نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (1)
نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (1)
 


 

نويسنده: دكتر حجت سليماندارابي (1)




اشاره
 

كتاب «ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها»، نوشته دكتر محمود سريع القلم (2) [مشاور رئیس جمهور آقای روحانی]، كتابي است كه در اواسط سال 1384 به تعداد 2000 نسخه به وسيله مركز تحقيقات استراتژيك وابسته به مجمع تشخيص مصلحت نظام منتشر شده است، نقد و ارزيابي اين اثر از آن جهت اهميت ندارد كه در ميان ده ها اثر ديگري كه در موافقيت يا مخالفت يا جهاني شدن منتشر شده است، اثري ويژه و ديدگاهي منحصر به فرد را تقديم مي كند، بلكه از آن جهت اهميت دارد كه در مركزي وابسته به يكي از اركان بسيار مهم تصميم گيري نظام جمهوري اسلامي ايران بوده منتشر گرديده است.

از جهت ديگر، مقدمه اي كه دكتر حسن روحاني [قائم مقام مركز تحقيقات استراتژيك در آن زمان و رئیس جمهور کنونی] بر اين اثر نوشته است اين ذهنيت را در خواننده ايجاد خواهد كرد كه اين اثر و آنچه نويسنده درباره سه دهه گذشته ايران گفته است، ديدگاه هاي رسمي جمهوري اسلامي ايران درباره جهاني شدن و عملكرد گذشته مسئولان كشور در قبال چالش هاي نظام است.
اگر چه آقاي دكتر حسن روحاني در انتهاي پيشگفتار به اين نكته اشاره كرده اند كه اين اثر رويكردي را در ميان رويكردهاي ديگربراي بحث و گفتگو تسهيل تعامل فكري ميان نخبگان سياسي و دانشگاهي فراهم مي سازد اما از آنجايي كه تاكنون متون و آثار منتشر شده از اين مركز عموما در خدمت نشر افكار وانديشه هاي جريان هاي مشخصي قرار داشته و بر خلاف اظهارات دموكراتيك مآبانه دست اندركاران اين مركز، به ندرت آثاري خارج از همان چارچوب هاي از پيش تعريف شده در تبيين آرمان هاي انقلاب اسلامي و مواضع جمهوري اسلامي منتشر شده است، ضرورت نقد چنين ديدگاه هايي بديهي است و در جهت دفاع از منافع ملي، باورها و ارزش هاي پذيرفته شده نظام جمهوري اسلامي و از همه مهم تر عملكرد نظام در سه دهه گذشته مي باشد.
هدف از نقد اين اثر نبايد به منزل نقد جريان هاي تصميم گيرنده حاكم بر مجمع تشخيص مصلحت نظام و مركز تحقيقات استراتژيك تلقي گردد، هر چند فصلنامه پانزده خرداد معتقد است كه چنين نقدي براي تقويت اركان تصميم گيري نظام مخصوصا نهاد بنياديني چون مجمع، ضروري است.
اثر اقاي دكتر سريع القلم به اعتبار ديگري هم اهميت نقد وبررسي دارد زيرا نويسنده در اين اثر، بيش از آنكه دغدغه تبيين چالش ها و راه حل هاي ايران را در تعامل با جهاني شدن داشته باشد، به وضوح در سراسر اين اثر كارآمدي جمهوري اسلامي ايران را در حل مسائل و مشكلات جامعه و اعاده منافع ملي در نظام بين الملل در طول دوران پس از انقلاب اسلامي به چالش كشيده است و نظام جمهوري اسلامي، نيروهاي انقلابي و اسلامي و ساختار تصميم گيري نظام را به فقدان عقلانيت، داشتن تعصب و جزميت، علائق قوم گرايي، عصبانيت در تصميم گيري، كينه و حسد، بي سوادي، بي اطلاعي از جهان و تحولات جهاني، تلقي نادرست از تجدد ويژگي هاي تمدن غرب، عدم توانايي در ائتلاف سازي و ايجاد وحدت رويه و اجماع سازي فكر و... متهم نموده است.
نويسنده، نسل اول و دوم انقلاب اسلامي ايران را با آن همه حماسه ها و جانفشاني ها در دفاع از تماميت ارضي كشور و ايجاد اين همه دگرگوني هاي عظيم در كشوري كه تحت حاكميت جريان هاي شبه روشنفكري سكولار در دويست سال گذشته حتي استعداد ساختن يك آفتابه را نيز نداشت نسلي ناكارآمد، ناتوان در شناخت مسائل جهاني و منافع ملي معرفي مي كند و در پايان اثر خود، به وضوح اعلام مي كند كه عمر اين دو نسل و آرمان ها و ارزش هاي آنها در وضع كنوني جهاني به سر آمده است و بايد همه چيز را به نسلي تقديم كرد كه :
غير فلسفي، غير مكتبي، غير سياسي، مقلد در تقليد از ملت هاي ديگر، بي علاقه به مسائل اسلامي، بي علاقه به ابعاد فقهي، فلسفي، كلامي و سياسي دين و علاقه مند به ابعاد اخلاقي و صوفي گرايانه دين، داراي تفكر پراگماتيستي و پوزيتيويسمي، فاقد چشم انداز مبارزه با استكبار جهاني و عدم گرايش به تفكرات عدالت گرا و غيره است.

جهاني شدن: دكترين جديد نظام سرمايه داري براي ابقاي سيطره بر جهان؟
 

بي ترديد براي ايران مفهوم فريبنده ولي پركاربرد جهاني شدن در دهه اخير، آثار متضاد و متعارض فراواني به همراه دارد. اين حقيقت دارد كه مي گويند: اين مفهوم نشان دهنده شروع عصر جديدي از دسترسي، شفافيت و همكاري جهاني است، اما در عين حال نمادي براي بي بند و باري اخلاقي و بي اعتنايي به فقدان عدالت اجتماعي به حساب مي آيد.(3)
هدف نگارنده در اين مقاله توصيف فرآيند آثار جهانشمول انقلاب، فن آوري، گسترش امكانات حمل و نقل و ارتباطات،و اطلاعات توسعه اطلاع رساني، درهم تنيدگي هر چه بيشتر جهان و تشديد آگاهي ها، انتقال سريع و ارزان كالاها، خدمات، نيروي كار، سرمايه، اطلاعات، افكار، انديشه ها، مدها، ايده ها، علائق و سلايق ميان ملت ها يا متصل شدن انسان هاي پراكنده در جهان به يكديگر و تسريع حركت هاي اجتماعي، فراگير شدن جنبش هاي جهاني، گسترش علوم،فنون و دانش بشري، گسترش امكانات فزاينده براي مبادله آرمان ها، باورها و اعتقادات است و درك متقابل فرهنگ ها و حركت بشر به سوي ايجاد نوعي ارزش هاي مشترك و فرهنگ جهاني، فرسايش و فروريزي مرزها و كم شدن دخالت دولت ها در تعيين امر اجتماعي و همچنين ديگر عوامل محدود و مقيد كننده امر اجتماعي و ده ها علائمي نيست كه امروزه تحت عنوان علائم جهاني شدن القا مي شود.
اين مقاله همچنين در پي نقد و ارزيابي فرصت ها و تهديدهاي ناشي از جهاني شدن براي ايران نيست.
همچنان كه نويسنده اين مقاله به دنبال آن نيست كه تا سطح فهم روشنفكران و نخبگان سياسي و فكري كشوري را در مورد جهاني شدن تجزيه تحليل نمايد، زيرا به اين حقيقت معترف است كه درك و شعور انسان ها از واقعيت ها تابع علائق، سلائق، باورها، اعتقادات وميزان شناخت آنها از واقعيت ها براي برقراري نسبت با آنها مي باشد.
ما نمي توانيم انسان ها را وادار نماييم كه همان نسبتي با پديده ها، فرآيندها و دگرگوني ها برقرار سازندكه ما مي توانيم برقرار سازيم.
همان طور كه نمي توان به آنها گفت مثلا از جهاني شدن همان چيزي را بفهميد كه ما مي فهميم. ما مي توانيم و بايد فضا را براي درك هر چه بهتر پاره اي از برداشت ها در مورد پديده ها، فرآيندها ودگرگوني ها، فراهم سازيم و نشان دهيم اگر اين برداشت ها به محك آزمون و تجربه گذاشته شود چه آثار مثبت يا زيانباري براي حيات اجتماعي ما خواهد داشت اما نمي توان به بقيه گفت چون فهم شما از دگرگوني ها، ديگرگون است در تضاد با استقلال، هويت ملي، فرهنگ بومي، آرمان ها‌، باورها و اعتقادات جامعه است پس بايد ساكت شويد و چيزي نگوييد.
بنابراين هدف نگارنده از نقد كتاب ايران و جهاني شدن نوشته دكتر محمود سريع القلم نه از اين جهت است كه چرا سطح فهم ايشان از اين دكترين، سنخيت چنداني با استقلال ملي، آرمان هاي انقلاب اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و منافع ملي ندارد بلكه از از آن جهت است كه اگر تجويزهاي ايشان را در تعامل با اين پديده در ايران معاصر با توجه به ساخت فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران به محك آزمون و تجربه بگذاريم چه آثاري براي حيات اجتماعي جامعه ما، در دنياي فاقد آرمان و عدالت كنوني خواهد داشت. رويكرد آسيب شناسانه اين مقاله با نوشته آقاي دكتر سريع القلم به اصل جهاني شدن و تهديدها و فرصت هاي ناشي از آن براي ايران نيست. همان طور كه به اين مسأله نيز بر نمي گردد كه جهاني شدن را در پروژه اي از پروژه هاي نظام امپرياليستي و سرمايه داري جهاني براي سيطره بر جهان بدانيم يا آن را پروسه اي از فضاي جديد تلقي كنيم كه رشد علم و تكنولوژي براي بشر ايجاد كرده است، بلكه ـ همانطور كه اشاره شد ـ نقد اين مقاله به نسخه هايي است كه براي حل چالش هاي ايران در فضاي جهاني شدن پيچيده مي شود.
به نظر نگارنده، تهديدات امنيتي، هويتي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و اعتقادي اي كه متوجه حيات ملي و جهاني كشور ما است بيش از آنكه ناشي از ظهور دگرگوني هاي جديد هر عصر باشد، ناشي از نسخه هاي متفاوت و متضادي است كه نخبگان فكري جامعه در برقراري نسبت با اين دگرگوني ها برقرار مي سازند. اگر در كنار اين نسخه هاي متضاد، ناآگاهي و عدم شناخت دقيق و عميق از ماهيت اين دگرگوني ها اضافه شود و در كنار آن عصبيت اهل انديشه آورده شود كه چنين نسخه هايي را براي جامعه مي پيچند و اصرار عجيبي هم دارند كه جز نسخه هاي آن ها بقيه نسخه ها ناكارآمد است، در نظر آوريد كه چه تشتت و پراكندگي دهشت باري براي حل چالش ها و راه حل ها در مقابل اين دگرگوني ها در كشور ايجاد مي شود.
ما در تجربه تاريخي دويست سال اخير ايران دچار چنين معضل بزرگي بوديم. ملت مظلوم وفرهنگ دوست ايران فراموش نكرده است كه وقتي مفهوم تجدد و ترقي، تمدن، نوسازي، اصلاح طلبي و از همه مهم تر مفهوم مشروطه وارد ايران شد، برداشت هاي متفاوت و متضاد از اين مفاهيم و اصرار نيروهاي اجتماعي و فكري براي القاي سطح فهم و برداشت خود و خروج بقيه انديشه ها با انواع و افسام اتهامات چه مصائبي براي ايران به وجود آورد و چگونه ريشه تفكر انتقادي را در كشور ضعيف كرد و بلكه خشكاند. روشنفكران ما اجازه ندادند آبشخورهاي نقد اين مفاهيم جديد كه در فرهنگ ما ريشه چنداني نداشت از مجراي صحيح وارد رگ حيات اجتماعي ايران شود و با استفاده از آن؛ فرهنگ بومي، ديني و ملي ما بازانديشي مجدد گردد.
بي ترديد دو طيف از جريان هاي فكري و سياسي در ايران براي مسدود كردن باب تفكر و انديشه و انتقاد در قبال مفاهيم جديد ـ كه از غرب وارد كشور ما شد ـ مؤثر بودند: يك طيف، منور الفكرهايي بودند كه قبله امال و آرمان هاي آنها اروپا و غرب بود و چون و چرا كردن در محصولات ذهني و فكري و غيره غرب را از جانب ايرانيان بر نمي تابيدند، چرا كه معتقد بودند غرب پايان تمدن، تكنيك، انديشه، نظام سياسي، نظام اجتماعي، نظام فرهنگي و آرمان هاي بشري و الگوهاي سياسي است.
و طيف دوم، مقدس مآب هايي بودند كه ريشه همه مفاهيم جديد را درون دين و تاريخ اسلامي جستجو مي كردند و بر چسب مقدس به همه پديده ها و مفاهيم مي زدند. بنابراين با رواج دادن بانك مقدس، انجمن مقدس، جريده مقدس، دارلشوراي مقدس، دموكراسي قدسي، احزاب مقدس و غيره، راه را براي روي هر گونه نگاه انتقادي به اين پديده هاي جديد بستند. بديهي است وقتي پديده اي قدسي مي شود چون و چرا كردن در آن، محل ترديد و تقبيح است.
آيا داستان مشروطه از حافظه تاريخي ملت ايران پاك شده است ؟ چگونه امكان دارد ملت ما و روشنفكران ما و نخبگان ما، نظام مشروطه سلطنتي را فراموش كرده باشند؟ ايران نزديك به هفتاد سال تاوان سنگيني را براي نظام مشروطه سلطنتي پرداخت كرد. بنابراين امكان ندارد كه آن دوران غم انگيز را فراموش كند.
آيا همان داستاني كه امروزه در مورد مفاهيمي چون جامعه مدني و جهاني شدن و غيره مي سرايند، تكرار همان داستاني نيست كه در مورد مفهوم مشروطه ساخته بودند؟ مگر غير از آن است كه همان دو طايفه، يعني غرب گرايان و مقدس مآبان راه را براي نقد مفهوم مشروطه در ايران بستند؟ يكي با مطلق كردن مشروطه و ديگري با مقدس كردن آن، فضا را به گونه اي خفقان آور كردند كه وقتي يكي از منتقدان عالم مشروطه يعني مرحوم شيخ فضل الله نوري را به جرم نگاه انتقادي به اين مفهوم جديد به پاي چوبه دار بردند جماعتي در پاي دار به رقص و پايكوبي پرداختند. آيا به دار كشيدن مرحوم شيخ فضل الله نوري در ايران عصر حاكميت مطلقه مشروطه خواهان سلطنت طلب، به دار كشيدن انديشه انتقادي توسط غرب گرايان و مقدس مآبان در ايران معاصر نبود؟
دوراني كه مفهوم جامعه مدني در كشور ما وارد شد همان داستان دوباره تكرار گرديد. دهه گذشته باز هم براي روشنفكران ما مايه عبرت نگرديد. وقتي مهفوم جامعه مدني در نميه دوم دهه 70 وارد ايران شد دوباره همان دو طيف مطلق گرايان غرب نگر و مقدس مآبان ساده لوح وارد بازي شدند و چه بلوايي از تشنجات، اتهامات و غيره در كشور ايجاد شد.(4)
اكنون به نظر مي رسد كه ميدان در دست مفهوم تازه اي به نام «جهاني شدن» خواهد افتاد. اگر چه هنوز اين مفهوم در ورود به صحنه سياسي كشور فضاي بيشتري نياز دارد اما نبايد فراموش كردن كه از دهه هفتاد به بعد با ورود طيف تلفيقي جديدي از تكنوكرات ها (غرب گرايان و مقدس مآبان) در صحنه سياسي فكري و تصميم گيري ايران و تمركز آنها در نهادهايي چون مركز تحقيقات استراتژيك، مجمع تشخيص مصلت نظام، مركز بازشناسي اسلام و ايران، بنيادهاي دايره المعارف ها، دانشگاه ها، مراكز تحقيقاتي علوم انساني، و بعضي از ساختارهاي تصميم گيري نظام و طرح مباحثي چون امضاي موافقتنامه گات، پيوستن به سازمان تجارت جهاني، صندوق بين المللي پول، بانك جهاني، بين الملل گرايي و امثال اينها فضا را براي استحاله فكري و سياسي جمهوري اسلامي ايران فراهم مي سازند.
به نظر نگارنده اگر در يك دوره اي مفهوم تجدد و ترقي، در دوره اي ديگر، مفهوم اصلاح طلبي و بعد از آن مفهوم مشروطه خواهي و قانون طلبي و در عصر رضاخان مفهوم نوسازي آمرانه و در دوره پهلوي دوم مفهوم انقلاب سفيد و بالاخره در فرآيندي ديگر، مفهوم جامعه مدني نقطه تمركز و ادغام ايران در نظام سرمايه داري غرب بود اكنون آن نقطه تمركز و ادغام مفهوم «جهاني شدن» است.
جهاني شدن نسبت به مفاهيم ديگر، از جنبه آثار محيطي به مراتب استعداد فريبنده بيشتري براي ادغام و تلفيق آرمان هاي ملت ايران در نظام سرمايه داري غرب دارد.
اين استعداد در مفهوم «جهاني شدن» آن قدر زياد است كه انسان مي تواند از ساده ترين آرمان ها، علائق و سلايق، تا پيچيده ترين مباحث فلسفه تاريخ و فرآيند دگرگوني هاي اجتماعي را در آن به نمايش گذارد و جهاني شدن را به آن متصف كند.
اين روش در سراسر كتاب آقاي دكتر سريع القلم به كار رفته است و نقد خواهد شد به عنوان مثال ايشان در صفحه 29 اثر خود مي نويسد: «از مباني مهم فلسفي جهاني شدن، فراگير شدن عقلانيت است.»
اما وقتي مي خواهد اين مباني مهم فلسفي را در بنيادهاي مفهوم «فراگيري عقلانيت» تعريف كند كه ذات تفكر مدرنيته در غرب است و نوشته هاي پيچيده متفكران بزرگي چون كانت، هگل، هايدگر، ماركوزه، هابرماكس، فوكو، آدورنو، هوسرل و بسياري از فيلسوفان نسل روشنفكري غرب را به خود مشغول كرده است، مي نويسد:
براي انجام هر كاري، قبلا فكر مي شود، محاسبه لازم صورت مي پذيرد، عواقب آن مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي گيرد، كارآمدي آن در نظر گرفته مي شود، علمي بودن و منطقي بودن فرآيند و رويه هاي انجام بررسي مي گردد، مشورت مي شود. نوعي افزايش كمي و كيفي در نظر گرفته و سپس براي نحوه انجام آن تصميم گيري مي شود.(5)
البته با مطالعه اين اثر يا آثار ديگر دكتر سريع القلم به ندرت مي توان شأن و وجاهت فلسفي در خور ملاحظه اي در انديشه هاي ايشان يافت چون دكتر سريع القلم در آثار خود نشان مي دهد كه با فلسفي بودن و فلسفي انديشيدن و بنابراين عميق و دقيق به مسائل نگاه كردن ميانه خوبي ندارد و همان طور كه در فصل نتيجه گيري كتاب ايران و جهاني شدن مي نويسد:
به دنبال نسلي براي رهبري آينده ايران مي گردد كه سرآمد خصلت هاي اين نسل «غير فلسفي بودن» است.(6)
بنابراين چندان نبايد تعجب كرد كه ايشان مباني مهم فلسفي جهاني شدن را كه عبارت از فراگير شدن عقلانيت ابزاري است به كارهاي عقلايي ـ كه عموما بشر با آن سرو كار دارد و حتي تلاش مي كند در ساده ترين محاسبات زندگي خود از آن استفاده كندـ‌ تنزل دهد و كار عقلايي را كه از نظر ايشان همان عقلانيت فلسفي است به تفكر علمي و پوزيتيويستي(7) منسوب نمايد! و عمل و كاربرد عمل گرايان اهداف را بر انديشه، آرمان، اخلاق و از همه مهم تر عدالت ترجيح دهد.

ادامه دارد...  [لینک قسمت های بعدی در انتهای همین مقاله آمده است]

 

پي نوشت:
 

ـ دكتراي علوم سياسي و روابط بين الملل.
2 ـ محمود سريع القلم، ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها، تهران، مركز تحقيقات استراتژيك، 1384.
3 ـ رك: زبيگنو برژينسكي، انتخاب: رهبري جهاني يا سلطه بر جهان، ترجمه لطف الله ميثمي، تهران، صمديه، 1383.
4 ـ‌ بايد توجه كرد كه مفهوم جامعه مدني در ايران كاركرد فكري و سياسي خود را مديون انتخابات دوم خرداد 1376 مي داند. اين بدان معناست كه اين مفهوم قبلا در ادبيات سياسي و اجتماعي وجود نداشته است.
5 ـ‌ محمود سريع القلم، همان، ص 29، 30
6 ـ‌همان، ص 130.
7 ـ‌همان، ص 30.
 

منبع:فصلنامه تخصصي 15خرداد _ شماره 11



 

نسخه چاپی