انقلاب اسلامي در چشم انداز نشريات خارجي(3)

انقلاب اسلامي در چشم انداز نشريات خارجي(3)
انقلاب اسلامي در چشم انداز نشريات خارجي(3)


 

نويسنده:گروه پژوهش بنياد تاريخ پژوهي ايران معاصر




 

امريکا در ايران: ناديده انگاشتن واقعيت ها
 

نويسنده: پات.ام.هلت
ترجمه: سميه صائمي
اشاره: در اين مقاله که در روز سوم ژانويه ي 1979/ اوايل دي ماه 1357 در روزنامه ي کريستين ساينس مانيتور به چاپ رسيد، نويسنده به ناتواني نخبگان سياسي امريکا در شناخت زمينه هاي سقوط شاه در ايران و عدم کارآمدي سازمان اطلاعات امريکا (سيا) در ارائه ي اطلاعات دقيق از رهبران اصلي انقلاب اشاره مي کند.
فقدان اطلاعات مفيد از گروه هاي اصلي رهبري کننده ي انقلاب، اعتماد ساده لوحانه به اظهارات رژيم شاه مبتني بر محبوبيت خود در ميان ملت ايران، نقش امريکا و سازمان سيا در کودتاي 28 مرداد سال 1332 عليه دولت ملي ايران و بازگرداندن رژيم شاه به قدرت، سود کلان حاصل از فروش حدود 20 ميليارد دلار ابزارهاي جنگي به رژيم شاه و غيره از جمله مباحثي است که نويسنده با بيان آنها نتيجه مي گيرد که امريکا تمايلي نداشت باور نمايد که دوران حاکميت شاه در ايران به پايان رسيده است.
ترجمه: اين واقعيت که کاخ سفيد در رابطه با ناپايداري وضعيت شاه در ايران شگفت زده
شده است، موجبات دلسوزي نسبت به هوش و ذکاوت شاه را فراهم آورده است. در حقيقت تحليل و درک اين شکست سياسي بسيار دشوار است. پوزش سيا نسبت به ندادن اطلاعات نظامي ملي بهتر به نخست وزير جهت تخمين پيشرفت وضعيت در ايران اين است که ايالات امريکا مشکلات بسياري دارد شامل مشکلات اطلاعاتي به شاه که سيا از طريق نفوذ در گروهاي مخالف يافته است. اما در يک نگاه کلي به سيا ضرورتي نيست تا کارهايي جهت دانستن افعال مضر به حال شاه انجام دهد. مسلما از منابع بازي چون قسمت هاي سياسي تمام سفارات امريکا و عموم خوانندگان روزنامه ها چنين اطلاعاتي قابل درک است. در واقع اين مسئله براي امريکا نيز مشهود است.
امريکا در حيطه ي امور اداري از متهم ساختن هر فردي در ارزيابي اطلاعات نظامي خودداري نمود. سازمان علي رغم کمبود اطلاعات مخفي از سوي گروه هاي مخالف به خوبي بر مشکلات فائق آمده است. در ابتدا گرايش و تمايل بيشتري نسبت به پوشش دادن به اطلاعات بروز مي يابد و واقعياتي که در قلمرو عموم وجود دارد کمرنگ مي شود. اگر منابع اطلاعاتي در دولت ايران اظهار دارند که همه چيز خوب است آنجاست که مسلمانان رسمي و سنتي همه را پوشش داده اند.
منابع اطلاعاتي موجود است که در هر لحظه مي تواند آنچه را که در موقعيت هاي خاص پديدار مي شود توضيح دهد و حتي روز و زمان طراحي يک شورش ملي را تعيين کند. چنين تفاسيري نيز براي ايران وجود دارد. اما منابع اطلاعاتي به اخبار خبرگزاران داخلي ساکت بودند، شايد هم به دلايل استراتژيک و بسيار مهم ديگر. اين مسأله به امريکا اجازه داد که طي نخست وزيري 7 نفر و 30 سال حکومت با ايران روابط حسنه اي داشته باشد و عمدتا به نفع وي بوده است. همان طور که امريکا در تهاجمات سال 1953 و با فرستادن يک عضو ماهر از طرف CIA و آقاي نيکسون از انحلال قدرت در ايران و فروپاشي نظام شاهنشاهي جلوگيري نمود.
در ديگر جاي مي توان به فروش نفت ايران در قبال 20 بيليون ابزار جنگي بين سال هاي
1950 تا 1978 اشاره کرد. امريکا همچنين 40/000 يا بيشتر امريکايي جهت آموزش نحوه ي استفاده از اين ابزارهاي جنگي به ايران فرستاد. با حضور آنان در ايران که متضمن روابط امريکايي ـ ايراني شديدتري شد واقعيات مشکل تازه تري به خود گرفت. اگر امريکا از ايران روي گردان شود، شاه مخالف آنچه تا کنون داشته است رفتار مي کند يعني مبدل به يک مسلمان سنتي و واقع گرا مي گردد. نکته اي که در اينجا به ذهن مي رسد اين است که حس و اراده ي مشترک ارزشمندتر از گرايش به دول موافق و مخالف است. ديگر اينکه تکنولوژي قرن 20 به علاوه ي صداقت امريکايي ها به علاوه ي اجتماع (جامعه) قرن 15 ترکيب فرار و نامتجانس را به وجود خواهد آورد.
اين حالت و وضعيت به زودي براي عربستان سعودي نيز پيش خواهد آمد.

رنگ، آتش، خون
 

تهران در سرخي مي غلتد و هر سايه اي کريه است
نويسنده: دان.ا.شانخه
ترجمه: بنياد تاريخ پژوهي ايران معاصر
اشاره: مقاله ي مذکور که در 30 دسامبر 1978/ دي ماه 1357 در روزنامه ي لس آنجلس تايمز به چاپ رسيد به جنايات رژيم شاه در 17 شهريور 1357 در ميدان ژاله ي تهران (ميدان شهدا) مي پردازد. نويسنده که در اين دوران در تهران حضور دارد به اين حقيقت اعتراف مي کند که حجم کشتار مردم توسط شاه آن قدر است که آماري نظير شمردن اجساد، ديگر نمي تواند عمق آنچه را که در ايران مي گذرد نشان دهد. رنگ موجود در خيابان ها که رنگ سرخ خون ملت ايران است نشان مي دهد که بر سر ايران چه آمده است.
ترجمه: تهران ـ رنگ اين شهر فلج شده در روز جمعه سرخ بود. انفجار نارنجي مايل به سرخ از لوله ي مسلسل هاي ارتش.
سربازان و خدمه ي دولت با شتاب رنگ قرمز زنگاري به روي ديوار خانه ها، ساختمان ها و بناها مي پاشيدند تا شعارهاي تلخ و زهرآگين ضد شاهي را بزدايند. اما شعارهاي ديگري که مي گفتند «شما نمي توانيد ننگ و شرم خود را با رنگ بپوشانيد» دوباره ديوارها را مي پوشاند.
شعله ي قرمز آتش سوزي هاي بزرگي که ماشين ها و وسائط نقليه ي دولتي را مي سوزاند توسط دانشجويان بي باک و جسور تظاهرکننده ي مخالف حکومت برافروخته شده بود تا سربازان را گيج کند و چهارراه هاي شهر را مسدود نمايد.
و زشت تر از همه ي اينها رنگ قرمز مايل به قهوه اي خون علقه شده اي بود که سر تا پاي لباس پاره پاره شده از گلوله ي جمعي از اجساد روز جمعه را در قبرستان بهشت زهرا پوشانده بود.

سرخي خون
 

اين خود چادر روشن گلدار... زني که 24 ساله به نظر مي آمد را پوشانده بود، اگر چه حدس زدن سن و سال اين زن بسيار دشوار بود زيرا بيشتر سرش را گلوله با سرعت بسيار زياد از هم پاشيده بود. به نظر مي آمد که او تقريبا 4 ماهه آبستن بود.
همان خون پيژامه ي راه راه پيرمردي شايد 80 ساله را رنگين ساخته بود. گلوله به قفسه ي سينه اش خورده بود و قبل از مرگ خون زيادي از او رفته بود.
و همان خون تقريبا تمام لباس پسري 8
يا 9 ساله را که از جراحت گردن مرده بود پوشانده بود. در عرض نيم ساعتي که خبرنگاران خارجي ناظر کار مرده شوي خانه بودند 14 جسد به داخل آورده شد تا شستشو سپس دفن شوند. همه ي آنها از جراحت گلوله هايي مرده بودند که روز پنجشنبه و پنجشنبه شب ظاهرا از طرف ارتش شليک شد و آن هنگامي بود که هزاران نفر در اعتراض و مخالفت با دولت نظامي شاه و منع رفت و آمد شبانه به خيابان ها ريختند.
يکي از کارکنان تلويزيون انگلستان که در بيافرا شاهد مرگ کودکان بود و در ويتنام شاهد از هم پاشيده شده بدن سربازان و در خيابان هاي بيروت زنان معصوم و بيگناه را ديده بود که با شليک گلوله نقش بر زمين مي شدند، وسائلش را بر زمين گذاشت و شروع به گريستن کرد.
شايد قبرستان بهترين جا براي اندازه گيري خشم و غيظ يک شهر و يا توصيف آن نباشد ولي روز جمعه نشان مي داد که چه به سر مردمي متمدن مي تواند بيايد هنگامي که مردم با بقاياي حکومتي که با نااميدي تلاش مي کند از راهي که مي توان آن را فقط بي قانوني ناميد، قانون و نظم ايجاد کند، به سوي زد و خوردهاي شديد و اغتشاش آميز رانده مي شوند.
خيابان هاي شهر صفوفي از سنگرهاي سوخته شده را نشان مي داد. بر سر يکي از تقاطع خيابان آيزنهاور ـ که بعد از حفظ کردن سلطنت شاه در سال 1953 با فرستادن مأمورين سيا براي خريدن تظاهرات کنندگاني به نفع شاه به نام او ناميده شد ـ سنگر از سه ماشين آتش نشاني و دو اتوبوس و نيم دو جين ماشين واژگون شده تشکيل مي شد.
يک سرهنگ ارتش ايران، يک سرباز و 6 تظاهرات کننده، طبق آخرين شمارش، روز چهارشنبه زير رگبار گلوله هاي ارتش جان سپردند.
کارگران نيروي برق که توليد نيروي برق را کنترل مي کنند اکثر اوقات روز به شهر برق مي رسانند ولي گاه به گاه برق قسمتي از شهر را قطع کرده و کار وسائل برقي از چراغ خطر
گرفته تا کامپيوترها را متوقف مي کنند، فقط براي اينکه نشان بدهند که اين آنها هستند که کنترل اين سيستم حياتي را در دست دارند نه دولت، هر شب سر ساعت هشت و نيم، ساعتي که شبکه ي تلويزيون دولتي اخبار اندک و بسيار تحريف شده اش را پخش مي کند، آنها برق قسمت اعظم شهر و يا تمام آن را قطع مي کنند. براي کارگران نيروي برق، قطع شبانه ي برق نشانه ي ديگري بر ناتواني حکومت است در فرودگاه تهران نيز به علت اعتصاب کارکنان پروازي صورت نمي گيرد.
در مرکز شهر که سينماها و بانک ها و رستوران ها و دفاتر کار بدون فعاليت هستند مثل شهر ارواح است.
اکثر بانک ها، سينماها و مغازه هاي مشروب فروشي توسط شورشگران خشمگين در اوليل نوامبر يا سوخته شده يا درهم کوبيده شده اند. آن کساني هم که مغازه هايشان را تعمير و دوباره گشودند باز مجبور به بستن آن شدند. بعضي از ساختمان ها مثل دفتر خطوط هوايي اسرائيل ـ ال آل ـ دوباره به آتش کشيده شدند.
کسبه و تجار نيز ديگر زحمت باز کردن مغازه ها را به خود نمي دهند چون آن دسته از کارمندان نيز که مايل به کار کردن هستند به علت نبودن بنزين نمي توانند سر کار بروند و گروهي ديگر هم به علت اوامر رهبران مذهبي مبني بر متوقف کردن کار تا از بين رفتن سيستم حاکم به سر کار نمي روند. به غير از مردمي نيازمند که براي خريد نان و نفت صف کشيده اند فقط دو گروه روز جمعه آزادانه در خيابان هاي مرکزي تهران حرکت مي کردند. يک گروه تظاهرات کنندگان بودند و گروه ديگر سربازاني که براي متفرق کردن آنها آورده شده بود.
در يک تقاطع اصلي در جنوب غربي تهران روز جمعه نه چندان دور از محلي که در آن سرهنگ و ديگران کشته شدند دسته هايي مرکب از 15 تا 35 نفر در راهرو خانه ها مخفي مي شدند و گاه گاه بيرون مي آمدند تا آتشي تازه روشن کنند يا اتومبيل هاي معدودي را که مي گذشتند متوقف مي کردند تا سرنشينان آنها را يا تهديد يا آنها را به خاطر هدفي انقلابي وارد کار کرده تا شعارهاي ضد شاهي بر روي پنجره هاي اتومبيلشان بچسبانند.
چند صد متر آن طرف تر يک کاميون از کماندوهاي ارتش ايران ايستاده بود. نوع جديدي از سربازان به تازگي به گروه 60000 نفري ارتش که در اينجا هستند اضافه شده تا آنان را تقويت نمايند. اين سربازان جديد از اهالي بلوچستان و از اخلاف ايل قديمي بلوچ هستند که راهزني هايشان عليه کاروان هاي مشرق از قديم الايام به خباثت معروف بوده است.
سربازان جديد بلوچي به طوري که گفته مي شود ارزش ناچيزي براي جوان هاي تهران قائلند و اين را با حمله بردن به جوان ها با تفنگ هاي اتوماتيک و شليک گلوله براي مجروح ساختن يا کشتن آنان نشان مي دهند. هيچ کس نمي تواند چند نفر توسط گلوله هاي آنها و گلوله ي ديگر نيروهاي ارتش در روزهاي پنجشنبه و جمعه کشته شده اند.
آماري نظير شمردن اجساد ديگر نمي تواند دقيقا آنچه را در اينجا مي گذرد بيان کند. اما رنگ موجود يک معياري به دست مي دهد و آن رنگ سرخ است.
منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.
ادامه دارد...




 

نسخه چاپی