وارث صفات معنوي امام

وارث صفات معنوي امام
وارث صفات معنوي امام


 





 
بیانات آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني(ره) به مناسبت اربعين رحلت حجت الاسلام سید احمد خمینی(ره)
بايد تأثر عميق و شديد خودم را از مصيبت بزرگ از دست دادن تنها يادگار امام(ره) ابراز دارم. جدا اين مصيبت بسيار مهم و مشكل بود و تحمل آن بسيار سخت، چون با فقدان امام (ره) بزرگوار، رايحه امام (ره)،تنها از اين شخصيت استشمام مي شد، مخصوصا كه از جنبه هاي مختلف، شباهت به امام (ره )بزرگ داشت.
اما در مورد بعد علمي، ايشان با علوم حوزوي يعني فقه و اصول، آن طوري كه خود ايشان براي من ذكر كردند و من هم تا حدي به ياد دارم، بعد از اينكه سطوح عاليه را به پايان رساندند و وارد بحثهاي خارج شدند، حدود 5 سال در درسهاي خارج شركت كردند. دو سال نجف، خدمت امام (ره) بزگوار، والد معظمشان، در بحث فقهي شركت كردند و در كنار اين، در بحثهاي اصولي مرحوم اخوي بزرگوارشان كه جدا موقعيت علمي بسيار بالايي داشتند و مي توان گفت كه اخوي ايشان، جامع المعقول بود، حاضر مي شدند ايشان از برادر بزرگوارشان در مباحث اصولي خيلي استفاده كردند. در قم، به تعبير خود ايشان كه به من مي گفتند، يك سال و نيم در درس خارج من شركت كردند و من حتي اين معنا را يادم هست كه بحثي كه ايشان شركت مي كرد، كتاب الصلوه بود كه يك سال و نيم در آن بحث خارج شركت مي كردند و در بحث هم گاهي اشكالاتي به نظرشان مي آمدو مطرح مي كردند و اين كاشف از اين بود كه نه تنها درس را كاملا درك كرده اند، بلكه در مباحث مطرح شده در درس داراي نظر هم هستند. ظاهرا يك سال و نيم هم در درسهاي خارج ديگران شركت كردند و قبل از اينكه وارد بحث خارج بشوند، در همان بحث مكاسب نيز كه از سطوح عاليه است، يك مقداري در بحث من شركت كردند، ولي با تعبيري كه خود ايشان داشت و براي من ذكر كرد، مجموعا 5 سال تمام در بحثهاي خارج فقه و اصول شركت كرد و اين با توجه به نبوغ و استعداد كاملي بود كه در ايشان وجود داشت، جدا مي توانيم بگوييم كه 5 سال به منزلة ده سال شركت ديگران در بحثهاي خارج بود، لذا اينكه ايشان اكثرا گرفتار مسائل مبارزه و در آستانة پيروزي انقلاب، گرفتار مسائل روز بودند و بعد از پيروزي انقلاب و بعد هم مسائل جنگ، گرفتاريهاي فراواني داشتند، ليك در عين حال ارتباطشان با مسائل علمي قطع نشده بود، مخصوصا بعد از رحلت امام (ره) كه تا حدي مسئوليت ايشان كمتر شده بود، اين ارتباط با مسائل علمي، بيشتر هم شده بود، به طوري كه يك سال قبل از رحلت خود (1372) نظرم هست كه ايشان از تهران به من تلفن كردند و يك عبارتي را كه از عبارات مشكلة كفايه است، در بحث ترتيب، از من سئوال كردند. من قبل از اينكه پاسخ بدهم، پرسيدم، «به چه مناسبت شما به فكر اين عبارت و فكر اين مسائل افتاديد؟» ايشان گفتند، « من يك تدريس كفايه دارم و عده اي هستند كه هر روز مي آيند اينجا برايشان كفايه مي گويم. به اين عبارت كه رسيدم، يك قدري درست به ذهن خودم نيامد كه آن چيزي كه فهميده ام درست باشد.» در حالي كه درست هم بود، لكن براي اطمينان خاطر، تلفن كردند و از من پرسيدند. رويهمرفته در مسائل علمي، ايشان مافوق متوسط بودند‌، مخصوصا با آن استعداد قوي كه در ايشان وجود داشت كه اگر يك مقدار ديگر و چند سالي ادامه مي دادند، جدا يكي از علماي مبرز مي شدند، ليكن شرايط و مخصوصا اجل، ديگر مهلت نداد كه ادامه بدهند. البته در كنار فقه و اصول، ايشان سالها، درس فلسفه راهم خدمت آيت الله محمدي گيلاني كه همسايه بودند، مي خواندند و مقيد هم بودند و چون روح فلسفي در خود امام (ره) و در مرحوم حاج آقا مصطفي و در ايشان هم قوي بود، در فلسفه هم به يك مراتب بالايي رسيد. پس از تلمذ در خدمت ايشان (آيت الله گيلاني)، در مرتبه اي واقعا جامع العقول بود، ولو اينكه حالا به مرتبه برادر بزرگوارشان نرسيدند، اما في نفسه فضايل علمي ايشان هم غير قابل انكار است.
در برابر همه كس و همة دوستان و بلكه حتي افرادي كه در بيت امام (ره) مثلا شغل خدمتگزاريهاي عادي را داشتند، نسبت به همة اينها يك عواطف مخصوصي داشتند و ارتباطشان هم با من، ارتباط رفاقتي بود. روي همين عواطف، نه استادي و شاگردي و ديد من نسبت به ايشان، ديد يك استاد نسبت به شاگرد نبود، ديد ايشان هم همين طور، بلكه ما افتخارمان اين بودكه از اول چون با اين بيت ارتباط داشتيم و در دوران دبستان با مرحوم آقاي حاج آقا مصطفي بوديم و پدرم هم با حضرت امام(ره) روابط و رفت وآمد داشتند، خودم هم حدود 10 سال از محضر امام(ره) استفادة علمي كردم، ساليان دراز هم با مرحوم حاج آقا مصطفي هم بحث بوديم، ارتباط ما مثل ارتباط افراد يك خانواده بود و يك عواطف خاصي نسبت به من داشتند و من نسبت به ايشان، حتي يادم هست در يك جرياني كه خدمت امام (ره) رسيدم و راجع به يك موضوعي كه خود من ناراحت شده بود و بعد هم معلوم شد كه بي جهت ناراحت شده ام، امام (ره) بزرگوار به من فرمودند، «فلاني ! من تو را به منزلة مصطفي مي دانم، معامله اي كه با مصطفي داشتم با تو دارم.» و تعبير ايشان اين بود كه من تو را از كوچكي بزرگ كرده ام و همين طور هم بود، لذا عواطف ايشان نسبت به من نه به عنوان شاگرد و استاد، بلكه يك عواطف خاصي بود كه ناشي از شدت علاقة ايشان به من و شدت ارادت من به بيت امام (ره) و شخص امام (ره) بود و حتي در آخرين ملاقاتي كه من با ايشان داشتم، البته غير از آن عيادتي كه در روز اول كسالت از ايشان كردم كه ايشان هم در حالت اغما بودند و چيزي هم معلوم نبود، ولي در آخرين ملاقات ظاهرا در شب چهلم مرحوم آيت الله العظمي اراكي بود كه ايشان هم در مجلس قم شركت كرده بودند و در كنار هم نشسته بوديم. تعبير ايشان اين بود كه مي گفتند، «فلاني! من هر وقت تو را مي بينم به ياد حضرت امام (ره) مي افتم.» اين جوري تعبير مي كرد، ولي با قطع نظر از ارتباط و خصوصيات من، ايشان از نظر عواطف واقعا فوق العاده بود و اين را هم به ارث از والد ماجدشان برده بودند، اما هيچ براي خودشان و اين موقعيت خاصي كه خود امام (ره) داشت و ايشان هم به عنوان فرزند امام (ره) بود، حسابي باز نمي كردند، هم رعايت آداب و اخلاق و محبت نسبت به ديگران در جاي خودش محفوظ بود. جدا اين يكي از فضايل بسيار با ارزش حاج احمدآقا بود كه اگر در يك مجلسي وارد مي شد، مقيد نبود كه در صدر مجلس بنشيند، يا وقتي به كسي برخورد مي كرد، توقع نداشت او به ايشان سلام بكند، او به ايشان احترام بگذارد. چنين مسائلي وجود نداشت. حتي من شنيدم در همين اواخر هم كه قم مي آمد، گاهي مي فرستاد سراغ پيرمردها و پيرزنهايي كه مثلا در بيست سال پيش، در سي سال پيش، به منزل اينها رفت و آمدي مي كردند و حالا خانه نشين شده بودند، از وضعشان باخبر بشود، گاهي كمكي به آنها بكند، خيلي در اين جهت ممتاز بود، عرض كردم، اين را هم به ارث از امام (ره) بزرگوار برده بود، براي اينكه يادم هست وقتي كه امام (ره) از سفر زندان برگشتند به قم، قبل از اينكه به تركيه تبعيد بشوند، وقتي وارد كوچه منزل يخچال قاضي شده بودند، در راه سئوال كرده بودند از آن خادمه اي كه قبلا در منزلشان خدمت مي كرد، فرموده بودند ايشان كجاست؟ حالا با اين همه گرفتاري و اينهمه مسائل، ولي سئوال از او كرده بودندـ روي هم رفته بسيار با فضيلت بودند و از اخلاق و از عواطف و محبت در مورد كساني كه گرفتار بودند، هيچ فروگذار

وارث صفات معنوي امام

نمي كردند، حالا در مورد خودم هم عرض بكنم، من يك كسالتي پيدا كردم كه در ايران قابل معالجه نبود و رفتيم به آلمان، اگر چه آنجا هم معالجه نشدم، ولي حدود 40 روز تقريبا من در آلمان در بيمارستان بودم، هر چند روزي يكبار، ايشان از تهران تلفن مي كرد و احوال مرا مي پرسيد، و مي فرمود كه امام (ره) به من فرموده كه من احوال شما را بپرسم و از حال شما مطلع باشيم. خوب اينها تا يك عواطفي نباشد و يك خلقيات خوب وجود نداشته باشد اين مسائل تحقق پيدا نمي كند، بعدهم كه من از آلمان آمدم، باز آن كسالت من ادامه پيدا كرد، مدتي در بيمارستان تهران بودم، مرتب ايشان به ديدن من مي آمد، من يادم هست كه شبي در بيمارستان بودم، ديدم يك آقاي اهل علمي از در وارد شد، نگاه كردم، ديدم آقاي آشتياني است، بعد ديدم پشت سر ايشان يك كسي هست كه پالتويي پوشيده و كلاهي سرش است و عصايي دستش، درست دقت كردم ديدم آقاي حاج احمدآقاست و چون مسائل امنيتي اقتضا نمي كرد كه با لباس بيايد، به اين صورت آمده بود، آن هم پشت سر آقاي آشتياني كه هيچ كس احتمالش را ندهد كه ايشان آقاي حاج احمدآقاست، بعد هم آمدند آنجا و در يك قسمتي نشستند و احوالپرسي كردند، اين هم اجمالي از فضائل اخلاقي ايشان. به نظر من احمدآقا بعد از فوت حضرت امام (ره)، بزرگ ترين خدمتي را كه انجام داد، حفظ حيثيت و آبروي مقام و موقعيت حضرت امام (ره) بود، اين جهت، براي من خيلي فوق العاده بود و هست، خوب شما نظرتان هست كه به مجردي كه حضرت امام (ره) فوت شد، ايشان اعلام كرد، كه هيچ كس نه حق دارد مراجعه به دفتر كند براي پرداختن وجوه و نه حق دارد مراجعه به نمايندگان امام (ره) بكند، كه به عنوان نمايندة امام (ره) به آنها وجوه بدهد. اين مطلب شايد در نظر بعضي از مردم يك مطلب عادي به نظر برسد، ولي خيلي مسئله با اهميتي است، يعني آبروي امام (ره)، را ايشان حفظ كردند، حالا اين در چه شرايطي بود ؟ چون من خودم در اين جريانات بودم و طرف بودم، الان مجبورم اين مسئله را بگويم، ايشان روز سوم يا چهارم فوت امام (ره)، بود، من هم آن زمان مسئوليت شوراي مديريت را داشتم. پيغام دادندكه من مي خواهم اعضاي شوراي مديريت را ببينم، خوب شرايط ايشان اقتضا نمي كرد و درست هم نبود كه ايشان به قم بيايند، ما به عنوان شواري مديريت رفتيم خدمت ايشان، گفتند غرض از اينكه شما را خواستم بيان يك مطلب بود، كه امام (ره) به من فرموده اند بدون اينكه حتي نوشته اي هم در اين رابطه باشد، بدون نوشته به من فرمودند، كه آنچه كه من پول در بانكها و يا در منزل دارم، اينها وجوه شرعيه است و تمامي اين وجوه شرعيه را بايد در اختيار اعضاي شوراي مديريت مخصوصا فلان كس (اسم مرا هم برده بودند) بگذاريد، اينها تدريجا به طلبه ها شهريه بدهند، حالا مسائل قانوني يك مقداري مشكل بود، انحصار وراثت و اينها،مقام معظم رهبري كمك كردند و زود دستور دادند كه اين پولها از حساب امام (ره) واريز بشود به حساب شوراي مديريت در بانك ملي قم، تمامي اين پولها اعم از ارز و ريال و غير ذلك همه وارد شد به حساب شوراي مديريت و ماهم شروع كرديم به پرداختن شهريه امام (ره) و روي هم رفته دو سال و سه ماه شهريه امام (ره) را ادامه داديم، البته يك زميني هم بود، كه هنوز هم آن زمين ظاهرا هست كه بناست بفروشند به طلبه ها، حالا مقصودم اين است، كه امام (ره) بدون اينكه نوشته اي در اين رابط داشته باشند، فقط يك جمله به حاج احمدآقا اين مطلب را گفته بودند، اين تعبد و آنچه كه شما اشاره كرديد، تقديش به مسائل اسلامي چقدر بايد قوي باشد كه يك مطلبي را كه غير از خودش هيچكس اطلاع نداشت، بيايد و اينجوري ابراز بكند. ما هم عمل به وظيفه كرديم. حالا در اينجا يك نكتة جالب تري هست، فكر نمي كنم احدي از اين جريان اطلاع داشته باشد، اما الان اينها بايد روشن بشود، يك روز ايشان به من تلفن كردند و گفتند كه علاوه بر پولي كه امام (ره) در بانك هاي مختلف دارد و در اختيار شما قرار گرفت، در اين كمدي كه پهلوي امام (ره) بود و دست امام (ره) بود، اينجا هم مقداري پول وجود دارد، چكار كنيم؟ گفتم كه شما اين پولها را بشماريد و بعد براي ما بفرستيد، ايشان گفتد فلاني من حوصله شمردنش را ندارم، همين جوري برايتان مي فرستم، گفتم خيلي خوب، لكن شما وقتي بفرستيد، كه ما در جلسه شوراي مديريت باشيم و دوستان ما هم باشند، چون مسائل مالي بود. گفتم تصادفا ما عصري جلسه داريم، شما سعي كنيد اين پولها را در همان وسط جلسه، در حضور اعضا به ما بدهيد. عصري بودو جلسه داشتيم، در همان ساعتهاي غروب بود، ديديم دو نفر وارد شدند و يك كيسه در دستشان هست و دو ثلث اين پر از اسكناس و ارز و اين حرفها، آوردندوگفتند ايشان داده اند، بعد ما آنجا دستور داديم پولها را شمردند. روي هم رفته حدود 6، 7 ميليون پول بود، بعد همان جا يك صورت مجلسي كرديم و بعد از حساب به حساب شوراي مديريت واريز كرديم، مقصودم اين است كه امام (ره) فقط يك جمله به حاج احمدآقا گفته بود. اين بايد تعبد و تقيدش را به مسائل اسلامي چقدر قوي باشد كه يك مطلبي را كه هيچكس از آن اطلاعي نداشت، عمل كند. اين مسئله را از فضائل بزرگ حاج احمدآقا مي دانم، كه ايشان آبروي امام (ره) را بعد از فوت كما هوحقه ادا كرد. و اما در رابطه با مسئله نظام و ولايت فقيه، همان حساسيتي را كه خود امام (ره) نسبت به نظام ولايت فقيه داشت، ايشان هم همان حساسيت را داشت، حالا يك وقت ممكن بود كه گاهي فرض كنيد از بعضي مسئولين ناراضي باشد و نسبت به بعضي از مسائل انتقاد داشته باشد، ولي وقتي كه مسئله اصل نظام و اصل ولايت فقيه مطرح بود، ايشان ديگر بي اختيار در مقابلش خاضع و خاشع بود. لذا در وصيت نامه ايشان نسبت به فرزند ارشدش و فرزندانش همه وصيت كرد، كه مبادا تحليل هاي مختلف شما را از نظام ولايت فقيه منحرف كند، و حتي نسبت به مجلس خبرگان سابق، كه امام (ره) رحلت كرده بودند، تعبير كرده بودند و مهم ترين كار مجلس خبرگان تعيين رهبري و رهبري بود، و ايشان از روي عقيده اين حرف را مي زد و در اين عقيده هيچ ترديدي نداشت و اگر احساس مي كرد، كسي در اين كار مي خواهد خللي وارد بكند در مقابلش مي ايستاد.
بعد از رحلت امام (ره)، بايد تعبير بكنيم كه ايشان، يك استوانة بسيار محكمي بود براي نظام و يك بازوي توانايي بود براي نظام و مقام معظم رهبري و مسئولين نظام جمهوري اسلامي و حتي بعد از فوت ايشان يك سري شايعاتي را به وجود آوردن، در حالي كه اشتباه آنها اين بود كه به نظر من مسئولين نظام از فوت حاج احمد آقا خيلي بيشتر از ديگران متأثر شدند، و ضرر كردند، يعني اينكه وجود ايشان، يك وجود نافعي بود براي نظام، و چه بسا افرادي كه حالا روي عدم اطلاع و عدم آگاهي و روي بعضي از مسائل، نسبت به بعضي از مسئولين يك سري انتقادهايي داشتند و يا حتي دامنه اعتراض را به بالاتر مي كشاندند، با تجليلها و با تبيينات آقاي حاج احمدآقا براي آنها آرامشي پيدا مي شد، آنها وقتي مي ديدند كه فرزند امام در مورد نظام اين مقدار معتقد و خاضع است، ديگر فكر مي كردند براي آنها جايي نيست كه حرفي بزنند يا انتقاد بي جايي داشته باشند.
خلاصه اين هم يكي از فضايل ايشان بود، كه بعد از فوت امام (ره) راه امام (ره) را كما هو حقه ادامه داد و آن مسئوليتي را كه به دوش ايشان بود، بدون وقفه و بدون ركود و بدون انحطاط بلكه با تكامل و تضاعف ايفا كردند مسئوليت خودشان را و من معتقدم كه پيش خداوند بزرگ اجر بسيار بالايي دارد، و كارهايي را كه امام (ره) انجام دادند بالاخره يك سهمي از فوت ايشان به نظام وارد شد، و يك ستون محکم و عمود قويي را نظام از دست داد، حالا اميدواريم كه خداوند تبارك و تعالي از راه ديگر جبران كند، در رابطه با معنويت، هم ايشان و هم برادر بزرگش مرحوم آقاي حاج آقا مصطفي، چون من وصيت مرحوم حاج آقا مصطفي را به خط خودشان و وصيت ايشان را نيز به خط خودشان ديدم. اين دو وصيت، يك نكته اي را به آنهايي كه دقت در آنها بكنند، الهام مي كند و آن نكته اين است كه هم به مرحوم آقاي حاج آقا مصطفي الهام شده بود كه قبل از پدرش فوت مي شود و هم به حاج احمد آقا الهام شده بود، كه قبل از مادرش فوت مي شود، اما آقاي حاج آقا مصطفي براي اينكه در وصيت نامه اش، هنوز وصيت را ذكر نكرده، اولين چيزي كه ذكر مي كند اين است كه مي گويد من وصي خودم را، پدر بزرگوارم قرار دادم، در حالي كه ما هيچ نشنيده ايم كه جواني، در وصيت نامه اش پدر خودش را وصي خودش قرار بدهد، خوب اين حاكي از اين است كه كانه به او الهام شده بود كه تو قبل از پدر فوت مي كني، و پدر بعد از تو. در وصيت نامة حاج احمد آقا هم نسبت به مادر سفارشات زيادي به بچه هاي خودش و به خانواده خودش مي كند. اين حاكي از اين است كه به ايشان الهام شده كه تو قبل از مادرت فوت مي كني و الا روي قاعده و اختلاف سني كه بين ايشان و مادر وجود دارد كه شايد اختلافشان حدود 35 سال باشد، خوب مادر بايد سفارش فرزند را بكند، نه فرزند سفارش مادر را، كانه به ايشان هم الهام شده بود كه فوتش قبل از مادر تحقق پيدا مي كند كه همين طور هم شد. و باز چيزي كه در وصيت نامه اين دو موجب افتخار براي امام (ره)، براي انقلاب، براي اسلام، براي همه و همه هست، اين است كه هم در وصيت نامه حاج آقا مصطفي اين معني منعكس است (كه من مي گويم خط خود ايشان را چون سالها با من هم بحث بوده، با خطش آشنا بودم)، در آن وصيت نامه ايشان نوشته كه من از ماليه دنيا هيچ چيز ندارم، نه خانه، نه زندگي، نه مستغلات، نه زمين، نه پول و نه غير ذلك، فقط من هستم و يك مشت كتاب، اين كتابها را هم از وجوه شرعيه خريدم، اگر بچه من حسين طلبه شد، اين كتابها را به او بدهيد، اگر هم نشد، بدهيد به كتابخانه مدرسة آقاي بروجردي در نجف اشرف، عين همين معني در وصيت نامة حاج احمد آقا نيز منعكس است و اين هم واقعا از چيزهايي است كه همة انقلابي ها و اصل انقلاب ما بايد به آن افتخار بكنند، كه يك جوان با آن همه امكاناتي كه در اختيارش مي توانست قرار بگيرد، به صراحت مي گويد كه در هيچ مؤسسه اي، در هيچ بانكي، در هيچ جايي، هيچ چيز ندارم، يك مقدار پول در موسسه تعاون است، آن هم شهرية من هست كه مورد مصرفش فقرا هستند و من با كمال ارادتي كه به ايشان داشتم وقتي اين وصيت نامه را خواندم، باز ارادتم بيشتر شد به ايشان، و طلب مغفرت و رحمتم براي ايشان زيادتر شد و به امام(ره) هم بيشتر دعا كردم كه بحمدالله بچه هايي تربيت كرد كه اينجور براي اسلام و انقلاب افتخار آفريدند و كسي نتوانست يك نقطه ضعف مالي دربارة اينها داشته باشد، اميدوارم كه خداوند ايشان و برادر بزرگوارش و بالاتر امام (ره) بزرگوار را، با اجداد گراميشان مخصوصا موسي بن جعفر (ع) كه اينها سادات موسوي بودند، و افتخار انتساب به موسي بن جعفر را داشتند محشور بفرمايد، اميدوارم خداوند به خاندانش مخصوصا والده ماجده شان كه اين همه مصيبت هاي پشت سر هم را ديده، صبر و اجر عنايت بفرمايد و اميدوارم كه خداوند متعال اين انقلاب ما را مستحکم تر بفرمايد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران ش 17




 

نسخه چاپی