نگاهي به دوبله «مردي براي تمام فصول»

نگاهي به دوبله «مردي براي تمام فصول»
نگاهي به دوبله «مردي براي تمام فصول»


 






 
معلم شو!
اگر دوبله فيلم هاي ايراني يا خارجي را(فرقي نمي کند ) دوست داريم و مايليم اين دوست داشتن را با ديگراني تقسيم کنيم که مثل ما دوستدار دوبله اند، بهترين راه اين است که در ابتدا خودمان خبر داشته باشيم که چرا اين يا آن دوبله را دوست داريم. يک معيار مهم براي شناخت اصالت يک اثر هنري، گذشت زمان است. دوبله مردي براي تمام فصول نزديک به سي سال پيش انجام شده و در تمام اين دوران، نسخه اصلي آن هيچ گاه دست به دست نشده و شايد حتي کسي آن را نديده باشد. در جايي که برخي از فيلم ها حتي تا يک ماه پس از دوبله شدن در ذهن نمي مانند، ماندگاري طولاني دوبله اين فيلم نشان مي دهد که بي اغراق با يکي از شاهکارها در تاريخ دوبله روبه رو هستيم. اين راهم پيشاپيش بايد گفت که «نوشتن» در مورد «صدا»امري سهل و ممتنع است و حق مطلب را هرگز ادا نمي کند؛ بنابراين هر نوشته اي پيرامون دوبله يک فيلم، تنها مي تواند يک کارکرد داشته.باشد و آن هم «يادآوري»است
مور، بولت، زينه مان
سرتامس مور که سه سال صدر اعظم انگلستان بود، در برابر هشتمين هنري کشور ايستاد که هم مقام پادشاهي را داشت و هم عنوان مقام عالي کليساي انگلستان؛ و کشوري را بسيج کرده بود تا بتواند همسرش کاترين را طلاق دهد و با زني به نام آن بولين ازدواج کند. اين اتفاق افتاد و همه موافقت کردند که او مي تواند چنين کند بجز يک نفر(سرتامس مور) که با اين کار مخالفت کرد و بهايش را با جدا شدن سراز بدنش پرداخت. مور ميان و جدان خودش و مقام پادشاه دست به انتخاب زد وحاضر نشد سوگند بخورد که پادشاه
مقام عالي کليسا است.«مرد بايد جايي بره که وسوسه نشه...وقتي يک مرد سوگند ياد مي کنه وجدانش رو در دست هاش گرفته، مثل آب. و اگر انگشت هاشو باز بکنه، امکان نداره دوباره بتونه پيداش بکنه. بعضي ها قادرند چنين کاري بکنند ولي من نفرت دارم که يکي از اونا باشم.»هرچند که چند سالي نگذشته بود که سرملکه بولين نيز به دليل خيانت از تنش جدا شد و کسي که دام مرگ براي مور پهن کرده بود (سرتامس کرامول)دقيقاً به همان سرنوشت او دچار شد.
رابرت بولت در 1954نمايش نامه «مردي براي تمام فصول»را براي راديو بي بي سي نوشت و پس از موفقيتش ، آن را براي اجراي صحنه اي بازنويسي کرد که نخستين بار در 1960اجرا شد. او نام اين نمايش را از نوشته رابرت ويتينگتن زبان شناسي هم دوره مور انتخاب کرد که در 1520درباره او نوشت:«مور مردي بود با لطافت طبع يک فرشته و معرفتي خارق العاده. کسي را هم شأن او نمي شناسم. زيرا کجاست مردي با چنين نجابت، فروتني و مدارا؟ و به وقتش، مردي حيرت آور مي شد در خوشي و شادماني و گاه به غايت محزون مي شد. مردي براي تمام فصول.» بولت به اين دليل مور را ستايش مي کرد که در برابر اراده پادشاه کمر خم نکرد. براين اساس مضمون نمايش نامه او وجدان و هويت است. مور دائم از اين سخن مي گويد که انسان را با وجدان او مي توان شناخت. او اهميتي نمي دهد که ديگران چه باوري دارند، اين خود اوست که بايد به باور برسد. در صحنه اي از نمايش، دوک نورفولک سعي دارد او را متقاعد کند که قسم نامه را امضا کند و بپذيرد که هنري هشتم، مقام اعلاي کليسا است: دوک: من وکيل نيستم. نمي دونم از دواج قانوني بود يا نه. ولي بيا يک نگاهي به اسامي بنداز تامس، چرا مثل ما امضا نمي کني؟ با ما باش به خاطر دوستي.
مور: وقتي مرديم و تو به خاطر عمل کردن مطابق وجدانت به بهشت رفتي و من به خاطر امتناع به جهنم، حاضر مي شي با من بيايي؟به خاطر دوستي ؟
پل اسکافيلد و لئومک کرن (در نسخه سينمايي او نقش کرامول را بازي کرد) تنها بازيگران اجراي صحنه اي نمايش هستندکه فرد زينه مان آن ها را براي فيلمش دعوت کرد. قرار بود جان هيوستن نقش کاردينال ولزي را بازي کند که او آن را رد کرد و ارسن ولز جانشينش شد. صحنه هايي به نمايش نامه افزوده شد از جمله صحنه مرگ ولزي و صحنه صدر اعظم شدن مور. در نمايش نامه مردي عامي به جاي شخصيت هاي مردم کوچه و بازار ظاهر مي شد. در فيلم، اين شخصيت حذف و به جايش قايقران، پيشکار مور، زندانبان برج لندن، سخن گوي هيأت منصفه و جلاد اضافه شدند. فيلم شش اسکار از جمله جايزه بهترين فيلم و بهترين بازيگر مرد را دريافت کرد.
خسروشاهي، اسماعيلي و ديگران
نگارنده و بسياري از دوستان دوبله عقيده دارند که دوبله اين فيلم، بي اغراق مايه فخر و مباهات هنر دوبلاژ ايران است و به تنهايي مي تواند خاطرات بد بسياري از دوبله هاي ناهنجار را از ذهن مخاطب پاک کند. دوبلورهايي با وجود داشتن صداهايي يکه و در يک مورد، حتي صدايي متشخص، گاهي فيلمفارسي را تداعي مي کنند و با دوبله چنان کردند که ديديم و شنيديم.
با توجه به آن چه تا کنون درباره دوبله هاي استاد منوچهر اسماعيلي نوشته ام، ممکن است چنين تصور شود که در مورد کار او قرار است ستايش صرف صورت بگيرد. اما چه بخواهيم و چه نخواهيم، ستاره دوبله مردي براي تمام فصول منوچهر اسماعيلي است؛ با اين تفاوت که در اين جا و مانند هميشه با مدير دوبلاژي روبه روييم که شناخت دقيقي از دوبلورهايي دارد که انتخاب شان مي کند. خسروشاهي در دوبله مردي براي تمام فصول با شناخت فيلم، داستان و شخصيت ها، بهترين انتخاب هاي ممکن را کرده است. او زبان فاخري را براي دوبله اين فيلم انتخاب کرده که آزار دهنده نيست. به اين معنا که زبان فيلم، شکسپيري نيست و جمله هاي اغراق آميز تقريباً به گوش نمي رسد. اين بي انصافي است اگر تمامي ديالوگ هايي را که همه دوبلورهاي فيلم به زبان مي آورند به عنوان شاهد مثال اوج دوبله اين فيلم نياوريم! اما ناچار بايد به چند نمونه بسنده کرد. اين ها نمونه هايي از شکوفايي دوبله فارسي فيلمي است که بي اغراق، شنيدن ديالوگ هاي نسخه اصلي آن چه بسا نيمي از لطف دوبله اش را نداشته باشد.
تامس مور و کاردينال ولزي
نامه اي محرمانه براي مور مي رسد. کاردينال ولزي صدراعظم انگلستان او را احضار کرده است. مور از پيشکارش متيو(با صداي اصغر افضلي) مي پرسد که آيا نامه حاوي مطلب مهمي است؟ اين نشان مي دهد که مور بسيار باهوش است و مي داند اطرافيانش از چه قماشي هستند. او به حضور کاردينال مي رسد. چه قدر خوب شد که هيوستن اين نقش را نپذيرفت و ارسن ولز جايش را گرفت. به جاي ولز چاق و سنگين، احمد رسول زاده حرف مي زند. او نيز اندکي سنگيني به صدايش داده اما نه آن قدر که اغراق در آن راه يابد. مي دانيم که او دوبلور هيوستن هم بوده است. هيوستن لاغر و بلند قد بود. تجسم صداي رسول زاده روي چهره چاق و خشمگين ولز نشان مي دهد که انتخاب چنين صدايي تا چه حد مي تواند به «باز کردن»شخصيت ولزي کمک کند. اين اولين مواجهه مخاطب با شخصيت تامس مور در فضايي جدي است. ديالوگ ها به شدت خشک و جدي اند اما آن چه به آن ها انعطاف مي دهد، نحوه گويش دوبلورها است. اين انعطاف از همان ديالوگ هاي ابتدايي اين دو شخصيت آغاز مي شود. قرار نيست مور در برابر ولزي کم بياورد هر چند او صدر اعظم است. کرامول(با صداي مرحوم حسين معمار زاده)منشي ولزي است و پنهاني به حرف هاي شان گوش مي دهد
ولزي:در جلسه امروز با من مخالفت کردين تامس.
مور: بله عاليجناب
ولزي: فقط شما بودين؟
مور: بله عاليجناب
ولزي: حماقت کردين
مور: خدا رو شکر که فقط يک احمق در جلسه بود.
مور مخالف است پادشاه همسرش کاترين را طلاق دهد تا بتواند با آن بولين ازدواج کند. او معتقد است کليسا يک بار به اين کار تن داده و فتوا داده تا هنري بتواند با بيوه برادرش ازدواج کند و اکنون بايد فتواي قبلي خودش را نقض کند. بحثي که مور و ولزي با هم دارند، به اصطلاح فني و پيچيده است و اين «بازي» دو دوبلور کار کشته است که با لحن خود مي توانند کنايه هاي پنهان درديالوگ ها را نشان دهند.
ولزي:مربوط به وجدانه؟ (سکوت) مايه تأسف هستين تامس. حقايق رو اون طور که هست نگاه کنيد؛ به دور از به اصطلاح اخلاق. با کمي قضاوت صحيح مي تونستيد.سياستمدار باشيد.
پادشاه در حياط کاخ و نيمه شب پديدار مي شود. او از ديدار آن بولين بازگشته است. حالا تنش ميان اين دو مرد بالا مي گيرد. ولزي تأييد و همراهي مور را مي طلبد.
ولزي: اگه با مرگ هنري هشتم سلسله منقرض بشه باز هم جنگ هاي داخلي خواهيم داشت. بارون هاي تشنه ي خون مجدداً شروع به تاخت و تاز خواهند کرد. توهمينو مي خواي؟
ديالوگ ها (پيش از اين گفته شد که آن ها در شمار بزرگ ترين ديالوگ نويسان هستند) و اجراي دوبلورها از اين سکانس، يک معرف درخشان براي ورود به دنياي فيلم مي آفرينند. فيلمي که يادمان هست هسته اصلي و بنيان آن را ديالوگ تشکيل مي دهد و مدير دوبلاژ با علم به اين، از همان ابتدا چيدمان دوبلورها را در ذهن دارد و مي داند بايد از کدام صدا براي کدام شخصيت استفاده کند تا دوبله هم زمان با داستان اصطلاحاً پيش برود و آن را روايت کند. نه از آن عقب بيفتد و نه از آن جلو بزند
انتخاب دوبلورهايي که بعد از اين سکانس مي آيند، نشان مي دهد که براي نقش هاي فرعي نيز فکر شده و اين نقش ها به حال خود رها نشده اند. سيامک اطلسي نقش قايق ران را مي گويد و زهرا آقا رضا نقش آبراميچم، يعني همان زني که جام نقره را به سرتامس مي دهد.. ژرژ پطرسي به جاي ريچارد ريچ (جان هارت) حرف مي زند. او شخصيتي دو رو است. و هر طرف که برايش منفعتي داشته باشد، به همان طرف روي مي آورد. سرتامس اين را در وجنات او ديده و در جواب دوک مي گويد که سفارش ريچ را نخواهد کرد. او به خود ريچ مي گويد که مرد بايد جايي برود که وسوسه نشود و به او پيشنهاد مي کند معلم شود. اين بخش از دوبله فيلم نيز يکي از اوج ها است.
مور و هنري هشتم
تصويري که زينه مان از هنري هشتم در اين فيلم نشان مي دهد، آدمي ست ساده انديش که اين را در خودش باور ندارد. از سوي ديگر تمام فکر و ذکرش اين است که به هدفش يعني طلاق همسرش برسد و مي گويد تمام پاپ هاي دنيا هم اگر جمع شوند نمي توانند بين او و «وظيفه»اش قرار بگيرند. اما او يادش مي ماند که نبايد در برابر دختر تامس مور کم بياورد و با او شروع مي کند به لاتين حرف زدن. در همين سکانس اگر به نوع حرف زدن رابرت شاو و لحن صدايش توجه کنيم پي مي بريم که اصلاً صداي دورگه اي ندارد. در حالي که خسرو شاهي براي حرف زدن به جاي او از حسين عرفاني استفاده کرده که صدايي دورگه دارد. اما اين گزينه در واقع براي شخصيت پردازي به کار گرفته شده است. صداي عرفاني، عصبيت و خنده هاي هيستريک هنري هشتم يا همان عدم کنترل او بر رفتارش را به خوبي منتقل مي کند. با صداي عرفاني، هنري هشتم آدمي ست دمدمي مزاج که بسيار عجول و دستپاچه است. او مور را تهديد کرده و در همان حال او را «دوست من» خطاب مي کند. اگر دقت کنيم مي بينيم که عرفاني به عمد در اين جا صدايش را دورگه تر از حد معمول کرده و اين به اقتدار زورکي هنري هشتم کمک فراواني کرده است. چرا که او با همان صداي دورگه، ناگهان شروع مي کند به خنده اي ا ز سرعصبيت.
دادگاه
اسماعيلي در سکانس دادگاه مونولوگي طولاني دارد. به عبارت ديگر سکانس به تمامي در اختيار اوست. او در اين جا به کالبد تامس مور يا به عبارت بهتر به قالب پل اسکافيلد فرو مي رود و هيچ ابايي ندارد که آن فرياد خشمگينانه در دادگاه چه بسا هر حنجره اي را آزار بدهد. او فرياد مي زند. گاهي خشمش را بدون فرياد نشان مي دهد. مظلوميتش را زمزمه مي کند. در برابر خيانت ريچارد ريچ سکوت مي کند و با آرامش اين خائن را به وجدانش حواله مي دهد. با کرامول بگومگو کرده و گاهي تحقيرش مي کند. صدايش را بالا مي برد و در همان لحظه و بي هيچ مکثي تُن صدا را بسيار پايين مي آورد و آرام و جويده حرفش را ادامه مي دهد. اسماعيلي درام اين سکانس را يک تنه پيش مي برد، و مرحوم معمار زاده هم با چيره دستي در ديالوگ هاي رفت و برگشتي کرامول و مور، کاملاً او را همراهي مي کند. صداي باطناً آرام و پر از طمأنينه محمد علي ديباج که به جاي رييس دادگاه حرف زده، اين ترکيب بندي صوتي گوش نواز را به خوبي همراهي کرده است.
اگر در پايان به کار دقيق و درخشان دوبلورهاي ديگر اشاره نشود مسلماً حق مطلب در مورد دوبله مردي براي تمام فصول ادا نشده است. پرويز ربيعي به جاي دوک نورفولک، ارائه کننده شخصيتي است که هم مي تواند دوست صميمي مور باشد و هم کسي که با بي رحمي نشان صدر اعظمي را از ولزي که پايش لب گور است پس بگيرد و در پاسخ به او که مي گويد آن طور که يک پادشاه خدمت کرده به خداوند خدمت نکرده بگويد:«خدا رو شکر کن که اين جا مي ميري. پادشاه ترجيح مي دهند به دار آويخته مي شدي».ربيعي چنان بيگانگي دوک با مسائل جاري مملکت و وجود امضاي مور پاي آن ورقه کذايي را بيان مي کند که از اين همه رنگ به رنگ شدن يک شخصيت يکه مي خوريم:«تامس، امضا کن. به خاطر دوستي.» سيمين سرکوب به جاي وندي هيلر بازيگر کهنه کار انگليسي حرف زده، کسي که در تيتراژ فيلم نام او پيش از همه آمده است. سرکوب مي تواند تصويري ساده دلانه از همسري را اجرا کند که تمامي دنيايش در وجود شوهرش خلاصه است و سري در سياست ندارد. او آرامش را مي خواهد و شوهرش را زنده. و در اين راه هيچ باکي ندارد که حتي به پادشاه هم بد بگويد. بهرام زند، جواني و خامي روپرت داماد سرتامس را به خوبي به نمايش مي گذارد. او خوب مي داند عصبيت صداي روپرت چنان جدي نيست که وقتي مور از او مي خواهد تفکرش را عوض کند به اين کار گردن مي نهد. افضلي با آن که نقش کوتاهي دارد اما شخصيت طماع و خيانت کار متيو را به خوبي معرفي مي کند. خسروشاهي در اين جا هيچ نقشي براي خودش کنار نگذاشته است. او فقط مدير دوبلاژ فيلم باقي مي ماند؛ کاري که دشواري اش از اولين تا واپسين نماي فيلم، خودش را نشان مي دهد.
منبع: مجله ماهنامه سينمايي فيلم 405



 

نسخه چاپی