جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي و انسجام اسلامي (1)

جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي و انسجام اسلامي (1)
جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي و انسجام اسلامي (1)


 

نويسنده: مصطفي آيت مهدوي(1)




 

چكيده
 

درك مباني جامعه شناختي اتحاد ملي و انسجام اسلامي و همگوني نظام هاي نهادين اجتماعي به منزله پيش درآمد وفاق و اتحاد جامعه و از همه مهم تر اسلامي شدن نهادها، سازمان ها و نظام هاي اجتماعي از جمله مباحثي است كه با عنوان جستارهايي راهبردي براي اتحاد ملي و انسجام اسلامي در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته است.
كليدواژه ها: اتحاد ملي، انسجام اسلامي، جستارهاي راهبردي، مباني جامعه شناختي، همگوني نظام ها.

مقدمه
 

شايد آغازي خوشايند نباشد، اما واقعيتي انكارناپذير است: حتما گورستان ها را ديده ايد، به ويژه قبرستان هاي جديد را كه گورهايي هم اندازه و مشابه از سنگ و آجر و مردگاني با لباس هايي همگون دارند! حتي فضاهاي گورها براي چاق و لاغر، كوتاه و بلند، زشت و زيبا، فقير و ثروتمند، با سواد و بي سواد و صاحب منصب و بي منصب يكي است! عالي ترين پست ها در گورستان، غسالي است كه به تطهير مردگان اختصاص دارد. اين يك الگوي رايج از وحدت و انسجام است. الگويي كه در ايران پيش از انقلاب وجود داشت و در كشورهاي سركوبگر بي طبقه كمونيستي به گونه اي و در كشورهاي طبقاتي سرمايه داري غربي هم ـ كه هر كه در پي كشيدن گليم خودش از آب است ـ به شكل ديگر به چشم مي خورد. آيا قبرستان طبقاتي با گورستاني يك طبقه فرق مي كند؟!
اميرالمؤمنين (ع) خطاب به مردگان مي فرمود: «يا اهل الديار الموحشه، و المحال المقفره، و القبور المظلمه، يا اهل التربه، يا اهل التربه يا اهل الوحده، يا اهل الوحشه...»(2)
سپس به ياران خويش فرمودند كه اگر مردگان مي توانستند با شما سخن گويند، مي گفتند كه تقوي بهترين توشه است. غرض اين است كه هر چه حيات انساني در جامعه اي قوي تر باشد، اتحاد و انسجام اجتماعي هم نيرومند تر خواهد بود و هر اندازه مردمي بيشتر به دنبال منافع مختلف شخصي يا حفظ جان خود از خطرات و دشمنان باشند، پيوندها سست تر و واكنش ها نسبت به همنوعان و همكيشان و هموطنان كندتر و ناچيزتر و بي اثرتر مي شود.
به همين جهت در غرب ثروتمند سرمايه داري، انسان ها احساس تنهايي مي كنند و هر چه فرديت ( به عنوان ارزش محوري غربي ها) بيشتر پا مي گيرد و رسوخ مي كند، و حدت اجتماعي و ديني هم كمتر مي شود.
به خلاف كساني كه از پست مدرنيسم استقبال مي كنند، به نظر نگارنده، فرامدرن گرايي در همه عرصه هايي كه بروز يافته است، به معني تفرد محض (منحصر به فرد بودن) و ارضاي شديد نفس و تفرعن فراگير است و اگر هم براي غربي ها روزنه اميدي محسوب شود، به اين علت است كه آنها را به برزخي بين دوزخ و بهشت يا زمين و آسمان مي كشاند و دوباره به آنها قدرت انتخاب مي دهد. لذا مناسبتي با جوامع ديني و اسلامي به ويژه ا يران ندارد.
تلقي قرآني از منافقين و كفار همين است كه مؤمنان آنها را يكي و متحد مي بيند يا مي پندارند، ولي آنها در درون خود پراكنده و در دشمني و درگيري اند. اما وظيفه مسلمانان، دوري از تفرقه و التزام به اتحاد و انسجام حول توحيد و لواحق آن است و هر چه مؤمن تر باشند، پايبندي ايشان به اين اصل اصيل قرآني بيشتر است.
اميرالمؤمنين (ع) در خطبه 121 نهج البلاغه مي فرمايند:
به راستي كه شيطان راه هاي خود را براي شما آسان مي كند و مي خواهد كه پيوندهاي دين شما را يكي يكي بگشايد و به جاي جماعت و اتحاد، جدايي و پراكندگي را به شما عطا كند و به وسيله تفرقه، فتنه را به شما بدهد! پس از وسوسه ها و افسون هاي او رو بگردانيد...
و در خطبه 127:
... ملازم جمعيت پر شماره تر مسلمانان باشيد، پس به درستي كه دست خدا با جماعت است؛ و بر حذر باشيد از تفرقه! چرا كه از جماعت جدا شود از آن شيطان مي گردد، همچنان كه جدا مانده از گله گوسپندان از آن گرگ خواهد شد...
و در خطبه 176 پس از يادآوري عظمت ستم به بندگان فرمود:
... از رنگارنگ شدن در دين خداـ كه موجب تفرقه است ـ بپرهيزيد، پس به راستي گرد آمدن در مورد امر حقي كه از آن كراهت داريد(مثل جنگ) بهتر است از پراكندگي در مورد امر باطلي كه آن را دوست داريد(مثل پست و منصب و ساير علائق دنيوي كه منشأ بسياري از اختلافات است) و به راستي كه خداي سبحان چه در گذشتگان و چه در آنها كه هستند به هيچ كس با تفرقه و جدايي از جماعت هيچ خيري عطا نفرموده است...
و در خطبه 192 (قاصعه) در زمينه عصبيت مال مترفين و املاء(جمع ملأ) و عبرت از چگونگي فروپاشي دولت هاي نيرومند فرمود:
پس بنگريد كه در آن هنگام كه گروه ها با هم جمع شدند و تمايلاتشان هماهنگ و متفق و دل ها مثل هم و دست يار يكديگر و شمشيرها در پي كمك رساني به هم و بينش ها نافذ و عميق و بدون ترديد، و اراده ها و تصميم ها يكي شد. آيا در اقطار و نواحي زمين صاحب اختيار نبودند و بر گرده جهانيان پادشاهي نداشتند؟ آنگاه به دگرگوني هايي كه در آخر كارشان در آنها رخ داد، بينديشيد: در آن هنگام كه ميانشان جدايي افتاد و الفت و انس ايشان به پراكندگي گراييد و در ميان زبان ها و دل ها اختلاف پديدار گشت و به گروه هايي مختلف تقسيم شدند و در حال اختلاف كلمه، از هم جدا گرديدند. خدا هم جامه كرامت را از ايشان برگرفت و خوشي و فراواني نعمتش را از آنها سلب فرمود...
و در خطبه 25 پراكندگي كوفيان از پيرامون حقشان و اجتماعي شاميان بر باطل خويش را موجب پيروزي آتي شاميان دانسته اند و در سخنان فراوان ديگري همواره از تفرقه برحذر داشته و نكوهش كرده اند و به اتحاد بر اساس قرآن و سنت هاي نبوي مورد اتفاق دعوت فرموده اند.
بر اين مبنا، در نوشتار حاضر به بعضي از جنبه هاي اتحاد اسلامي و انسجام ملت ايران بلكه ملل اسلامي توجه و اشاره شده است و اجمالا بايد گفت كه همه موارد وجوه وحدت مسلمين ـ بلكه موحدين وجوه وحدت مسلمين ـ بلكه موحدين ـ و يكپارچگي ايرانيان، در نهايت به ظهور عقل شيعي ـ خرد به معناي شيعي آن به عبوديت محض و تكليف محوري بر مي گردد ـ منتهي مي شود كه در اينجا مجال بحث آن نيست.

مباني جامعه شناختي اتحاد اسلامي و انسجام ملت ايران
 

دراين بحث بايد به واقعيات دولت و ملت ايران پس از انقلاب نگاهي جامعه شناسانه انداخت. نخست بايد توجه كرد كه اساس انسجام و وفاق هر جامعه از جمله ايران را بايد در چگونگي نهادهاي اجتماعي، سازمان هاي اجتماعي، ساختار اجتماعي، تحرك اجتماعي و نظام هاي اجتماعي جستجو كرد.
منظور از انسجام، منظم و روان بودن جريان زندگي در جامعه است و غرض از وفاق، توافق درباره ارزش هاي اجتماعي بنيادي توسط اعضاي جامعه است كه اساس ثبات اجتماعي تلقي مي شود. يعني اكثريت جمعيت بايد نظام ارزشي مشترك داشته باشند تا وفاق تحقق پذيرد.
نهادهاي اجتماعي شيوه بناي هر جامعه را معلوم مي كنند. شيوه هاي اساسي فعاليت اجتماعي كه اكثريت اعضاي يك جامعه از آنها پيروي مي كنند و در مورد آن همنوا هستند(شامل هنجارها و ارزش ها) نهاد اجتماعي خوانده مي شود. نهادي هاي اجتماعي (شيوه هاي رفتار نهادي شده) در طول زمان پايداري و ماندگاري دارند و «اساس» يك جامعه را تشكيل مي دهند. به تعبير ديگر، نهاد يعني نظامي از ارزش ها، شيوه هاي قومي، آداب و رسوم و قوانين هر جامعه كه نقش آن، استقرار رفتارهاي مناسب براي ايفاي كاركردهاي اساسي در آن جامعه و به ديگر سخن، سازماندهي رفتارها يا روش هاي انجام كارها در مورد نيازمندي هاي مهم.
خود رفتار و علم رفتار و عمل رفع نياز جزء نهاد نيست(مثلا رفتارهاي تغذيه اي و جنسي و عاطفي يا اقتصادي يا سياسي يا آموزشي) وممكن است زيست شناختي باشد بلكه نحوه انجام آنها و قواعد مورد قبول اكثريت جامعه در انجام آنها مورد نظر است. به طور كل مي توان چند منبع براي پيدايش يا تغيير نهادها بر شمرد: قواعد شرعي و اعتقادي (شريعت و دين)؛ قواعد حكومتي(قانون و قدرت)؛ قواعد تدريجي ساخته شده خود مردم و مورد قبول اكثريت (عرف)؛ اضطرار برخاسته از توسعه علمي و فني و اقتصادي.
اگر چه نهادهاي فراواني را مي توان نام برد، ولي در جامعه شناسي بر اساس نيازهاي اساسي انسان، نهادهاي اصلي اجتماعي را به اين ترتيب ذكر نموده اند: نهادخانواده (خويشاوندي)؛ نهاد آموزش و پرورش؛ نهاد مذهب (3) (دين)؛ نهاد حكومت(سياست) و نهاد اقتصاد.
نظام هاي نهادي نخستين به رفع نيازهاي اوليه انساني مي پردازد (مثل خانواده، دين و اقتصاد) و نظام هاي نهادي دومين به نيازهاي درجه دوم پاسخ داده و از نظام هاي نهادي نخستين متفرع مي شود(مثل نهاد تعليم و تربيت جديد و نهاد هنر و نهاد تفريحات و نهاد حقوق) و همه آنها موجب نهادي گردانيدن كاركردهاي انساني و در نهايت جامعه پذيري افراد جامعه و تحت تسلط نهادي قرار گرفتن آنها مي شود. بايد توجه شود كه بسياري از جامعه شناسان، سازمان ها و مؤسسه هاي اجتماعي را كه عموما وابسته به نهادهاي اجتماعي هستند، اگر چه با كاركردهاي خود نيازهاي مختلف انسان ها را برطرف مي كنند، جزء نهادهاي اجتماعي نمي دانند.(4)
سازمان اجتماعي يعني شبكه ارتباطات موجود ميان اعضاي جامعه و دو عنصر اساسي هر سازمان اجتماعي، افراد و نقش ها.(5)
سازمان اجتماعي مجموعه اي است مركب از اجزايي كه هر يك به سود بقيه، عهده دار كاري معين است (انتظام ذاتي و روابط استوار دروني همراه با تقسيم كار) معمولا هر يك از اجزاي سازمان هم به منزله دستگاهي منظم (سازمان فرعي يا خرده سازمان) هستند. هر سازمان يا خرده سازمان اجتماعي دو وجه دارد: ساخت و كاركرد؛
ساخت يعني وضع ناشي از روابط نسبتا پايدار ميان اجزاي سازمان و كاركرد هم كارها يا رفتارهايي است كه توسط سازمان صورت مي گيرد. ساخت و كاركرد سازمان اجتماعي در همديگر تأثير متقابل دارند. كاركرد سازمان در مطالعات اجتماعي بيشتر مورد نظر است و سازمان ها با كاركردهاي خود زندگي انسان را اداره مي كنند و بر اساس اهميت كاركردهايشان رده بندي مي شوند.
سازمان بندي جامعه (از نظر ساخت) به دو شكل صورت مي گيرد:
رسمي (مطابق نقشه و داراي شكل و سلسله مراتب از پيش تعيين شده و روابطي رسمي و خشك ـ ثانوي ـ ميان اعضا) و غير رسمي (خود به خود و بر اساس روابط و مناسبات عاطفي و دوستانه ـ‌ نخستين ـ ميان اعضا) مثل خانواده و گروه همبازي.
مؤسسات اجتماعي سازمان هاي رسمي با دوام و انتظام فراوان و كاركردهاي اجتماعي معين هستند. مانند وزارت خانه ها، ادارات، اتحاديه ها، احزاب، دولت، بنگاه هاي بازرگاني، آموزشگاه ها، عبادتگاه ها و..(6)
ساختار اجتماعي به نظم و ترتيب هاي اساسي يا الگويابي روابط اجتماي ميان مردم (مثل اسكلت بندي يا ساختمان) گفته مي شود و البته فقط مربوط به رفتارهاي تكراري افراد جامعه (نه كنش هاي اتفاقي و منفرد) مربوط مي شود كه پايدار و سازمان يافته اند.
تحرك اجتماعي يعني حركت افراد يا گروه ها بين موقعيت هاي اجتماعي مختلف (سلسله مراتب يك نظام قشر بندي شده) به صورت صعودي يا نزولي (عمودي) و نيز از منطقه اي به منطقه ديگر(تحرك جانبي)(7)
نظام اجتماعي كه بيشتر مورد توجه كاركردگرايان است، همان سازمان عمومي و ساخت كلي هر جامعه انساني است كه شبيه يك ارگانيزم موجود زنده است و شامل ساخت هاي مختلف با كاركردهاي متفاوت در انطباق با محيط و براي رفع نيازهاي گوناگون است (8) اصل دوام جامعه را بايد در جنبه ساخت اجتماعي پيدا كرد و اصل تغيير پذيري و دگرگوني را در جنبه سازمان اجتماعي (با توجه به اهميت موقعيت ها و انتخاب فردي در آن).(9)
اگر ساخت (نظام) جامعه به گونه اي باشد كه موجب تنش و اصطكاك ميان طبقات و قشرها و گروه ها و تبعيض ها و محروميت هاي عيني اجتماعي،سياسي و اقتصادي شود، آگاهي از احساس محروميت و در نتيجه ايدئولوژي معترض يا انقلابي پديد مي آيد و گروه هاي ناراضي توسط ايدئولوژي مذكور تحرك و سازماندهي مي شوند و در نهايت تسلط اجتماعي حكومت بر جامعه كم مي شود.(10) طبعا ايدئولوژي جديد مانع وفاق و انسجام جامعه خواهد شد. در حالي كه انسجام و يكپارچگي و همنوايي و ثبات اجتماعي، هدف غايي هر جامعه است ونهادهاي اجتماعي و سازمان هاي اجتماعي براي همين پديد مي آيند. لذا بايد كاركرد آنها براي اكثريت جامعه مفيد باشد و دگرگوني ها نيز بايد به طور محدود و آرام و پيوسته و به نفع تمام طبقات جامعه صورت گيرد.(11)
هر نظام اجتماعي چهار نوع كاركرد اصلي تفكيك ناپذير با هدف حل دشواري ها و نظام و حفظ ثبات و تعادل آن دارد:
1. حفظ و نگهداري الگوها و مديريت تنش هاي اجتماعي؛
2. دستيابي به هدف؛
3. انطباق و سازگاري؛
4. وحدت و هماهنگي و يكپارچگي اجتماعي.
و اين چهار كاركرد در همه نهادها و سازمان هاي اجتماعي وجود دارد.(12)
چون در ساخت اجتماعي كه متشكل از نهادها و گروه هاي عمده جامعه است، كاركردها اهميت اساسي دارد؛ و با توجه به انواع كاركردها حداقل نظام هاي موجود در نظام اجتماعي را شامل پنج نظام (سيستم) در درون هر جامعه دانسته اند:
1. نظام ارتباطي؛
2. نظام اقتصادي براي توسعه و توزيع كالاها؛
3. نظام ترتيباتي(خانواده، آموزش و پرورش) براي جامعه پذير كردن نسل هاي جديد؛
4. نظام اقتدار و توزيع قدرت (دولت، احزاب سياسي و غيره)؛
5. نظام مناسك به منظور حفظ يا افزايش همبستگي اجتماعي و رسميت بخشيدن به وقايع مهم شخص نظير تولد، بلوغ، عشق، ازدواج و مرگ.
نهادها و گروه هاي عمده و اصلي جامعه مربوط به اين پنج نظام اند و ساير گروه ها و نهادها از آنها منشعب مي شوند.(13)
هر نظام اجتماعي به دليل «نظام» بودن از تعدادي عنصر و ارتباط موجود ميان آنها تشكيل شده است و عناصر اساسي سازنده يك جامعه انساني عبارت اند از:
1. جمعيت (ثابت هاي ژنتيك و متغيرهاي دموگرافيك)؛
2. فرهنگ (نظام هاي نمادين از جمله زبان مكالمه و نظام هاي اطلاعاتي)؛
3. فرآورده هاي مادي (محصول كاربرد اطلاعات تكنولوژيكي براي تبديل منابع مادي موجود در محيط به اشياي مورد نياز يا مورد تمناي اعضاي جامعه)؛
4. ساختار اجتماعي(افراد و نقش ها، گروه ها، پايگاه ها، طبقه ها)؛
5. نهادهاي اجتماعي و نظام هاي نهادين (عمدتا اقتصاد، سياست، ديانت، خويشاوندي، آموزش و پرورش) كه به گونه هاي تفكيك ناپذيردر هم تنيده اند و تغيير دادن يكي از آنها فقط با تغيير دادن تعداد فراواني از عناصر ديگر ممكن و در نتيجه بسيار پر هزينه است. ارتباط هاي ميان اجزاي هر نظام هم جزء لاينفك آن نظام است.(14)
آخرين مطلبي كه در اين زمينه بايد اشاره كرد تأكيدي است كه در دو دهه اخير بر پيدايش «نظام جهاني جوامع بشري» ديده مي شود كه مبناي جامعه شناختي براي جهاني سازي و جهاني شدن است (15) و اگر به گونه صحيحي مطالعه و بررسي نشود، مي تواند خطر مهمي براي نظام اجتماعي و نهادي اساسي ايران ـ كه ديني هستند ـ فراهم كند.

پي نوشت:
 

1ـ محقق و نويسنده.
2 ـ قصارالحكم من نهج البلاغه، رقم 130.
3 ـ اين تقسيم بندي در جوامع سكولار و غير ديني (عرفي شده يا دنيوي شده ) صدق مي كند، ولي در جامعه اي مثل ايران كه شريعت خاستگاه و مبناي بسياري از ارزش ها و هنجارها ودر تمام نهادهاست، نمي توان دين و مذهب را به مثابه يك نهاد هم ارز نهادهاي ديگر دانست.
4 ـ رك: موريس دوورژه، جامعه شناسي سياسي، ترجمه ابوالفضل قاضي، تهران، جاويدان، 1358، ص 90-102. و آ.گ برن و نيم كوف، زمينه جامعه شناسي، ترجمه آريان پور، تهران، گستره و نگاه، 1380، ص 313-318. و آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، ني، 1381، ص 424 -563.
5. گرهارد لنسكي و جين لنسكي، سير جوامع بشري، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1369، ص 70-74.
6. رك: آ.گ. برن ونيم كوف، همان، ص 309-316.
7. آنتوني گيدنز، همان، ص 79-791.
8 ـ رك: حسين اديبي و عبدالمعبود انصاري، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران، جامعه، 1358، ص 63.
9 ـ تي.بي. باتومور، جامعه شناسي، ترجمه سيد حسن منصور و سيدحسن حسيني كلجاهي، تهران، كتاب هاي جيبي، 1357، ص 122.
10. رك: شرمن ووود، ديدگاه هاي نوين جامعه شناسي، ترجمه دكتر مصطفي ازكيا، تهران، كيهان، 1366، ص 172.
11ـ رك: همان، ص 222، 232.
12 ـ رك: همان، ص 224، 225، 232.
13 ـ تي.بي. باتومور، همان، ص 123.
14 ـ رك: گرهارد لنسكي و جين لنسكي، همان، ص 50-82.
15 ـ رك : همان، ص 83-624 و آنتوني گيدنز، همان.
 

منبع:فصلنامه تخصصي 15خرداد _ شماره 11



 

نسخه چاپی