غیبت امام و حکمت طولانی شدن آن (1)

غیبت امام و حکمت طولانی شدن آن (1)
غیبت امام و حکمت طولانی شدن آن (1)


 

نویسنده : صمد آماده
منبع : اختصاصی راسخون




 

چکیده :
 

نگارنده در این تحقیق تلاش نموده که مسئله غیبت و حکمت طولانی شدن آن را به عنوان یک عقیده قطعی مذهب تشیع از نظر ادیان گذشته و در اسلام و نیز فلسفه غیبت و معنای آن را مورد بررسی قرار داده و اصل موضوع و ابعاد گوناگون آن را به رشته تحریر در آورد .
واژگان کلیدی :غیبت ، امام زمان (عج)، حکمت ، فلسفه ، امام غایب، قائم ، فرج

پیشگفتار:
 

تاریخ ادیان الهی مخصوصاً دین اسلام و مذهب تشیع نشان می دهد که متأسفانه مردم در مسیر دین داری معرفت درستی نداشته اند و لذا نتوانسته اند مسیر حق را پیدا کنندو به تعبیر قرآن « اکثرهم لا یشعرون» و عقل حکم می کند که ما از زندگی گذشتگان عبرت بگیریم ( فاعتبروا یا اولی الابصار) و راه اشتباه آنها را تکرار نکنیم.با شهادت امام حسن عسگری) علیه السلام((۲۶۰ه ق)دوره ی غیبت فرا می رسد غیبت آغاز می شود و حضور «حجت» احتیاج به رشد و بلوغی دارد که هنوز در جامعه حاصل نشده و زمینه ای می خواهد که هنوز فراهم نگشته است پس به طور طبیعی غیبت آغاز می شود و تا هنگامی که زمینه های رهبری آن حضرت فراهم نشود امام )علیه السلام( در پرده غیبت باقی خواهد ماند زیرا از وظایف اصلی امام معصوم ، حفظ اسلام و رهبری مسلمانان است.پس رویداد غیبت امام زمان )علیه السلام( از مهمترین حوادث تاریخ تشیع است و امروزه درزمان غیبت امام زمان )علیه السلام( زندگی می کنیم دقیقا در مسیر اطاعت وظایفی به عهده ماست که برای تشخیص این وظایف شناخت شرایط امامت آن حضرت اهمیت ویژه ای دارد و حتی در مباحث شناخت امام زمان)علیه السلام( اولین مسئله ای که معمولاً مطرح می‌شود باز هم مبحث غیبت حضرت است که از جمله مباحث بحث برانگیز در محافل مختلف فکری نیز هست. و لذا این مجموعه گردآوری شد تا در این زمینه معارفی از قرآن و روایت کسب کنیم.

مقدمه :
 

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟
گفتا تو خود حجابی ، ورنه رُخم عیان است
امروزه دشمنان در مبارزه با فرهنگ مهدویت هجومی را علیه اصول اعتقادی ، شروع کرده اند . از محور های اعتقادی بحث مهدویت و در مسالة مهدویت بحث غیبت است. رخداد غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه شریف) از دو دیدگاه اعتقادی و تاریخی قابل بررسی است . از نیمه اول قرن چهارم هجری بسیاری از دانشمندان، غیبت آن حضرت را تنها از دیدگاه اعتقادی بررسی کرده اند در حالی که بدون تردید این رویداد جنبه تاریخی نیز دارد . ظاهرا ارتباط نزدیک بین غیبت و امامت باعث جای گرفتن این موضوع در مباحث کلامی شیعه و نادیده انگاشتن تدریجی جنبه های تاریخی آن شده است . آنچه ما در صدد آن هستیم دیدگاه تاریخی است ( و در چند مورد محدود دیدگاه اعتقادی) . آشنایی با زمینه های تاریخی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه شریف) و بررسی سازمان مخفی وکالت و تکوین و سیر تکاملی آن ، و نقش آن حضرت در زمان غیبت صغری از عمده ترین مباحث دیدگاه تاریخی است.شبهه هایی در مورد اصل غیبت ،حکمت غیبت ،فواید امام غایب ،شیوه های هدایت در زمان غیبت مطرح شده است، این مطالب به عنوان سوال بعضاً برای دوستان هم مطرح می شود و لذا باید با دقت بیشتری به این موضوع بپردازیم.

تعریف غیبت :
 

غیبت لغوی: کلمه «غیبت» مصدر است و اگر از فعل معلوم باشد به معنای «پنهان شدن» ،« دور شدن» ،«ضد حضر» است و اگر از فعل متعدی باشد ، به معنای« آشکار کردن عیب دیگری» خواهد بود معنای اخیر در علم اخلاق کاربرد دارد. آنچه در این مبحث مورد نظر است معنای نخست یعنی ضد حضور و پنهان شدن است ،غیبت از مادة غیب به معنای خفا و عدم حضور است . همچنین حضور غیابی که در مدارس و بعضی از دیگر ارگان ها صورت می گیرد ،نشانگر عدم حضور فرد غایب است.در اصطلاح شیعه امامیه،« غیبت» بیشتر در مورد دوره ای به کار می رود که با وفات امام حسن عسگری (علیه السلام) و نهان شدن امام مهدی(عج) آغاز شد و تا کنون نیز ادامه دارد. به همین خاطر علمای شیعه ،تاریخ اسلام را از این دیدگاه ، به دو دوره حضور و عصر غیبت تقسیم می کنند و خود عصر غیبت نیز به دو دوره ی غیبت صغری و غیبت کبری تقسیم می شود.

تاریخچه غیبت:در ادیان گذشته :
 

غیبت حضرت صالح پیامبر (علیه السلام) .
 

زید شحام از امام صادق( علیه السلام) روایت می کند که فرمود : صالح زمانی از میان قوم خود غیبت کرد و روزی که غایب شد مردی کامل و خوش اندام و انبوه ریش و لاغر میان و سبک گونه و در میان مردان متوسط القامه بود و چون نزد قومش برگشت او را از صورتش نشناختند بسوی قومش برگشت در حالی که مردم سه دسته بودند : منکرانی که هرگز برنگشتند : کسانی که اهل شک و تردید بودند و دیگرانی که اهل ایمان و یقین بودند و صالح (علیه السلام) هنگامی که برگشت ابتدا به دعوت اهل شک و تردید پرداخت و به آنها گفت : من صالح هستم اما او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند : خدا از تو بیزار باد ،صالح به شکل تو نبود . فرمود: آنگاه به نزد منکران آمد، آنان نیز سخن اورا نشنیدند و به سختی از وی دوری کردند سپس به نزد دسته سوم رفت که اهل ایمان و یقین بودند و به آنها گفت من « صالح » هستم . گفتند برای ما خبری باز گوی تا شک ما مرتفع شود و شکی نداریم که خدای تعالی خالقی است که هر کس را بخواهد به هر شکلی در می آورد و به ما خبر داده اند و نیز در میان خود نشانه های قائم را آنگاه که بیاید بررسی کرده ایم و صحت آن بوسیله یک خبر آسمانی محقق می شود . صالح گفت: من صالحی هستم که ناقه ای را برای شما آوردم . گفتند: راست گفتی، این همان است که ما برررسی کرده ایم ،آن شتر چه نشانه هایی داشت ؟ صالح کفت : یک روز او آب می نوشید و یک روز شما ،گفتند: به خدا و انچه آورده ای ایمان آوردیم. و در چنین حالی است که خدای تعالی فرموده است «اِنَّ صالحاً مرسلٌ مِن ربّه» و اهل یقین گفتند : ما به آنچه فرستاده شده است ایمان داریم و مستکبران که همان شک کنندگان و منکران بودند گفتند: ما به کسی که شما بدان ایمان آورده اید کافریم.راوی گوید: گفتم: آیا در آن روز در میان آنها عالمی به صالح بود ؟ فرمود خدا عادل تر از آن است و آن قوم بعد از خروج صالح تنها هفت روز به حالت بلاتکلیفی به سر بردند که امامی را نمی شناختند ولی آنها به همان دین خدای تعالی که در دستشان بود عمل کردند و با هم متحد بودند چون حضرت صالح (علیه السلام) ظاهر شد دور او جمع شدند و همانا « مَثلَ قائم مَثلَ صالح(علیه السلام) » است.(1)

غیبت حضرت ابراهیم( علیه السلام):
 

اما غیبت حضرت ابراهیم خلیل الله(صلوات الله علیه) مانند غیبت حضرت قائم ما (صلوات الله علیه) است و بلکه از آن عجیب تر است .زیرا خدای تعالی نشانه ابراهیم (علیه السلام) را از همان هنگام که در رحم مادرش بود نهان ساخت تا آنکه خدای تعالی به قدرت کاملة خود او را از رحم به پشتش در آورد( یعنی آثار حمل در وی نمایان نبود) سپس امر ولادتش را نهان ساخت تا وقتی که مدت غیبت به سر آمد . ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود: پدر ابراهیم (علیه السلام) منجم نمرود بن کنعان بود و نمرود بدون مشورت با او کار نمی کرد . شبی از شب ها در ستاره ها نگریست و چون صبح شد گفت : دیشب امر شگفتی دیدم ،نمرود گفت آن چیست؟ گفت: مولودی را دیدم که در این سرزمین متولد می شود و هلاک ما به دست اوست و به همین زودی مادرش به او بار دار می شود ، نمرود از آن خبر تعجب کرد و گفت : آیا زنان بدوباردار شده اند ؟ گفت : خیر و در علم خود یافته بود که مولود را به آتش می سوزانند اما ندانسته بود که خدای تعالی او را نجات خواهد داد. فرمود نمرود زنان را از مردان دور ساخته و زنان را در میان شهر محبوس ساخت تا مردی به زنی دسترسی نداشته باشد .فرمود اما پدر ابراهیم (علیه السلام) با زنش مواقعه کرد و آن زن باردار شد و پنداشت که این همان مولود است. پس به دنبال زنان قابله فرستاد که هر چه در رحم ها بود تشخیص می دادند و در مادر ابراهیم (علیه السلام) نگریستند و خدای تعالی آنچه را که در رحم بود به پشت چسبانید و قابله ها گفتند ما چیزی در شکم او نمی بینیم و چون مادر ابراهیم او را به دنیا آورد، پدرش خواست او را نزد نمرود برد ،پس زنش گفت : فرزندت را به نزد نمرود مبر که او را خواهد کشت ،بگذار اورا به یکی از غار ها ببرم و او را در آنجا گذارم تا اجلش فرا رسد و تو فرزندت را نکشته باشی ،گفت ببر و او فرزند را به غاری برد و او را شیر داد و بر در غار سنگی و خدای تعالی نیز روزی وی را در انگشت شست او قرار داد و از شست خود شیر مکید و رُشد کرد . او در هر روز مانند رشد دیگران در یک هفته و رشد هفتگی او
مانند رشد ماهانه دیگران و رشد ماهانه اش مانند رشد سالانه دیگران بود در آنجا اراده خداوند می ماند . و پیوسته حضرت ابراهیم (علیه السلام) در غیبت بود و خود را نهان می داشت و امرش را مکتوم می کرد تا آنگاه که ظهور کرد و فرمان خدای تعالی را آشکار نمود و خداوند قدرت خود را در بارة وی نمایان ساخت ، سپس دوباره غایب شد . و برای ابراهیم( علیه السلام) غیبت دیگری هست که برای اعتبار به تنهایی در بلا و مسافرت می کرد.(2)

غیبت حضرت یوسف( علیه السلام ):
 

امّا غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) بیست سال به طول انجامید . سه روز این غیبت را در چاه و چند سال آن را در زندان و باقی سنوات را در امارت بود. یوسف در مصر بود و یعقوب در فلسطین و بین آنها نُه روز مسافت بود و در دوران غیبتش احوال مختلفی بر وی عارض شد . هشام بن سالم از امام صادق( علیه السلام) روایت کند که فرمود : یک اعرابی به نزد یوسف آمد تا از او طعامی بخردبه او فروخت و بعد یوسف به او گفت منزلت کجاست؟ گفت فلان مکان ، یوسف فرمود چون به فلان وادی رسیدی بایست و فریاد کن ای یعقوب ،ای یعقوب... مرد بزرگوار و نیکو منظر و خوش چهره ای خواهد آمد و به او بگو من در مصر مردی را ملاقات کردم که به شما سلام رسانید و گفت امانت تو نزد خدای تعالی ضایع نشده است . فرمود اعرابی رفت و بدان موضع رسید و به غلامانش گفت : شتر ها را نگه دارید ،سپس فریاد زد: ای یعقوب ای یعقوب! مرد نابینا و نیکو منظری در حالی که دستش به دیوار بود پیش آمد. مرد به او گفت : تو یعقوب هستی؟ آنگاه پیام یوسف را به او رسانید . یعقوب بیهوش بر زمین افتاد و چون به هوش آمد گفت : ای اعرابی آیا از خدا حاجتی داری؟ گفت آری من ثروتمندم و زنم دختر عموی من است و تا کنون فرزندی برایم نزائیده است ، دوست دارم دعا کنی . یعقوب وضو ساخت و دو رکعت نماز گذارد و سپس دعا کرد و زنش چهارشکم یا شش شکم حامله شد و هر بار نیز دو قلو زایید ...پس نتیجه می گیریم که یعقوب می دانست که یوسف نمرده و زنده است و خدای تعالی پس از یک دوره غیبت او را به زودی ظاهر می سازد و به فرزندانش می گفت : من از جانب خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید و خاندان و خویشانش به واسطة آنکه از یوسف یاد می کرد او را خرفت می شمردند تا آنکه بوی یوسف را استشمام کرد و گفت من بوی یوسف را می یابم ، گفتند به خدا سوگند که تو در بیراهة قدیم خود هستی و چون بشیر آمد که همان پسرش یهودا بود و پیراهن یوسف را رویش انداخت و دو مرتبه بینا گردید ؛ گفت : آیا به شما نگفتم که من از جانب خدا چیزی می دانم که شما نمی دانید .(3)و در جای دیگری روایت شده است که چون قائم (عج) ظهور کند پیراهن یوسف در بر اوست و عصای موسی و خاتم سلیمان (علیه السلام) همراه اوست.(4)پس غایب بودن یوسف برای آزمایش بوده است که آزمایش برادرانش هم جزء این هست. دلیل دیگر بر آنکه حضرت یعقوب( علیه السلام) می دانست که حضرت یوسف( علیه السلام) زنده و در غیبت است این سخن اوست که گفت: امید است که خداوند همه را به من برساند ، و سخن دیگر او که به فرزندانش گفت : ای فرزندانم بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نا امید نباشید که از رحمت خدا جز قوم کافر ناامید نباشد. و در جای دیگر امام صادق (علیه السلام) فرمود: یعقوب (علیه السلام) به ملک الموت گفت : به من بگو که مردم را مجتمعاً قبض روح می کنی یا جدا جدا؟ گفت : جدا جدا، گفت در زمره کسانی که قبض روح کردی آیا روح یوسف بود ؟ گفت خیر، اینجا بود که به فرزندانش گفت : بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید. پس حال کسانی که امروزه عارف به امام زمان غائب (علیه السلام) هستند مانند حال یعقوب است که به یوسف و غیبتش عارف بود و حالِ خاندان و خویشانِ اوست که کار جهالت آن در باره یوسف و غیبت وی به جایی رسید که به پدرشان گفتند : به خدا سوگند تو در گمراهی دیرین هستی.و سخن یعقوب آنگاه که بشیر پیراهن یوسف را بر روی یعقوب انداخت و او بینا شد و گفت : آیا به شما نگفتم که من از جانب خداوند چیزی را می دانم که شما نمی دانید، دلیلی است برآنکه او می دانست یوسف زنده است و برای گرفتاری و آزمایش غایب شده است. و نیز در جای دیگر سدیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود : در قائم سنتی از یوسف است ، گفتم گویا خبر او یا غیبت او را ذکر می کنید ؟ فرمود: این مردم خوک صفت منکر نیستند که برادران یوسف اسباط و اولاد پیامبران بودند ، با یوسف که برادرشان بود و آنها هم برادر وی بودند تجارت کرده و داد و ستد نمودند و وی را نشناختند تا آنگاه که گفت : من یوسف ام و این هم برادر من است! پس چرا منکر می شوند که خدای تعالی در روزگاری بخواهد حجتش را از آنها پنهان کند ؟یوسف روزی پادشاه مصر بود و بین او و پدرش هجده روز فاصله بود و اگر خدای تعالی می خواست که مکان وی را به او بنماید می توانست ، به خداسوگند وقتی به حضرت یعقوب و فرزندانش مژده رسید ،نُه روزه خودشان را به مصر رسانیدند ، چرا این مردم منکرند که خدای تعالی با حجت خود همان می کند که با یوسف کند؟ در بینشان گردش کند و در بازار های آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند تا آنگاه که خدای تعالی به او اذن دهد که خود را به آنها معرفی سازد و همان گونه که به یوسف اذن داد آنگاه که به ایشان گفت : آیا می دانید آنگاه که نادان بودید چه بر سر یوسف و برادرش آوردید؟ گفتند: آیا تو خودت یوسف نیستی ؟ گفت : من یوسفم و این هم برادر من است.(5)

غیبت حضرت موسی( علیه السلام):
 

از محمد حلبی از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود : چون وفات یوسف بن یعقوب فرا رسید خاندان یعقوب را که بالغ بر هشتاد نفر بودند گرد آورد گفت : این قبطیان به زودی بر شما پیروز شده و بدترین عذاب را بچشانند و خداوند نجات شما را به دست مردی از فرزندان لاوی بن یعقوب که نامش موسی بن عمران است ، قرار داده است ، او جوانی بلند قد با گیسوانی مجعّد و گندم گون است و هر مردی از بنی اسرائیل نام فرزندش را عمران می نهاد و عمران نیز نام فرزندش را موسی گذاشت.(6)از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که به بعضی از اصحابش فرمودند : بدانچه نا امیدی امیدوار تر از آنچه امید داری باش ، زیرا موسی بن عمران (علیه السلام) رفت تا برای خانواده خود شعله ای آتش بیاورد اما، نزد ایشان آمد در حالی که رسول و پیامبر بود . خدای تعالی کار بنده و پیامبرش موسی را در یک شب اصلاح فرمود با امام قائم دوازدهمین أئمه (علیه السلام) نیز چنین کند ، در یک شب کارش را اصلاح فرماید همچنانکه کار پیامبرش موسی (علیه السلام) را در شبی اصلاح فرمود و او را از حیرت و غیبت به روشنایی فَرَج و ظهور در آورد.باز از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: در قائم (علیه السلام) سنتی از موسی بن عمران است . گفتم سنت او از موسی بن عمران چیست؟ فرمود: پهنای ولادتش و غیبت از قومش که یکی از دلیل هایش که همانند امام زمان (علیه السلام) بود ترس از کشته شدن او . گفتم : موسی از اهل و قومش چقدر غایب بود ؟ فرمود : بیست و هشت سال.حضرت موسی تا آنجا که از خداوند اراده فرمود و یوشع بن نون را خواست و بدو وصیت کرد که امرش را مکتوم بدارد و پس از خود به جانشینش وصیت نماید و از میان قوم خود غایب شد. و نیز همینطور ائمه پس از یوشع بن نون تا زمان حضرت داوود (علیه السلام) به مدت چهار صد سال پنهان بودند و تعداد آنها یازده تن بود و پیروان هریک از آنها به نزد آن ائمه آمد و شد داشتند . و معالم دین خود را از آنها می آموختند و از آنها سوال می کردند و جواب می گرفتند تا آنکه نوبت به آخرین آنها رسید و او غایب شد و پس از ظهورش بشارت به داوود (علیه السلام) داد و گفت : داوود همان کسی است که زمین را از جالوت و لشکریانش پاک خواهد ساخت و فرَج ایشان در ظهور اوست و آنها نیز در انتظار بودند ، و از یک لحاظ غیبت داوود همانند غیبت قائم(علیه السلام) است و آن این است که زمین از ظلم و جالوت لشکریانش پاک ساخت.بعد از غیبت حضرت داوود(علیه السلام) غیبت های دیگری نیز اتفاق افتاده است مثل غیبت دانیال نبی که به مدت نُه سال غایب بود ، غیبت عُزیر به مدت یکصد سال ، غیبت یحیی بن زکریا در سن هفت سالگی ظهور کرد. سپس حضرت مسیح (علیه السلام) متولد شد خدای تعالی ولادتش را مخفی ساخته و شخص او را غایب ساخت. و حضرت مسیح (علیه السلام) همانند حضرت قائم (علیه السلام) در غیبت است و نیز بر این عقیده اند که امام زمان (علیه السلام) و حضرت مسیح (علیه السلام) هر دو با هم ظهور می کنند.

تاریخچه غیبت در اسلام:
 

امّا تاریخچه غیبت در دین اسلام که به دو صورت است : ۱- غیبت صغری۲- غیبت کبری
چنان که از روایات بر می آید و عملاً نیز واقع شده امام مهدی (عج) دو غیبت دارند که یکی طولانی تر از دیگری است ۱- غیبت کوتاه که غیبت صغری گویند ۲- غیبت طولانی که بعد از غیبت صغری آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد ، غیبت کبری گویند. غیبت صغری: این غیبت از سال ۲۶۰هجری قمری (سال شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) ) آغاز شد و تا سال ۳۲۹(سال وفات آخرین نایب خاص امام ) یعنی حدود ۶۹ سال طول کشید و در بعضی جاها آمده است که می گویند ۷۴ سال . در این مدت گرچه امام زمان (عج) از نظر ها پنهان بود لکن این غیبت عام و فراگیر نبود و کسانی بودند که با امام زمان در تماس باشند . اینان به « نایبان خاص » مشهور شده اند . که در آن شیعیان همچنان می توانستند بواسطه این نایبان چهارگانه خاص حضرت با ایشان تماس برقرار کنند و مردم در کار های خود به این نواب مراجعه می کردند و نامه و نیازمندی ها را به واسطه این افراد خاص به محضر حضرت می فرستادند . این نواب چهار گانه عبارتند از : ۱- ابوعمرو عثمان بن سعید ۲- ابوجعفر محمد بن عثمان
۳- ابولقاسم حسین بن نوبخت۴- علی بن محمد ثمیری ،از این روست که این دوره از غیبت را ،دوره غیبت صغری می خوانند ،چه از نظر زمانی ، این دوره کمتر از هشت دهه به طول انجامید و از این رو در مقایسه با دوره غیبت کبری به نام دوران غیبت صغری خوانده شد.غیبت کبری: این غیبت بعد از غیبت صغری یعنی بعد از گذشت ۶۹ سال که قولی می گویند ۷۴ سال آغاز شده و تا کنون ادامه دارد و با درگذشت علی بن ثمیری اتفاق افتاد ، این همان غیبتی است که آزمایش سخت بشری در آن نهفته است . این دوره دوره ای است که اتصال مردمان با وجود مبارک حضرت به کلی قطع شد و هیچ واسطه ای به عنوان نایب خاص و یا سفیر و پیام آور حضرت ، در آن وجود نداشته و نخواهد داشت. طول این دوره باعث شد تا آن را در مقابل دوره نخست ، دوران غیبت کبری بنامند.دلایل عمده شکل گیری غیبت صغری قبل از غیبت کبری مبحث مزبور در دو مورد خلاصه می شود :1- غیبت صغری که همراه با ارتباط نایبان خاص و برخی از شیعیان با امام مهدی (عج) بود موجب تثبیت مسلمی ولادت و حیات حضرت مهدی شد و از برخی از انحرافات و شبهات جلوگیری کرد.2- غیبت صغری دوران آماده سازی شیعیان برای شروع غیبت کبری بود و شیعیان در این مدت خود را بادوره ی عدم حضور امام( علیه السلام) هماهنگ کردند . اگر غیبت صغری نبود و غیبت کبری به یک باره اتفاق می افتاد موجب ایجاد مشکلات متعدد و بروز انحرافات برخی افکار می شد . پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله ) و ائمه هدی (علیهم السلام) در روایات متعددی از این دو غیبت خبر دادند . امام صادق( علیه السلام) می فرماید « قائم را دو غیبت خواهد بود . یکی طولانی و دیگری کوتاه ، در غیبت نخست شیعیان خاص ، جایش را می دانند ولی در دومی جز خواص دوستان دینی او ، کسی از جایش اطلاع ندارد. »(8)

تفاوت میان دو غیبت صغری و کبری:
 

1.غیبت صغری محدود و کوتاه بود ، در حالی که غیبت کبری طولانی و مدت آن نامعلوم است که هم اکنون در آن قرار داریم و هنوز ادامه دارد. 2- در غیبت صغری اشخاصی به عنوان نائب خاص معرفی و آنان واسطه مردم و امام به حساب می آمدند در حالی که در غیبت کبری نواب عام ، با ملاک های مشخص وجود دارند و امکان تماس با آن حضرت کمتر و محدود تر از غیبت صغری است.

زمینه سازی اهل بیت ( علیهم السلام ) برای دوره ی غیبت :
 

وقوع این غیبت طولانی برای آن حضرت ، در شمار سنن قطعیِ الهی بوده است . آنگونه که دیدیم، گذشته منقول شماری از انبیاء ، احادیث مکرر پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) – که در مصادر روایی اهل سنت نیز ، به پاره ای از آن اشاره شده است – و نیز احادیث بی شماری عصمت ، نشان گر آن است که وقوع غیبت کبری امری ناگزیر بود : و خداوند چنین مقدر کرد که این آخرین ولی خود را از انظار مخفی بدارد ، تا به گاه ظهور، رسالت سنگین خود را – که به ثمر رسیدن تلاش تمامی انبیاء و ائمه و به نهایت رساندن مسیرآنان است – به انجام رساند ، از این رو پیامبر اکرم و ائمه هدی (علیه السلام) ، گه گاه مردم را به این امر خطیر متذکر می شده اند ، تا آنان را برای این دوران آماده سازند . گذشته از این امّا ، روایاتی که در باره ی سیره دو امام دهم و یازدهم(علیهما السلام) در دست داریم ، نشان می دهد که این دو بزرگوار به گونه ی عملی نیز، مردم را برای آغاز دوران تاریک عدم حضورظاهریِ امام در میان جامعه ، آماده می کرده اند . به گونه ای که حضرت امام هادی و حضرت امام عسگری (علیهما السلام) ، گاه پرده ای نصب می نمودند و خود از پشت پرده با مردم به سخن می پرداختند تا آنان را به این گونه ارتباط محدود با امام عصر ، آشنا سازند . در این مجالس ، سوال شیعیان و پاسخ امام به آنان ، بدون ملاقات حضوری صورت می گرفت ؛ و آنان تنها صدای امام را می شنیدند و یا سایه ای از ایشان را بر پشت پرده می دیدند . این حرکت که در عصر امام حسن عسگری (علیه السلام)بیش تر رخ می داد ، نشان از فعالیت ایشان برای آشنا ساختن مردم با عصر غیبت داشت.آیا غیبت تنها به امام زمان (علیه السلام ) اختصاص دارد غیبت را نه مخصوص ایشان می دانیم ، و نه امری عجیب می شماریم ، چه بسیاری از پیامبران الهی نیز در امر غیبت اشتراک داشته اند ، مراجعه به کتب تاریخ و حدیث نشان می دهد که شماری از انبیاء الهی نیز از آنجا که در علت پیدایش غیبت با آن حضرت اشتراک داشته اند ، به پرده غیبت فرو رفته و زمانی از جامعه به دور بوده اند گفتنی است که برای نزدیک به چهل تن از انبیاء الهی (علیهم السلام) غیبت های کوتاه و بلند گزارش شده : از غیبت هفتصد ساله حضرت آدم (علیه السلام ) تا غیبت سه ساله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) در شعب ابی طالب . خبر داریم در این میان غیبت انبیایی همچون الیاس هود صالح ، موسی، سلیمان ، یوسف (علیه السلام ) و ... به تفصیل شده است. مثلا غیبت حضرت عیسی(علیه السلام) که از حدود نهصد سال پیش از زمان آغاز غیبت کبری حضرت حجت (علیه السلام) شروع شده و همچنان هم ادامه دارد ، می تواند مؤیدی بر اشتراک شماری از پیامبران پیشین با وجود مبارک حضرت حجت (علیه السلام) در اصل وقوع غیبت باشد. گذشته از اختلاف در پیامبری حضرت خضر (علیه السلام) ، اعتقاد به حیات ظاهریِ ایشان که از امور اجتماعی در بین مسلمین است- نیز، نشان از غیبت بسیار طولانی مدت ایشان دارد چه آنگونه که از شماری از متون استفاده می شود، خضر همان بنده صالحی است که حضرت موسی (علیه السلام) به ملاقاتش شتافت و او را در مجمع البحرین یافت و زمانی تربیت از دست او گرفت . به این ترتیب واضح می شود که این مرد الهی از زمان حضرت موسی تا کنون در پس پرده ی غیبت به سر می برد ، و تنها شماری از صالحان می توانند به محضر او بار یابند . هرچند وقوع غیبت تنها منحصر در این یک مورد نیست و علت های گوناگونی دارداما ذکر این مورد ضروری نمود تا آشکار شود که قضیه غیبت تنها مخصوص به امام زمان (عج) نیست ، بلکه شماری از اولیاء الهی در این زمینه پیشاهنگ غیبت ایشان بوده اند .

علت وقوع غیبت
 

همانگونه که اشاره کردیم ظهور منجی آخر الزمان از سنن قطعی الهی بوده است و از این رو در سخنان انبیاء علیه السلام و حتی صلحای بشری نیز به وجود و ظهور این منجی اشارات فراوانی شده است . از پیامبر اکرم (صلی الله عله واله ) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام ) نیز ، بیش از شش هزار و پانصد حدیث در دست است که در آن به گونه ای، از وجود مبارک آن حضرت و یا جنبه ای خاص از جنبه های وجودی ایشان سخن رفته است . این احادیث همواره در دسترس مردم بوده و خلفای اموی و عباسی نیز ازآن به گونه ای روشن آگاهی داشتند . گذشته از آنان ، دیگر قدرت های غیر مشروعی که در تمامی زمان ها ، گستره ای از پهنه ی زمین را در اختیار داشتند نیز ، از ولادت و سرانجام ، ظهور ایشان سخت مضطرب و خائف بودند ، چه این ظهور مرادف و مساوی با پایان دوران سلطه ی تمامی حکومت های غیر مشروع بود. تلاش عباسیان برای ممانعت از ولادت ایشان که نخست با تحت نظر قرار دادن امام حسن عسگری( علیه السلام) در لشگر گاه چند صد هزار نفری سامراء ، آغاز و سپس با تحت نظر گرفتن خانواده ی آن حضرت و حتی به خدمت گرفتن زنان قابله ای که پیاپی از وضعیت زنان آن حضرت ، کسب اطلاع می کردند ، پی گرفته شد ، در همین راستا بود . از این رو بود که پس از ولادت آن حضرت ، حتی عموی ایشان از این واقعه آگاهی نداشت و تنها پس از شهادت امام عسگری (علیه السلام ) به هنگام اقامه نماز بر جسد مطهر ایشان ، نسبت به ولادت برادر زاده ی ارجمند خود اطلاع حاصل کرد . اما این فعالیت ها در این محدوده ، محدود نشد ، بنا بر آنچه در تاریخ مذکور است پس از آنکه معتضد خلیفه عباسی ، از پس شهادت حضرت عسگری (علیه السلام) از ولادت آن حضرت مطلع شد ، گروهی را از بغداد برای قتل ایشان به سوی سامراء اعزام کرد و به آنان دستور داد که سر مبارک آن حضرت را به دربار او باز آورند . این گروه شبانه از بغداد حرکت و صبحگاهان در سامراء به منزل حضرت مراجعه کردند و از یکی از غلامان حضرت پرسیدند که : چه کسی در این خانه ا ست ؟ و غلام پاسخ گفت که صاحبش در آن است! امّا اینان بدون اعتنا به سخن غلام ، وارد خانه شدندو یک یک اتاق ها را جستجو کردند تا خبری از آن فرزند عزیز بیابند . در مسیر همین جستجو در یکی از اتاق ها نوجوانی که ده ،یازده ساله می نمود را ، در حالتی که بر سجاده ای نماز می گذارد یافتند با خود اندیشیدند که صاحب خانه همین نوجوان است و فرد مورد نظر در مأموریت مانیز هم اوست پس عزم قتل آن حضرت کردند و با صلاح های آماده خواستند که بسوی ایشان حمله ور شوند . در این حال ، ناگهان اتاق را مملو از آبی خروشان دیدند که حضرت را همچون نگینی ایستاده بر سجاده ی نماز ، در میان خود گرفته بود . یکی از آنان که خود را شناگری قابل می دانست وارد آب شد ، اما آب خروشان آنچنان او را در هم پیچید که یارانش به ناگزیر و به سختی او را از آب به سوی خود کشیدند ؛ و سرنوشت دومین آنان که خود را در شنا ماهر تر از آن کور دل نخستین می دانست نیز ، همین گونه شد . این گروه پس از آنکه از دست یافتن به وجود مبارک حضرت حجت (علیه السلام) نا امید شدند، به بغداد بازگشتند و گزارش واقعه را به خلیفه عرضه نمودند . او نیز به آنان امر کرد تا این واقعه را از گوش عامة مردم مخفی دارند و درباره ی آن با کسی سخن نگویند.(9) این واقعه نشان از تصمیم جدی عباسیان برای قتل آن حضرت در همان آغازین روز های اطلاع از ولادت ایشان دارد. دوم آنکه : هر یک از اسماء علیای خدای متعال ، مظهری داردکه ظهور آن اسم به واسطه آن مظهر است. از سویی دیگر ، تمامی اسماء الهی می باید به ظهور برسند و در یکی از نشآت وجود به صورت کامل بروز یابند ؛ به عنوان نمونه ، اسم الهادی او ، مظهری می طلبد که آن اسم را با تمامی مقنضاهایش به ظهور برساند و این مظهر وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) است که مصداق کامل هدایتگری است. اسم القّهار نیز مظهری می طلبد که بروز کامل آن را سبب می شود . و جهنم مظهر آن اسم است که در نشأه قیامت بروز خواهد کرد . بقیه اسماء الهی نیز به همین گونه هستند . حضرت حجت (علیه السلام) نیز مظهر تام در اسم العدل ، الحکیم هستند ؛ بدین معنا که ظهور عدالت کامل و بروز حکمت تام در عالم هستی ، وابسته به ظهور آن مظهر تام است و همانگونه که گفتیم تمامی اسماء الهی طالب مظاهر خود هستند تا به منصة ظهور برسند . حال اگر حکمت الهی اقتضا کند مظهر دو اسم العدل و الحکیم را به گونه ای حفظ کند که از خطر محفوظ بماند تا در زمان مقتضی به ایجاد حکومتی بپردازد که بتواند این دو اسم را ظاهر سازد ، بدیهی است که از باب عدم جواز تعطیل در اسماء الله می باید مظهر این دو اسم مختفی شود تا به گاه ظهور ، مظهریت خود را اعمال کند . در اینجا دیدیم که اگر این حضرت از دیده ظاهریِ مردم پنهان نمی بودند ، بدون تردید پیش از آنکه وظیفه خود را به انجام برسانند همچون نیاکان بزرگوارشان بدست حکام عباسی و دیگر طواغیت روزگار ، به رتبة رفیع شهادت نایل می شدند . از این روست که می توان گفت حکمت مقتضی آن است که مظهر الحکیم از دیدگان پنهان باشد ؛ و عدل الهی اقتضای آن را دارد که مظهر العدل مختفی بماند . تا آنگاه که شرایط برای انجام رسالت الهی اش آماده شود ، ظهور کند و این دونام جلیل را ظاهر سازد . در توضیح این سخن می افزاییم که : این روش در داستان رشد و بالندگیِ شماری از انبیاء الهی پیشین نیز، سابقه داشته است . به عنوان نمونه حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز پس از ولادت تا سالیانی از دیدگان پنهان بود ، و بعد از آنکه خطر قتل ایشان منتفی شد ، به میان جامعه باز گشت.(10) حضرت موسی علیه السلام نیز تا سالیانی دراز از قوم خود پنهان بود و ناشناس در بین فرعونیان می زیست ، بدون آنکه آنان از کیستی او آگاه باشند.بنابر این پر واضح است که اگر وظیفه ی هدایتگری حضرت ابراهیم و حضرت موسی (علیه السلام ) مقتضی آن است که این دو پیامبر عظیم القدر سال ها در دوران غیبت به سر برند و از آن پس به انجام وظیفه خود بپردازند ، همان وظیفه می تواند سرنوشتی مشابه آنان برای حضرت حجّت علیه السلام مقدّر سازد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1.کتاب کمال الدین وتمام النغه(شیخ صدوق)ج1/ص271
2.کتاب کمال الدین وتمام النعمه(شیخ صدوق)ج1/ص273
3.کتاب کمال الدین وتمام النعمه(شیخ صدوق)ج1/باب 5/ص280
4.کتاب کمال الدین وتمام النعمه(شیخ صدوق)ج1/باب 5/ص284
5.کتاب کمال الدین وتمام النعمه(شیخ صدوق)ج1/باب 5/ص288-یوسف آیه 90
6.کتاب کمال الدین وتمام النعمه(شیخ صدوق)ج1/باب 6/ص292
7.کتاب کمال الدین وتمام النغه(شیخ صدوق)ج1/ ص322
8.بحار الانوار ج52/ص155
9.بحار الانوار ج 52 ص51
10.الزام الناصب ج1/ص274
 


ادامه دارد...




 

نسخه چاپی