آگوستين (3)

آگوستين (3)
آگوستين (3)


 

نويسنده: دکتر طاهره حاج ابراهيمي (1)




 

اختيار
 

اين بخش از کلام مسيحي از ايده ي لطف آگوستين و صدماتي که او از گناه ديده بود متأثر است: اراده در حالتي از جهل و تشويش است و اسير و بنده ي شهوت. مفهوم آزادي از ديدگاه آگوستين در برداشت او از تمنيات دروني نفس، به طور شگفت آوري، اگزيستانسياليتي (2) است. حتي با تأکيدي که او بر عدم امکان خنثي ماندن اراده مي کند اين موضوع بيشتر محسوس است.
آزادي امري وجودي است. چون وجود است آزاد است. اراده دارد عمل مي کند. نمي توان زندانيش کرد تا وقتي وجود داري آزادي. فزوني کمال جويي و فيضان است. اراده همواره عشق است يعني سرور و فزوني (اعترافات). بر اين اساس، عنايت الهي، آزادي را در درون انسان، توسط عشق و سرور به جنبش در مي آورد. خداوند هيچگاه بدون اينکه به انسان آنچه را مقدر کرده بدهد، امر نمي کند. اما چگونه انسان تحت فشار اين جبر آزاد است؟
علم ازلي خداوند ــ مسئله ي وفق دادن اختيار بشر با علم ازلي خداوند هم موضوعي بود که آگوستين عمري را به تعمق و مناظره در آن گذراند، اگر خدا عليم است، آينده را با تمام جزئيات آن مي بيند. چون خدا لايتغير است، تصويري که از تمام وقايع آينده دارد لزوم واقع شدن آنها را به نحوي که خدا از پيش ديده است تحميل مي کند، و لذا همه ي آنها به نحوي قاطع محتومند. در اين صورت، انسان چگونه مي تواند آزاد باشد؟
مگر انسان مجبور نيست آنچه را خدا از پيش ديده است انجام دهد؟ و اگر خدا همه چيز را پيش بيني کرده است، از ازل سرنوشت نهايي هر يک از مخلوقات خود را مي دانسته است، بنابراين چرا کساني را خلق کرده که از پيش محکوم بر لعن بوده اند؟
آگوستين، در نخستين سال هاي گرويدنش به مسيحيت رساله اي به نام در باب اختيار (3) نوشته بود. در آن زمان کوشيده بود تا وجود شر را با ايثار (4) خداي متعال وفق دهد، و پاسخ او اين بود که شر نتيجه ي اختيار است: خداوند نمي توانست انسان را آزاد خلق کند، مگر آن که به وي، به همان اندازه که امکان انجام اعمال خير را داشت، امکان انجام اعمال شر را هم مي داد. بعدها، تحت تأثير رساله هاي پولس چنين احتجاج کردکه گناه آدم ابوالبشر نطفه اي از تمايل به شر را در نژاد انساني به جا نهاد، و روح هر قدر هم که عمل خير انجام دهد، نمي تواند اين نطفه را زايل کند و بر اين ميل شر غلبه يابد و به رستگاري برسد، و تنها به واسطه ي عنايت بيکران الهي ممکن است بدين مهم نايل آيد. خداوند اين عنايت را به همه مبذول فرمود، اما بسيار کسان آن را نپذيرفتند. خداوندي دانست که اينان از پذيرش اين عنايت سرباز خواهند زد، اما امکان نفرين شدگي بهاي ناگزير آزادي اخلاقي اي بود که بي آن بشر و ديگر بشر نمي بود. علم ازلي خداوند قاتل آزادي بشر نيست، خداوند فقط گزينش هايي را که بشر آزادانه انجام خواهند داد از پيش مي بيند.(5)
و اما پلاگيوس بر آن بود که هر فعل ستودني يا نکوهيدني که انسان انجام مي دهد بستگي به خود فرد دارد. ماهيت انسان براي پيشرفت و موفقيت، استعداد و ظرفيت ذاتي دارد. آگوستين مصر بود که تنها عنايت الهي مي تواند بشريتي را که سقوط کرده قادر کند تا به هرچيزي که قابليت دارد، برسد. آزادي به عنايت الهي مربوط است نه به طبيعت بشري.
بنابراين نه خداوند مسئول گناه است و نه اطاعت از اراده ي خدا آزادي بشر را بي اختيار مي سازد. آگوستين تصريح مي کند که «هيچ انساني وقتي که گناه مي کند نبايد خداوند را براي گناه خودش سرزنش کند، بلکه بايستي گناه را به خود منتسب کند. و نه اينکه هنگامي که انسان گناهي را بر طبق اراده ي خدا انجام مي دهد از آزادي اراده ي انسان کاسته مي گردد.»
پيش گزيني ــ (6) آگوستين بارها اين آموزه ي کالوني را پيش کشيد که خداوند از ازل جمعي از «برگزيدگان» را که مي خواست مشمول فيض «نجاتبخشي» خود قرار دهد انتخاب کرده است. او فيض و عنايت خداوند را مستقل از استحقاق انسان مي داند. اين يک راز است که چرا برخي افراد براي حيات ابدي برگزيده شده اند و عده اي محکوم به مرگ ابدي. راز ايمان و درستکاري در حکمت ازلي خداوند پنهان است.(موضعي که جان کالوين در قرن شانزدهم اختيار نمود). اين مواضعي که آگوستين درباره ي عنايت الهي اتخاذ مي کند مسلماً مربوط به تجربه ي شخصي اوست. او سعي کرده بود تا خود را از طريق کشمکش با فلسفه نجات بخشد و اين کار ميسر نشد. لذا مي گويد انسان نمي تواند خودش خودش را نجات دهد. نجات کار خداست. مي گويد: ذهن آدمي به عنوان خلقت خداوند ظرفيتي طبيعي براي تذکر و درک و اراده دارد. هنگامي که اين نيروها درست هدايت شوند، اراده ي فرد نظم حقيقي وجود را و اينکه به صورت خدا خلق شده در مي يابد. انسان سقوط کرده، گناه، اين استعداد طبيعي را در حالت تعليق نگه مي دارد اما هرگز آن را به طور کامل از بين نمي برد.
عنايت الهي اين نيروي نهفته را بيدار مي کند تا تصوير خداوند را در خودش ببيند.(7)
گناه ازلي ــ (8) آگوستين معتقد بود که انسان محکوم است به گناه ازلي يا گناه جبلي که از پدرش آدم به ميراث برده است. آدم ابوالبشر با لذات خوب و داراي عقل کامل خلق شده بود، ولي چون قوه ي اختيار به او عطا کردند به اشتراک حوا در اثر آزادي عمل و غرور نفساني از شجره ي ممنوع تناول کرد و از اين رو آدم و اولاد و اعقابش مبتلا به گناه «جبلي» شده اند که هيچ کس را از آن رهايي نيست. لکن به واسطه ي لطف الهي عده اي مستحق نجات مي شوند و در اثر اين عنايت، به شخص گناهکار، محبت خداوند اعطا مي شود و او داراي صبر و ثبات مي گردد و در برابر خطا يا معاصي استقامت مي ورزد و ماهيتش تغيير يافته به مقام عصمت و طهارت مي رسد. اما برخي از اين مرحمت بي نصيبند و محکوم به شقاوت و ناپاکي.
آگوستين عليرغم مخالفت هاي فراوان بر اين عقيده ي خود پاي مي فشرد.
نظريه «گناه ازلي» ابداع آگوستين نبود و پولس، ترتوليانوس، کوپر يانوس و آکبروسيوس هم آن را آورده بودند. اما تجربه ي شخصي وي از گناه و از «سروش» که او را به دين مسيح گروانده بود، باعث پا گرفتن اين عقيده در او شده بود که اراده ي انسان از بدو تولد معطوف به شر است و فقط در نتيجه عنايت ازلي انسان نجات مي يابد.
از مخالفان سرسخت او پلاگيوس بود که با قدرت به دفاع از اختيار و نيروي نجات بخش اعمال خير پرداخت. پلاگيوس مي گفت خداوند با اعطاي شريعت و احکام سرمشق و دستورهاي قدسيان، آب پاک کننده ي تعميد و خون رستگار کننده ي مسيح خويش ما را ياري مي کند و هرگز، با شر ساختن طينت انسان ترازو را به زيان رستگاري ما سنگين نمي کند. گناه نخستين و سقوطي در کار نيست، فقط آن کس که مرتکب گناه مي شود مجازات مي بيند. هيچ گناهي به اعقاب آدمي منتقل نمي شود. خداوند بهشت و دوزخ را از پيش براي انسان مقدر نمي کند و هرگز بر حسب ميل خود تعين نمي نمايد که چه کسي بايد مشمول رحمت يا لعنت شود. او انتخاب سرنوشت ما را به خودمان وامي گذارد، پلاگيوس مي گفت «نظريه ي فساد جبلي انسان بزدلانه، تقصير گناهان بشر را به گردن خدا مي اندازد.» اگر من مکلف به اجراي عملي هستم، پس به انجام آن هم قادرم.(9)
آزادي اراده از نظرآگوستين ــ آگوستين در پژوهشي که در نفس خود مي کند در مي يابد که اراده هميشه با خواستن توأم نيست. اراده براي او مرکز وجود، و خود زندگي بوده است. «مي خواستم تصميم بگيرم چيزي را که بسيار موافق آرزويم بود و اگر مي خواستم توانايي آن را هم داشتم، اما نکردم. در اينجا خواستن همان کردن بود و با اينهمه کاري صورت نگرفت. تن از اراده ي روح آسانتر پيروي مي کرد تا روح از اراده ي خودش.»
«منشأ آن حالت شگفت انگيز چه بود و چرا چنان شد؟ روح به تن فرمان مي دهد و تن زود اطاعت مي کند. روح به خود فرمان مي دهد و با مقاومت روبه رو مي شود.» چرا؟
«براي اينکه خواستن روح تمام و کامل نيست و از اينرو فرمانش نيز کامل نيست...اگر روح يکپارچه شده بود و دو دل نشده بود نيازي به فرمان دادن نداشت. ولي مقدار خواستن و مقداري نخواستن بيماري روح است.» در اين حالت روح به ياري بال حقيقت اوج نمي گيرد بلکه سنگيني عادت او را به سوي پائين مي کشد. «بدين جهت دو اراده هست.» چنان نيست که دو نيرو، يکي نيروي نيک و ديگري بد، به روح فرمان برانند. بلکه «من خود بودم که ــ مي خواستم و من خود بودم که نمي خواستم ...» نه خواستنم يکپارچه و تقسيم نشده بود و نه نخواستنم و از اين رو با خود در تعارض بودم.»
«در درونم به خود مي گفتم به زودي آن کار را خواهم کرد و با اين سخن در آستانه ي تصميم ايستاده بودم. مي خواستم قصد خود را عملي کنم و با اين همه نکردم.» يکباره جهش روي داد و دو دلي ناگهان به پايان رسيد «روشنايي يقين دلم را فرا گرفت و خدا به ياريم رسيد.» در اين حالت يقين و خواستن توأم با اطمينان و حالت کسي که جز آنچه بدان تعيين پيدا کرده کاري ديگر نمي توان کرد. در اين حالت اراده ضرورت است. اينکه آدمي در اين حالت «مي خواهد» يعني دو دلي و سست گامي و ترديد و بي اعتمادي از ميان برخاسته و در عين حال از الزام و اجبار خود، اثري نمانده است. اين اراده، حالت آرامش کسي است که انتخابش را کرده است و ديگر انتخاب نمي کند بلکه ناچار است. در اين حالت اراده ي آزاد تنها يک راه در پيش دارد و بدين جهت آزاد است. اراده، تا زماني که هنوز آزاد نيست، هنوز به معني راستين نمي خواهد و مي تواند چيز ديگر هم بخواهد.(10)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. دانشجوي دكتري اديان و عرفان.
2.بر مي گردد به تحولات دروني ــ انسان چندين بار در روز خود را تابع اختيار مي داند و بعداً عکس وجود لازمه اش اراده است. وجودي که اراده در آن نباشد وجود نيست. وجود بودن دارا بودن اراده است. به اين اعتبار آگوستين وجود را معادل اراده مي داند. دوباره مسئله علم الهي پيش مي آيد اگر وجود اراده است با علم الهي رابطه اش چه مي شود. وجود = اراده، اراده هم مال خداست که تفويص کرده با هم وجود داريم و هم اراده. وجود و اراده ي ما خارج از وجود خدا و اراده ي او نيست. پس جبر و اختيار نيست من اختيار ندارم.
3.De libero arbitrio.
4.charity.
5.CF.Smith,523.ص 86. تاريخ تمدن.
6.Predestination.
7.C.Smith,523-524.
آگوستين هم خدا را با Grace خدا توجيه مي کند. پلاگيوس: بداء حاصل شده اين کلاه شرعي است.
8.Original sin.
9.نک. جان ناس، 644. تاريخ تمدن. 87.
10.نک. ياسپرس، 76 ــ 84 ,88 ــ 86,Dilman.
 

منبع: نشريه فكر و نظر شماره 10-11
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی