عرفان الهي از ديدگاه گيسو دراز

عرفان الهي از ديدگاه گيسو دراز
عرفان الهي از ديدگاه گيسو دراز


 

نويسنده: دکتر سيده خورشيد فاطمه حسيني




 

سيد محمد گيسو دراز، نام محمد، کنيه ابوالفتح ولي الاکبر صادق است ولي به خواجه «بنده» نواز خواجه گيسو دراز شهرت يافت.
گيسو دراز (721) هفت صد و بيست و يک هجري در دهلي چشم به جهان گشود. پدرش سيد يوسف حسيني معروف به سيّد راجه از اراتمندان نظام الدين اوليا بود. چهار ساله بود که پدرش از دهلي به وپوگير منتقل شد. وي در سال (736) به دهلي بازگشت. در آن زمان عموي مادري گيسو دراز ملک الامراء سيد ابراهيم مستوفي استاندار دولت آباد بود. در ده سالگي پدرش وفات کرد. مزارش در دولت آباد امروز هم زيارتگاه مردم است.
خواجه تعليمات ابتدايي را پيش جدّ مادري و استادان ديگر فرا گرفت. گيسو دراز سرشار از علم و معرفت بود. او از هشت سالگي به عبادت بسيار دلبسته و از ارادتمندان سيد چراغ دهلوي بود. درباره ي لقب گيسو دراز تذکره نگاران مي نويسند که او يک بار پالکي مرشد خود نصيرالدين چراغ دهلوي را برداشت چون مويش بلند بود به پالکي پيچيد امّا براي خاطر مرشد چيزي نگفت و فاصله ي طولاني پالکي را طي کرد. نصيرالدين اين شعر را خواند:

هرکه مريد سيد گيسو دراز شد
والله خلاف نيست که او عشقباز شد (1)

از آن روز سيد محمد به گيسو دراز ملقب شد. از طفوليت با چراغ دهلوي سوداي عشق داشت. روزي او در دهلي به نماز جمعه رفت و چراغ دهلوي را از دور ديد و شيفته جمال وي شد. در ماه رجب سال 737 ه زانوي تلّمذ نزد چراغ دهلوي زد و رفته رفته تحت تأثير ارشاد چراغ دهلوي مشغول ذکر و فکر شد.
از اين سبب خانه را ترک کرد و به حجره خطيره ي شير خان رفت و در آنجا به مراقبه مشغول شد. از چراغ دهلوي هدايه، رساله ي شمسيه، کّشاف مصباح و کتب ديگر را خواند. وي در نوزده سالگي در همه علوم سرآمد شُد. پس از فراغت از تحصيل به رياضيت شديد پرداخت. از سّن دوازده سال شب زنده داري مي کرد و شب را تا صبح به عبادت مي پرداخت.(2)
روزي چراغ دهلوي براي ملاقات او آمد. خواجه به عرفان و معرفت به حدّي رسيده بود که چراغ دهلوي را متحيّر ساخت و گفت که اين جوان در من تحوّلي ايجاد کرد از اين رو مشهور است که در سنّ جواني به مقام پيران واصل شده است. چون چراغ دهلوي فوت کرد وي پس از دهلوي بر مسند وي نشست. وقتي که مجلس سماع برگزار مي شد مريدان بانگ مي کردند سلطان فيروز از گيسو دراز گفت که بايد چنان سماع بکنند که از بانگ و فرياد آنها ديگران به زحمت نيفتند. از آن روز خواجه در حجره سماع مي کرد. احمد شاه بهمني از معتقدان خواجه بود قبل از جلوس در حضور گيسو دراز حاضر مي شد و براي او خانقاهي ساخت. گيسو دراز پيرو شريعت بود. اگر کسي دست بيعت به او داد مي پذيرفت و مي گفت شما بايد چشم و زبان خود را حفظ کنيد و در راه شرع استوار بمانيد و مي پرسيد سخنانم را قبول کرديد چون مريد قبول مي کرد. قيچي مي خواست و موي او را از جانب چپ مي بريد.
عرفان الهي
عشق الهي نزد خواجه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» است. او مي گويد حاصل محبت به جز سوختن چيزي نيست. حاصل عشق سه سخن بيش نيست:

خام بُدم، پخته شُدم، سُوختم
سوختم و سوختم و سوختم(3)

خواجه مي گويد که در محبت جنسيت لازم است ولي مرا با او چه نسبت و دل خود را براي روزه و نماز و تلاوت مهيا مي کند ولي کيفيت دلش دگرگون و گرفتار اوست و نمي خواهد که ازو رهايي يابد و مي گويد به قول شاعر.

دل را ز عشق چند ملامت کنم که هيچ
اين بت پرست کنه مسلمان نمي شود
 

خواجه فکر مي کند که او گرفتار عشق الهي است:
 

محمد از حال او چه پُرسي
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

خواجه درباره مراتب عشق پنج چيز را يادآور مي شود.
اول: شريعت يعني شنيدن صفت جمال محبوب که شوق ظاهر شود.
دوم: طريقت يعني طلب کردن محبوب و رفتن در راه محبوب.
سوم: حاضر بودن دايم در حُسن محبوب.
چهارم: معرفت يعني محو کردن مراد خود در مراد محبوب.
پنجم: موجود مطلق داشتن همين محبوب را به نظر خواجه اول و آخر ظاهر و باطن همين عشق است. به قول شاعر:
 

چيست آدم، چيست هوا، عشق بس
گرچه آيد صد هزاران پيش و پس.(4)

به نظر خواجه مسلمان کامل آن است که بر توحيد مطلق يقين و اعتماد دارد اگر کسي قصد به توحيد کرد او مسلمان مجازي است نه حقيقي:
 

آفتابي در هزاران آبگينه تافته
پس به رنگ هر يکي تالي عيان انداخته (5)

در نظرش جلوه او همه جا است خواه دير و مسجد باشد يا بتخانه. از اشعار بزرگان براي دلش شاد مي شود.

مسجد و دير تويي کعبه و بتخانه يکي است
هر کجا گوش نهادم، همه غوغاي تو بود.

در نظر گيسو دراز موضوع عشق اهميت خاصي دارد. او حس مي کند که وديعه قربت و معرفت الهي حاصل مي شود به همين جهت خاتم النبين از همه پيغمبران به درجه اعلي نزديکتر است ولي براي رسيدن اين درجه پاکيزگي و صفاي دروني لازم است. عبدالقادر جيلاني در «رساله غوثيه» مي گويد محبت بين عاشق و معشوق پرده اي است چون عاشق در محبت غرق مي شود، او به معشوق خود متصل مي شود. گيسو دراز براي اثبات نظر به عبدالقادر جيلاني مي گويد که در لفظ محبت واژه ي «هم» بين احمد و احد يک حجاب است چون اين «هم» از احمد جدا مي شود او از احد متصل مي شود. محبت در قالب آن حضرت بين «احمد و احد» حجابي بود چون پيغمبر از جسم خود رهايي حاصل يافت در آن حالت احمد به احد متصل شد.(6)
خواجه در عشق الهي فنا في الله مي شود از دنيا و ما فيها بي خبر است و با خود زمزمه مي کند:
 

اي خداوندي که از وجودش جهاني را وجود
اي خداوندي که از بودش همه عالم به بود

اي خداوندي که جودت نيست جز عين وجود
عين تو در عين احمد خويشتن را وانمود (7)

گيسو دراز عالم را به چهار نوع تقسيم کرده است.
1 ــ عالم ناسوت.
2 ــ عالم ملکوت.
3ــ عالم جبروت.
4ــ عالم لاهوت.
عالم ملکوت عالم علوي است که ماوراي دنياي اطبيت و احساس است. اين از عالم ناسوت بلندتر است. عالم ملک عالم ممکنات را مي گويند و اينجا همه چيز در مراحلي به تکميل مي رسد. عالم جبروت عالم ارواح و لاهوت عالم الهيات است.
ويژگي گيسو دراز اين است که تمام مسائل را به زبان عامه مردم بيان مي کند مثلاً ملکوت را به کره، ملک را به شبه بي کره، و جبروت را به ماست و لاهوت، را به روغن تشبيه کرده است. براي حصول معرفت الهي بايد درجات چارگانه را با تزکيه نفس درک کند.
او براي ادراک ذات الهي عقل را به وسيله اي قرار مي دهد و مي گويد که آنچنين شرح تمهيدات عقلي نيست که مکاتيب جهاني از لحاظ درک منطق و فلسفه و رياضي به شمار مي آورند. اين چنين قوه اي است که به سوي مقصد ازلي و ابدي راهنمايي مي کند و چنين قوه اي است که از تزکيه نفس به دست مي آيد. اگر اين تزکيه نباشد نفس به سوي گناه ترغيب مي کند.
گيسو دراز وحدت الشهودي است به همين جهت تعليم مي دهد که به جاي تجلي ذات تجلي صفات باشد. به اين نتيجه مي رسد که امکان تفهيم ذات باري تعالي براي انسان بسيار مشکل است. گيسو دراز بين صوفياي بزرگ مقام والايي دارد و مردي انقلابي است. در مکتب تصوف و عرفان باب تخفيف و استدلال را باز کرد و عرفان را با شريعت درآميخت و کتاب ها در اين زمينه نوشت. در کتاب العقايد ايمان را به پنج درجه تقسيم کرده است.
1 ــ علم اليقين 2ــ عين اليقين 3ــ حق اليقين 4ــ حق الحقيقت 5 ـ حقيقت الحق.
1 ــ علم اليقين ــ با خواندن قرآن و از تعيين علم غيب حاصل مي گيرد.
2 ــ عين اليقين ــ از استدلال به دست مي آيد و حجاب از بين مي رود.
3 ــ حق اليقين ــ در اين مرحله مؤمن خود را با صفات کبريايي زينت مي بخشد.
4 ــ حق الحقيقت ــ اولين مرحله وصال است.
5 ــ حقيقت الحق درجه اي است که بنده جز خالق هيچي نمي بيند و هر لحظه را در حالت فنا و بقا مي گذراند.
اين درجات را گيسو دراز به نيشکر تشبيه کرده است که بسيار زيبا است يعني اگر کسي نيشکر را نديده باشد مي شنود و متوجه مي شود که چنين چيزي وجود دارد. بعد از بحث و مباحثه اطلاع دقيق به دست مي رسد. اين شد عين اليقين، روزي که مي خورد اين درجه حق اليقين است، چون در شيريني وجودش فنا مي شود. اين حق الحقيقت است.
بالاخره چون او ذائقه شربتي را فراموش مي کند و نيز پاداش از ذهن محو مي شود اين مرحله مرحله حقيقت الحق است لذا در درجه پنجمين ادراک خدا حاصل مي شود.
از نظر گيسو دراز از ناسوت تا عالم ملکوت همه عالم مظهر اوست و همين شريعت محمديه و کسي که بر اين شريعت عمل مي کند از ناسوت تا ملکوت يا از قالب تا قلب مي رسد. خواجه عقيده دارد که ايزد تعالي در انسان دو چيز وديعت کرده است يک دل و ديگر نفس دل اينقدر نازک است که به جز يک تاب ديگر ندارد ولي آن دل که جايگاهش دنيا است اسير جهان شده است. براي ذات واحد هيچ جا در دلش پيدا نمي شود. محبت جهان، محبت خدا هر دو متضاد است براي خدا جاي مناسب دل است و دل بي داغ قربت الهي را حاصل مي کند. مثال مي زند که فرات واحد هفت ذريعه را در دل مردم ايجاد کرده است.
اول صدر، دوم دل، سوم شعف، چهارم فواد يا ته دل، پنجم جنت القلب.
اول صدر يا سينه است که از آيه قرآني او را بينش مي کند ولي بعضي وقت ها اين ذريعه انسان را از نورهاي باري تعالي جدا مي کند و آن دل آماجگاه وسوسه ي شيطاني مي شود که او از آيه قرآني «قل اعوذ برّب الناس» دور مي شود.
دوم دل، ذريعه ديگر دل است دل گنجينه ايمان و عقل و نور است.
سوم شعف ذريعه سوم شعف است در آن محبّت محمد مصطفي (ص) اوليا و بزرگان.
دين خدا وجود دارد در اين گذر عشق مجازي نمي شود.
چهارم فواد يا ته دل اين ذريعه چهارم فواد يا ته دل است. اين منزل در مردم مقامي دارد که از اين بنده جمال و جلال خدا و صفات خدا را مشاهده مي کند.
پنجم جنت القلب در درون انسان ذريعه پنجمين جنت القلب است اين مقام ذوق و شوق الهي است. در اين حالت بدون شرکت براي خدا محبت پيدا مي شود.
ششم در اين مرحله علم لدّني يا مکاشفات غيبي حاصل مي شود.
ذريعه هفتم بهجة القلوب اين چنين مقام است که ذات الهي را آشکار مي کند از اين تجليات الوهيت و انسان همراز الهي مي شود و مشغول مراقبه مي گردد به هر حال براي حصول ذات الهي عشق و محبت سرمايه اي است که بين خالق و مخلوق ارتباط پيدا مي کند. خواجه در اصطلاحات صوفيه عشق را به نحو عالي مطرح کرده است. از ديدگاه سيد گيسو دراز انسان داراي خلق عظيم است «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم.» يعني خداي مطلق بي مانند است و سراسر کائنات تجلي و قدرت و اراده اوست. رشته خالق و مخلوق مماثلت ندارد بلکه فلسفه همه از اوست. از لحاظ شيريني زبان و فصاحت بيان روگرداني مشکل است. جمله ها مانند نوح در حرکت اند و خواننده را متمايل به عشق مي کنند.
در پايان بگويم که گيسو دراز مسائل عرفاني را به شکل ضوابط ارائه داده است و مهمترين چيزي که در اين زمينه وجود دارد عشق و تزکيه نفس است.
تضيفات
1ــ حواشي کشف/2ــ شرح شرق /3ــ ترجمه شرق /4ــ عارف شرح عوارف /5ــ ترجمه عوارف/6ــ شرح تعارف /7ــ شرح آداب المريدين/8ــ شرح فصوص الحکم /9ــ شرح تمهيدات قاضي عين القضات/10ــ شرح رساله قشريه/11ــ خطير القدس/12ــ رساله استقامت الشريعت به طريقت الحقيقت/13ــ رساله شيخ محي الدين ابن عزلي/14ــ رساله سيره النبي/15ــ شرح الفقه الاکبر/16ــ قوت القلب/17ــ اسماء الاسرار/18ــ ضرب الامثال/19ــ حديق الانس/20ــ شرح قصيده اماني/21ــ شرح عقيده حفطيه/22ــ عقيده چند ورق/23ــ رساله در بيان آداب سلوک/24ــ رساله ذکر/25ــ رساله معرفت/26ــ رساله في احسن صورة/27ــ رساله بود هست پاسا/28ــ مجموعه يازده رسايل/29ــ انيس العشاق/30ــ مکتوبات/31ــ خاتمه شريف/32ــ جواهر العشاق/33ــ تاريخ جيبي/34ــ خلافت نامه براي علاء الدين گوالياري/35ــ خلافت نامه براي قاضي اسحاق چهتر/36ــ خلافت نامه براي قاضي سليمان/37ــ خلافت نامه براي صدر الدين خواند مهر/38ــ خلافت نامه براي ابوالفتح فرزند علاءالدين گوالياري/39ــ خلافت نامه دهلي/40ــ رساله عشب
ولي همه اين کتاب ها با گذشت زمان از بين رفته است اما چندين کتاب موجود هست.
 

پي‌نوشت‌ها:
 

1.شهاب الدين عبدالرحمن، بزم صوفيه معارف اعظم گرهه 1971 م ص 1.
2.سيد محمد اكبر حسيني، جوامع الحكم،‌ بخش دوم ،‌حيدر آباد دكن، ص 28.
3.معراج العاشقين، گيسو دراز، مرتبه خلق انجم، کميته شاهراه دهلي (ص)41.
4.وجود العاشقين، معروف به رساله ي عشقيه ــ گيسو دراز ص 4.
5.رساله توحيد خواص، تأليف گيسو دراز، حيدر آباد دکن ص، 5.
6.سيد محمد حسين گيسو دراز، کاصوفيانه فلسفه، دکتر محمد ابولفضل محمد طاهر جاويد اقبال صاحب گنج بهار، 2000 م.
7.ديوان انيس العشاق، گيسو دراز، برقي پيرليس
 

 

منبع: نشريه فكر و نظر شماره 10-11




 

نسخه چاپی