آنسلم؛ فیلسوف مدرسی ایتالیا

آنسلم؛ فیلسوف مدرسی ایتالیا
آنسلم؛ فیلسوف مدرسی ایتالیا


 





 
آنسلم قدیس (۱۰۳۳ ۱۱۰۹) از فیلسوفان اسکولاستیک قرن یازدهم هجری ایتالیا می باشد که در نزد کاتولیک ها از اولیای دین به شمار می رفت. آنسلم بعدها سراسقف کانتربوری گشت. و لذا به وی لقب قدیس و پاک داده اند. وجه تسمیه فلاسفه اسکولاستیک از آن روی بوده است که در قرون وسطی، مباحث علمی و فلسفی صرفاً، در مدارس کلیسا و دیرها انجام می گرفت. و چون در زبان لاتین به مدرسه "اسکولا" می گفتند از این رو تمامی علوم و فلسفه منتسب به آن دوران را اسکولاستیک عنوان می نمایند.
فلسفه اسکولاستیک یا حکمت مدرسی دارای ویژگی ها و شاخص هایی می باشد:
۱) تحقیقات علمی و فلسفی صرفاً برای اثبات اصول دین و استحکام و تنویر اعتقادات مذهبی انجام می پذیرد.
۲) استقلال فکر و آزادی رأی چندان مورد توجه قرار نمی گرفت.
۳) از آنجایی که اصول و مبانی علمی موضوع تفحص و تفتیش قرار نمی گیرد، قوه عقلی فقط متوجه مباحثه، مجادله و مناظره بود. لذا همواره مباحث منطقی انجام می پذیرفت.
علاقه آنسلم به تحلیل منطقی مفاهیم، نشانه نفوذ استاد اولانفرلانس (۱۰۰۵ ۱۰۸۹)می باشد. آنسلم بر این عقیده بود که نخست می بایست به حقایق دینی اعتقاد پیدا نمود و سپس از طریق تعقل آن را تکمیل نمود. آنسلم همچنین در باره ارتباط دیانت و تعقل بر این باور بود که میان عقل و ایمان هیچ گونه مباینت و تضادی وجود ندارد. برای ایمان و اعتقاد راستین وجود تعقل نیز لازم می باشد. وی فهم دین را از طریق تعقل ممکن می دانست.
از این رو آنسلم در تلاش بود تا با اندیشه های خود سازگاری ایمان و عقل را تسهیل نموده و با اثبات علمی و عقلانی وجود خداوند، به بسط و گسترش یک فلسفه الهی مبادرت ورزد. بنیان فکری و مسلک وی با فلسفه آگوستینوس قرابت و نزدیکی دارد. از این روست که آنسلم را آگوستینوس دوم لقب داده اند. وی در زمینه آفرینش، به ارائه تفکری پرداخته است که اقتباسی از نظریه وحدت وجود و دیدگاه های خود می باشد. وی چگونگی خلقت هستی را این گونه تبیین و تحلیل می نماید که خداوند موجودات را از نیستی و عدم خلق نموده است. با این توصیف که در ابتدا موجودات صرفاً در علم خدا بوده اند و لذا فاقد وجود خارجی بودند. سپس مشیت الهی بر آن قرار گرفت که به آنها وجود خارجی اعطا نماید. وی همچنین در مورد صفات الهی بر این باور است که صفات او عین ذات اوست.
لذا نمی بایست تعبیر کامل بودن را برای مبدأ آفرینش به کار برد بلکه می بایست عنوان داشت که مبدأ آفرینش عین کمال است.
آنسلم همچنین در اندیشه های خود از مثل افلاطون به نوعی استفاده جسته است. وی معتقد بود که هر آنچه که نیکوست به دلیل آن می باشد که بهره ای از نیکویی دارد. وی قائل به وجود یک نیکویی مطلق می باشد که از تمامی موجودات نیکو والاتر و برتر است. وی در باب وجود می پنداشت که وجود به طور مطلق و کلی دارای یک یا چند علت می باشد. اگر دارای یک علت باشد آن علت غایی همان مبدأ آفرینش است. اگر دارای چند علت می باشند تمامی آنها تأثیری در هستی آن "وجود" دارند که در همه مشترک است. وی این قوه را مبدأ وجود نام نهاده است. وی همچنین معتقد بود که هر موجودی به نسبت درجه و جایگاهی که دارد از یک مرتبه از کمال برخوردار است. وی می پنداشت که مراتب کمال نمی تواند نا متناهی باشد چرا که وی این ادعا را فاقد معنا تصور می نمود. در مقابل این اعتقاد را داشت که در جهان وجودی هست که کمالش برتر و والاتر از تمامی موجودات است. وی حتی این دیدگاه را که قائل به چندگانگی و تعدد وجود کامل بود نفی می نمود. استدلال وی آن بود که اعتقاد به تعدد و چندگانگی وجود کامل به معنای آن است که هرکدام از وجودهای کامل می بایست با هم برابر باشند که در واقع با این توصیف آنها یک وجودند نه چند وجود متعدد.آنسلم در زمینه اثبات ذات باری تعالی، برهان های مختلفی ارائه داده است که "برهان وجودی یا ذاتی" از تمامی آنها معروف تر بوده و موضوع مباحثات بسیار واقع شده است. وی معتقد بود که هر فردی ولو خرده فهم از ذاتی که از آن، ذات بزرگتری نباشد تصوری دارد. لذا از بزرگ ترین ذاتی که در تصور انسان می آید ذاتی وجود دارد که از آن بزرگتر است و در حقیقت وجود خارجی دارد. دکارت نیز در زمینه اثبات ذات باری تعالی چنین برهانی را ارائه نموده است. از مباحثی که میان فیلسوفان اسکولاستیک مورد بحث و مجادله واقع می شد مسئله حقیقت کلیات است یعنی آیا کلی، وجود حقیقی دارد یا نه؟ این فیلسوفان نزاع در حقیقت کلیات را موضوع اساسی و مهم حکمت و فلسفه تلقی می نمایند. ریشه این مباحثات به مجادلات ارسطو و اندیشه های افلاطون برمی گردد. افلاطون "مُثُل" را موجودی حقیقی تلقی می نمود و افراد را سایه و پرتو آنها می پنداشت. امّا ارسطو افراد اعیان را حقیقی تصور می نمود و به حقیقت نوع و جنس در ورای افراد موجود اعتقادی نداشت. امّا آنسلم به حقیقت کلیات اعتقاد داشت. در واقع برهان وجودی وی ناشی از همین اعتقاد او می باشد. در مقابل، برخی از فلاسفه به حقیقت کلیات اعتقاد نداشتند و حتی کلی را فاقد وجود ذهنی دانسته و صرفاً لفظ و صورت تلقی می نمودند. به فلاسفه ای که به حقیقت کلیات اعتقاد داشتند اصحاب تحقق می گویند و فیلسوفانی که به حقیقت کلیات باور نداشتند، اصحاب تسمیه نام نهاده اند. ناگفته نماند "شیخ الرییس ابو علی سینا" هم در تقسیم کلی به منطقی و طبیعی و عقلی به این مرحله وارد شده و به بحث های مفصلی در مورد کلیات پرداخته است. آنسلم اگر چه به صورت مستقیمی در باب اخلاق به بحث نپرداخته است اما کتاب " Car Deus homo "وی دربردارنده تحلیل دشوار و پیچیده از عدالت و غایت زندگی است. وی سعادت را در این کتاب عبارت از اجرای عدالت می داند. وی معتقد است که عمل اخلاقی می بایست با اراده و اختیار عامل آن انجام پذیرفته و خالی از اکراه و اجبار باشد. وی بی عدالتی را ناشی از عدم ادای حق خداوند تلقی نموده و یک گناه آشکار می خواند. وی در کتاب دیگر خویش با عنوان " درباره مفهوم پاکدامنی و گناه اولیه"گناه را موافق با خواست تمایلات پلید دانسته و دربردارنده یک عمل عامدانه و قاصدانه بر می شمارد.
نقدهای وارد بر تفکرات آنسلم را می توان به شرح ذیل برشمرد:
۱) بسیاری از محققان، برهان وجودی و ذاتی آنسلم را قانع کننده ندانسته اند. زیرا مبنی بر این اعتقاد است که آنچه در عقل انسان متصور است حقیقت و وجود دارد.
۲) نظریه آنسلم از غنا و ژرفای لازم برخوردار نیست. نقطه نظرات وی فاقد توجیه و استدلال وافی و کافی می باشد.
۳) اهتمام این نظریه صرفاً متوجه آن است که عقل را طفیلی و خادم خویش ساخته و از قوه تعقل و بیان نقطه نظرات آزادانه، اجتناب می ورزد. در این نظریه نقش قوه عقل و استدلال بسیار ضعیف و سست می باشد. این دیدگاه با تکیه بر برخی اصول اثبات نشده و غیر موجه، عنصر آزاد اندیشی و تعقل مداری را قربانی تنگ نظری خود نموده است.
۴) نقطه نظرات آنسلم از پرداخت به مسائل مهم اخلاقی غفلت نموده و از این رو با بی پاسخ نهادن شبهات اخلاقی و فلسفی راه را بر اظهار نظرهای شخصی مغرضانه می گشاید. نتیجه آنکه این دیدگاه دارای کلیت بوده و فاقد جامعیت می باشد. لذا ذهن و مخیله مخاطب خویش را با ابهاماتی اساسی روبه رو ساخته و به اعوجاج ذهنی و خلأ فکری او اعتنایی نمی نماید.
۵) این دیدگاه پاسخگوی مسائل غامض و جدید نبوده و در حد و فهم معلومات و مکشوفات زمان خویش محصور گشته و از آینده نگری بی بهره است.
۶) از انتقاد های آشکار بر دیدگاه آنسلم این است که این دیدگاه به شدت متکی بر وجود خدای مسیحیت است. بسیاری از مفاهیم که در نظریه وی نقشی اساسی و عمده ایفا می نماید، از آموزه های مسیحیت سنتی نشأت گرفته است. از این رو این مفاهیم تنها در حوزه این آموزه ها قابل توجیه و باور پذیر است. لذا این دیدگاه از عموم شمولی برخوردار نمی باشد و برای کسانی که با آموزه های دین وی قرابت ندارد قابل قبول و درخور استناد نخواهد بود.
۷) دیدگاه و نقطه نظرات آنسلم در خصوص مفاهیم اساسی اعتقادی حتی ممکن است اسباب نگرانی هم کیشان خود را نیز فراهم کند. وی فرض را بر این می گذارد که ایمان و اعتقاد به قوانین دینی را به راحتی می توان مکشوف نمود، یعنی صرفاً با ایمانی که خالی از تعقل و تامل است می بایست اصول دیدگاه های وی را پذیرفت. اما وی به هیچ وجه معلوم نمی سازد که چگونه بدون تعقل مداری می توان به ایمان راستین نایل گشت.
۸) وی طیفی از اصول عملی ناسازگاری را بر روی مخاطب خویش می گشاید که در مورد آنها هیچ توجیه علمی نمی توان یافت. اصولی که فیلسوفان گوناگون اتفاق نظر ناچیزی در مورد آن ابراز داشته اند.
منابع: آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، ۱۳۸۲ سیر اندیشه فلسفی در غرب،
دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم ۱۳۸۵. تاریخ فلسفه اخلاق غرب،
لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)،
۱۳۷۸ مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی،
حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰

ارسال توسط کاربر محترم سایت :omidshiva




 

نسخه چاپی