ و ايرج قادري رو هم ديدم . ايرج قادري گفت كه بازيگر نميشم اما من چون نمي خوام از الان با بزرگاي سينماي ايران درگير بشم چيزي بهش نگفتم .
ـ الان آرزو داري كدوم بازيگر رو ببيني ؟
من فقط مي خوام پيش سلطان زندگيم مسعود كيميايي عزيز باشم . هر بار مي بينمش اشكم در مياد . چون توي مرام لنگه نداره .
منبع:نشريه همشهري مثبت شماره 6




 

نسخه چاپی