يک اشتباه کوچولو

يک اشتباه کوچولو
يک اشتباه کوچولو


 






 

خلاصه داستان
 

مردي به نام استوار (نادر سليماني) يک بنگاه خيريه ازدواج راه اندازي کرده که در آن آدم هاي مجرد مي توانند زوج مورد نظرشان را پيدا کنند. يک وکيل دادگستري متين و با ادب به نام بهروز بهروزي (امين حيايي) با هدف يافتن همسري مناسب نزد استوار مي آيد و از او مشاوره و کمک مي خواهد. استوار با توجه به رفتار و ظاهر بهروز، برادرزاده اش، دکتر رعنا روان دوست (مريلا زارعي) را که يک روان پزشک مجرد است، به بهروز معرفي مي کند. بهروز و رعنا با هم قرار مي گذارند که يک شب در يک رستوران شناخته شده با هم شام بخورند و با يکديگر آشنا شوند. از سويي افسانه (شيلا خدادادي) زني جوان است که در کار تجاري با مردي به نام سامان (شاهين دلاوري) به مشکل برخورده و سامان با سندهايي که از افسانه در اختيار دارد، او را زير فشار گذاشته که به خواسته هايش تن دهد. به همين دليل افسانه دست به دامن دزدي پيشينه دار به نام منصور سه سوت (محمد رضا شريفي نيا) مي شود که مي تواند يک گاوصندوق را در يک چشم به هم زدن باز کند. پدر منصور (محمد رضا شريفي نيا) ابتدا روي خوشي به افسانه نشان نمي دهد، اما سرانجام راضي مي شود که قرار ديداري ميان پسرش و افسانه بگذارد. ديدار آن دو هم زمان است با ديدار بهروز و رعنا در همان رستوران. بر اثر ترافيک و اشتباه بهروز، او افسانه را سوار اتومبيل خود مي کند و رعنا با منصور سه سوت قرار مي گذارد. اما هر چهار نفر پس از مدتي متوجه اشتباه خود مي شوند و اين در حالي است که بهروز نسبت به افسانه ابراز علاقه مي کند و منصور سه سوت نيز که به رعنا علاقه مند شده، مي فهمد که طرف حسابش افسانه است و نه رعنا. بهروز براي مشاوره نزد رعنا مي آيد و رعنا از بهروز مي خواهد که افسانه را به مطب او بياورد. رعنا که از مشکل افسانه آگاه شده، او را به خانه خود مي آورد تا از شر مزاحمت هاي سامان در امان باشد؛ اما سامان رد او را مي زند. از سويي بهروز به پيشنهاد رعنا، وکالت افسانه را بر عهده مي گيرد و با وکيل سامان (سيد ابراهيم بحرالعلومي) نيز نشستي برگزار مي کند. اما افراد سامان به داخل خانه بهروز هجوم مي آورند و او را مورد ضرب و شتم قرار مي دهند و مدارک بهروز را نيز که براي دفاع از افسانه تنظيم شده، نيز با خود مي برند. افسانه در بيمارستان و با ديدن وضعيت بهروز، نزد رعنا اعتراف مي کند که خود را تسليم خواسته هاي سامان خواهد کرد. بهروز از بيمارستان مي گريزد و با رعنا تماس مي گيرد و از او براي رفتن به خانه سامان کمک مي خواهد. هم زمان منصور سه سوت نيز که عاشق افسانه شده، براي دزديدن مدارک از گاو صندوق سامان، به خانه سامان مي رود. سرانجام هر چهار نفر بي آن که از حضور هم در خانه سامان آگاهي داشته باشند، به هم مي رسند. سامان با آنها درگير مي شود، اما همه با کمک يکديگر سامان را غافلگير مي کنند و او را به پليس تحويل مي دهند. سرانجام بهروز که پي برده افسانه مناسب او نيست، به سوي رعنا مي رود و افسانه و منصور سه سوت نيز به هم مي رسند.

ژانر
 

کمدي

درباره فيلمنامه نويس اثر
 

محسن دامادي: متولد 1338 شهر کرمان، او فعاليت هنري اش را با نگارش داستان هاي کوتاه آغاز کرد. سپس با نگارش فيلمنامه آپارتمان شماره 13 به کارگرداني يدالله صمدي به شکلي حرفه اي وارد سينما شد. دامادي نگارش فيلمنامه هاي بهترين باباي دنيا (داريوش فرهنگ/1370)، در سرزميني ديگر (مجيد جوانمرد،1375)، افسانه پوپک طلايي (خسرو شجاعي/1377)، از صميم قلب (بهرام کاظمي/1379) را بر عهده داشته است. او تاکنون فيلم هاي يک اشتباه کوچولو (1387)، خانواده دکتر ارنست (1388) و فرش قرمز (1389) را کارگرداني کرده و فيلمنامه هاي اين آثار را نيز خودش نوشته است.

خوبي هاي فيلمنامه
 

ايده نخستين فيلمنامه يک اشتباه کوچولو از همان الگوي جا به جايي شخصيت الهام گرفته که همواره يکي از خط داستاني هاي پر طرفدار در ژانر کمدي به شمار مي آيد. البته محسن دامادي از اين جابه جايي شخصيتي (که نتيجه يک اشتباه است) تنها به عنوان گره افکني فيلمنامه اش استفاده کرده است و کوشيده که داستانش را مطابق الگوها به مسيري ديگر بکشاند. شخصيت ها پس از اين که به اشتباه خود پي مي برند (نقطه عطف نخست فيلمنامه)، در پرده دوم با موقعيت ها و بحران هايي تازه روبه رو مي شوند و اين نشان مي دهد که حواس دامادي به ارزش و اهميت پيچش هاي دراماتيک در بخش مياني داستان بوده است؛ هر چند که مشکل در اين است که داستان در پرده دوم فيلمنامه به خوبي جلو نمي رود و شاخ و برگ پيدا نمي کند. در اين ميان ديالوگ هاي فيلم که بد نوشته نشده اند، به کمک شخصيت پردازي نه چندان قابل قبول و چشمگير فيلمنامه آمده اند و در صحنه هايي فيلم را براي مخاطب قابل تحمل کرده اند.

کاستي هاي فيلمنامه
 

مشکل فيلمنامه يک اشتباه کوچولو همان ايرادي است که بسياري از فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني ما دارند؛ يعني همان عدم توانايي در پرداخت و پرورش قصه در پرده دوم فيلمنامه. در فيلمنامه محسن دامادي مسير حرکت شخصيت ها از پرده اول به پرده دوم تغيير مي کند و شخصيت ها بر خلاف هدف ابتدايي شان، با مشکل تازه اي روبه رو مي شوند؛ يعني بهروز مي فهمد که بايد در کنار عاشق پيشگي مشکل افسانه را هم حل کند؛ منصور سه سوت هم پي مي برد. به خاطر عشق تازه اش بايد بار ديگر دست به دزدي بزند؛ رعنا ديگر تنها به فکر ازدواج با مردي ظاهر الصلاح نيست و در مشکل افسانه شريک مي شود و از همه مهم تر اين که افسانه نيز جدا از مشکل مالي اش با سامان، درگير يک مثلث عشقي مي شود. اين خود ويژگي مثبت فيلمنامه يک اشتباه کوچولو است؛ اما مشکل اينجاست که نويسنده در پرده دوم از اين دست مايه براي کشمکش هاي تازه ميان شخصيت ها استفاده نکرده و همه چيز به حال خود رها شده است. اين است که کشمکش ميان سامان و افسانه به يک تعقيب و گريز بي نتيجه و ساده با اتومبيل محمود مي شود. منصور سه سوت در انفعال به سر مي برد و حتي سر افسانه، کارش با بهروز به جدال نمي انجامد و تا زماني که همه شخصيت ها يک باره در خانه سامان حضور مي يابند، هيچ کنش پيش برنده اي از او نمي بينيم. بهروز پس از پذيرفتن وکالت افسانه بي درنگ از سوي افراد سامان مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد و مجالي براي عرض اندام و واکنشي دراماتيک پيدا نمي کند. رعنا هم که روشن نيست چه جايي در اين داستان دارد و هر از چند گاهي بهروز به او و او به بهروز نيز تمايل نشان مي دهد تا پايان داستان خيلي هم مصنوعي از کار در نيايد! از همه مهم تر اين که مشکل تجاري افسانه و سامان باز نمي شود تا ديگر شخصيت ها در جايگاه کنشمندي قرار بگيرند. در حقيقت کشمکشي تازه در پرده دوم فيلمنامه رخ نمي دهد و اگر هم رويدادي مي تواند اين عرصه را فراهم کند (همانند ماجراي درگيري افراد سامان با بهروز)، داستان بي درنگ به نقطه عطف دوم خود نزديک مي شود. به همين دليل خط روايي در طول گسترش نمي يابد و تماشاگر با همان چيزهايي که در نقطه عطف نخست فيلمنامه روبه رو مي شود، بايد سرو کله مي زند.

شخصيت ها
 

در بخش پيشين به انفعال شخصيت ها در پرده دوم فيلمنامه اشاره هايي شد. بزرگ ترين مشکل شخصيت پردازي در يک اشتباه کوچولو عدم کوشش نويسنده براي آشنازدايي از تيپ هايي است که خلق کرده. بهروز اتو کشيده در مسيري که قرار مي گيرد، به يافته روحي و عاطفي تازه اي دست پيدا نمي کند و در پايان هماني است که از ابتدا بوده. منصور سه سوت که مي توانست در پرده دوم فيلمنامه نقشي تعيين کننده و پيش برنده داشته باشد، روشن نيست که چرا دست روي دست مي گذارد و زودتر به دزدي از گاو صندوق خانه سامان اقدام نمي کند. رعنا که به راستي سرگردان ترين و بي کنش ترين شخصيت در اين چهار ضلعي شخصيتي است و افسانه نيز که با خود قصه دارد، خود کنشمند عمل نمي کند و بيش از اندازه بر ديگران تکيه دارد. شخصيت سامان هم که يکي از ضعيف ترين شخصيت هاي فيلمنامه است که معلوم نيست چرا نويسنده حتي با وجود تک بعدي نگاه کردن به او، نکوشيده قدرت او را به عنوان يک شخصيت نمايشي افزايش دهد تا ارزش شخصيتي ديگر کاراکترهاي اصلي نيز در رويارويي با او خود به خود بالا برود؟

ديالوگ ها
 

برخلاف بسياري از فيلم هاي به اصطلاح کمدي اين روزها، ديالوگ نويسي يک اشتباه کوچولو با دقت بيشتري نوشته شده و کمدي کلامي استفاده شده در آن سخيف و آزاردهنده نيست و بر آمده از تناقض هاي کوچک رفتاري در شخصيت هاست. براي نمونه جايي افسانه کلافه و درمانده به بهروز مي گويد:«ما رو گرفتي ...؟» و بهروز با همان ادب و فروتني هميشگي مي گويد:«خيال دارم در آينده اين کار رو هم بکنم...!» يا در صحنه اي که در رستوران چهار شخصيت اصلي دور هم گرد آمده اند، بهروز از افسانه مي پرسد:«سوء سابقه هم داري...؟» و منصور سه سوت در پاسخ مي گويد:«من دارم...! به کارتون مياد...؟!» يا مي توان به ديالوگ نويسي خوب صحنه هايي که پدر منصور در اتومبيل هاي رعنا و افسانه حاضر مي شود، اشاره کرد که ردي از حاضر جوابي و مزه پراني بي آزار در آن ديده مي شود.

صحنه خوب فيلمنامه
 

همان دو صحنه اي که پدر منصور سه سوت در اتومبيل افسانه و اتومبيل رعنا حاضر مي شود و در حالي که آن دو با هدف ديگري آمده اند و صحبت مي کنند، پدر منصور از تمايل هاي شخصي و دروني خود حرف مي زند.

صحنه ضعيف فيلمنامه
 

تمام صحنه هايي که در مطب رعنا مي گذرند و شخصيت لوس و بي مزه منشي رعنا، مژده (مژگان بيات)، در آنها حضور دارد. همچنين صحنه هايي در نيمه دوم از پرده مياني که به عنوان فصل هاي مونتاژي در فيلم نمود پيدا مي کنند و در گذر زمان سامان را در حال ورزش کردن، منصور را گاه در حال فکر کردن و گاه در کنار افسانه و نيز بهروز و رعنا را نيز مشغول انجام کارهايشان مي بينيم؛ بي آن که کارکرد اين صحنه ها مشخص باشد.

صحنه خوب اجرا شده در فيلمنامه
 

کارگرداني محسن دامادي از ديد دکوپاژها و ميزانسن هايي که داده، بد و شلخته نيست. اما به راستي صحنه اي ويژه که نمودي از پرداخت و اجراي درست و به ياد ماندني داشته باشد، نمي توان در فيلم پيدا کرد.

نقش فيلمنامه در فروش فيلم
 

داستان يک اشتباه کوچولو آن قدرها هم ضعيف نيست که مخاطبش را آزار دهد، ولي چيزي هم ندارد که گريبان تماشاگر را بگيرد. همين فروش نه چندان رضايت بخشي هم که فيلم داشته، به نظر مي رسد بيشتر مديون ستارگان گيشه پسند اين فيلم باشد، نه داستان آن.

ديدگاه هاي برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه
 

نيوشا صدر: يک قانون جالب در فيلم وجود دارد و آن، اين است که هيچ چيزي به نتيجه نمي رسد، يعني آدم ها هر کاري را به طور مستقل و منفک از کارهاي ديگر انجام مي دهند و بعد دوباره از يک جاي ديگر شروع مي کنند. اين فقط منحصر به تصميماتشان نيست، بلکه در جريان ديالوگ ها هم تأثير گذار است. آدم ها با هم حرف مي زنند و حرف هايشان به هيچ نتيجه اي منجر نمي شود، با هم قرار مي گذارند و قرارشان به هيچ نتيجه اي منجر نمي شود، وکيل مي گويد قانوناً اقدام مي کند و به هيچ نتيجه اي نمي رسد، سامان مرتباً افسانه را تهديد مي کند و دائماً او را در گوشه و کنار شهر گير مي اندازد، اما به هيچ نتيجه اي نمي رسد و...
فيلمنامه نويس و کارگردان: محسن دامادي، مديرفيلم برداري: حسين ملکي، صدا بردار: محمود خرسند، طراح صحنه و لباس: نسيم سيگارودي، طراحان چهره پردازي: ايمان اميدواري، پرستو معيني، تدوين: بهزاد مصلح، موسيقي: امير توسلي، بازيگران: امين حيايي، محمد رضا شريفي نيا، مريلا زارعي، شيلا خداداد، نادر سليماني، سيد ابراهيم بحرالعلومي، شاهين دلاوري، روشنک عجميان، مدير توليد و تهيه کننده: داوود موثقي
منبع: فيلم نگار 97



 

نسخه چاپی