تقواي ملي و آثار آن

تقواي ملي و آثار آن
تقواي ملي و آثار آن


 





 
تقوا در زندگى انسان، فوايد زيادى دارد. از جمله اين فوايد، يكى اين است كه انسانِ باتقوا مى‌تواند خود را در لغزشگاه‌ها و دست‌اندازهاى زندگى حفظ كند؛ ولى انسان بى‌تقوا، نمى‌تواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را -كه عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه هميشگى در اعمال و حتّى افكار خود و فعل و تَركى كه به انسان منتسب مى‌شود- در خود به‌وجود آورد، نتيجه‌اش اين مى‌شود كه در امتحانات الهى، سالم مى‌ماند. چون كه معناى تقوا عبارت است از توجّه و پاييدن خود؛ مراقبت كردن از خود و تن به غفلت ندادن.
تقواي فردي، تقواي ملي
برادران و خواهران من! امتحان، براى همه هست. وقتى در مقياس يك ملت ملاحظه كنيم، مى‌بينيم همه ملت‌ها در فراز و نشيب زندگى، دچار امتحان مى‌شوند. در مقياس افراد هم كه نگاه كنيم، همه‌افراد دچار امتحان مى‌شوند. امتحان‌ها مختلف است امّا هست. آن‌جا كه لذتى بر سرِ راهِ انسان پيدا مى‌شود و نفْس انسان به آن لذّت كه خلاف شرع است راغب مى‌گردد، آن‌جا جاى امتحان است. آن‌جا كه پولى سر راه انسان قرار مى‌گيرد و انسان مى‌تواند آن را به‌دست آورد اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهى است، جاى امتحان است. آن‌جا كه سخنى بر زبان انسان جارى مى‌شود و آن سخن براى شخص انسان فايده دارد اما سخن باطلى است، جاى امتحان است. آن‌جا كه گفتن حرفى لازم است و خدا از انسان مى‌خواهد كه آن حرف را بزند اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پى دارد، جاى امتحان الهى است.
در مقياس امّت‌ها و ملت‌ها كه حساب كنيم، وقتى ملتى به ثروت و قدرتى مى‌رسد، به پيروزى‌اى دست مى‌يابد و به رشد علمى‌اى نائل مى‌گردد، آن‌جا جاى امتحان آن ملت است. اگر ملت‌ها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بيرون آمده‌اند. اما اگر جمعيت‌ها و ملت‌ها آن‌وقت كه زحمت از سرشان كم شد، خدا را فراموش كردند، ناموفّق و سرافكنده از امتحان بيرون آمده‌اند. لذا قرآن در سوره كوتاه «نصر» خطاب به پيغمبر صلوات‌اللَّه‌عليه مى‌فرمايد: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. إذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجاً» اين اوج قدرت يك نبى است كه خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم گروه گروه در دين او وارد شوند. اين‌جا، جايى است كه انسان بايد مواظب خود باشد. لذا مى‌افزايد: «فسبّح بحمد ربك و استغفره إنّه كان توّاباً» در همان لحظه پيروزى به ياد خدا باش. خدا را تسبيح كن و حمد بگو كه رويكرد اين‌همه توفيقْ نه كار تو، كه كار خداست. به خودت نگاه نكن؛ به قدرت الهى نگاه كن.
يك ملت، يك رهبرى حكيمانه و الهى مثل نبىّ‌اكرم صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم در چنين جاهايى مواظب است كه امّت، راه خود را گم نكند. تقوا اين‌جاست كه به داد يك ملت مى‌رسد. اگر ملتى با تقوا بود، راه پيشرفت، راه ايمان و راه بندگى خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملت‌ها تقوا نداشته باشند، همان بلايى بر سرشان خواهد آمد كه ملت‌هاى مقتدر دنيا در جاى‌جاى تاريخ به آن دچار شده‌اند. آن‌ها دچار غرور، دچار استكبار، دچار ظلم، دچار بدرفتارى و دچار انحراف شدند؛ مردم را منحرف كردند؛ دنيا را خراب و فاسد كردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. يك نمونه‌اش را در همين سال‌هاى نزديك، درباره يكى از دو امپراتورى عظيم موجود در دنيا (اتحاد جماهير شوروي) مشاهده كرديد. اين، نتيجه بى‌تقوايى است. همه بى‌تقواهاى عالم -چه افراد و چه ملت‌ها- سقوطى را بايد انتظار بكشند؛ و اين سرنوشتى اجتناب‌ناپذير است. به دنبال بى‌تقوايى، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط كامل، انحراف و فساد و خراب شدن است...
امت نوح
مؤمنين به حضرت نوح، واقعاً انسان‌هاى برگزيده‌اى بودند. درباره ماجراى حضرت نوح و مؤمنين به او در آيات شريفه سوره «هود» به‌طور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت كرد. نتيجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودى كه در بين آن مردم جاهل و طغيانگر به نوح ايمان آوردند: «و ما آمن معه إلّا قليل». سپس امتحان الهى براى آن قوم كافر، نزديك شد؛ يعنى قضيه توفان. حضرت نوح به كشتى ساختن در خشكى پرداخت و مايه مسخره همه كسانى شد كه به او نگاه مى‌كردند. كشتى را بايد لب دريا ساخت نه در خشكى و آن‌جايى كه با دريا شايد فرسنگ‌ها فاصله داشته باشد! كشتى بزرگى كه جماعتى را مى‌خواهد با خود حمل كند، چطور مى‌شود با فاصله زياد از دريا درست كرد؟! قومِ كافر وقتى كه از كنار نوح و مؤمنين به او عبور مى‌كردند، به تمسخر مى‌پرداختند و مى‌گفتند: ببينند نوح و يارانش در بيرون شهرى كه محل سكونتشان است، به ساختن يك كشتى عظيم مشغولند!
مؤمنين به نوح كسانى بودند كه تمسخرها را تحمّل مى‌كردند. آن‌ها كه نمى‌دانستند كشتى براى چيست! آن‌ها كه از ماجراى توفان و آبى كه از آسمان و زمين مى‌خواست بجوشد خبر نداشتند! امّا ايمانشان آن‌قدر قوى بود كه در مقابل تمسخرها و تسخر زدن‌ها، تاب آوردند و فشار افكار عمومى قدرتمندان جامعه را عليه خود تحمل كردند. مؤمنين نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «إلا الذّين هم اراذلنا بادى الرأى». شايد مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب مى‌شدند. حالا شما فكر كنيد: جمعيت كمى در مقابل جمعيت زيادى كه پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبليغات دارند، مورد تمسخر قرار مى‌گيرند و اهانت مى‌شوند اما تحمّل مى‌كنند. تحمّلى اين‌چنين، ايمانى قوى مى‌خواهد. اطرافيان نوح و مؤمنين به نوح، اين ايمان قوى را داشتند. بعد كه موضوع كشتى‌سازى پيش آمد، ايمان اين‌ها بيشتر واضح شد: آن‌ها بر پيغمبرشان فشار نياوردند كه «اين چه كارى است مى‌كنى؟! براى چه در خشكى، كشتى مى‌سازى و چرا مايه مسخره ما شده‌اى؟!» نه؛ همه تلخي‌ها را تحمل كردند.
آن‌ها كار عجيب و غريبى را شروع كرده بودند. فرض كنيد در يك ميدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران كه فرسنگ‌ها تا دريا فاصله دارد، يك نفر شروع به ساختن كشتى كند! اين كار، توجيهى ندارد. مؤمنين به نوح تمسخرى را كه به‌جا هم تلقّى مى‌شد، تحمّل كردند. چنين تحملى ايمان مى‌خواهد؛ آن هم ايمان قوى. بعد كه باران از آسمان شروع به باريدن كرد و آب از زمين جوشيد، نوح به مؤمنين خود گفت: «حالا سوار شويد!» سوار شدند و حيوانات را هم سوار كردند. اوضاع و شرايط جوّى طورى بود كه معلوم مى‌كرد سرتاسر دنيا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح اين بود كه: «قُلنَا احْمل فيها من كلّ زوجين اثنين و اهلك». همه موجودات جفت را (زوجين اثنين يعنى دو جفت) سوار كشتى كن. معلوم بود حادثه‌اى در شرف تكوين است كه بناست به هيچ‌چيزِ دنيا رحم نكند.
آن‌ها سوار كشتى شدند. كشتى حركت كرد و پس از آن دنيا را آب گرفت. انسان‌ها غرق و حيوانات نابود شدند. آن جمع برگزيده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان كفّار تمام شد اما امتحان مؤمنينْ هنوز تمام نشده بود. يك امتحان بود كه در دوران ايمان به پيامبر در مقابل سختي‌ها صبر و تحمّل كنند و تمسخرها را تاب بياورند. امتحان سختى بود؛ امتحانِ دوران شدّت! مؤمنين به نوح، امتحان را راحت گذراندند.
آزموني دشوارتر
گاهى امتحان دورانِ شدّت، راحت‌تر از امتحان دوران رَخاء و رفاه و آسايش است... بنده ديده‌ام مبارزينى كه دوران شدّتشان را به پاكيزه‌ترين وضع گذراندند اما در دوران رخائشان، گرفتار كثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسيار سختى است. همان مردمى كه آن شدّت‌ها را در كنار نوح تحمّل كردند به دوران رخاء و آسايش رسيدند. «قيل يا نوح اهبط بسلام منّا و بركات عليك» و آب فرو نشست. دوران گردش كشتى نوح بر امواج آبى كه توفان غضب الهى بود به پايان رسيد. بنا بود در دنياى سالم از كشتى پياده شوند؛ دنيايى كه ديگر مستكبرين و ملأ و مترفين در آن نيستند. بايستى زندگى اسلامى و الهى خودشان را شروع مى‌كردند. قرآن مى‌فرمايد كه به نوح گفتيم: «اهبط» از كشتى فرود آ. «بسلام منّا على امم ممّن معك» درود ما بر تو (سلامتى و امنيت ما براى تو) و براى بعضى از كسان كه با تو هستند.
عجبا! اين درود و توجّه و لطف الهى براى مؤمنينى كه در آن شرايط از امتحان بيرون آمدند، همگانى نيست. «عدّه‌اى» از آن‌ها مشمول سلام الهى هستند: «و امم سنمتّعهم ثم يمسّهم منّا عذاب أليم» اما عده ديگر از همان‌هايى را كه با تو بودند (ظاهر آيه اين است: سنمتّعهم) اوّل بهره‌مند مى‌كنيم. «ثم يمسّهم منّا عذاب أليم» بعد به دنبال آن بهره‌برى، به دنبال برخوردارى از زندگى راحت، به دنبال چشيدن مزه امنيت و رفاه و آسايش، يك عذاب دردناك از سوى ما به آن‌ها خواهد رسيد! يعنى آن‌ها در امتحان، بد عمل خواهند كرد. در امتحان الهى خواهند بُريد.
اين امتحان دوران رخاء است. چه كسانى مى‌توانند از اين امتحان سربلند بيرون آيند؟ مردم با تقوا. در ابتداى عرايضم روايتى از اميرالمؤمنين عليه‌السلام خواندم كه مى‌فرمايد: آن كسى كه از تقوا جدا شود، «اغرى باللّذات و الشهوات» لذّت‌ها و شهوت‌ها فريبش مى‌دهند؛ اغراء مى‌كنند. «و وقع فى تيه السيئات» و در حيرت و ضلالت و گمراهىِ بدكارگى خواهد افتاد.
وقتى تقوا نبود، وقتى مراقبت ازخود نبود، وقتى نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتى كه در دستگاه دولتى بر عهده گرفته‌ايم، وظيفه‌اى كه در ميدان بردوش گرفته‌ايم و خلاصه به رفتارى كه بر حكم وظيفه اسلامى بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزش‌ها به سراغمان مى‌آيد. خيال نكنيد كه لغزش از آنِ عده‌اى مخصوص و شهوات ويژه جمع معينى است! همه انسان‌ها دچار شهوت مى‌شوند. شهوتِ برخى گران و شهوتِ بعضى ارزان است. لذّتِ بعضى فاخر و لذّتِ بعضى ناچيز و كوچك است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمى‌كند؛ بزرگش هم حرام است، كوچكش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم كوچك هم حرام است. امتحان، امتحان است. براى همه امتحان است. براى همه قشرها امتحان است. البته آن كس كه توقّع و انتظار بيشترى از او هست -يا به‌خاطر لباسش، يا به‌خاطر مقامش، يا به‌خاطر ظاهرش، يا به‌خاطر حرف‌هايش- مراقبتش لازم‌تر و واجب‌تر و انحرافش زشت‌تر و دردناك‌تر است؛ اما امتحان براى همه هست. امتحان، امتحان است. يك ملت هم امتحان مى‌شود. همان‌طور كه در قضيه حضرت نوح -و امم سنمتّعهم- بود.
در روايتى ديدم كه نبى‌اكرم صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم براى اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام نشانه‌هاى انحراف در ملت مسلمان را شرح مى‌دهد كه چنين مى‌شوند و چنان مى‌شوند؛ امّا در نهايت و در مآل، همه تكيه‌ها روى تقواست.
تقوا، مقدمه و غايت
در ادامه همين آياتِ مربوط به نوح، خداى متعال مى‌فرمايد: «تلك من أنباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت و لا قومك من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقين» عاقبت از آنِ متّقين است. فرجام نيك، وابسته به تقواست. يعنى در قضيه نوح هم -آيه كأنّه چنين اشاره مى‌كند- آن‌هايى كه زمين خوردند، به سبب بى‌تقوايى‌شان بود. براى من و شما برادران و خواهران عزيز كه در دوران امنيت اسلامى زندگى مى‌كنيم، امتحان همين امروز است. امتحان، نقد است.
روزى در اين مملكت كسى جرأت نمى‌كرد يك كلمه سخن حق بر زبان آورد. زيرا باطل بر همه‌جا مسلّط بود. ولى امروز، به فضل پروردگار و به بركت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رايج است. تازه آن‌هايى هم كه اهل باطلند، امروز فرصت مى‌كنند تا باطل خودشان را بگويند! نگاه كنيد به فضاى جامعه! نگاه كنيد به مطبوعات كشور! نگاه كنيد به آدم‌هايى كه در خانه‌هايشان نشسته‌اند و كسى هم با آن‌ها كارى ندارد! تماس مى‌گيرند؛ از صدها فرسنگ راه، با كسى كه دشمن جمهورى اسلامى است، ارتباط برقرار مى‌كنند و حرفشان را به او مى‌گويند تا او حرف آن‌ها را در دنيا پشت بلندگو پخش كند! مى‌گويند و حرفشان هم باطل است؛ كسى هم كارى به كارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگويند! وقتى كه فضا فضاى حق است، حاكميتْ مالِ حق است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حق است، حالا يك باطل‌گوى ياوه‌سرا هم اگر خواست حرف چرندى از گوشه‌اى بپراند، بپراند! ما حساسيتى نداريم. براى همه امنيت هست؛ حتى براى كسانى كه با نظام حق و روال حق، سازگار نيستند. اين دوران كجا و روزگارانى كه حتى افرادِ همراه با حكومت باطل هم امنيت نداشتند كجا؟! اين حكومت اسلام است. حكومت حق است. فضاى قرآنى و فضاى نماز است. فضاى «الذين إن مكّنا هم فى‌الأرض أقاموا الصّلوة و آتو الزّكوة» است. فضاى دين است. اين فضا، فضايى است كه امتحان دوران رخاء براى ملت ما نيز هست.
روزى در ماه رمضان، همين تهران موشكباران مى‌شد. روز و شب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنيت نداشتيد. امروز آن دشمن به بركت فداكارى جوانان اين ملت -رزمندگان، شهيدان، جانبازان و آزادگان- به كوته‌دستى محكوم شده و سر جاى خود نشسته است. امنيت به شما رسيد؛ اما لحظه امتحان است. مراقب باشيد. اى مؤمنينى كه در سخت‌ترين شرايط، سوار كشتى نوح شديد! مواظب باشيد از امتحان، سربلند بيرون آييد. راهش هم اين است كه تقوا را در خودتان ذخيره كنيد. تقوا يعنى همين كه مواظب رفتار خودتان باشيد كه خلاف امر و نهى خدا رفتار نكنيد. اين معناى تقواست. يك وقت ممكن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهى هم از او سر بزند. مهم اين است كه شما مراقب باشيد و بنا داشته باشيد كه گناه نكنيد. اين، آن روحيه تقواست. اين روحيه هشيارى است كه وقتى شما هشيار خودت بودى، هشيار دشمنت هم هستى. وقتى مواظب شيطانِ درون خودت بودى، مراقب شيطان بيرونى هم خواهى بود. وقتى شيطان درون ما نتواند به ما آسيب برساند، شيطانِ بيرون هم به آسانى نخواهد توانست ما را محكوم كند و ضربه وارد سازد. اين، آن پيام ماه رمضان است. «كتب عليكم الصيام كما كتب على الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون». مقدّمه تقواست و تقوا غايتِ است.
منبع:خطبه‌هاي نماز جمعه تهران
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb




 

نسخه چاپی