بصيرت

بصيرت
بصيرت


 

نويسنده: زهرا لوکه عليخان




 
نمي دانم چرا از چيز مبهمي مي ترسم! نمي دانم چرا در انجام اين کار شک دارم! دلم گواهي مي دهد که اتفاق بدي خواهد افتاد! اي کاش چيز ديگري از خدا طلب مي کردم!... اين افکار و نظاير آنها که هر از چند گاهي به ذهن انسانها خطور پيدا مي کند و گاه موجب شادماني و گاهي موجب رنج و اندوه آنها مي شود از کجا سرچشمه مي گيرد؟ آيا مي توان براساس آنها عمل کرد و يا به نحوي از انجام آنها پيشگيري نمود؟! درواقع مي توان گفت اين افکار که از امري غريب و ناشناخته سخن مي گويد بيشتر با عالم غيب سرو کار دارد و اگرچه در جهان مادي اتفاق مي افتد اما با جاي ديگري در ارتباط است و انسان در آن نقشي ندارد! اگر خوب فکر کنيد، در مي يابيد که بعضي اوقات پيش بيني هايي که مي کنيد، نه بر اثر مطالعه و کسب تجربه است که در اثر يک نيروي دروني که شما از آن آگاهي نداريد، صورت مي گيرد. اين نيرو که به نام « الهام قلبي» مي باشد، ريشه در قلب آدمي دارد و فکر و زبان تنها وسيله اي براي انتقال آن، آن هم به صورت ناخودآگاه مي باشد. البته بايد دانست که منظور از قلب يک جسم صنوبري( گلابي) شکل که در سمت چپ سينه آدمي و درون بدن او جاي دارد، نيست. چه در اين صورت حيوانات هم داراي اين قلب هستند؛ اما چرا آنها دچار حالتهاي ناشي از اين الهامات نمي شوند و در انتظار اتفاق خاصي براي خود و همجنسان خود نمي باشند؟ آيا کار قلب جز خون رساني به بدن و تضمين حيات جاندار است؟ اکنون که براي وارد شدن به اين بحث، آماده شده ايد، شما را از دنياي خاکي جدا ساخته و به عالم اصلي که بازگشت همه ما به سوي آنجاست، مي بريم. عالمي که قلب ما نيز با آن در ارتباط است و اخبار غيبي را از آنجا مي گيرد. پس بايد دانست قلبي که به آن الهامي مي شود، عطيه اي الهي است که در ارتباط مستقيم با امر و توجه خداي حکيم است و هيچ کس به جز خداي متعال در آن راه ندارد. شما از اتفاقي که چند لحظه بعد رخ مي دهد( ياد کردن يک دوست قديمي و ملاقات ناگهاني او) و در انتظارش نبوده و حتي به آن فکر هم نکرده ايد، آگاه مي شويد. اين آگاهي از شما نيست؛ بلکه از عالمي ديگر به شما الهام مي شود. وقتي به اين امور غيبه دست پيدا مي کنيد، درواقع به نوعي بصيرت و بينايي مي رسيد. اين بصيرت که همان ديدن با چشم دل است، نيرويي است که هريک از انسانها متناسب با شأن و مقامي که نزد خداوند متعال دارند، از آن بهره مند مي شوند. بنابراين مي توان گفت، اشياء ظاهر و باطني دارند که در هريک از آنها حقايقي نهفته است که ديدن آنها جز با چشم دل، امکان پذير نيست. به عبارت ديگر براي پي بردن به حقيقت اشياء بايد به بصيرت و بينايي دست پيدا کرد تا شيوه درست استفاده از آن را آموخت. در قرآن کريم به اين موضوع اشاره هاي فراواني شده است که با کمي انديشيدن و دقت در آيات الهي مي توانيم به معني بصيرت پي ببريم. به عنوان مثال، همه ما وقتي کلمه « ظلمت» را مي شنويم، مفهومي جز تاريکي و سياهي، که وحشت و هراس را هم به دنبال دارد، تصور نمي کنيم. اما وقتي به قرآن و احاديث و روايات مراجعه مي کنيم، در مي يابيم که منظور از ظلمت، تاريکي ظاهري نيست؛ بلکه جهل و ناداني است که کوري باطن را به وجود مي آورد و آدمي را از شنيدن حقايق باز مي دارد! چنانچه خداوند متعال در سوره مبارکه طه آيات 124 تا 126 مي فرمايد:« و من اعرض عن ذکري... و نحشره يوم القيامة اعمي...»
« و کسي که از ياد ما روبگرداند، پس زندگاني را بر او تنگ مي گيريم و در روز قيامت او را نابينا محشور مي کنيم.( در اين حال) مي گويد: پروردگارا چرا مرا نابينا مشحور کردي و حال آن که من بينا بودم.( در پاسخ او خداوند مي فرمايد) اين چنين است که تو آيات ما را فراموش کردي، پس امروز خودت نيز از فراموش شدگاني.»
در روز قيامت هر آنچه انسانها انجام داده اند آشکارا مي بينند. راه گريزي از آنچه کرده ايم، نيست. نجات ما در گرو ايمان به خدا و انجام اعمال شايسته اي است که از روي آگاهي و بصيرت مي باشد. اينکه آيات الهي را بنگريم و باور کنيم، اينکه بدانيم همه چيز تحت سيطره اراده و مشيت الهي است. در مقابل افرادي که خداوند و آيات او را ناديده گرفته و تکذيب مي نمايند در دنيا به کوري باطن دچار مي شوند و همين امر موجب محشور شدن آنها به صورت نابينا مي شود. در سوره مبارکه اسراء آيه 97 نيز مي فرمايد:« و من يهد الله فهو المهتد...»؛ « و کسي را که خداوند هدايت مي کند؛ پس او هدايت شده است و کسي که گمراه مي شود پس دوست و سرپرستي جز خدا نمي يابد و در روز قيامت آنها را به رويشان در حالي که کور و کر و لال هستند محشور مي کنيم. جايگاه ايشان جهنم است.»
گاهي اوقات گمراهي و ضلالت انسان به جايي مي رسد که جاي روشني براي او باقي نمي گذارد و درواقع تمام وجود فرد را مي گيرد به طوري که اين ظلمت و تباهي از يک عضو او فراتر رفته و به ديگر اعضاي او نيز سرايت مي کند. آن گونه که گوش او را از فهم حقايق کر و زبان او را از بيان عظمت و بزرگي حق، لال مي کند. و اينها نيست مگر در اثر گناهاني که انسانها انجام مي دهند. که هر گناهي که از انسان سر مي زند سياهي و ظلمت را به او هديه مي کند! گناه چون پرده اي است که جلو ديدگان را مي گيرد و انسان را از مواجهه با حق و درستي باز مي دارد و با گذشت ايام و تکرار گناه، قلب آدمي را فرا مي گيرد. و اينجاست که مواعظ و پندها در او اثر نمي کند و گمراه مي شود. هرچه گناه سخت تر باشد، مبارزه با آن نيز دشوارتر مي شود. گناه نورانيت دل را از بين مي برد و انسان را چون مرده اي مي کند که نه چيزي مي شنود و نه چيزي مي فهمد و نه مي تواند کاري انجام دهد. چنانکه خداوند هم مي فرمايد:« به درستي که تو نمي تواني مردگان را( کساني که در اثر گناه چون مردگان شده اند) بشنواني و نه مي تواني ندايت را به گوش کران، زماني که( به خدا و دين او) پشت کرده اند، برساني. تو نمي تواني کوران را از گمراهي و ضلالتي که به آن دچار شده اند، هدايت کني و نه مي تواني چيزي به گوش آنها برساني. ( هدايت تو) فقط کساني را که ايمان به خدا داشته و تسليم اوامر او هستند شامل مي شود.( سوره نمل، آيات 80-81)
پس بايد دانست که هر انساني علاوه بر جسم، از وجودي به نام « روح» برخوردار است که آن نيز داراي چشم و گوش است و چنانکه با انجام اعمال صالح و اطاعت از خداوند متعال آن را پرورش ندهد، ممکن است موجب کوري و کري باطني شود و بنابر آنچه گفته شد و آياتي که به آنها اشاره رفت به يک نتيجه مهم مي رسيم و آن هم اينکه، دوري از خداوند و روي گرداني از آيات او زمينه انجام گناه را فراهم مي کند و تکرار گناه موجب تباهي روح و فکر انسان مي شود و او را به جايي مي رساند که اگرچه به ظاهر داراي چشم و گوش و زبان است اما نمي تواند از آنها استفاده کند و از مواهب الهي که يکي از آنها الهامات غيبي است بهره مند شود. بديهي است هرچه ارتباط انسان با خدا بيشتر باشد، خداوند هم از طريق امدادهاي غيبي به او مدد مي رساند و او را به صراط مستقيم هدايت مي کند.
منبع:نشريه بشارت شماره 75




 

نسخه چاپی