بايد پادشاه مي شد!

بايد پادشاه مي شد!
بايد پادشاه مي شد!


 

نويسنده: وحيد نمازي




 

پل اسکولز؛ پسر کوچکي که پير نمي شود
 

سوت پايان ديدار جام خيريه اين فصل انگليس که به صدا درآمد و تکليف برنده جام ــ يعني منچستر يونايتد ــ معلوم شد، تأثير گذارترين بازيکن يونايتد به جاي اين که شاد باشد، غمي همچون خوره به جانش افتاده بود. مرد جا افتاده سرخ ها با 35 سال سن ديگر در حال بازنشسته شدن است. اما شروع رويارويي اش در شانزدهمين سال بازي اش براي شياطين سرخ، گرچه نويد فصلي پربار را به هواداران داده بود، اما اسکولز را گرفتار ماجرايي کرده بود که ريشه در نيمکره جنوبي زمين داشت.
چند ماه پيش، در گرماگرم آماده سازي تيم ها براي شرکت در جام جهاني 2010 ، فابيو کاپلو هر چه کرد نتوانست پل اسکولز را متقاعد کند تا از خر شيطان پايين بيايد و خداحافظي از تيم ملي را به زماني پس از جام جهاني موکول کند. مرد با تجربه ديگر مي خواست ميانه ميدان «سه شيرها» را به بازيکنان جوان بسپارد و يکي دو فصل آخر فوتبالش را بي خيال و بي دغدغه در منچستر به پايان ببرد، اما انگليس که با هزار اميد به آفريقاي جنوبي رفت و با سرافکندگي تمام به شکل يک لشکر کاملاً شکست خوردده و تحقير شده به خانه بازگشت، کابوس هاي اسکولز شروع شد و حالا نمايش عالي و ارائه بازي درخشان در نبرد پيش فصل با چلسي و درست چند روز پس از آن، تأثير گذاري بي نظيرش در پيروزي خانگي 3 بر صفر مقابل نيوکاسل در هفته ابتدايي ليگ برتر موجب آن شده بود که اسکولز اعتراف کند نبايد دعوت کاپلو براي رفتن به آفريقا را رد مي کرد.
همان روزها که اسکولز لب به اعتراف باز کرد و گفت، حتي اگر لازم باشد حاضر است همين حالا به کمک کاپلو برود، مرشد بزرگش يعني سرالکس فرگوسن با جملاتي به اين مضمون تسکينش مي داد: «هرگز خودت را براي آنچه انجام نداده اي، سرزنش نکن. کاري که تو براي تيم ملي انگليس و طي سال هاي حضورت در اين تيم کرده اي، از کمتر کسي ساخته بود...» اما رد کردن آن دعوت هنوز روي دل اسکولز سنگيني مي کند.
پل اسکولز در 16 نوامبر 1974 در منطقه سالفورد از نواحي منچستر بزرگ و در بيمارستاني به نام «اميد»(HOPE) به دنيا آمد. از کودکي هوادار تيم اولدهام بود و همان سال هاي کودکي براي «لانگلي فاروز» هم بازي مي کرد. کريکت را هم خوب بلد بود و هم در اين بازي مهارت داشت، اما 14 ساله که شد به باشگاه منچستر يونايتد رفت و وارد سيستم تيم هاي پايه آن جا شد تا دبيرستانش را تمام کند. بر اساس قوانين موجود در فوتبال انگلستان، هيچ بچه مدرسه اي نمي تواند پيش از پايان دوره دبيرستان با يک باشگاه فوتبال قرارداد حرفه اي داشته باشد. يونايتد هم صبر کرد تا اسکولز به سن قانوني برسد و بعد، در سال 1991 رسماً بازيکن باشگاه منچستر يونايتد شد. اريک هريسون، مربي سابق تيم جونان يونايتد درباره اسکولز چنين گفته است: «اين پسر 16 سالش که بود، منو ياد کني دالگيش ــ يکي از بهترين بازيکنان تاريخ فوتبال انگليسي ــ انداخت. هميشه به نظر مي رسيد که دو تا چشم هم پشت سرش دارد. هميشه به نظر مي رسيد که مي داند هر بازيکني توي زمين مي خواهد چه کار کند و چه حرکتي انجام بدهد. منظورم اين است که بازي خواني آن پسر 16 ساله حرف نداشت. همه کارهايش بي نظير بود و توپ را که مي گرفت، فقط با يک حرکت ساده، به مقصد مي رساند.» پل آن قدر خوب بود که خيلي زود به تيم اصلي يونايتد رسيد. در کنارش جوانان ديگري هم که تشنه افتخار و پيروزي بودند وجود داشتند بکام، نويل ها و گيگز.
مردان جوان با رئيس تمام و عيار سرخ هاي اولدترافورد روزهاي جالبي داشتند. يک به يک، نوبت به هر کدام شان که مي رسيد، خودي نشان مي دادند، ولي نوبت اسکولز با بقيه فرق داشت؛ 21 سپتامبر 1994، بازي مقابل «پورت ويل» در جام اتحاديه. اسکولز جواب اعتماد فرگي را با 2 گل داد و ستاره ميدان شد. اولين بازي اش در ليگ جزيره را هم مقابل ايبسويچ انجام داد و باز 2 گل ديگر. انگار واقعاً دالگليش جديدي ظهور کرده است. رايان گيگز، يکي ديگر از پيرمردهاي هم نسل اسکولز درباره او چنين مي گويد: «هر وقت توي بازي هاي تمريني مي خواستم برنده باشيم، اسکولز را مي کشيديم. فقط کافيه توپ را به او بدين و تمام. قدرت حفظ توپش هنوز هم حرف ندارد. توپ را بهش بدهيد و خودتان بايستيد و تماشا کنيد. ديگر کسي نمي تواند توپ را از اسکولزي بگيرد».
البته بازيکن کوتاه قد و جسور منچستر يونايتد که به هدزن ترين هافبک قد کوتاه جزيره هم مشهور شده، مثل تمام آدم هاي بزرگ ديگر، عيب و ايراداتي هم دارد. عيب اسکولزي، عيب کوچکي هم نيست؛ او را يکي از خشن ترين فوتباليست هاي انگليسي مي دانند. بيش از 81 کارت زرد و 4 کارت قرمز در طول دوران بازي اش براي يونايتد در جزيره، او را به پنجمين بازيکن خشن تاريخ ليگ برتر تبديل کرده است. اسکولز در اروپا هم آدم چندان خوش اخلاقي نبوده و 25 اخطار و 2 اخراجش در ليگ قهرمانان مي گويد که او خشن ترين فوتباليست اروپاست. نقطه ضعف اصلي ستاره کوچک دقيقاً همين جاست؛ تکل هاي ضعيف و بي محابا. او اصلاً ملاحظه هيچ کس را نمي کند و با سرعت و شدت هر چه تمام تر تکل مي زند. حالا يا توپ را مي زند، يا پاي حريف را قلم مي کند. آرسن ونگر که خيلي از اين کار او شاکي است و بارها گفته: «با اين که به بازي اسکولز و شخصيتش احترام مي گذارم، اما تکل هاي تقريباً وحشيانه اش را اصلاً دوست ندارم...»
همه در زندگي شان داغ حسرت هاي بزرگي را به دل دارند که هرگز و با هيچ مرهمي آرام نمي گيرد. حسرت بزرگ اسکولز هم به دوران اوج فوتبالش در يونايتد بر مي گردد. جوان 20 و چند ساله اي که در بهار 1991، همراه با ماشين ويرانگري به نام منچستر يونايتد، غول هاي اروپايي را يک به يک نابود مي کرد و به طرف فينال پيش مي رفت، ناگهان به دليل همان خشونت ذاتي اش در زمين هاي فوتبال، درست در يک قدمي فينال جام باشگاه هاي اروپا مقابل بايرن مونيخ با محروميت مواجه شد. فينال بارسلونا، رويايي ترين فينال جام باشگاه ها (يا همين ليگ قهرمانان امروزي) براي اسکولز شد. يک حسرت بزرگ. شياطين سرخ در ثانيه هاي پاياني، بايرن را مقهور کردند و چند دقيقه بعد، پل اسکولز با آن کت و شلوار خاکستري اش در جمع سرخ ها و بر روي چمن نوکمپ بالا و پايين مي پريد، ولي بار حسرت سهيم نبودن در آن افتخار بزرگ، براي هميشه بر دلش سنگيني خواهد کرد.
البته او يک قهرماني ديگر را با يونايتد در ليگ قهرمانان تجربه کرد و همراه با فرگوسن توانست با شکست دادن چلسي و گرفتن يک حال اساسي از رومن آبراموويچ، قهرماني اروپا در سال 2008 را در شبي به يادماندني در استاديوم لوژنيکي مسکو به دست آورد، اما لذت پيروزي در فينال بارسلونا چيز ديگري بود که او طعمش را هرگز نچشيد...
مرد کوچک ميانه ميدان يونايتد و يکي از گلزن ترين هافبک هاي سرخ ها، بر خلاف خشونت فوتبالي اش در داخل زمين، زندگي کاملاً متفاوتي در خارج از مستطيل سبز دارد. زياد مصاحبه نمي کند، خيلي اهل آفتابي شدن در مکان هاي شلوغ نيست و هرگز مثل ديويد بکام چهره اي مناسب براي عاشقان حاشيه به حساب نمي آيد. گرچه او و بکس وجه مشترکي در زندگي هاي مشترکشان دارند و آن، دوستي و همکاري همسرهايشان است که سال ها در يک گروه فعال هنري مشغول به کار بودند. اسکولزي در سال 1993 با کلير ازدواج کرد و ثمره اين ازدواج 3 فرزند به نام هاي آرون، آليسيا و آيدن است. زندگي خصوصي اسکولز اصلاً با فوتباليست ها و آدم معروف هاي ديگر قابل مقايسه نيست. او در زندگي غير فوتبالي اش يک فرد کاملاً معمولي است. خودش در يکي از مصاحبه هايش در توصيف يک روز ايده آل از زندگي اسکولز مي گويد: «تمرين صبحگاهي در باشگاه، برداشتن بچه ها از جلوي در مدرسه، بازي کردن با آن ها در خانه، نوشيدن چاي، بردن بچه ها به رختخواب و بعد از تمام اين ها تماشا کردن تلويزيون آن هم فقط براي چند دقيقه!»
16 سال پيش، در روزهاي زمستاني سال 1994، دوران حکومت پل اسکولز بر خط هافبک منچستر يونايتد آغاز شد. حالا نزديک به 2 دهه از اين زمامداري «پسر منچستر» مي گذرد. در طول اين 16 سال، 3 بار دولت انگليس دست به دست چرخيده و نخست وزيران متفاوتي اتاق کار بزرگ ساختمان شماره 10 مشهور «داونينگ استريت» در لندن را به نخست وزير بعدي شان تحويل داده اند و رفته اند، ولي اسکولز هنوز در رختکن اولدترافورد مي آيد و مي رود و انگار گرد پيري بر سر و صورتش نمي نشيند. بي دليل نيست که روزنامه نگار کهنه کاري در انگليس جايي نوشته بود، «مردي که سر چند نخست وزير را مي خورد، بايد پادشاه مي شد نه فوتباليست!»
منبع:تماشاگر شماره 025



 

نسخه چاپی