به کجا چنين شتابان ؟

به کجا چنين شتابان ؟
به کجا چنين شتابان ؟


 

نويسنده:مهدي عدالتيان




 
عنوان:گفت و گويي که به عشق انجاميد
کمتر پيش مي آمد در خيابان هاي شهر به جنجال و هياهوي اطرافم توجه کنم، خصوصاً در آن ايام که افکارم را حقيقتي بزرگ، که به آن دست يافته بودم، مشغول کرده بود، اما واقعاً امروزچه خبر است ؟ شايد هم هر روز همين طور است و من متوجه نبوده ام. من امروز آدم هايي را ديدم که مضطرب و با عجله در حرکت بودند؛ گرچه ظاهرشان آراسته و زيبا بود، خسته و بي حوصله به نظر مي رسيدند. شتابان به دنبال چيزي مي دويدند، مثل ماشين هايي که به حرکت در آمده باشند، حتي عطرشان مصنوعي بود... امروز مردي درمانده و ژوليده حال را ديدم که دست نياز دراز کرده بود، اما دستي نبود که او را ياري کند. کودکي را با رخسار زرد و رنجور از گرسنگي و فقر ديدم که به تابلوي سبز رنگي نگاه مي کرد که روي آن نوشته بود : «يامهدي، جهان در انتظار است ». امروز آدم هايي را ديدم که سرگردان به دنبال چيزي مي گشتند، چيزي که در باجه ي هيچ بانک و در ويترين هيچ مغازه اي يافت نمي شود، اما هم چنان حيران و پر شتاب مي گشتند. واقعاً چه چيزي را گم کرده بودند ؟
کم کم با شناختي که پيدا کرده بودم، دوست داشتم هر جا مي رسم سر صحبت را باز کنم و براي مردم از امام زمان (ع) بگويم.
يک روز سوار ماشيني شدم، چند لحظه که گذشت در حالي که برچسبي را از جيب پيراهنم بيرون مي آوردم به راننده گفتم :«اجازه مي دهيد اين را به شيشه ي ماشين بزنم ؟»
گفت :«چيه ؟ »
گفتم :«بر چسبي است که روي آن نوشته شده :« براي فرج امام زمان (ع)، دعا کنيد ».
من که منتظر بودم راننده با استقبال کامل بگويد حتماً اين کار را بکن، با کمال تعجب ديدم رو به من کرد و گفت :« تو هم دلت خوش است، ما که بدبخت هستيم بس است، ديگر نمي خواهد آن حضرت را هم به اين بدبختي دعوت کني. اصلاً امام زمان (ع) بيايد چه کار کند ؟ فرض کن همين فردا امام زمان آمد، خوب چه مي شود ؟ تو خيال کردي با اين امکانات نظامي امروز دنيا، چه کار مي شود کرد ؟ ناوها، بمب افکن ها، رادارها، هواپيماهاي نظامي که بدون سرنشين و از راه دور کنترل مي شود و... مگر مي شود بر اين ها غلبه کرد ؟ شوخي که نيست، با فشردن يک دکمه چه مي کنند ؟ دنيا را به آتش مي کشند. بعد هم تو خيال مي کني دعاي من و تو ارزشي دارد ؟ ببخشيد، منظورم شما نيستي ولي ما که بچه بوديم، بچه ها به شوخي مي گفتند به دعاي گربه سياه باران نمي بارد. خلاصه جوان! به جاي اين کارها برو درس بخوان، شايد بتواني به جامعه خدمت کني ».
من که قبل از اين خيال مي کردم ديگر همه چيز را درباره ي امام زمان (ع) فهميده ام، گيچ شده بودم و نفهميدم بايد چه کنم و چه بگويم، فقط در حالي که آرام برچسب را در جيبم مي گذاشتم، گفتم :« خيلي ممنون، همين کنار پياده مي شوم ».
لحظاتي بعد در پياده رو قدم مي زدم؛ ولي حرف هاي راننده در ذهنم رژه مي رفت :«فرض کن همين فردا امام زمان آمد، خوب چه مي شود ؟ مگر مي شود بر اين همه امکانات نظامي دنيا غلبه کرد... به دعاي گربه سياه باران نمي بارد... » با خود گفتم هر چه زودتر بايد به دوستم تلفن بزنم و از او وقت بگيرم و درباره ي اين پرسش هاي تازه با هم صحبت کنيم. اما يادم آمد که او به مسافرت رفته و تا يک هفته ي ديگر نمي توانم او را ببينم. طاقت نياوردم، بالاخره با تماس هاي متعدد با منزل و محل کارش شماره ي تلفن محل اقامتش در سفر را به دست آوردم و با او تماس گرفتم. وقتي ماجرا را برايش نقل کردم، گفت :«هيچ نگران نباش، اين پرسش ها هم جواب دارد که پس از بازگشت از سفر با هم درباره اش صحبت مي کنيم، اما براي يافتن پاسخ اولين پرسش يعني اين که اگر امام زمان (ع) بيايند، چه مي شود ؟ تو مي تواني تا وقتي من بر مي گردم يک کتاب مطالعه کني. کتابي است با نام « کمال هستي درعصر ظهور »(1) که در اين کتاب بخشي از تحولات عالم پس از ظهور امام زمان (ع) با استفاده از روايات جمع آوري شده است. با مطالعه ي اين کتاب متوجه مي شوي ظهور آن حضرت چه قدر برکت و رحمت و نعمت به همراه دارد و انگيزه پيدا مي کني که هر چه بيشتر براي تعجيل در ظهور حضرتش دعا کني. بلافاصله پس از پايان مکالمه ي تلفني به دنبال کتاب به راه افتادم و آن را تهيه کرده و مشغول مطالعه شدم. کاش قبل از برخورد با آن راننده کتاب را خوانده بودم تا به او مي گفتم وقتي امام زمان (ع) ظهور مي کنند چه اتفاقي مي افتد.
جهان در عصر ظهور
در آن کتاب خواندم در آن روزگار، ديگر نه طبيعت سرکشي خواهد کرد نه زلزله اي خانه برانداز به پا مي شود، نه سيل هاي مهيب جاري مي گردد، نه آسمان تازيانه کوبنده ي طوفان خويش را بر خانه ها خواهد کوفت، نه درياها طغيان مي کند و نه آتش فشان ها فوران خواهد نمود؛ زيرا دوران عصيان سپري شده، زمان طغيان گذشته و عصر تاريک غيبت به اتمام رسيده است. باران مي بارد اما به نرمش، باد مي وزد، اما به آرامش و زمين مي گردد اما به آسايش. در تمامي گيتي، طراوت و لطافت پديد مي آيد و هستي به کمال خود مي رسد. در آن دوران پر برکت است که تمام زمين به حکم يک شهر خواهد شد و از ساختمان هاي به هم پيوسته برخوردار مي شود و زمين براي عمران و آبادي در دست بندگان صالح خدا قرار مي گيرد. امام زمان (ع) تمامي عوامل فساد آفرين و ستمگر را از ميان بر مي دارند. راه ها امن مي گردد، دزدي و تباهي از بين مي رود، کمبودي وجود ندارد که کسي به خاطر آن دست به دزدي بيالايد، نه قوانين دست و پاگير و سنت هاي غلط در امر ازدواج باقي مي ماند که موجب بي عفتي شود، نه از عوامل پرخاشگري اثري مي ماند که افراد ناخواسته به هم درشتي کنند. نه پدر و مادر را حق گزاف گويي به فرزندان خواهد بود و نه کودکان را اجازه ي مخالفت با پدران و مادران، در نتيجه با اختيار، اين کار را نمي کنند. دامنه ي الفت به آن جا مي رسد که گويا همسايگان اعضاي يک خانواده هستند. در کشور مهدي آل محمد (ص) شهروندان از يکديگر و مردم از حکم فرمايان و حاکمان از مردم راضي و در امان خواهند بود. در آن دوران همگان شادمان و خوش حال و خندان زندگي مي کنند، حتي موجودات وحشي هم در سايه ي حکومت عدل گستر حضرتش به آسايش دست مي يابند و حيوانات رام بشر مي گردند و مارها و عقرب ها به کودکان خردسال ستم روا نمي دارند. خداوند متعال به برکت آن حضرت و دم مسيحايي او بيماران را شفا مي بخشد و مرض هاي صعب العلاج را درمان مي کد و عمر طولاني همراه با سلامتي و نشاط نصيب بشر مي سازد. شکوفايي اقتصادي در دوران حکومت امام مهدي (ع)، به گونه اي است که در گذشته ي تاريخ بي سابقه بوده است. تمام قواي زميني و آسماني، دست به دست هم مي دهند تا تمامي ذخاير هستي را آشکار کنند و قدرت لايزال الهي را در گستردگي نعمت و بخشش بر همگان بنمايانند. ميان ملک و ملکوت هماهنگي پيدا مي شود و زميني ها را در همان مسيري قدم مي زنند که آسماني ها قدم بر مي دارند و تمام عالميان همه در يک جهت قرار مي گيرند و آن، جهت بندگي خداست و براي همين مواهب مادي و معنوي نيز به برکت اين گونه بندگي در روزگار ظهور حجت خدا بر بشر فرو مي ريزد.
در دوران امام زمان (ع) به دست ملکوتي آن حضرت، عقل ها کامل مي شود و مردمان از نعمت کمال عقل بهره مند مي شوند. از آن جا که عقل وسيله ي کشف خوبي از بدي و زشت از زيباست، با کمال عقل، افراد بشر از پليدي دوري مي جويند و به خوبي ها نايل مي شوند و به کمالات والا مي رسند.
خداوند متعال به دست تواناي آن حضرت تمام زمين را از علم و دانش پر مي کند. در آن دوران ديگر از اختلاف نظرها و تناقض گويي ها و حيرت و سردرگمي ها خبري نيست و پاکيزه به کشتزار هاي جان انسان ها جاري مي گردد.
آري، در آن روزگار است که خرابي ها اصلاح مي گردد؛ زمين، نور باران مي شود؛ ميان انسان و طبيعت آشتي برقرار مي شود؛ پاکان، عزيز مي شوند؛ نابکاران، خوار مي گردند؛ عدالت در جهان سايه مي گسترد؛ فقر و فلاکت از گيتي رخت بر مي بندد، بي خانماني تمام مي شود، گرسنگي از سراسر جهان برچيده؛ زنان و کودکان بي سرپرست؛ تحت اداره ي دولت آن حضرت قرار مي گيرند؛ امراض و بيماري ها به سلامتي و نشاط تبديل؛ فحشا و فساد برچيده و عفت و پاکدامني فراگير مي شود.
به جاي صفير ابليس، از همه جا نواي قديسان بر مي خيزد. به جاي باده گساري، مردمان از سبوي ايمان سرمست مي شوند و به جاي خوردن مال حرام از غذاي لذيذ بهره مي برند.
حقايق کتمان شدن در تاريخ، آشکار مي گردد؛ گرگان ميش نما رسوا مي شوند، حقوق بر باد رفته ي خلق، از غاصبان بازستانده مي شود؛ قصاص خون هاي به ناحق ريخته گرفته مي شود؛ حقاق بي کران «قرآن » آشکار مي گردد.
دانش و بينش درجهان افزوده مي شود، استعدادهاي نهفته ي جسمي و روحي انسان ها آشکار مي گردد. بتکده ها به خانه هاي توحيد مبدل مي شوند و لذت بندگي خدا در کام جان مردمان مي نشيند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* برگرفته از : گفت و گويي که به عشق انجاميد، مؤسسه ي فرهنگي موعود، صص 43-57.
1. تأليف آقاي محمد باقر علم الهدي.
 

منبع:نشريه موعود نوجوان، شماره 26.




 

نسخه چاپی