گفت و گو با دكتر پرويز اجلالي

گفت و گو با دكتر پرويز اجلالي
گفت و گو با دكتر پرويز اجلالي


 

نويسنده:سيد رضا صائمي




 
جامعه شناس سينما

ساية جامعه بر سينما
 

همان طور كه سينما از هنرهاي ديگر بهره مي گيرد مطالعات سينمايي نيز يك دانش ميان رشته اي است كه از علوم و دانش هاي مختلفي براي فهم اين هنر بهره مي برد. بديهي است پرفروش شدن يك فيلم به عواملي فراتر از دلايل سينمايي وابسته است كه در اين ميان قطعا عوامل اجتماعي مؤثر بر اين پديدة هنري ، اقتصادي ، نقش زيادي دارد كه نيازمند تحليل هاي جامعه شناختي است . از اين رو با دكتر پرويز اجلالي استاد دانشگاه و جامعه شناس سينما به گفت و گو نشستيم .
گفت و گو را با اين مقدمه آغاز مي كنيم كه آيا فروش يك فيلم اساسا يك امر درون سينمايي است به ساختار سينما مربوط مي شود يا عوامل فرامتني و بيرون از مناسبات سينمايي هم بر فروش فيلم ها تأثير مي گذارد؟
استقبال شمار زيادي از مردم از آثار هنري و فيلم هاي سينمايي پديده اي است بسيار پيچيده و عوامل متعددي در آن نقش دارد. از ميان اين عوامل مي توان به ميزان پيشرفت صنعت و هنر سينماي يك كشور كه مجموعه اي از توانايي هاي فني ، سازماني و انساني است اشاره كرد، مثل توانايي سينما گران در سناريونويسي ، كارگرداني ، فيلم برداري ، بازيگري و... يكي از علت هاي غلبة سينماي هاليوود نيزاين توانايي ها بوده است . عامل بعدي خلاقيت و آفرينندگي است كه هم ميان افراد و هم ملت ها به طور نامساوي پخش شده است . عوامل ديگري هم وجود دارند كه فقط به سازندگان فيلم مربوط نمي شوند. مثل ميزان آزادي كه فيلم ساز در استفاده از انديشه هاس خلاق خود ، چه براي تجربه هاي جديد شكلي و محتوايي در آثار هنري و چه براي توليد آثار جذاب عامه پسند براي مردم دارد. اين آزادي گاه از طرف دولت ها محدود مي شود و گاه از طرف اقشاري از مردم ، كه نمي خواهند فيلم ها در مورد شرايط واقع بين باشند. و بالاخره عاملي وجود دارد كه از همة قبلي ها كلان تر است كه آيا ميان مخطبان انبوه و فيلم گفت و گويي برقرار مي شود يا نه ؟ امروز در نظريه هاي اين گونه عنوان مي شود كه فيلم يك متن است كه بايد توسط تماشاگر خوانده شود در واقع اين تماشاگر است كه به فيلم معنا مي دهد. در هر شرايط تاريخي و اجتماعي معين فيلم سازي مي تواند مخاطبان وسيعي را به خود جلب كند. اين سخن گاه در قالب تيپ و شخصيت يك يا چند ستاره ،‌گاه در قالب سناريو و گاه در عناصر شكلي مثل موسيقي ، ريتم و.. بروز مي كند. فيلم سينمايي از سويي هم يك متن هنري ساختار يافته است و از سوي ديگر رؤيايي كه توسط تماشاگر و با توجه به تجربيات او در زندگي تعبير مي شود و بالاخره عرصه اي عمومي براي گفت و گو ميان توليد كنندة متن ومصرف كنندة آن و اقبال اقشار مختلف سينما رو به يك فيلم به تعامل ميان همة اين عوامل بستگي دارد.
اگر بخواهيم نسبت فروش فيلم و طبقات اجتماعي را مورد بررسي قرار دهيم آيا مي توانيم بگوييم به دليل اين كه جمعيت طبقات متوسط به پايين بيش از طبقه مرفه است، فيلم هاي عامه پسند فروش بيش تري دارند و اگر اين معادله معكوس بود آن وقت آثار هنري تر فروش بهتري داشت ؟
براي پاسخ دادن به اين پرسش بايد دو مسألة اساسي را حل كنيم ؛ اول اين كه فيلم عامه پسند يعني چه و در مقابل آن چه نوع ديگري از فيلم قرار مي گيرد و دوم اين كه اين دو طبقه از آثار هنري (در اين جا فيلم) را چه گونه بايد ارزشيابي كنيم . دو تعريف براي سينماي عامه پسند وجود دارد؛ يك ديدگاه فيلمي را عامه پسند مي داند كه فروش كند. عكس اين تعريف اين مي شود كه هر فيلمي كه فروش نكند آوانگارد است . اين ديدگاه ارزش فيلم را نيز مثل هر كالاي ديگري از قيمت آن در بازار مي فهمد. پس فيلم پرفروش يا عامه پسند يعني توليد خوب و سينماي موفق . از اين ديدگاه ارزش بازاري فيلم بر ارزش محتوايي و زيبايي شناسي فيلم اولويت دارد و صنعت فرهنگي هم صنعتي است مثل هر صنعت ديگر . ديدگاه دوم فيلمي را عامه پسند مي داند كه از ذوق هنري خالي است. عوامانه است چون براي ساخت آن دقت و زحمتي به كار نرفته . معمولا از فرمول هاي شناخته شده و پرفروش تبعيت مي كند وبا سوء استفاده از عواطف مردمي كه براي تربيت شعور و ذوق هنري خود فرصتي نداشته اند به فروش خوب دست مي يابد. پس فقط فيلم آوانگارد هنر است و فيلم عامه پسند اساسا هنر نيست بلكة وسيلة تخدير و تحميق مردم و ابزار سودآوري براي صاحبان صنعت سينما است .
در هر دو تعريف افراط و تفريط ديده مي شود. در سوي افراطي هنرمندان و منتقداني قرار دارند كه اساسا اهميتي براي استقبال عموم از آثار هنري قائل نيستند. در سوط تفريطي قضيه نيز جامعه شناسان ،ارتباط شناسان و حتي اقتصاددانان فرهنگ را مي توان يافت كه اساسا به فيلم سطح بالا و سطح پايين اعتقادي ندارند ارزش فيلم را همان ارزش بازاري آن مي دانند. يعني هر فيلمي كه تقاضاي بيش تري دارد ارزش بالاتري دارد. نزد اين ها فيلم هاي هنري كالاهايي هستند با مخاطبان خاص و فيلم هاي عامه پسند فيلم هايي با مخاطب وسيع . مثلا پير بورديو فيلم هاي هنري را ابراز تمايز طبقاتي و فاصله گزيني طبقة بورژوا از عامة مردم مي داند. معناي حرف او اين است كه مثلا موسيقي خالقي و يا حنانه يا سمفوني هاي بتهوون تنها فرقي كه با موسيقي پاپ يا ترانه هاي جاهلي دارد اين است كه اولي ابزار تمايز طبقة بالا و به اصطلاح روشنفكر از طبقة پايين است.
هنر عامه پسند و هنر پيشرود دو گونة مجزا از هنر هستند. پس هر دو مي توانند بسيار با ارزش باشند يا مبتذل و بي ارزش. اين دونوع با هم فرق دارند اما هيچ كدام بر ديگري برتري ندارند. هنر آوانگارد ساختار پيچيده تري دارد. نوآوري و تجربه هاي جديد در آن خيلي مهم است . در اين جا هنرمند جلوتر از جامعه حركت مي كند و معمولا از نظر محتوا واقع گرا و انتقادي است . واقعيت را بي پرده بيان مي كند تا از آن درسي براي آينده گرفته شود. دست به تجربه در شكل مي زند تا قدرت بيان خود را هر چه بيش تر مؤثر كند. جذابيت اثر برايش مهم است . اما درك آثار او (يا گاه درك عميق ترين لايه هاي اثر او ) نيازمند آموزش ديدگي مخاطب است . بنابراين بخشي از مردم كه گرفتار امر معاش اند و فرصت نداشته اند حساسيت وذوق هنري خود را پرورش دهند ممكن است در مقابل اين آثار دچار حيرت شوند. در مقابل اثر هنري عامه پسند براي عموم مردم ساخته مي شود بنابراين زبان ساده تري دارد. در اين نوع آثار حقيقت نمايي با واقع گرايي پهلو مي زند. هدف فقط كشف حقايق نو نيست بلكه آموزش حقايق كهنه با تكرار و به شيوة جذاب هم هست . ترويج ارزش هاي نيك و سرزنش بدي ها، تقويت انسجام اجتماعي وبسيار اهداف اجتماعي ديگر كه البته در آثار آوانگارد هم مورد توجه است در اين جا با ساختاري
ساده تر ، سرگرم كننده تر و قابل فهم تر به مخاطب انتقال داده مي شود. آثار عامه پسند جنبة آموزشي بيش تري دارند و از روش هاي بياني امتحان پس داده و قابل فهم تر استفاده مي كنند (همان فرمول هاي ژانر) . پس هر چند ميان فيلم عامه پسند و فيلم آوانگارد فرق هست اما هر دو ارزش ها و كاركردهاي خودشان دارند. هر دو مي توانند مبتذل باشند يا از نظر هنري درخشان . بسياري آثار عامه پسند از نظر هنري هم بسيار ارزشمند بوده اند. به ادبيات خودمان نگاه كنيد. سعدي شاعر بزرگ ما آثاري ساخته كه در عين عامه پسندي واجد بالاترين ارزش هاي هنري هستند. مثنوي مولانا ، حافظ ، كليله و دمنه و شاهنامة فردوسي و هزار و يك شب . اين ها هم عامه پسندند ،ا ما هم براي زمان خودشان و شايد زمان هاي ديگر آوانگارد. در عالم سينماهم همين طور است . آثار جاويدان جان فورد تماشاگران ساده را از سينما نمي رماند و بعدها منتقدان فهميدند كه فيلم هاي او علاوه بر ارزش هاي اخلاقي سرشار از ارزشهاي سينمايي هم هستند. فيلم هاي هيچكاك يا كمدي هاي بيلي و وايلدر و بليك ادواردز ، درام هاي آرتورپن و... از ميان نسل بعدي هم مي توان به اسپيلبرگ اشاره كرد. در سينماي خودمان فيلم هايي مثل مهمان مامان و سنتوري و ساير آثار مهرجويي ، مجيدي و بسياري ديگر اين ويژگي دو گانه را دارند؛ هم عامة تماشاگر را به خود جلب كرده اند و هم نخبگان و روشنفكران را . آيا صف هاي جلوي سينماها براي ديدن آثار فيلم سازان برجسته اي كه جذابيت عمومي را با ظرافت هاي زيبايي شناختي پيوند زده اند، نشان نمي دهد كه عامه پسندي غير از ابتذال است ؟ همواره برجسته ترين هنرمندان قادر بوده اند ميان جلب عامة مردم و ارزش هاي زيبايي شناختي پلي بزنند. مگر نه اين كه آثار هنري ارزشمند چند لايه اند؟ هنرمندان خلاق چنان آثاري مي سازند كه هر نوع مخاطبي با توجه به تجارب زندگي خود با برخي از اين لايه ها ارتباط برقرار كند. چيزي كه همة ما چه جامعه شناسان و چه منتقدان و چه مخاطبان بايد با آن مخالف باشيم هنر (يا ضد هنر) مبتذل است . مبتذل يعني سطحي ، يعني دروغگو ، يعني اثري که از نظر هنري روي آن كار نشده و از ذوق و ظرافت خالي است و از نظر محتوايي مي خواهد با استفاده از تكينك هاي تأثير گذاري ذهن مخاطب را شست شو دهد و تحت تأثير قرار دهد و به واقعيت وفادار نيست و عمداً يا سهواً دروغ مي ويد و از تحريك عواطف و غرايز تماشگر براي رسيدن به مقصود استفاده مي كند.
آيا تفاوت جوامع به لحاظ موقعيت فرهنگي و جايگاه تاريخي هم در فروش فيلم ها تأثير دارد يا اين كه مسأله هان و شمول است به عبارت ساده تر آيا در جوامع پيشرفته ومدرن هم اين فيلم هاي عامه پسند است كه به فروش بالايي دست پيدا مي كند يا اين اتفاق در جهان سوم و كشورهايي مثل ايران رخ مي دهد؟
مسلماً فرهنگ جامعه در نوع واكنش مردم نسبت به آثار سينمايي مؤثر است .اما يك چيز را فراموش نكنيد كه هنر سينما از ابتدا كاركرد سرگرم كنندگي داشته است و در همه جاي دنيا مردم براي تفريح و سرگرمي به سينما مي رفتند. باري همين به سينما گفته اند هنر دموكراتيك . سينما مثل كنسرت موسيقي و تئاتر نبود و تا مدت ها اقشار بالا و روشنفكران سينما را به عنوان هنر قبول نداشتند. پس در همه جا بخش اصلي سينما از آثار عامه پسند تشكيل شده است و به قول شما امري است جهان شمول . اما اين تفاوت در كشورها كه اشاره كرديد هم يك واقعيت جامعه شناختي است . مثلا به طور سنتي در آمريكا فيلم هاي هنري و خارجي چندان مورد استقبال قرار نمي گرفتند، اما در فرانسه اين آثار فروش نسبتا خوبي داشتند. فيلم هاي خارجي در آمريكا بيش تر مورد توجه روشنفكران و دانشگاهيان قرار مي گرفت . مثال ديگر اين كه در شرق دور جنگ و زد و خورد و به طور كلي مبارزه جويي نقش مهمي در جلب مردم به سينما داشته است . اين گرايش مخاطبان موجب توليد تعداد زيادي فيلم هاي عامه پسند رزمي و تاريخي شده است ولي برعكس در شبه قارة هند همواره درام هاي خانوادگي و عشق و عاشقي و رقص و موسيقي اهميت بيش تري داشته است . برخي ژانرهاي سينمايي پيوندهاي عميقي با جوامعي دارند كه در آن ها به وجود آمده اند. مثلا ژانر وسترن با الگوي تاريخي منش آمريكايي يعني مهاجري كه براي ساختن زندگي خود در يك سرزمين تازه بايد مبارزه كند پيوند عميق دارد. در مورد ايران هم بايد گفت برخي موج هاي سينمايي در سينماي ما هم با ويژگي هاي تاريخي مان سازگار بوده اند و به همين جهت موفق شده اند. مخاطبان ايراني درعين اين كه به مسايل خانوادگي و عشق اهميت بيش تري مي دهند تا مبارزه ، اما در مبارزه و حتي شهادت در راه مبارزه با ظلم را ترويج كرده اند. و نكتة آخر اين كه اين گرايش هاي فرهنگي هم ثابت نيستند بلكه در دروه هاي مختلف دچار دگرگوني مي شوند.
آيا ساختار سياسي و چگونگي تعامل قدرت با سينما گران و اساسا نگرش مديريت سياسي كشور به اين مقوله در اين تحليل جا نمي گيرد؟
ساختار سياسي تأثيرهاي مختلفي مي تواند داشته باشد. يك تأثير اين است كه گاه دولت ها با مداخله در توليد و نمايش فيلم مي كوشند افكار خود را به مخاطبان منتقل كنند. از اين لحاظ سينما رسانة خوبي براي دولت ها نيست زيرا فروش يك فيلم بستگي دارد به اين كه مردم بليت بخرند يا نه و تضميني وجود ندارد كه مردم براي فيلم هاي تبليغاتي پول بدهند . اما در راديو و تلويزيون و موضوع برعكس است . هر چه تلويزيون پخش كند مردم بايد ببينند. البته مي توانند دستگاه خود را خاموش كنند اما نمي توانند با نخريدن بليت نارضايتي خود را به طور واضح نشان دهند. تأثير دوم دولت ها ميزان آزادي خلاقيتي است كه براي هنرمندان فراهم مي آورند. هنر ، حتي هنر عامه پسند با آزادي و خلاقيت پيوند وسيعي دارد. هنرمند براي اين كه بيافريند و تجربه كند نيازمند اين است كه در كاربست خلاقيت هاي خود تا حد امكان آزاد باشد . درست است که دولت ها به علت نقش مردم در فروش فيلم به سادگي نمي توانند از سينما ابزاري براي تبليغات بسازند اما از طريق برقراري مميزي سخت گيرانه مي توانند مانع از توليد آثار ارزشمند بشوند و جامعه را از نظر فرهنگي به عقب برانند.
محبوبيت بيش از اندازة مريلين مونرو را در آمريكا ناشي از هم زماني ظهور او با يك دگرديسي تاريخي مي دانند كه در دهة پنجاه در تصويري كه زن آمريكايي از خودش داشت به وقوع مي پيوست . جامعه شناسان آمريكايي مدعي شده اند كه در آن زمان زن آمريكايي داشت از موجودي تقريبا بدون جنسيت كه وظيفه اش فرزندآوري و مراقبت از همسر بود به موجودي داراي جاذبة جنسي كه به عشق رمانيتك باور دارد و جفت خود را انتخاب مي كند تبديل مي شد. مثال ديگر مي تواند موج اي فيلم در تاريخ سينماي ايران باشد كه من مفصلا در كتاب خود دربارة سينماي پيش از انقلاب با عنوان «دگرگوني اجتماعي وفيلم هاي سينمايي در ايران» شرح داده ام و در مورد سينماي بعد از انقلاب هم قابل تشخيص است . مثلا در اواخر دهة چهل كه هم اختلاف طبقاتي در ايران افزايش يافته بود و هم تضاد ميان شيوة زندگي سنتي و مدرن غربي به اوج رسيده بود و از نظر سياسي نيز جامعه در حال بسته تر شدن بود، موج قيصر درسينماي عامه پسند ايران برخاست كه بيانگر تغيير نگرش بخش بزرگي از مردم نسبت به جامعه از نگرشي متابعت جو و مثبت به نگرش عصيان گرانه و منفي گرا بود. هم زماني ظهور اين موج فيلم و ظهور جنبش هاي سياسي راديكال ضدنظام پادشاهي به هيچ وجه تصادفي نبود. زيرا فروش فيلم هاي اين
موج و جانشين شدن آن با موج گنج قارون كه نگرشي قضا و قدري و مثبت انديش نسبت به جامعه داشت نشان از يك دغدغة عمومي بود.
چه گونه است که با وجود رشد سواد وافزايش افراد تحصيل کرده در جامعه ايراني که بالطبع بايد مصرف کالاهاي فرهنگي هم رشد بيش تري بکند شاهد بحران مخاطب در سينماي ايران هستيم ؟هرچند در مصرف کالاهاي فرهنگي ديگر مثل کتاب وروزنامه و...نيز شرايط بدتري داريم .
براي پاسخ دادن به اين سؤال بايد نگاه تاريخي داشت : تا دهة پنحاه سينما مهم ترين تفريح طبقات مختلف مردم شهرهاي متوسط بزرگ ايران بود. اما در شهرهاي خيلي كوچك و روستاها سينما وجود نداشت در اواخر دهة پنجاه به دلايلي كه فرصت بيان آن ها در اين جا نيست در ميان طبقات متوسط (به ويژه طبقة متوسط سنتي ) از محبوبيت سينما كاسته شد. شما مي دانيد كه در انقلاب اسلامي مردم به سينماها به عنوان نماد فرهنگ كاسته شد. شما مي دانيد كه در انقلاب اسلامي مردم به سينماها به عنوان نماد فرهنگ طاغوتي و فساد حمله كردند. و اين حمايت روشنفكران و اظهار نظر تاريخي امام به عنوان مرجع تقليد كه اسلام با سينما مخالف نيست بلكه با فحشامخالف است باعث شد توليد و نمايش فيلم ادامه پيدا كند. به دنبال آن از سال (1362) به بعد سياست گلخانه اي كه وزارت ارشاد در پيش گرفت منجر به اين شد كه صنعت سينما باقي مباند و كيفيت فيلم هاي ايراني با وجود محدويت ها بهبود يابد. اما محبوبيت سينما هيچ گاه به حد گذشته نرسيد زيرا شاهد مهاجرت وسيع مردم متعلق به شهرهاي كوچك و روستاها به شهرهاي متوسط و بزرگ بوديم . نسلي كه در شهرهاي بزرگ بار آمده بود به سينما روي عادت كرده بود. اما مهاجران جديد چندان به سينما عادت نداشتند و ظاهرا بسيار از آن ها در طي اين سال ها هم به سينما رفتن علاقه مند نشده اند. درست است كه سينما مشروع دانسته شد و كيفيت فيلم هاي ايراني ارتقا يافت ، اما تا سال (1359) تشخيص اين كه چه فيلمي بايد نمايش داده شود و چه فيلمي نبايد نمايش داده شود به همة افرادي ذي نفوذ مربوط مي شد و سالن هاي سينما وضع مرتبي نداشتند. از سال (1359) هم جنگ شروع شد. در فضايي كه هرروز خبر شهادت رزمندگان مي رسيد و جوانان گروه گروه به جبهه هاي جنگ مي شتافتند ، سينما رفتن و هر نوع تفريح اجتماعي با حضور همة افراد خانواده در مجامع عمومي چندان جالب به نظر نمي آمد. سينما رفتن ذاتا مثل مهماني رفتن عملي توأم با خودنمايي است بنابراين به ويژه در شهرستان ها چندان خوب به نظر نمي آمد. بسيار از سينماهاي دولتي شده بودند و بعضي از آن ها فقط در ساعت اداري كار مي كردند و چندان علاقه اي به جلب مشتري نداشتند. بمباران هاي عراق هم مزيد بر علت شد. شب ها شهر تاريك مي شد و سينماها تعطيل . مجموعة اين عوامل باعث شد كه طبقات شهري شكل تفريحات خود را تغيير دهند و به سنت هاي قديمي تفريح خانواده (قبل از رونق سالن هاي سينما در سال هاي دهة 1310) يعني در داخل چارديواري خانه (يادر باغ خانوادگي) بپردازند. هم زمان با اين اتفاق ويدئو همان سال هاي اولية دهة (1360) وارد بازار ايران شد . ويدئو امكان ديدن فيلم در خانه را فراهم مي كرد . پس ديگر نيازي به سينما رفتن نبود. در اثر پي گيري و استقبال مردم ، ويدئو كه اول ممنوع بود، قانوني شد . ورود سي دي هاي تصويري و تلويزيوني هاي مجهز و فراواني آثار سينماي ايران و جهان در بازار قانوني و غير قانوني فقط مي توانست روند انتقال فيلم ديدن در خانه را شدت بخشد. كانال هاي ماهواره اي اين فرايند را تكميل كرد. تعداد زيادي از مردم عادت به سينما رفتن را از دست دادند و در خانه به ديدن فيلم نشستند. پس سينماها كم رونق شدند. همچنين عدم استقبال مردم صنعت سينما داري را از رونق انداخت . سالن هاي سينما كهنه و فرسوده باقي ماندند. سالن جديد ساخته نمي شد مگر تعداد معدودي آن هم با بودجة دولت . در همه جاي دنيا خود سالن هاي سنيما و فعاليت هاي تفريحي و رفاهي موجود در آن ها و معماري و زيبايي آن ها يكي از عوامل جذب مردم به سينما است . پس در فقدان سالن هاي جذاب از مخاطبان سينما كاسته مي شود. از سوي ديگر توقف سينماسازي باعث شد كه توزيع سينماها از گسترش شهرها عقب بيفتد (به ويژه در تهران) . در اين شهر هنوزهم اكثر سينماها در منطقه هاي مركزي شهر قرار دارند كه شب ها از جمعيت خالي است و محلات جديد كه رشد بسيار كرده اند سينما ندارند. سالن هاي فرسوده و توزيع و مكان يابي نامناسب سالن هاي موجود از جذابيت سالن هاي بسيار كاسته است . علاوه بر سالن هاي فرسوده و نامجهز و توزيع بد سالن ها ، ترافيك متراكم ، نبود پاركينگ ، و آلودگي هوا در اين نواحي مركزي درتهران وچند شهر بزرگ ديگر نيز از عوامل مهم عدم جلب مردم به سالن هاي سينما هستند. البته به نظر مي رسد اين مشكل حداقل در تهران آسان تر از بقيه قابل رفع باشد چون مجتمع هاي سينمايي كه شهرداري و بخش خصوصي ساخته اند فروش بسيار خوبي دارند. دو شغله شدن و ساعات كار طولاني مردان خانواده و به طور كلي كم شدن ساعاتي كه خانواده ها به تفريح اختصاص مي دهند و در مقايسه با ساعاتي كه به كار يا درس اختصاص مي دهند نيز از عوامل ديگر كاهش مخاطبان است .
اتفاقاً يكي از سؤال هاي من به همين مسأله مربوط مي شود . اگر توسعه ابزار و تكنولوژي هاي رسانه اي مثل ويدئو و ماهواره و سرگرمي هاي ديگر در كشور ما موجب كاهش مخاطبان سينما شده است، چرا در كشوري مثل آمريكا كه پيشرفته ترين ابزارهاي ارتباطي و انواع سرگرمي ها را دارند، سينما همچنان مخاطبان زيادي دارد و صف هاي طولاني جلوي در سينماها تشكيل مي شود؟
مهم ترين علتش حاكم بودن فضاي رقابتي در سينماي هاليود است . يعني هر بار چيزي را عرضه مي كند كه در خانه نمي توان ديد . مثلا آن ها با ساخت سينماهاي سه بُعدي كاري مي كنند كه مردم آن فيلم را فقط در سينما بتوانند تماشا كنند. همچنين تجهيزات سالن هاي سينما و امكانات فني آن و حتي گنجاندن تفريحات و سرگرمي هاي ديگر در سينماهاي آمريكا تمهيداتي است كه موجب شده مردم همواره به سينما بروند. آنان تلاش مي كنند با استفاده از تكنولوژي هاي روز ، سينما را جذاب نگه دارند. هر چند به لحاظ هنري اين مسأله چندان خوشايند نيست چون سينما مثل سال هاي اولية توليد خود به پديده اي عجيب غريب تبديل مي شود نه هنري كه ازواقعيت سخن مي گويد . علمي تحيلي هاي عجيب غريب و فيلم هاي اكشن فوق العاده در حفظ مخاطبان نسبتاً موفق بوده ، اما به جنبة هنري سينما لطمه زده است . البته توجه كنيد حتي در آمريكا هم تعداد تماشاگران نسبت به دهة پنجاه و پيش از آن بسيار كم تر است .
نوع و كيفيت فيلم در اين بين چه نقشي ايفا مي كند؟
اين مسأله هم بسيار مؤثر است. اتفاقا در دهه هاي (1360) و هفتاد ارتقاي كيفيت فيلم هاي ايراني باعث شد كه سينماي ايران برخي از تماشاگرن خود را كه ذائقه شان با فيلم هاي هندي يا ايراني قديمي عادت كرده بود از دست بدهد. در واقع اين فيلم ها براي بخش هايي از طبقات پايين و كم سواد غير قابل فهم تلقي مي شدند. البته با بالا رفتن سواد و تحصيلات به نظر مي رسد اين مشكل حداقل در شهرهاي بزرگ و متوسط حل شده باشد . بديهي است فيلم هاي عامه پسندِ خوب مي تواند پاي مخاطبان بيش تري را به سينما باز كند. افزون بر اين قطعا محدوديت هايي كه فيلم سازان ما با آن روبه رو هستند اعم از محدوديت هاي تكنولوژيك ، فرهنگي ، سياسي و غيره نيز در كم تر جذاب شدن سينما مؤثر بوده است . گذشته از اين بي رونقي نمايش فيلم هاي خارجي هم مي تواند مؤثر باشد. كيفيت آثار سينمايي ايراني هم البته هنوز مسأله است . مثلا سينماي ما واقعا از لحاظ سناريو نويسي ضعيف است . گاهي اين عوامل يكديگر را تقويت مي كنند، مثلا اين كه فيلم سازان ما هيچ كدام جرأت نمي كنند آثار درخشان كلاسيك ادبيات فارس راتبديل به فيلم كنند كه اين معضل هم دلايل سياسي دارد و هم تكنولوژيك، اما ظاهراً ناتواني سينماگران ما نيز در اين ميان نقش دارد زيرا ساختن آثار سينمايي خوب از اين آثار نيازمند پژوهش هاي تاريخي وتخصص هاي گوناگون و فيلم نامه نويسي عالي است.
يكي از عوامل مهم درفروش فيلم ها حضور ستاره ها و اساساً نظام ستاره سازي در ايران است و تجربه هم نشان داده كه فيلم هايي كه با حضور ستاره هاي سينما ساخته شده فروش بهتري داشته است و تهيه كنندگان هم براي تضمين فروش فيلم هاي خود به سراغ اين ستاره ها مي روند. آيا فرهنگ قهرمان پروري و اسطوره سازي در ايرانيان با اين مسأله نسبت معناداري ندارد؟
خُب در سينماي جهان هم ستاره سازي حاكم است بنابراين نمي توان آن را صرفاً به ايران محدود كرد اما به لحاظ جامعه شناختي از آن جا كه ستاره ها محتواي فيلم را عيني و شخصي مي كنند مي توانند در ايجاد رابطه ميان فيلم ساز و مخاطب مؤثر باشند . در مجموع ستاره ها در همه جاي دنيا از عواملي بوده اند كه به رونق صنعت و هنر سينما افزودند.
منبع:نوزدهمين کتاب سينماي ايران سال 1388.



 

نسخه چاپی