واپســین فیلسوف

واپســین فیلسوف
واپســین فیلسوف


 





 
دکتر شرف الدین خراسانی، استاد فلسفه در دانشگاه ملي (1364- 1343)، نويسنده و ويراستار و مديرگروه فلسفه در دائره المعارف بزرگ اسلامي و شاعر و اديب بود. روايت محمد سعيد حنايي (کاشاني) را درباره شرف الدين خراساني مي‌خوانيد :
شرف الدين خراساني در 12 اسفند 1306 در خانواده‌اي روحاني در شهر همدان متولد شد پدرش آيه الله خراساني بود و در آن هنگام در شهر همدان در تبعيد به سر مي‌برد. دوران کودکي شرف با تبعيدهاي پدر سپري شد و او در ابتداي نوجواني، در هنگامي که دانش آموز دبستان بود، دوسالي را هم به همراه پدر در نجف اشرف به سر برد.
پس از انقلاب فرهنگي (1359)، دکتر شرف اجازه‌ي تدريس در دانشگاه نيافت و در سال 1364 بازنشسته شد.از اين سال به بعد فعاليت فرهنگي خود را در مرکز دايره المعارف اسلامي پي گرفت و مقالات بلندي در حوزه‌هاي فلسفه و عرفان و ادب اسلامي نوشت.
دکتر شرف، مانند بسياري از روشنفکران عصر خودش، به تحولات اجتماعي و سياسي علاقه مند بود و از همين رو به انديشه‌هاي مارکسيستي گرايش يافت و پس از وقايع 28 مرداد 1332 چند سالي را نيز در زندان به سر برد.
دکتر شرف در سالهاي آغازين دهه 60ميلادي دکتراي خود را در فلسفه از دانشگاه کمبريج گرفت و در همان سال‌ها با زني آلماني ازدواج کرد که ثمره‌ي آن پسري به نام «آرتا» بود. دکتر شريف به زبان‌ها‌ي انگليسي و عربي و آلماني و فرانسوي و يوناني تسلط داشت و در حوزه هايي مانند فلسفه يوناني و ايده‌آليسم آلماني و مارکسيسم و نئومارکسيسم صاحبنظر بود و علاوه بر اينها به شعر و ادبيات نيز عشق مي‌ورزيد و در اين زمينه‌ها نيز آثاري از خود به جا گذشت. دکتر شرف پس از مدتي کار و فعاليت در انگلستان و آلمان به ايران بازگشت و در سال 1347گروه فلسفه را در دانشکده‌ي ادبيات دانشگاه ملي بنيان گذاشت و خود مدير آن شد و استاداني را در آن گروه گردآورد که سالها بعد خود از نام آوران شدند. دکتر شرف در سال 1354 پيس از جدا شدن از همسر آلماني‌اش از ميان دانشجويان خود همسري برگزيد که ثمره‌ي آن دختري به نام «سارا» بود.
پس از انقلاب فرهنگي (1359)، دکتر شرف اجازه‌ي تدريس در دانشگاه نيافت و در سال 1364 بازنشسته شد. از اين سال به بعد فعاليت‌هاي فرهنگي خود را در مرکز دايره المعارف اسلامي پي گرفت و مقالات بلندي در حوزه‌هاي فلسفه و عرفان و ادب اسلامي نوشت که داراي حسن تاليف و استحکام علمي و روشني فکر است. مقالاتي همچون «ابن سينا» و «ابن عربي» و «ابن رشد» و «ابوالعلاء معري» و «ابن باجه» از جمله مقالات او در مجادلت تاکنون منتشر شده‌ي دايره المعارف بزرگ اسلامي است.
دکتر شرف در آغاز جواني به سرودن شعر و ادبيات علاقه‌مند بود و ترجمه هايي در زمينه هايي همچون شعر و داستان کوتاه، مثلا داستان‌هاي کافکا، از او باقي است. اما نخستين اثر او که تا امروز در زبان فارسي بي بديل است (و حتي مي‌توان ادعا کرد که در زبان‌هاي اروپايي نيز کسي بدين شيوه کتابي تاليف نکرده است) نخستين فيلسوفان يوناني است که در سال 1350 به همت انتشارات کتاب‌هاي جيبي چاپ شده است.
دکتر شرف با توجه به نگرش مسلط روزگارش، که از اعلام صريح آن پروايي نداشت، يعني مارکسيسم، گزارشي از تحول و گسترش انديشه‌ي يوناني از نخشتين فروغ آن تا ظهور سوفسطاييان به دست مي‌دهد. اين کتاب هم تحليلي از تاريخ اجتماعي و اوضاع فرهنگي يونان در هزاره‌ي نخست قبل از ميلاد به دست مي‌دهد و هم گزارشي بايسته از شکل‌گيري انديشه فلسفي يوناني، با توجه به آثار خود اين متفکران و ترجمه‌اي از متون آنان، به همراه شرح و تفسيرهاي نوسندگان و فيلسوفان معتبر بعدي.
کتاب‌هاي ديگر دکتر شريف در انتشارات دانشگاه ملي به چاپ رسيدند که از آن جمله بودند: از سقراط تا ارسطو، از برونو تا هگل، جهان و انسان در فلسفه (جلد يکم) و ترجمه‌ي فلسفه‌ي معاصر اروپايي از يوزف ماري اينوسنت بوخنسکي. کتاب جهان و انسان در فلسفه آخرين کتاب دکتر شرف بود که در انتشارات دانشگاه ملي در سال 58 منتشر شد و جلدهاي بعدي آن ديگر انتشار نيافتند، چرا که اين کتاب پرونده‌اي هم براي دکتر شرف در دانشگاه گشود و او را به بازنشستگي زود هنگام سوق داد.
در سال‌هاي بعد از انقلاب نشر گفتار ترجمه‌ي دکتر شرف از متافيزيک ارسطو را که از اصل يوناني برگردانده شده بود منتشر کرد. و در سال 1380 مجموعه‌اي از آشعار او با عنوان متافيزيک عشق منتشر شد. برخي از کتابهاي دکتر شرف هم در دها‌ي 70 به همت انتشارات انقلاب اسلامي، در دوره‌اي که مديريت آن با انتشارات علمي و فرهنگي يکي نشده بود، از دانشگاه شهيد بهشتي گرفته شد و در اين انتشارات به چاپ رسيد. علاوه بر اينها، انتشارات هرمس سه کتاب از دکتر شرف و درباره‌ي دکتر شرف در دست دارد که مي‌توانسته است بسيار زودتر از اينها منتشر شود، اما به دلايلي از جمله وسواس خود دکتر شرف، انتشار آنها به تاخير افتاده است. نخست انتشار جشن نامه‌اي براي دکتر شرف است که خود دکتر شرف در آنجا نقد حالي از خود به دست داده است و مقالاتي از دوستان و همکاران او نيز در اين مجلد گرد آمده است. اين جشن نامه اکنون به ياد نامه تبديل شده است. و ديگر کتابي دوزبانه که شامل ترجمه‌ي اشعار ريلکه به قلم دکتر شرف است. و بالاخره ترجمه‌ي کتاب بنياد هستي شناختي از نيکلاي هارتمان.
دکتر شرف در ظاهر مردي پاکيزه و خوشخو، نرم گفتار و مسلط بر آنچه مي‌دانست، و نسبت به امور دنيوي آسانگير و گاهي سهل انگار بود. او، با وجود منع و تحقير برخي لباسها در نظام جمهوري اسلامي، هرگز شيوه‌ي معهود و مالوف خود را پوشيدن لباس کنار نگذاشت و از زندگي دنيوي نيز جز به قدر رفع نياز چيزي نخواست. وارستگي او نه چندان زاهدان که چون اپيکوريان بود. او گشاده رو و خندان بود و با شکوه و شکايت روزگار نمي گذارند. با اين وصف، بر آنچه بر ايران مي‌رفت نگران بود وهمواره از دانشگاه بعد از انقلاب با تعبير «دانشکاه» (با کاف) ياد مي‌کرد.

دکتر شرف الدين خراساني متخلص به شرف در روز چهارشنبه 14 آبان 1383 قلبش از حرکت باز ايستاد و ديده از جهان فروبست. پیکر شرف را بی آنکه خود وصیتی کرده باشد، دو روز پس از مرگ یعنی روز یکشنبه۱۸/۸/۸۲ به سرسرای دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی منتقل کردند در این روز جمعیت فراوانی که خبر یافته بودند علی رغم دوری راه خود را به دارآباد رساندند، کسانی هم بعداً گله مند شدند که به موقع خبر نیافته و نتوانستند در مراسم شرکت کنند. در مدت دو ساعتی که جنازه در سرسرای مرکز قرار داشت افراد و سازمان های متعدد آنرا گلباران کردند، اما از سازمانی که شرف روحی درآن دمیده و گروه فلسفه آنجا را بنیاد کرده بود، خبری نشد، زمزمه هایی شد که مگر کین ورزی مسئوولان وقت دانشگاه مذکور به دایر مداران فعلی به ارث رسیده است که این چنین بی توجهی نشان می دهند؟ امّا دم گرم سخنوران و اساتیدی که در اینجا سخنرانی کردند رونق بخش محفل تشییع شد، دکتر احسان نراقی، دکتر مهاجرانی، آقای انواری، دکتر متین و بالاخره کاظم موسوی بجنوردی رئیس دایرهٔالمعارف که همواره منزلت و جایگاه شایسته شرف را مراعات کرده باسخنان دلپذیر خود برخی حضار را که به خوبی با شرف آشنا نبودند، از موقعیت علمی واجتماعی و شخصیتی شرف آشنا کردند.
از آن پس کاروان تشییع کنندگان به سوی قطعه هنرمندان بهشت زهرا به راه افتاد، در آنجا هم سخنانی ایراد و پس از خاتمه کار حاضران بازگشتند، اما یاد شرف، خدمات علمی، مقالات وکتاب های او به یادماندنی و تا سال ها مورد استفاده اهل فن قرار خواهد گرفت.
ویژگی دیگر شرف ذوق بذله گویی و طبع لطیفی است که داشت، اشعار او را برخی نمی پسندیدند، امّا همه بر آمده از دل عاشق پیشه و قلب زودرنج اوست، و اگر بخارا که درسال های اخیر اشعار ناب او را همراه با عکس وی به چاپ می رساند از چاپ عکس او همانندمجله یغما که در سال های قبل از انقلاب سروده های شرف را چاپ می کرد صرف نظر می نمودقطعاً کسی تصور نمی کرد سراینده این اشعار پیری در سنین افزون از هفتاد باشد. شعر شرف همچون آوایش از دور گرم و گیرا و پرالتهاب است و اگر همه آنها صاحب ذوقی گرد آورده ویکجا به چاپ رساند قضاوت در باب مقام ادبی او آسان تر خواهد بود.
حمیدرضا ابک گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت دکتر شرف الدین خراسانی در دایرهٔالمعارف بزرگ منتشر کرد که بخش هایی از آن گزارش را می خوانید:
دکتر دادبه مراسم را آغاز کرد که اداره کننده جلسه هم بود. پس از او سرپرست دایرهٔالمعارف سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی سخنرانی کرد. او گفت: شرف اگر چه فیلسوف بود اما تنهافیلسوف نبود. او در عرفان نظری، ادب پارسی و ادبیات عرب هم اهل ذوق و نظر بود. اوهمچون چراغی روشن فرا راه ما قرار گرفت و بسیاری از مشکلات ما به خدمت ید همت اوگشایش یافت. در یک کلام بگویم که عمر شرف صرف خدمت به علم و دانش و فرهنگ شد. ازآنجا که در این دو دهه پایانی عمرش، همیشه با او در ارتباط بودم، می توانم ادعا کنم که تاحدودی به زوایای پنهان روح او دست یافته ام. آنچه من در او یافتم، بی نیازی مطلق بود. هیچگاه در هفتاد و شش سال زندگی اش در پی حطام دنیا نبود. او یک پارچه معنویت بود و روحانیت.نام او تبدیل به یکی از مدخل های دانشنامه ایران خواهد شد، سایتی را به نام او در کتابخانه دایرهٔالمعارف نامگذاری خواهیم کرد. اتاق او در دپارتمانی که در آن قلم می زد، برای همیشه با نام و تصویر او عجین خواهد ماند، تا جامعه علمی و فرهنگی ما هیچگاه سیدشرف الدین خراسانی را از یاد نبرد.
پس از سخنرانی سرپرست دایرهٔالمعارف دکتر دینانی سخنانی درباره شخصیت دکتر شرف ایراد کرد و گفت: شرف همیشه با نشاط بود. حتی یک بار هم او را افسرده ندیدم. زیبا لباس می پوشید، زیبا راه می رفت، زیبا سخن می گفت. او نه کاری به کار مال اندوزی داشت، نه باجفاهای اطرافیان کار داشت و نه آینده نگری و گذشته اندیشی، از حال غافلش می کرد...
پس از سخنرانی دکتر دینانی رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران دکتر اعوانی از آشنایی اش با شرف سخن گفت. سپس دکتر عزت الله فولادوند با یادی از دکتر شرف سخنرانی خود را درباره موضوع کار دکتر شرف یعنی فلسفه قرائت کرد. محمدجواد انواری از اعضای دایرهٔالمعارف پس از دکتر فولادوند درباره مقام علمی دکتر شرف مطالبی را بیان کرد. قرار بود دکتر عطاالله مهاجرانی در این مراسم سخنرانی کند. اما گویا پس از ورود دکتر سروش به مجلس، مهاجرانی وقت خود را به سروش داد. دکتر سروش چنین گفت:
بنده میهمان خوانده ام برای این مجلس، اما ناخوانده ام برای سخنرانی. در انگلستان بودم که خبر درگذشت دکتر شرف را شنیدم. مرا بسیار غمگین کرد ولی هر وقت به یاد چهره شاد اومی افتادم، این یادآوری، مانع از ریختن اشکم می شد. مصداق این شعر نادرپور بودم که:
دلم پر است ولی دیده ام زاشک تهی است
چه آفتی است غمین بودن و نگرییدن
قبل از دریافت خبر به مؤسسه اسماعیلیه لندن رفته بودم، سخن از قرارداد منعقد شده میان مؤسسه و بنیاد دایرهٔالمعارف بزرگ اسلامی به میان آمد.
دیدم که محققان مؤسسه در کمال اعجاب، از نوشته های شرف یاد می کنند. کسی در آن میان به من گفت مقاله ابن عربی و ابن سینای شرف، در حکم رساله ای مفرده است و برای انتشارمستقل این آثار هم ابراز و اظهار علاقه کرد.
سابقه آشنایی من با شرف چندان زیاد نیست. نام ایشان را شنیده بودم و کتاب "فیلسوفان پیشاسقراط" وی را نیز خوانده بودم. در مراسم ازدواج یکی از اساتید حاضر در این جلسه، ایشان را برای اول بار دیدم. استاد دیگری که در کنارم نشسته بود به من گفت که راه رفتن شرف [با آن هیبت و عظمت ]، او را شبیه اساتید سوربن کرده است.
در دایرهٔالمعارف، اتاق کارمان کنار هم بود و این باعث آشنایی و دوستی بیشتر ما شد. امالازم می دانم ورای مراتب علمی و فلسفی و زباندانی ایشان به نکته ای اشاره کنم که به مسئولیت من در سال های پیش مربوط است. من پس از مرگ دکتر شرف بود که دانستم ایشان از دانشگاه اخراج شده اند. می دانستم با ایشان جفاهایی رفته است، اما نمی دانستم قصه تا بدین جاست،نکته ای که ذکرش را در اینجا لازم می دانم این است که در تمام این سال ها که ما حداقل هفته ای یکبار یکدیگر را می دیدیم، او مطلقاً اشاره ای به این موضوع نکرد. شاید شرف، در دل، مرا ازمسئولان و مقصران آن داستان می دانست، اما نهایت کرامت و متانت و رندی و جوانمردی اواین بود که مطلقاً آن را با من در میان ننهاد. کمیته های بازسازی هیچ ربطی به ستاد انقلاب فرهنگی نداشتند. قبل از آن ستاد، تشکیل شدند و بعد از آن هم به کارشان ادامه دادند و کسی هم آنها را نمی شناخت.
مولا امیر مؤمنان، در باب کسی از برادران ایمانی اش (که شاید ابوذر باشد) جمله ای دارد که می گوید: آنچه او را در چشم من بزرگ می کرد این بود که دنیا در چشمش کوچک بود. مولا ادامه می دهد تا آنجا که می گوید: از هیچ دردی شکایت نمی کرد مگر وقتی که زخم بهبود یافته بود. من نمی دانم زخم شرف هیچگاه بهبود یافت یا نه. یا اگر یافت شاید مردانگی اش مانع از شکایت می شد. هر چه بود فضیلت بود. وقتی خبر مرگ او را شنیدم و تصویرش را به خاطر آوردم،نمی دانم چرا به یاد قو افتادم و ابیات دکتر حمیدی شیرازی را زیر لب زمزمه کردم که:
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
دم مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
از دریای غیب آمد و به دریای غیب رفت. خدایش رحمت کند.
در پایان مراسم هم آرتا از پدر یاد کرد و دادبه با شعر دیگری از شرف به مراسم خاتمه داد.
مجموعه کتابهاي استاد شرف‌الدين خراساني
ياد آر ز شمع مرده، ياد آر (مجموعه مقالات)
پديدآورندگان : سيدحسين نصر | رضا داوري | محمد استعلامي | شرف‌الدين خراساني | حسين بحرالعلومي | محمود نيكويه | محمدجعفر محجوب | ابراهيم صفائي
سال نشر : 1387
ناشر : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات
نوع کتاب : تاليف
متافيزيك عشق (غزالان و غزلها): شعرهاي گزيده
پديدآورنده : شرف‌الدين خراساني
سال نشر : 1379
ناشر : نشر شهاب‌ ثاقب
نوع کتاب : تاليف
بوعلي سينا: شيخ‌الرئيس ابوعلي حسين‌بن عبدالله فلسوف و پزشك نامدار..
پديدآورندگان : شرف‌الدين خراساني | فتح‌الله مجتبائي | تقي بينش | عليرضا جعفري‌نائيني | كاظم موسوي‌بجنوردي
سال نشر : 1389
ناشران : مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي | بنياد علمي و فرهنگي بوعلي‌سينا
نوع کتاب : تاليف
بنياد هستي‌شناختي
پديدآورندگان : نيكلاي هارتمان | شرف‌الدين خراساني
سال نشر : 1387
ناشر : هرمس
نوع کتاب : ترجمه
بنياد هستي‌شناختي
پديدآورندگان : نيكلاي هارتمان | شرف‌الدين خراساني
سال نشر : 1384
ناشران : مركز بين‌المللي گفتگوي تمدنها | هرمس
نوع کتاب : ترجمه
اسلام: پژوهشي تاريخي و فرهنگي
پديدآورندگان : آذرتاش آذرنوش | علي بهراميان | احمد پاكتچي | مسعود جلالي‌مقدم | فرامرز حاج‌منوچهري | شرف‌الدين خراساني | علي‌اكبر ديانت | يوسف رحيم‌لو | عنايت‌الله رضا | عبدالحسين زرين‌كوب | صادق سجادي | عبدالامير سليم | ناصر گذشته | ابوالقاسم گرجي | فتح‌الله مجتبايي | م
سال نشر : 1384
ناشران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات | مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي
نوع کتاب : تاليف
اسلام: پژوهشي تاريخي و فرهنگي
پديدآورندگان : آذرتاش آذرنوش | علي بهراميان | احمد پاكتچي | مسعود جلالي‌مقدم | فرامرز حاج‌منوچهري | شرف‌الدين خراساني | علي‌اكبر ديانت | يوسف رحيم‌لو | عنايت‌الله رضا | عبدالحسين زرين‌كوب | صادق سجادي | عبدالامير سليم | ناصر گذشته | ابوالقاسم گرجي | فتح‌الله مجتبايي | م
سال نشر : 1383
ناشران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات | مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي
نوع کتاب : تاليف
ارسطو متافيزيك (مابعدالطبيعه)
پديدآورندگان : سيدحسن ذوالفقاري | شرف‌الدين خراساني
سال نشر : 1377
ناشر : حكمت
نوع کتاب : ترجمه
دو چهارپاره از استاد دکتر شرف الدين خراساني (شرف)
شعر نخست، چهارپاره‌اي است که شادروان استاد بزرگ دکتر شرف الدين خراساني، بزرگترين کارشناس ايراني فلسفۀ يوناني در تاريخ 7 شهريور ماه 1351 سروده اند و حالا امروز پس از گذشتن 38 سال از سروده شدن اين شعر، نوشتن اين شعر در اينجا برايم دوست داشتني بود به دليلي که به اين وبلاگ هم ارتباط دارد و شعر دوم چهارپاره‌اي است دربارۀ شعر که در آن اصطلاحي بود که چون من عاشق آنم اين شعر را هم در دنبالۀ چارپارۀ نخست مي‌نويسم، آن اصطلاح اين است : "واژه بازي". دربارۀ استاد بزرگ دکتر شرف الدين خراساني متخلص به شرف به اميد خدا خواهم نوشت در همين خانه.
تا تو شَوَم
7 شهريور 1351
من از منِ خود خسته و بيزارم و نوميد،
اينک تو که پيغام ِ اميدي و جواني،
لبريز کن اين هستي ِ من از تويي خويش،
باشد که مرا از مَنِ خويشَم برَهاني !
*
جوياي ِ من ِ خويش بُدم عمري و امروز،
زين کار پشيمانم و جوياي ِ تو هستم،
دوزخ، مَنِ من بود و در آن هستي من سوخت،
اکنون تو بهشتي بُگذارَت بپَرَستم !
*
آميزد اگر اين مَنِ من با تويي ِ تو،
ديگر نه مَنَم من نه تويي تو – همه ماييم،
آنگاه در اين مايي ِ ما رنگ ِ دويي نيست،
يکتايي از آن جاست که هر لحظه دوتاييم !
*
بُگذار در اين خانۀ لالان ِ سخنگوي،
با شيوۀ ديگر سخن از عشق بگوييم !
بگذار مَر آن را که نخواهند بخواهيم !
بُگذار مَر آن را که نجويند بجوييم !
*
بر دَر ز دروغين مَن ِ من پردۀ تزوير،
تا با دگران نيز به تزوير نکوشم،
برگير ز من خويشتنَم، خويش ِ خودَت ساز،
تا خويشتن ِ خويش به ديوان نفروشم !
*
بُگذار در اين عصر ِ غم آموز ِ غزل کُش،
ما زندگي ِ خويش غزل گونه بسازيم،
آنگه غزل زيستۀ ساختِ دل را،
بر ساز ِ غم آلودۀ دوران بنَوازيم !
*
*
شعر
15 دي 1369
شعر چه باشد ؟ نَتَوان گفت چيست،
چيستي ِ آن همه بي چيستي ست !
هستي ِ نابي ست درون ِ سخن،
هم سخن او را سببِ نيستي ست !
*
جامع ِ اَضداد ِ وجود است شعر،
هيچ چُنو جامع ِ اضداد نيست.
هر چه که بيني تو، در آن ضدّ ِ اوست،
هيچ يک از ضدّ ِ خود آزاد نيست !
*
گاه بُود بازي ِ عقل و خيال،
گه سخني زادۀ ديوانگي است،
گاه پذيرندۀ الهام و وَحي،
گه اثر ِ از خود بيگانگي ست !
*
گاه و گهي دَمدَمۀ شهوت است،
گاه و گهي کودک ِ اندوه و رنج،
گه خَزه‌اي يا خَزَف آرد ببار،
گاه بماند به جهان همچو گنج !
*
يا همگي نغمۀ شور است و عشق،
يا همگي نُدبۀ کفر و گناه،
يا همگي مژدۀ صبح ِ سپيد،
يا همگي نادي ِ شام ِ سياه !
*
برخي از آن شيونِ اهريمن است،
برخي از آن صوتِ سکوتِ خداست،
برخي از آن همهمه‌اي پوک و پوچ،
برخي از آن زمزمه‌اي خوش نَواست !
*
کَس نشوَد آگه از اين راز ِ ژرف،
نيک در آن چون نِگري راز نيست !
غنچۀ لب بستۀ يک شعر ِناب
هست پُر از راز و پُر آواز نيست !
*
شاعر ِ من ! شعر چنين است و نيست،
چيز دگر، هر چه که جويا شوي،
شعر بُود بازي ِ با واژه ها،
بِه که در آن هر چه توانا شوي !
*
پيشۀ ما بازي ِ با واژه هاست،
واژه چو شد ويژه خود آيد به گفت !
ويژگي ِ واژه چو گُم شد زياد،
شعر شود ياوِگي و حرف ِ مفت !
*
شعر چو يک ساز و در آن واژه ها،
هر يک چون ويژه شود خوش صداست.
در دل هر واژه نهفته "نُتي" ست،
چون به درستي بنَوازي، نواست !
*
واژه به انديشه تو آميزه کن !
شعر ِ گُزين جامۀ انديشه است،
جامۀ بي پيکر ِ زيبا در آن،
همچو گلي بي بُن و بي ريشه است !
منبع:خبرگزاری آفتاب، ویکی پدیا، www.iptra.ir، www.banki.ch
ارسال توسط کاربر محترم سایت :afshinnazemi




 

نسخه چاپی