تبيين انحرافات اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع) و نظريه هاي كلاسيك (2)

تبيين انحرافات اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع) و نظريه هاي كلاسيك (2)
تبيين انحرافات اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع) و نظريه هاي كلاسيك (2)


 

نويسنده: حفيظ الله فولادي




 

تبيين زيست شناختي از رفتار كجروانه در كلام امام عليه السلام
 

در كلام اميرالمومنين عليه السلام با مطالبي روبرو مي شويم كه نشان از ارتباط ميان پاره اي از ويژگي ها و خصوصيات جسماني با افعال درست و يا نادرست آدمي دارند. ايشان در تأثير متقابل جسم و روح بر همديگر و نقش آنها در صدور افعال نيك و بد از انسان مي فرمايند:
« بدان كه هر ظاهري باطني مطابق خود دارد، آن چه ظاهرش پاك است، باطنش نيز (معمولا) پاك و پاكيزه است؛ و آن چه ظاهرش خبيث و پليد باشد، باطنش نيز (غالبا) خبيث و زشت است...
آگاه باش، هر عملي گياهي دارد، و هر گياهي از آب بي نياز نمي تواند باشد، شاخ و برگش نيكو و ميوه اش شيرين است؛ و آن چه آبياري اش ناپاك باشد، درخت آن عيب دار و ميوه اش تلخ خواهد بود.» [پيشين، خ 154]
در اين كه عبارت فوق علاوه بر اشتمال خصوصيات رفتاري و كرداري، ويژگي هاي جسماني را نيز در بر مي گيرد يا خير، به نظر برخي شارحان نهج البلاغه پاسخ مثبت است. در شرح ابن ميثم بحراني، در ذيل عبارت فوق چنين آمده است:
« ... آن چه از گفتار امام عليه السلام در اين جا دانسته مي شود، محدوديت اين كلي و تخصيص آن به يكي از دو امر است؛ زيرا منظور آن بزرگوار از ظاهر، يا هيات و چگونگي ساختمان ظاهري اشخاص است و يا مراد افعال و كردار آن هاست. به هر حال، استقراء و قياس نشان مي دهد افرادي كه از حسن صورت برخوردارند، و يا ظاهر اعمال آن ها نيكو است، داراي خلق خوش و حسن معاشرت و سيرت خوب و معتدل نيز مي باشند؛ و آن كه دچار عكس اين صفات است، شرير و بد اخلاق مي باشد. استقراي اين مطلب روشن است اما قياس مبتني بر اين اصل است كه حسن خلق و نزديك بودن نفس به موزوني و استقامت در طلب حق، مقتضي نزديك بودن مزاج به سر حد اعتدال است. حسن صورت نيز همين طور است؛ و مي توان قياسي به اين گونه ترتيب داد كه : نيك روي معتدل المزاج است، پس نيك روي، خوش اخلاق است. اين قضيه بنابر اكثريت است. چه برخي كه از زيبايي صورت برخوردارند، دروني تيره و زشت دارند و بعضي كه چهره اي زشت و ناپسند دارند باطن آن ها خوب و پسنديده است.» [ ابن ميثم بحراني، 1370، 459-460].
همچنين ميرزا حبيب اله هاشمي خويي در شرح خود بر نهج البلاغه، گفتار فوق الذكر امام عليه السلام را علاوه بر شمول افعال و اقوال انساني، مشمول خصوصيات ظاهري و جسماني انسان نيز دانسته است و در تاييد اين اشتمال، رواياتي را شاهد آورده است. [هاشمي خويي، 1381: ق9، 245-246].
در همين سياق مي توان به خطبه 234 نهج البلاغه اشاره كرد كه امام علي عليه السلام علل تفاوت ميان انسان ها را از جهات ظاهري و رفتاري به تفاوت سرشت آنان مربوط مي دانند و مي فرمايند آنان تركيبي از خاك شور و شيرين و سخت و نرم دارند؛ و انسان ها به ميزان نزديكي زمين شان با هم سازگار و نزديك و به مقدار اختلاف خاكشان از يكديگر، متفاوت و به دور هستند؛ و در ادامه مي فرمايند:
« پس نيكو چهره اش بيني كم خرد، و بلند قامتي كم همت، و نيكو كرداري زشت منظر و كوتاه قامتي ژرف نگر و پاك سرشتي بداخلاق و خوش قلبي آشفته عقل و ...» [پيشين، خ 234].
اين فراز از كلام اميرالمومنين عليه السلام شايد بتواند بيانگر آن باشد كه نقش امور ژنتيك و شكل ظاهري، در ارتكاب اعمال خلاف هنجارهاي اجتماعي عليت تام ندارد و قابل استثناء است، ولي چنين نيست كه رابطه بين امور جسماني و رفتار به طور كلي نفي شود؛ چنان كه شارحان نهج البلاغه نيز بر آن تاكيد كرده اند. در موارد ديگر نيز حضرت بر رابطه ميان رفتار آدمي با محيط جغرافيايي و يا رابطه ميان وراثت و رفتار نكاتي را بيان مي كنند.
بخش مربوط به تبيين هاي زيستي در كلام حضرت را با بيان رابطه ميان سن و رفتار در كلام ايشان به پايان مي بريم، مي دانيم كه درباره ارتباط سن با ارتكاب رفتارهاي خلاف هنجار از نظر تحليل هاي نظري و بررسي هاي آماري، مؤيدات فراواني وجود دارد و تحليلگران اجتماعي بيش ترين آمار جرائم را مربوط به دوران بلوغ و جواني دانسته اند يعني دوراني كه انسان از نظر جسمي در شرايط توانايي، آمادگي و قدرت درگيري است. حضرت علي عليه السلام در وصيتي كه به پسرش امام حسن مجتبي عليه السلام دارند، نكاتي تربيتي را ذكر مي كنند كه بيانگر نقش و تاثير سن در رفتارهاي انسان است. ايشان مي فرمايند:
«همانا دل جوان همچون زمين كشت نشده است، آماده پذيرش هر بذري است كه در آن پاشيده شود. پس در تربيت تو شتاب كردم،‌ پيش از آن كه دل تو سخت شود و عقل تو به چيز ديگري مشغول گردد.» [همان،‌ ن 31]
از آن جا كه رفتار اختياري انسان موقوف بر انديشه و تامل است، حضرت درستي رفتار انسان را در گرو اصلاح و درستي انديشه و تفكر مي دانند و وقتي فكر انسان درست باشد، بالطبع اعمال و رفتارهاي وي نيز درست خواهد بود؛ و حضرت تحقق اين مهم را در سنين نوجواني و جواني مي دانند. چه رها شدن انسان در اين مقاطع سني، موجب مي گردد كه آدمي به رفتارهايي روي آورد كه به تعبير حضرت صاحبان تجربه،‌ زحمت آزمون آن را كشيده اند. به هر حال، همچنان كه سن و تاثير آن بر رفتار از نظر جرم شناسان مورد توجه است،‌ امام علي عليه السلام نيز بر آن صحه نهاده اند ولكن اصلاح انديشه را با تربيت درست فرد در اين دوران، منتهي به اصلاح رفتار دانسته اند. در اين بحث نكته تربيتي توجه به رابطه ميان شرايط جسمي و شكل گيري نوع رفتار انسان است. چه اگر فردي در دوران جواني از وضعي برخوردار بوده قدرت بر هر اقدام و فعاليتي را دارا بوده ولي نسبت به تربيت او اقدامي صورت نگرفته اين فرد جسارت بر هركاري را در خود خواهد ديد؛ و چنان چه اين توانايي بر مبناي اصول اخلاقي هدايت شود، رفتار وي نيز هدايت شده خواهد بود.
تبيين روان شناختي از رفتار كجروانه در كلام امام علي عليه السلام
گفته شد تبيين هاي روان شناختي كجروي، انحراف و كجروي را با انواع خاص شخصيت در ارتباط مي دانند. بدين معني كه به لحاظ پاره اي از ويژگي هاي شخصيتي، اين برداشت درباره فرد صورت مي گيرد كه بروز رفتارهاي ناپسند و در نتيجه كجروانه محتمل خواهند بود.
در كلام حضرت علي عليه السلام و اساساً‌ در زبان دين، انسان ها همواره به كسب فضايل اخلاقي و دوري از رذايل و خصايص ناپسند رواني و نفساني دعوت شده اند. غايت اين دعوت براي آن است كه انسان علاوه بر اين كه بنده الله گردد از ناحيه بندگي حق تعالي، خير و نيكي او نيز عايد اجتماع گردد و مردمان از شر و بدي وي در امان باشند.
وجود پاره اي خصايص نفساني در انسان،‌ موجب مي گردد كه ديگران در رنج و مشقت قرار گيرند؛ چه رفتارهاي آن شخص در ارتباط با آنان به گونه اي كه مطلوب در روابط اجتماعي است، نخواهد بود.
آن دسته از خصلت هاي نفساني كه داراي منشا اجتماعي بوده و با ملاحظه ارتباط فرد با جامعه،‌ وجودشان موجب بروز رفتارهاي انحرافي و كجروانه مي گردد، فراوان هستند؛‌ ما در اين جا هم آنها را به اختصار نقل مي كنيم.

حسد وکجروي
 

علماي اخلاق حسد را صفت رذيله نفساني مي دانند که دارنده آن، از نعمتي که به ديگري روي آورده اکراه داشته باشد و مايل باشد که آن نعمت از او گرفته شود و زوال يابد (فيض کاشاني، 1362، 74] بنابراين، منشا تحقق رفتاري که مايل به زوال نعمتي از کسي شده، صفت نفساني حسد بوده که بدين صورت نمود عيني يافته است.
درباره حسد آورده اندکه اين صفت:
«در ميان مردمي شيوع دارد که همواره رفت وآمد و روابط اجتماعي در ميان ايشان برقرار بوده و بدين وسيله مجالس و محافل اجتماعي براي خود منعقد مي سازند و اغراض خود را از همين راه اعمال مي کنند؛ به طوري که هر گاه يکي از آن ها با غرض شخص ديگري مخالفت نمايد، از او متنفر شده کينه او را در دل مي گيرد و به او حسادت مي ورزد و بالاخره در صدد برمي آيد او را پست شمارد و....(بدين ترتيب) بر اثر معاشرت و اجتماع مردم است که اين گونه آتش ها افروخته مي شود.» [همان، 77]
روشن است که ظهور و بروز اين صفت نفساني با ملاحظه وجود جامعه است و از نظر ديني، چنين صفتي بسياري از انحرافات وکجروي ها را به دنبال دارد. در بيان قرآني مي بينيم قابيل با بردارش هابيل که در محيط اجتماعي ساده خويش مي زيسته اند، به جهت حسادت و احساس خود بزرگ بيني نسبت به برادر، حاضر مي شود وي را به قتل برساند و چنين انحراف عظيمي را مرتکب شود. حضرت امير عليه السلام در همين زمينه مي فرمايد:
«و شما همانند قابيل نباشيد که بر برادرش تکبر کرد، خدا او را برتري نداد، خويشتن را بزرگ مي پنداشت و حسادت او را به دشمني واداشت...»[پيشين، خ 192]
و درجاي ديگر مي فرمايند:
«حسد نورزيد که حسد ايمان را چونان آتشي که هيزم را خاکستر کند، نابود مي سازد.» [همان، خ 86]
همچنين مي فرمايند:
«و حرص ورزي و خود بزرگ بيني و حسادت، عامل بي پروايي در گناهان است.» [همان، ق371]
تصريح کلام حضرت امير عليه السلام به اين است که برخي روحيات رواني و نفساني و از جلمه حسادت، سوق دهنده انسان به سوي ارتکاب گناهان معرفي شده است. به علاوه، از آن جا که گناهان در بيان حضرت به صورت مطلق ذکر شده و معلول خصلت هاي برشمرده به حساب مي آمده، علاوه بر در بر گرفتن تخطي و انحراف از هنجارهاي ديني، شامل انحراف از هنجارهاي اجتماعي مي شود که آرامش و امنيت مردمان را بر هم زده و نيز موجبات نارضايتي شده و حتي خطرات جدي تري را نسبت به مردمان فراهم مي آورد.
نتيجه آن که، عبارات فوق پيش از آن که توصيه هاي اخلاقي باشند، گوياي آن اند که صفات رواني ناپسند همانند صفت حسادت که صاحب خود را در زمره بيماران رواني قرار مي دهد، موجب مي گردد که انسان به انواع رفتارهاي انحرافي روي آورد و بر اساس تشبيهي که حضرت مي آورند در اثر زوال ايمان به واسطه حسادت، صدور هر گونه رفتاري از شخص بي ايمان محتمل گردد؛ چرا که انسان فاقد ايمان از منظر ديني به هيچ قاعده و مبنايي در زندگي فردي و اجتماعي پاي بند نيست.
و تبعيت وي از قوانين اجتماعي نيز به اجبار عوامل باز دارنده و کنترل کننده خارجي است وآن جا که کنترل نظارتي درکار نباشد، شخص حاضر است به هر عملي جهت رسيدن به خواسته هاي خويش دست بزند.

تکبر و خود بزرگ بيني و ارتکاب رفتار کجروانه
 

در تعريف تکبر و خود بزرگ بيني گفته اند که عبارت است از حالتي که آدمي خود را بالاتر از ديگران ببيند و اعتقاد برتري خود را بر غير داشته باشد. (نراقي، 1362، 201). در اين جا نيز ظهور و بروز اين صفت انساني، در ملاحظه جامعه و وجود انساني ديگر قابل تصور است و از جمله بيماري هاي رواني و نفساني است که انسان را به انحراف و کژي مي کشاند. درکلامي که ازحضرت در مورد حسد ذکر شد انحراف قابيل با تکبر وي آغاز شد و با حسادت به دشمني گراييد. همچنين حضرت در هشدار نسبت به اين صفت و لزوم احتراز از آلوده شدن بدان مي فرمايند:
«خدا را ! خدا را ! بپرهيزيد از بزرگي فروختن از روي حميت، و نازيدن به روش جاهليت که حميت زادگاه کينه است و شيطان را جاي ديرينه، که بدان امت هاي پيشين را فريفت، تا آن جا که در تاريکي هاي جهالت فرو رفتند و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند و به آساني به همان جايي که شيطان مي خواست کشانده شدند. کبر و خود پسندي چيزي است که قلب ها در داشتن آن ها با هم شبيه اند و قرن ها پي بر اين وضع گذاشته اند؛ کبر و غرور در دل افراد به قدري است که سينه ها از آن به تنگي گراييده اند.» [پيشين، خ 192]
در اين جا حضرت هلاکت امت هاي پيشين را با خصلت تکبر و خودپسندي آنان مرتبط دانسته اند. اگر بگوييم هلاکت آنان در عدم ايفاي نقش هاي مورد انتظار اجتماعي از آحاد جامعه و نيز انحراف از هنجارها و قوانين جاري در اجتماع بوده خطا نکرده ايم. چرا که همه اين ها معلول بيماري هاي رواني و شخصيتي و مسائل اجتماعي است که از جمله آن ها تکبر و خود بزرگ بيني هاي شيطاني مي باشد. حضرت امير عليه السلام در مذمت تکبر و ضرورت پاک سازي نفس از اين صفت رذيله و نيز ديگر رذايل نفساني همانند تندخويي، بخل، هوا پرستي و... در قالب توصيه هاي اخلاقي، تأکيد فراوان دارند. آن چه از اين سخنان گهربار به دست مي آيد آن است که اتصاف انسان به صفات و ويژگي هايي که موجب نوعي روان پريشي براي انسان مي گردد، در نهايت او را از جاده صواب و درستي خارج ساخته و به مسير انحراف و کژي سوق مي دهد.
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22



 

نسخه چاپی