شنيدن يا نشنيدن، مساله اين است

شنيدن يا نشنيدن، مساله اين است
شنيدن يا نشنيدن، مساله اين است


 

نويسنده:روح الله حبيبيان




 
«مسافر با چهره اي برافروخته دوباره تکرار مي کند:
«آقاي راننده عرض کردم اون نوار رو خاموش کن»
راننده نيم نگاهي از توي آئينه به او مي اندازد و مي پرسد:مشکلي پيش اومده؟»
مسافر ناراحت تر از قبل پاسخ مي دهد: «بله آقا معلومه که مشکل پيش اومده. اون مزخرف رو خاموش کن!»
- «داداش ادب داشته باش ... هر کي سليقه اي داره، اصلاً من اختيار ماشين خودمو که دارم؟!»
- «اولاً گوش دادن به موسيقي حرام اصل بي ادبي و بي سليقگيه. ثانياً: اختيار گوش مسافرات رو که نداري!»
- خيلي مشکل داري مي توني پياده شي. ولي من نوارمو خاموش نمي کنم...»
اين قبيل بگو مگوها هر چند اکنون کمتر ديده مي شود، اما لااقل در سال هاي نه چندان دور، براي مذهبي ها در ماشين هاي عمومي شهري و بين شهري زياد پيش مي آمده و معمولاً يکي از معضلات و مشکلات اصلي مسافرت براي متدّينين و بچه مذهبي ها همين معضل استفاده راننده ها از نوارهاي غير مجاز و حرام بوده و تا حدودي اکنون هم هست.
اصولاً مشکل موسيقي و ساز و آواز يکي از امور پيچيده و بسيار مورد ابتلاء در عرصه دين داري است که نه مي توان خود را به طور کامل از آن جدا کرد و نه مي توان بي خيال آن شد و تابع جوّ و محيط بود و هر چه پخش شد را گوش داد.
در هر صورت رسيدن به يک درک صحيح و تشخيص درست در اين مقوله و حل برخي از ابهامات و پاسخ دادن به برخي شبهات در اين خصوص، محور اصلي اين شماره احکام آشنا را به خود اختصاص داده است که اميدواريم موضوعات انتخاب شده در اين بحث تا حدودي مفيد و راهگشا باشد.

تقسيمي ساده:
 

آنچه مسلم است موسيقي و خوانندگي ابعاد و جهات گوناگوني را در زندگي ما در بر مي گيرد. از قبيل حدود مجاز خوانندگي- استفاده از آلات موسيقي - خريد و فروش و نگهداري از اين آلات و ابزار - شنيدن ساز و آواز- تک خواني و جمع خواني زنان براي مردان و... که هر يک از اين موضوعات براي خود بحث مفصل و پيچيده اي دارد. (که نمونه استفتائاتي که از مراجع تقليد پرسيده شده را در صفحات قبل مشاهده کرديد.)
اما مهم ترين مسأله در اين زمينه که شايد مبتلابه ترين و پر دغدغه ترين موضوع در بين اين موارد باشد، همان شنيدن اين نغمه ها و ساز و آوازها و تشخيص مرز بين موسيقي حلال و حرام است.
اگر از برخي ديدگاه هاي افراطي و تفريطي که يا هر نوع صدايي را حرام مي دانند و يا همه انواع موسيقي ها را در دوران کنوني حلال مي پندارد صرف نظر کنيم در يک تقسيم بندي ساده مي توان گفت انواع موسيقي ها و آوازها به سه گروه مشخص تقسيم مي شوند:
1- ساز و آواز حلال و مشروع که ترديدي در حليّت آن نيست.
2- ساز و آواز حرام و نامشروع که ترديدي در حرمت آن نيست.
3- موارد مشکوک و بينابين که هم يقين به حرمت آن ها نداريم و نمي توان قطعاً آن ها را حلال دانست.
در واقع مشکل اصلي بر سر موارد و مصاديق دسته سوم و رسيدن به يک قاعده و قانون مشخص براي تشخيص تکليف شرعي در وقت مواجهه با اين موارد مشکوک و غيريقيني است والا تکليف در مورد موارد يقيني، روشن و واضح است.

توضيح واضحات
 

هر چند تکليف در بخش اول و دوم روشن است اما از آن جا که روزگار بد روزگاري شده و همه چيز؛ حتي بديهيات نياز به توضيح دارد بد نيست بگوييم که اگر در جايي مثل عروسي پسر خواهر باجناق مان نشستيم و صداي يک خانم باجي از بلندگو ها بلند شد که اراجيف و خزعبلات مختلف را با آهنگي که ضربان قلب و نبض ما را با خود هماهنگ کرده مي خواند و ملت هم ناخواسته مشغول حرکات موزون شده اند ديگر تکليف روشن است که اين همان موسيقي حرام است که محکم ترين روايات در مورد شنيدن آن صادر شده و آثار منفي آن بر روح انسان از طرف علماي اخلاق همواره تذکر داده شده و اين مشکلات هم با اظهار تأسف و ناراحتي دروني حل نمي شود و بايد زود فلنگ را بست.
از طرف ديگر اگر موسيقي حلالي در جايي مشغول پخش بود، هيچ دليلي بر تنگ کردن خلق افراد حاضر و تحقير و توهين به خواننده و نوازنده و شنونده نداريم. التبه ذکر اين توضيح هم ضروري است که بر خلاف تصور مشهور که گفته مي شود موسيقي غذاي روح است و بدون آن انسان دچار نقص و کمبود است و اين غذاي روح هم بر موسيقي هاي موجه تطبيق مي شود، اگر نيازي به موسيقي باشد منظور نغمات و صداهاي آهنگين است که در غالب هاي گوناگون عبادي و سنتي در دين و فرهنگ ما وجود دارد و مثلاً اين نياز روحي ما با شنيدن صداي خوش اذان يا نغمات عادي مانند آن، به بهترين شکل برآورده مي شود و نيازي به گوش دادن به انواع و اقسام موسيقي سنتي و مدرن نيست.
خلاصه حواس مان باشد که موسيقي حلال را موسيقي واجب و لازم نپنداريم.

«غنا»چيست؟
 

طبق قانوني که در گذشته هم بارها به آن اشاره کرديم اصل در اکثريت اعمال و رفتار انسان جواز و حلّيت است و اين حرمت و اشکال شرعي است که نيازمند دليل است. در خصوص شنيدن موسيقي اعم از صداي سازها يا صداي انسان که به شکل موسيقيايي ادا مي شود هم مسأله همين است و بايد ديد در چه مواردي اين نغمات عنوان حرام پيدا مي کنند.
اولين عنوان که مربوط به صداي انسان است عنوان «غنا» است. بر اساس آيات و روايات گوناگون شنيدن صدايي که غنا محسوب شود قطعاً و بي ترديد حرام است. اما مشکل اين جاست که از گذشته تا حال در تعريف و تشخيص درست واژه غنا و شناخت مصاديق آن اختلافات زيادي بين علما و فقها وجود داشته و دارد. آنچه تقريباً مورد اتفاق و قبول اکثريت فقها است. اين که غنا نوعي از خوانندگي است که همراه با گردش صدا در حنجره يا به اصطلاح تحرير زدن (تقريباً هما چهچهه زدن خودمان) و نازک نمودن صدا باشد و طرب انگيز و متناسب با مجالس و محافل خوش گذراني و عياشي است، در نتيجه چنين نغمه اي چه از زن باشد و چه مرد خواندن و شنيدنش حرام است.
هر چند اين تعريف تا حدودي مبهم شد اما لااقل بسياري از ترانه ها و آوازهاي خوانندگان آن ور آبي، به خصوص خوانندگان زن يقيناً در اين تعريف داخل مي شوند.

موسيقي مطرب
 

عنوان ديگري که معروف تر و کاربردي تر است عنوان موسيقي مطرب است که بر خلاف مورد قبلي بيش تر به صداي سازها و ابزار و آلات موسيقي منطبق مي باشد. هر چند بر آواز انسان هم طلاق مي شود.
طبق نظر همه مراجع موسيقي و آواز مطرب (يعني طرب انگيز) حرام است اين موسيقي که موسيقي لهوي هم ناميده مي شود به اصواتي گفته مي شود که وضعيت طبيعي روح و روان انسان را دستخوش تحريک و تغيير کرده به نوعي او را به وجد مي آورد که از حالت عادي خارج شده و براي مدتي از توجه به فضايل و کمالات اخلاقي و معنوي غافل کرده و شخص توجه به عقلانيت و معنويت را از دست مي دهد.
در حقيقت عنوان مطرب تنها بر موسيقي که ناخواسته اعضاء بدن انسان را به حرکت و همراهي وادار مي کند اطلاق نمي شود. بلکه شامل هر نوع موسيقي که داراي ريتم و ضرباهنگ يا فرم خوانندگي و نوازندگي که انسان را - حتي از درون - به نوعي نشاط غيرعادي و فوق العاده مي کشاند، مي شود.
البته بايد توجه داشت که معيار مطرب بودن تنها به شادي بخش بودن اطلاق نمي شود. بلکه معيار خارج کردن انسان از حالت طبيعي و عادي روحي و رواني است.
در نتيجه اگر يک نغمه يا موسيقي انسان را به حزن و اندوه شديد هم بکشاند به همان شکل که او را از حالت طبيعي خارج سازد موسيقي مطرب محسوب مي شود و حرام است در نتيجه برخي از ترانه هاي آن ور آبي که به عنوان ترانه هاي غمناک معروفند و حتي آهنگ چندان تندي هم ندارند مي توانند در اين عنوان قرار داشته باشند.

معيار چيست؟
 

مشکل اصلي در اين بخش آن است که چه معيار و ميزاني در تشخيص ميزان حرام تغيير حالت روحي و رواني وجود دارد و مطرب بودن را چگونه بايد سنجيد؟
زيرا هر نغمه زيبايي حتي قرائت قرآن و مدح اهل بيت و مانند آن هم گاهي تاثيرات شديدي در نشاط و انبساط يا حزن و اندوه بر روح انسان مي گذارند که يقينا اين موارد نمي تواند حرام محسوب گردد.
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت اولا تاثيرات روحي چه در بُعد شادي و نشاط، و چه در حزن و اندوه ماهيتي دوگانه دارد و گايه کاملا معنوي و دين مدارانه است. مانند آن چه در خصوص مناجات هاي حضرت داوود عليه السلام يا قرائت قرآن امام سجاد عليه السلام نقل شده که شنوندگان را ميخکوب مي کرد، اما عامل جذب آن ها به معنويت و حقيقت هاي عالم و غفلت زدايي مي شد.
اما گاهي کاملا غفلت زا و دين گريزانه است. مانند آوازهاي گوناگون مجالس رقص و پايکوبي و مشتمل بر توصيف زنان و زيبايي هاي آن ها يا شکوه از دنيا و تقدير و حکمت خداوند و... که از تاثيرات شديد روحي جنبه دوري از فضايل و معنويات را دارد و فرد را به گناه و تساهل در امور ديني سوق مي دهد. ثانيا معيار و ميزان در تشخيص مطرب بودن يک آهنگ يا نغمه داري ظرافت و دقت خاصي است.

شاني يا فعلي!
 

مشکل از آن جا آغاز مي شود که چه بسا يک موسيقي براي بسياري از افراد حالت اطراب و تاثيرگذار نداشته باشد، اما همان آهنگ عده اي ديگر را کاملا از حال طبيعي خارج کند.
به عبارت ديگر وضعيت انواع مختلف آوازها و آهنگ ها براي افراد مختلف به هيچ وجه يکسان نيست. حتي ممکن است يک فرد در شرايط مختلف در برابر يک آهنگ معين وضعيت دوگانه اي داشته باشد. در اين صورت تکليف چيست؟
طبق نظر مراجع معيار و ميزان در تشخيص مطرب بودن يا نبودن يک موسيقي وضعيت متعارف و طبيعي در افراد معمولي و متدين است نه وضعيت فعلي هر فرد، يعني در برابر هر موسيقي مشکوک بايد ديد براي عرف و توده جامعه اين نوع آهنگ محرک و مهيج است يا نه و اين آهنگ هر چند فعلا ما را از حال طبيعي خارج نمي کند.
- آيا شأنيت تغيير حالت طبيعي در افراد عادي را دارد يا خير؟ اگر اين گونه بود اين آهنگ يا آواز مطرب محسوب مي شود و شنيدن آن حرام است البته ناگفته نماند که تشخيص اين مساله که اين موسيقي شأنيت مطرب بودن را دارد يا خير بر عهده خود مکلف است.
در نتيجه اگر فردي به خاطر اين که آخر گوش دادن به انواع موسيقي هاي لب حوضي و کلاسيک و غير کلاسيک و اين رو آبي و آن ور آبي است و ديگر با هر آهنگي حالي به حالي نمي شود يا کسي که به خاطر اشتباه در انتخاب رشته يا قبول نشدن در کنکور يا هر مصيبت ديگري الان با تندترين آهنگ ها هم اشکش جاري مي شود و تحريک نمي شود نمي تواند خود را معيار تشخيص مطرب و لهوي بودن انواع موسيقي بداند.
منبع:نشريه ديدار آشنا، شماره 120



 

نسخه چاپی