تقويت موسيقي ملي راهکاري در برابر جنگ نرم موسيقايي

تقويت موسيقي ملي راهکاري در برابر جنگ نرم موسيقايي
تقويت موسيقي ملي راهکاري در برابر جنگ نرم موسيقايي


 






 
در اين مقاله برآنيم که جايگاه موسيقي را در جنگ نرم مورد واکاوي قرار دهيم؛ اما ذکر اين نکته را پيش از تشريح «جايگاه موسيقي در جنگ نرم» ضروري مي دانم که بنا به فرموده مقام معظم رهبري جنگ نرم به ويژه در حوزه فرهنگ مي بايست جدي گرفته شود و اين جديت مورد تأکيد معظم له کار را براي برنامه ريزان فرهنگي به گونه اي دشوار مي سازد؛ به اين معنا که فرهنگ يکي از مهمترين مباني انقلاب ماست و متأسفانه آنگونه که شايسته اين سرزمين اسلامي است به آن توجه نشده و موسيقي هم يکي از آن مواردي است که اگرچه در برخي جزئيات تفاوت هايي در نظر صاحبنظران وجود دارد اما از آنجا که يکي از راه هاي نفوذ دشمن به ذهن نسل جوان موسيقي است پس بايد برنامه ريز حوزه فرهنگ فکري در باب آن داشته باشد. چندي پيش يکي از روحانيون در رسانه ملي (شبکه 4) مبحثي را مطرح کرد که قابل تأمل بود. حجت الاسلام محد رضا زائري در برنامه اي با اجراي نادر طالب زاده از موسيقي گفت و نگاهي گاه متغير که به موسيقي در کشور ما وجود دارد. زائري گفت که «در لبنان، کساني را داريم که گيتار به دست مي گيرند، اما با وضو اين کار را مي کنند و اين رفتار خودشان را هم، نوعي مبارزه عليه دشمن مي دانند؛ البته او بين کساني که گيتار در دست مي گيرند و قصدي ديگر در سر دارند هم گفت و اين دو گروه را از هم جدا کرد. او از جنگ نرم حرف زد و از «جايگاه موسيقي در جنگ نرم»؛ جايگاهي که ناديده گرفته شده، در حالي که اهميت فوق العاده اي دارد. البته اين روحاني، اشاره هم کرد که به عنوان يک مسلمان و روحاني، از مرجع تقليد خودش تبعيت مي کند؛ ولي به عنوان يک برنامه ريز فرهنگي، ناچار است که نگاهي وسيع تر داشته باشد و براي موسيقي هم برنامه اي بريزد. زائري، ماجراي قرائت متني توسط خواننده مسيحي زن لبنان را هم تعريف کرد. او گفت که متني در حمايت از حزب الله را اين خواننده زن خواند و هميشه دوست داشت که شيخ حسن نصر الله، بتواند اين قطعه را گوش کند؛ و هميشه افسوس مي خورد که به واسطه معذورات مذهبي، نمي تواند اين کار را بکند؛ و البته شيخ حسن نصر الله اين ماجرا را شنيده بود و پيام داده بود که درست است که من نمي توانم اين قطعه را گوش کنم، اما زحمتي که شما براي حمايت از حزب الله کشيده ايد، باقي خواهد ماند و ارزشمند خواهد بود.» اين نقطه نظر از آن جهت که واقع گرايانه به پديده ي موسيقي نگريسته بسيار قابل تأمل است؛ غرب و آمريکا امروز از هر ابزاري براي سلطه بر ملت هاي ديگر استفاده مي کند و از آنجا که در جنگ بين رسانه اي هم از توان قابل توجهي برخوردار است مي تواند نگرش خود را به سراسر جهان منتشر کند. اما نفوذ «جنگ نرم در حوزه موسيقي» چگونه رخ داده است؟ همانگونه که مطلع هستيد طلوع موسيقي از آسياي غربي و مديترانه شرقي بوده و تمدن بين النهرين و مصر؛ سپس سومري ها و آشوريان و يونانيان برخوردار از اين هنر بوده اند؛ پس به دليل آميخته بودن فرهنگ اين جغرافيا با موسيقي؛ برخي از تبادلات فرهنگي از اين دريچه انجام پذيرفته و طبيعي است که تأثير پذيري و تأثير گذاري متقابل هم روي مي داده است. اين اتفاق اگر چه به هزارهاي پيش باز مي گردد؛ اما امروز هم به علت آميختگي فرهنگ و هنر با تحريکات اجتماعي مردم مي توان آن را به عنوان يک الگوي کلي و يک اعتبار در ملاحظات و پژوهش ها مورد توجه قرار داد. به اين اعتبار ما چه به لحاظ شرعي موسيقي طرب زا و تحريک آميز را بپذيريم و چه آن را پس بزنيم امروز به عنوان يکي از راه هاي ورود دشمن به فرهنگ ما شده است. پس موسيقي غربي در کليت خود، ابزاري براي استحاله فرهنگي و تهاجم و در نهايت جنگ نرم شده است؛ اما پرسش اينجاست در چه اندازه اين موسيقي داراي دامنه شده است. همانگونه که تأکيد شد بايد در مقام يک برنامه ريز فرهنگي به مقوله جايگاه موسيقي در جنگ نرم توجه کرد؛ چرا که تکليف شرعي ما با موسيقي و انواع آن مشخص است؛ اما به عنوان يک برنامه ريز بايد براي بلند مدت و نفوذ دشمن از اين دريچه به ذهن جوانان هم برنامه اي داشت و الگو سازي هايي را در اين عرصه پيش گرفت.

موسيقي «جديد» و جنگ نرم:
 

اينکه چرا از واژه «جديد» به جاي مثلاً پاپ، راک يا گونه هاي مشابه موسيقي هايي استفاده شد اين است که انگشت اتهام مشخصاً به سوي يکي از گونه ها نباشد؛ اما آنچه مسلم است موسيقي جديد تمام اين موارد را در خود دارد. زندگي مدرن و دستاوردهاي آشکار سرمايه داري که در صنعت و تکنولوژي بازتاب ها و مصاديق مشخص تري داشته در فرهنگ هم بدون تبلور نبوده است. تبلور فرهنگي آن تکثر هويت و از هم گسيختگي معنوي و سطحي شدن معناهاي زندگي است. وقتي زندگي به سمت و سوي توجه به ظواهر پيش مي رود گونه اي از هنر نازل هم خلق مي شود هنري که بازگو کننده آن زندگي و نمايش دهنده آدم هايي با دغدغه هاي زندگي سطحي باشد. اين اتفاق سال هاست که در غرب رخ داده و اگر چه امروز دريافته اند که زندگي بدون معنويت امکان پذير نيست و بازگشتي به معنويت کرده اند؛ اما براي سلطه بر کشورهاي ديگر به نوعي ترويج سطحي نگري؛ مصرف گرايي و شيوع گريز از معنويت روي آورده اند. يکي از مواردي که کشور ما هم به نوعي درگير آن شده است موسيقي جديدي است که در مقابل موسيقي سنتي ما صف آرايي کرده و در تلاش است آن را منزوي کند. حال اينکه موفق بوده يا خير در ادامه بحث خواهد شد اما نکته مهم اين است که چرا ما به اين حرکت جنگ نرم در موسيقي مي گوييم. ببينيد همانگونه که پژوهش هي موسيقيايي به ما مي گويد؛ نعت خواني (مداحي)، ذکر خواني؛ چاووش خواني و ...(از ديرباز در فرهنگ ما بوده است. البته ذکر اين نکته را لازم مي دانم که موارد تاريخي تر اشاره نشد) سالهاست که در تعزيه ها و شيبه خواني ها و پرده خواني ها سينه به سينه در فرهنگ ما روان بوده و نسل به نسل انتقال يافته است اما امروز با بي اقبالي مواجه است؟ آيا اين به نوعي به تغيير اجباري ذائقه مخاطب موسيقي و تبليغ انواع موسيقي ديگر نيست (و البته تغيير شرايط اجتماعي را هم بايد در نظر گرفت) غرب در تلاش است تمام نقاط اتصال فرهنگي کشور را که به نوعي با هويت در ارتباط است از او دور کرده و به آن به عنوان هويتي تاريخ گذشته نگاه کند. در چنين شرايطي او زمينه را براي فعاليت خود در حوزه هاي اقتصادي و صنعتي هم مهيا مي بيند پس هر هزينه اي براي استحاله فرهنگي و نفوذ شبيخواني از دريچه فرهنگ او را به مقاصد خود نزديک تر مي کند. موسيقي وارداتي جديد، اولين کاري که مي کند به مخاطب مي گويد جهان در اضطرابي بي مانند و تنش هايي شيطاني فرو رفته که همه و همه مي خواهد انسان را به اضمحلال بکشاند و ما بازگو کننده اين اضطراب ها هستيم. صداي بلند سازهاي برقي؛ ترانه هايي با مضامين بي ارزش کردن ارزش ها و تکثير اين نگاه به جهان است. دومين دستاورد و پيام اين نوع موسيقي بر هم زدن ثبات در پيوندهاي معروف به «شرقي» است. اين پيوند ها از خانواده و اقوام آغاز و به دوستي ها ختم مي شود؛ موسيقي جديد در غرب در بسياري موارد و تا آنجايي که در تلاش براي القاء آن در کشورهاي ديگر هستند، بيشتر پيام آور بي اعتمادي اند تا صلح و دوستي و برادري. سومين رخدادي که از اين نوع موسيقي براي مخاطب حادث مي شود اين است که او را در يک موقعيت انفصال قرار مي دهد. انفصالي که او را از فرهنگ غني خود جدا و سرگردان هويت هاي جديد مي کند. در اين مورد مي شود توضيحات بيشتري داد. به بيان ديگر؛ موسيقي به نوعي پيوند با فرهنگ دارد و موسيقي وارداتي در برخي موارد و حتي گاه به صورت کورکورانه توسط عده اي ترويج مي شود؛ اين ترويج به اين دليل که از نقطه اي با پيوستار مشترک فرهنگي نيامده نخست سعي مي کند به صورت مسالمت آميز و با گفتگو با مخاطب ارتباط برقرار کند اما وقتي اين اتفاق رخ نمي دهد به شبيخون روي مي آورد، يعني همان اتفاقي که الان رخ داده است. موسيقي جديد، اگر چه شايد در شکل حداقلي؛ اما دارد در بين جوانان ترويج مي يابد. متأسفانه اين نوع موسيقي فقط موسيقي نيست بلکه پيام آور فرهنگي است که با فرهنگ ما سازگاري ندارد؛ به بيان ديگر در پوسته اگر چه ممکن است براي جوان ها چهره اي خوش داشته باشد اما براي آنان که فرهنگ شناسند زشت و ناسازگار است. از حرف هاي حجت الاسلام زائري نکته جالبي برداشت مي شود او مي گفت:
«به راستي که اين روزها، روزهاي تعارف نيست و صريح بايد سخن گفت. جوانان، تمايل بسياري به موسيقي دارند. در سطح جهاني هم، موسيقي در کنار سينما و رياضيات و فوتبال، جزو زبان هاي بين المللي جديد محسوب مي شوند؛ زبان هايي که کشورهاي مدعي تمدن و فرهنگ، بايد بر آن ها احاطه پيدا کنند تا بتوانند حرف هاي شان را در سطحي جهاني بزنند. زماني درباره سينما هم اين حرف و حديث ها وجود داشت که با اهتمام سينماگران جدي و متعهد، اين شائبه تا حدودي حل شد. حالا مي توان به اين اميدوار بود که سينما، ابزاري است در دست ما براي عرض اندام در جنگ نرم. چرا در موسيقي اين کار را نکنيم؟ در واقع بايد دانست که با نشستن و تماشا کردن، اتفاقي نخواهد افتاد. بايد برخاست و در جريان کارها، مداخله کرد؛ مداخله اي کارگشا. مادامي که منتظر بنشينيم و موسيقي را به حاشيه برانيم؛ شکست خورده حوزه موسيقي خواهيم بود؛ آن هم در حالي که جوانان ما اين قدر موسيقي گوش مي کنند و غربي ها، ساعت به ساعت در حال توليد محصولات جديدي در اين حوزه هستند. متوليان انقلاب اسلامي، از اهداف عاليه انقلاب سخن رانده اند؛ باور کنيم که موسيقي نيز به عنوان عضوي تازه وارد و البته مؤثر، مي تواند در مسير اين هدف هاي والا قدم بردارد. اين کار، مستلزم پذيرش موسيقي به عنوان يک واقعيت بيروني است؛ و بعد از پذيرش اين نکته، مي توان آن را گرفت و هضم کرد و به شکلي که خواست، درآورد. مسأله اينجا است که ما هنوز به مرحله پذيرش نرسيده ايم. آيا موسيقي فيلم محمد رسول الله بد است؟ يا موسيقي از کرخه تا راين؟ يا موسيقي سريال حضرت علي (ع)؟ يا ده ها و صد ها نمونه ناب ديگر؟ اگر بد نيست، پس چرا براي توليد بيشتر و روشمند آن ها، ساختار لازم را آماده نکنيم؟ بايد متذکر شد ساختار لازم، در سايه اصلاح نگاه ها و ديدگاه ها به دست خواهد آمد؛ همان طور که در مورد سينما، علوم بنيادين و ...مطرح شد و خوب جواب داد» در مباحثي که مطرح شد به نوعي پاسخ به اين پرسش ابتداي نوشتار نيز بود که جنگ نرم در حوزه موسيقي تا چه اندازه دامنه دار شده است؟ اما در ادامه بايد به راهکارهايي برسيم که مي تواند موسيقي ملي ما را که برگرفته از فرهنگ بومي ماست بارورتر کند و مراجعه مخاطب را به آن نوع موسيقي به حداقل برساند.

موسيقي ملي
 

هر قومي بنا به سليقه تاريخ که تابعي از توليدات هنري و خصوصيات فرهنگي انسان ها در نقاط مختلف زمين است متفاوت اند. براي مثال زن يا مرد آفريقايي سنت فرهنگي اش با مردان و زنان در اروپا فرق مي کند. هرگز شنيده نشده که ايرانيان از يک زن آفريقايي تعريف کنند و يا حتي با يک زن يا مرد سياه پوست ازدواج کنند. اين گفته به اين مفهوم نيست که يک فرد سياه پوست زيبا نيست بلکه علت آن ذائقه فرهنگي و زيباشناسي قومي متفاوت است. همين موضوع را مي توان به پديده هاي هنري نيز تعميم داد. در رابطه با موسيقي نيز موضوع همين است. با اين تفاوت که موسيقي هنر آواهاست که از درون روح و قلب ملت ها بيرون مي آيد؛ موسيقي هنري ست که انسان از دروني ترين گوش خود که رابطه قلبي با جان او دارد موسيقي را کشف و گسترش داده است. به همين خاطر ذائقه شنيداري ملت ها بسيار با هم متفاوت است. براي مثال تفاوت موسيقي چيني و ايراني. کمتر فرد ايراني در منزلش موسيقي چيني گوش مي دهد. پس در اين عرصه براي مقابله با جنگ نرم در حوزه موسيقي در ابتدا بايد به ساخت آثار در حوزه موسيقي سنتي و موسيقي نواحي (که موسيقي اقوام هم بخشي از آن است) توجه شود به اضافه اين موسيقي فولکلور به اين دليل که آشنا با فرهنگ و فطرت مردم است بيشتر مي تواند با آن ها ارتباط برقرار کند. اين عمل به دو اتفاق منجر مي شود؛ اتفاق نخست توليد انبوه آثار و توسعه موسيقي و ترويج فرهنگ بومي است و اتفاق دوم جلوگيري از شکل گيري لايه اي از سليقه سطحي در موسيقي هاي وارداتي است. اگر موسيقي هاي جديد وطني با لحاظ کردن اين موارد که ترويج دهنده ارزش ها و عرف جامعه ما باشند و مخاطب را به سوي آنچه برنامه ريزان فرهنگ مي خواهند سوق دهند؛ توليد شوند ما مي توانيم بخشي از اين استثمار فرهنگي و شبيخون و تهاجم و جنگ نرم را به انسداد رسانده و تحديد کنيم.
منبع: دنياي زنان، شماره 64



 

نسخه چاپی