آگوستين (1)

آگوستين (1)
آگوستين (1)


 

نويسنده: دکتر طاهره حاج ابراهيمي (1)




 

مقدمه
 

آگوستين (354 ــ 430) متکلم و اسقف مسيحي، با نبوغ و زهد عرفاني و زکاوت فلسفي عظيم خود بنيانگذار نظام کلامي ــ کليسايي مسيحيت است که در آن سنت کتاب مقدس و فلسفه کلاسيک در هم آميخته شده است.
آگوستين در نزد متکلمان مسيحي به عنوان بزرگترين آموزگار مسيحيت، پس از پولس حواري شناخته شده است. نفوذ او در عالم مسيحيت تا به امروز پايدار و نيرومند بوده است. نه تنها تفکر بنيادين او مايه ي رشد مسيحيت غرب شد، بلکه ارزش هاي اخلاقي و زهد شخصي اش معيار و قاعده اي براي قرون وسطي و اروپاي پس از اصلاحات شد. زندگي آگوستين نقطه عطف دولت و کليسا بود. هنگامي که امپراتوري روم در حال فروپاشي بود و ثبات و دوام سياسي در حال ويران شدن، جامعه ي مسيحي در حالي که سختي هايي را پشت سر مي گذاشت به سوي يک دوره تشکل کليسايي و عقيدتي در حرکت بود.

شرح حال
 

آگوستين به سال 345 ميلادي در تاگاسته (2)(شهر کوچکي در افريقاي شمالي ــ الجزاير فعلي) از پدري به نام پاتريسيوس و مادري مسيحي به نام مونيکا به جهان آمد. نخست در زادگاه خويش و سپس در ماداورا (3) و کارتاژ (4) و از تعليم و تربيتي مبتني بر فرهنگ يوناني ــ رومي بهره برگرفت و در زندگي لگام گسيخته ي مشرکان شرکت جست و به سال 372 داراي پسري شد و او را آدئوداتوس (5) به معناي هديه خدا نام نهاد و او را «فرزند گناهم»(6) مي گفت. در 373، اثر سيسرون (7) موسوم به هور تنسيوس (8) را مطالعه نمود. با مطالعه اين اثر شعله ي عشق به فلسفه در او مشتعل شد که تا آخر حيات، فروزان بود. با آيين مانوي آشنايي يافت و در حلقه ي مانويان در آمد، ولي در سال 382 نادرستي انديشه هاي آنان را دريافت. با درخواست هاي بي وقفه و دعاهاي مونيکا به متون مقدس مسيحيان روي آورد اما عميقاً مأيوس شد. انجيل در مقايسه با «نثر با شکوه سيسرون» به نظرش بي ارزش آمد. فصول سفر پيدايش را خام و بي مغز يافت. او دلمشغول فلسفه بود. سپس به مطالعه ي کتاب مقولات ارسطو پرداخت. نسبت به نظام نوافلاطوني که با کمي تغيير تا پايان عمر جزو لاينفک انديشه او بود توجه داشت.
مسيحت از طريق مادرش در اوايل زندگي بر او تحميل شده بود اما در مدرسه آن را با غرور به دور افکنده بود. مدت نه سال ثنويت مانوي را پذيرفته بود، به اين عنوان که از اين جهاني که چنين از خير و شر در هم بافته شده است بهترين توضيح را عرضه مي دارد. در رم و ميلان آثار افلاطوني و فلوطين را بررسي کرد. مشرب نو افلاطوني عميقاً وارد فلسفه ي او شد و از طريق او در الهيات مسيحي و تا زمان آبلار(9) وجه غالب گشت. اين مشرب براي او گذرگاهي به سوي مسيحيت شد. در کارتاژ و رم (382) و ميلان (385) به آموزگاري فن بلاغت و سخنوري پرداخت و با موفقيت از عهده ي اين حرفه برآمد و در سال 385 در ميلان تحت تأثير اسقف آبروز (10) که از شخصيت هاي بزرگ مسيحي بود به آموختن اصول و مباني اين مسيح به منظور آمادگي براي غسل تعميد و گروش به مسيح پرداخت. آبروز به او سفارش مي کرد که کتاب مقدس را با توجه به اين بيان پولس حواري بخواند: «حرف مي کشد، اما روح زنده مي کند.»
آگوستين دريافت که با يک تفسير نمادين مي توان آنچه را که در سفر پيدايش به نظر او ياوه مي آمد برطرف ساخت. رسالات پولس را خواند و دانست که نگارنده ي آنها هم مانند خود او از هزار مرحله شک گذشته است. يک روز که در باغ هاي ميلان کنار دوستش نشسته بود، صدايي در گوشش طنين انداز شد که مي گفت: «برگير و بخوان، برگير و بخوان.» او رسالت پولس را باز کرد و چنين خواند: «راه عيسي مسيح را در پيش گيريد و دل در هوس هاي تن مبنديد.» اين عبارات در آگوستين تحولي ايجاد کرد که او را به نقطه ي کمالش رساند، در اين ايمان عجيب چيزي گرمتر و ژرفتر از هر فلسفه اي وجود داشت. مسيحيت براي او به يک رضايت عميق عاطفي تبديل شد. با ترک هر گونه شکاکيت عقلي، براي نخستين بار در زندگي خود انگيزه اي اخلاقي و آرامشي روحي يافت.
در روز يکشنبه عيد قيام مسيح در سال 378، آگوستين به دست آبروز تعميد يافت، به افريقا برگشت. پس از ورود به افريقا ارثيه ي مختصر خود را فروخت و وجوه آن را به فقيران داد. آنگاه با عده اي از دوستان، جامعه مذهبي تشکيل دادند و در تاگاسته با فقر و تجرد و تحصيل به سر بردند. بدين گونه در سال 388 م، فرقه ي آگوستيني به وجود آمد که قديمي ترين اخوت رهباني در امپراطوري غرب بود.
آگوستين از آن پس تا پايان زندگي در افريقا ماند. سال 391 اسقف و الريوس در شهر «هيپو» او را برخلاف ميلش در جرگه ي روحانيان درآورد و در 395 به مقام اسقفي رسيد و از همين شهر کوچک نام و آوازه اش به همه ي جهان راه يافت.(11)

آثار
 

آن دسته از آثار آگوستين که مربوط به پيش از رجعت او به مسيحيت است نشان دهنده ي گذر او از فلسفه به کلام است. اين آثار مانند «در باب جاودانگي روح»(12) به وضوح فيلسوفي را نشان مي دهند که الهيات شرقي مبتني بر کتاب مقدس با درک خاصي از ايمان مسيحي را در هم آميخته.(13)
اما عمده ي آثار آگوستين مربوط به پس از زماني است که آگوستين به تأثير آبروز دگرگون گرديده و به آيين مسيح روي آورده است. و بيشترين تأثير آگوستين از طريق اين آثار اعمال شده است. مي توان گفت روند تاريخ کليسا در غرب با آنها تغيير نمود.(14)
قديميترين اين آثار حاصل انديشه ها و بحث هاي فلسفي، در مزرعه ي کاسي سياکم (15) است. نخستين بخش آنها نوشته هاي فلسفي اي است که به صورت گفت و گو تنظيم شده است و نام مسيح و استشهاد به کتاب مقدس، به ندرت در آنها ديده مي شود. ولي ايمان آگوستين به آيين مسيح در اين دوره قطعي و روشن است. پس از غسل تعميد و تا زمان ورود به جرگه ي روحانيون نيز (378 تا 391) اين شيوه ي فلسفي ادامه مي يابد.
از آن پس تا پايان زندگي توده ي عظيمي از وعظ و نامه مي يابيم و تفسيرهاي مفصل بر کتاب مقدس (خاصه مزامير تورات و انجيل يوحنا) و نوشته هاي درسي (درباره ي روش تعليم دادن آموزه هاي مسيح به نو آموزان، و کتاب هاي کوتاه) و در جنب آنها آثار بزرگ آگوستين را، که در آن ميان، سه اثر از اهميت خاصي برخوردار است:
1ــ اعترافات (16)(400 م) آگوستين در چهل و سه سالگي، دو سال پس از اسقف شدنش شروع به نگارش اعترافات نمود. رساله اي که مبتني بر سپاسگزاري از خداوند، خاطرات و اتوبيوگرافي وي است. او با صفا و خلوص کامل، کشمکش هاي دردناکي را که با شهوات و خودسري هاي خويش داشته، در اين اثر نگاشته است.
اعترافات اثري است که آگوستين در آن، نظريات خود را در باب تجسم و تثليت بيان نموده است. او از اين که فيض خداوند شامل حال بشر شده و هبوط کرده تا انسان را نجات دهد مسرور و شادمان است.
حکمت الهي که آگوستين در «اعترافات» به آن مي پردازد، مبتني بر تجربه ي ديني شخصي از طريق تغيير دين آگاهانه و ارتباط مستقيم فرد معتقد با خداست. در اين اثر بر جنبه جبر الهي تأکيد مي شود.
2ــ در «باب اقانيم سه گانه»(17)(398 ــ 416) آگوستين مي دانست که تثليث لغزشگاهي براي عقل است. مدت پانزده سال روي نظام يافته ترين اثرش به نام «در باب اقانيم سه گانه» کار کرد و کوشيد تا در تجربه ي انساني نظايري براي سه شخص در يک خدا بيابد.
3ــ شهر خدا (18)(413 ــ 416). در دفاع از آيين مسيح است. پس از فتح رم به دست آلاريش و در عين حال تشريح و توجيه ايمان مسيحي و آگاهي تاريخي مسيحي است.

اگوستين و مانويت
 

چنانکه گفتيم آگوستين در جواني مجذوب فلسفه ماني شد. پايه گذار اين نظام فکري ماني ايراني بود که ميان سال هاي 240 و 277 مسيحي مي زيسته است. ظاهراً دين ماني بر سراسر امپراطوري روم سايه افکنده بوده. تأکيد مانويان بر ماهيت شر ماده تأثير زيادي بر آگوستين نهاده است.(19)
اصول عمده ي اين دين در نامه اي موسوم به «بنياد» که تصور مي رفت توسط خود ماني نوشته شده باشد و همچنين آثار فاوستوس (20) که معاصر آگوستين بود و بزرگترين شارح مانويت به شمار مي آيد، بيان شده اند. در نوشته هاي آگوستين انتقادها و تفسيرهاي بسيار درباره ي عقايد مانوريان مي توان يافت.
مطابق تعليمات ماني در ذات يا هستي متضاد و جاويدان وجود دارند، يکي از اين دو قلمرو نور است که تحت فرمانروايي خدا يا پدر قرار دارد و ديگري قلمرو تاريکي است که سلطان شر بر آن حاکم است. سلطان شر خدا نيست ولي همانند فرمانروايي قلمرو نور، ابدي و نامير است. قلمرو ظلمت، جوهري مادي دارد و قلمرو نور جوهري روحاني، و بين اين دو پيکار و خصومتي دائمي در جريان است. مانويت از اين نظر کوشيده است تا حضور شر و گناه را در جهان توجيه کند.
درباره ي سرنوشت نهايي انسان، مانويان اعتقاد داشتند اخيار از قيد جسم رها خواهند شد. اما نفوس داني را به چنان پايگاهي دسترسي نيست و از اين رو دچار تناسخ مي شوند و به صورت حيوانات در مي آيند. در دين ماني اساطير نقش اساسي دارند.
مانويان نظري سخت انتقادي درباره کتب مقدس مسيحي داشتند. با اين که نسبت به کتب مقدس احترام شايان ابراز مي کردند، معذالک آزادانه متوني را که با عقايد ايشان هماهنگ نبود، رد مي کردند. ذات مسيحيت را همان سلوک اخلاقي مي دانستند نه معتقدات جزمي.
ماني مدعي بود که تعليماتش با دين مسيح يکي است و خود، با عيسي مسيح بي واسطه ارتباط دارد. ماني خود را از حواريون مسيح و برگزيده ي خدا مي خواند. اين ادعاي مانويان که دين خود را وابسته ي به مسيحيت مي دانستند در عصر آگوستين مقبول بود.
آگوستين به دلايلي چند به عقايد مانويان مجذوب شد. وجود شر در عالم به شدت او را گيج کرده بود و چنين مي پنداشت که دين ماني راه حل مؤثري در اين زمينه به دست داده است. گذشته از اين او اطلاعات کافي درباره مسيحيت نداشت و افکار دوران جواني او به طرز شگفت انگيزي بر مبناي مانويت استوار بود. بنابراين، براي او اشکالي نداشت تا اين عقيده را که شر جوهري مادي است و وجودي ازلي دارد و با خدا در پيکار دائمي است بپذيرد.
جاذبه ي ديگر مانويت که آگوستين را به خود کشيد جنبه ي عقلي آن دين بود. آموزگاران مانوي همواره بر «حقيقت» تأکيد مي ورزيدند و مدعي بودند که پيروان آنها نبايد به ايمان کورکورانه و گرايش هاي غير عقلي تکيه کنند. عقل گرايي مانويت براي آگوستين که مي خواست قضايا را به طرزي منطقي توجيه کند خوشايند بود.
آگوستين در دين ماني به اشکالاتي برخورد، و مثلاً نتوانست اساطير مانوي را باور کند. مانويان خورشيد را مي پرستيدند، اما او معتقد بود که خورشيد فقط نشانه اي از يک حقيقت مسلم پنهاني است که بر اثر پيشرفت در معرفت روحاني بر او آشکار خواهد شد. آگوستين هرگز به طور کامل به اصول مانوي وفادار نماند و از مرحله «سماعان» که مبتديان مانوي بودند، فراتر نرفت.
در کارتاژ بين يک معلم مسيحي موسوم به هپله ديوس و مانويان بحثي در منظر عام درگرفت. هپله ديوس از کتاب مقدس دلايلي آورد که مانويان نتوانستند آن را رد کنند و مدعي شدند که عبارت مرجوع ساختگي است. ايشان نمي توانستند مدرک قانع کننده اي براي اثبات ادعاهاي خود ارائه دهند. در اين مجلس بود که بر بنيان ايمان آگوستين نسبت به مانويان تزلزلي شديد پديد آمد. آگوستين در اين که آيا شر داراي جوهر مادي است (بدان گونه که مانويان معتقد بودند) ترديد کرد. شکل هاي ديگري نيز در ذهن او پديد آمدند. ولي مانويان از او خواستند که تا آمدن فاوستوس که از تواناترين نمايندگان ايشان بود در انتظار بماند. اما چون فاوستوس با آگوستين ملاقات کرد، در نهايت صفا و صراحت به ناداني خويش اقرار کرد و آشکارا اعلام داشت که او هم پاسخي براي سؤالات متعدد آگوستين نمي شناسد. لذا آگوستين از مانويت روي گرداند. (21)
آگوستين در سال 392 به مناظراتي با فرتوناتوس (22)، اسقف مانوي مذهب پرداخت فرتوناتوس آنچنان محکوم شد که تا سه روز ظاهر نشد. به دنبال آن در اثر خود «بر ضد فرتوناتوس مانوي»(23) که نظرات مخالف و سازش ناپذيري خود را عليه بدعت و بدعت گزاران ابراز نمود، بزودي از مدافعين موضع کاتوليکي شد.
آگوستين پس از اين که مسئوليت کشيشي هيپو را به عهده گرفت از هيچ حمله اي عليه مانويان فروگذار نکرد. عقايد او مانويان را در زمينه هاي کيهان شناسي، انسان و گناه انسان و خصوصاً مفهوم خدا به عنوان اينکه صفات و ساختار انساني دارد مردود شمرد. خطايي را که آگوستين کراراً رد نموده است، صفات شر براي خداست. چنانکه گفتيم مانويان ثنوي مذهب مدعي بودند که خير و شر دو خداي متمايز دارند.(24)

پي‌نوشت‌ها:
 

1.دانشجوي دکتري اديان و عرفان.
2.Tagaste.
3.Madaura.
4.Carthage.
5.Adeodatus.
6.smith",p.520".
7.سيسرون خطيب رومي که آثار يوناني و فلسفه يوناني را به زبان لاتيني ترجمه نمود. او گرايش رواقي داشت.
8.Hortensius.
9.Abelar.
10.Ambrose.
11.نک.ياپرس 12 ــ 8 تاريخ تمدن 83 ــ 81 smith, 520-522.
12.De immortalitate animae.
13.cf.smith,p.219.
14.cf.warfeild, p.219.
15.cassiaacum.
16.confessionea.
17.De trinitate.
18.City of God.
19.Cf.Smith,521.
20.faustus.
21.راداکريشنان.118ــ116.
22. Fortunatus.
23.Acta contra Fortunatum Manichaeum.
24.C. Smith,522.
 

منبع: نشريه فكر و نظر شماره 10-11
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی