موقوفات

موقوفات
موقوفات


 

به اهتمام: حميد سعادت




 
گله از روزگار و شِكوه از پيري در نزد همة شاعران فارسي گوي از رسومات است. محمود فرخ شاعر خراسان به خلاف اين رسم گلايه، در شرح حال خود در هفتادسالگي به محمود افشار مي‌نويسد:
نه گشته قامتم از رنج بار عمر دو تا
نه داده صورتم از دست تازگي و تري
خلاف اكثر آزادگان كشور خويش
نه حبس ديده‌ام ونه كشيده دربدري
مرا زيمن قناعت معاش نيكو بود
زاجر كار و مواريث مادر و پدري
بخانه بود زچندين هزار جلد كتاب
مرا لذائذ روحي و بهره‌بصري
مرا خوش آيد اگر هفت قرن هم مانعم
كه ‌بي‌نصيب نيم از حماقت بشري
دكتر افشار آنگاه كه موقوفات فرهنگي خود را بنيان مي گذاشت، اختلاف سليقه‌اي با بعضي دوستان من جمله محمود فرخ در چگونگي بنياد داشت. همچنين شاعران حرفه‌اي كم حوصله يا ملالغتي ايرادهائي مانند تكرار قافيه بر شعر افشار گرفته بودند. افشار نيز قصيده‌اي در هفتاد سالگي سرود كه در‌ آن به آن مطلب هم اشاره مي‌كند.

موقوفات

غمگين مشو ز وقف كن من و افتقار من
هست افتقار من سبب افتخار من
در راه خير و خدمت خلق ار ندادمي
بودم چه حاصلي زضياع و عقار من
عيار شاعري
عيار ذوق شاعري كسان با ميزان استعداد و عوامل طبيعي وخانوادگي و مكتبي و زيبا شناخت آنها بستگي دارد:
ديگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت كني كه قبله چنين است
سعدي
در هر كه پرتو زيبائي بيشتر اثر كند. او در معني شاعرتر است گو اينكه سخن نگويد. دكتر افشار در كتاب دوم از گفتار ادبي مي‌نويسد: (ص197 چاپ1353 تهران)«من به هر كه و هر چه زيباست دل مي‌بندم اين دلبستگي چنان مايه دارد كه به پايه عاشقي مي‌رسد.
روي زيباي كوه و دريا، باغ و صحرا همه را دوست مي‌دارم. به همين سبب هم بسياري از آبشارها كوهسارها و دريا كنارهاي نامي جهان را ديده و گرديده‌ام. وقتي در ژاپن سفر مي‌كردم به كوه زيباي(فوژي) دل باختم وقطعه شعري براي آن ساختم. هنگامي كه در(جنگل سياه) آلمان بودم چامه‌اي وصفش سرودم. زماني ديگر به (نيس)فرانسه رفتم و براي گل‌هاي آنجا و طبيعت زيباي درياكنار آن غزلي گفتم.»
دكتر افشار، جهانگردزيباشناس، توصيف سفرنامه‌هاي زياد به نظم و به نثر دارد: سفرنامه آمريكا، سفرنامه آفريقا، سفرنامه اروپا، سفرنامه آسيا، سفرنامه افغانستان. محمود افشار نوجوان در خانواده نسبتاً مرفه يزد، اهل حساب و كتاب و نظم و ترتيب نشو و نما يافت و كمتر با رنج و ناكامي و نادري سرو كار پيداكرد. زندگي زناشوئي او نيز از مهر و هماهنگي برخوردار بود. در دوران بلوغ هم آن توانائي دانشي و مالي و اجتماعي را داشت كه بتواند با رجال رده اول فرهنگي و دولتي كشور رفت و آمد داشته باشد. دكتر افشار كه به روش بازرگانان شرقي به قناعت حق كرده بود، گشاده دست بود و در خانه‌اش باز.
بهترين شعرهاي دوران نوجواني او، آنهاست كه از دلش برخاسته و به صنعتگري آراسته نشده است. از ميان شعرهاي دوران سالمندي او، مناظرات و اخوانياتش خوب‌تر است. با محمود فرخ شاعر پاك نهاد و حرفه‌اي خراسان گفت و شنود خوش دارد. هر دو گوينده مردمان نيك نفس و خوش بين و در زندگاني اجتماعي موفق بوده‌ اند.
به زعم نگارنده، چندكار شايسته و نيك، دكتر محمود افشار را از نام‌آوران فرهنگي سده چهاردهم ايران مي‌كند. نخست كار معنوي او كه مجله«آينده» ميانه‌رو را سرمشق براي نويسندگان معاصر قرار داد.«آينده» بي آنكه« مستفرنگ‌ها» را بكوبد، در عمل توجه كشور را به جهان بيني از ديد فرهنگ ايران و هنركلامي وخدمات دانشي ايرانيان گرايش داد. از سوي ديگر مردي است جهان‌بيني وطن دوست و سياست شناس، كه پس از سالها بررسي و پژوهش كتاب‌هاي معتبر تاليف مي‌كند. افزون بر اين درجهان مادي امروز كه اقتصاد غرب چشم‌ها را خيره كرده، يك مرد فرهنگي جهان ديده يزدي موقوفات قابل ملاحظه‌اي براي اشاعه و اعتلاي ادب و فرهنگ ايران برجاي مي‌گذارد.
جهان‌بيني سياسي و افغان نامه
يك بعد مهم زندگاني دكتر افشار جهان‌بيني سياسي اوست. افشار با عشقي كه به زبان فارسي و پيوند كشورهاي فارسي زبان دارد، به كشورهاي همسايه مهر مي‌ورزد و از نفوذ اروپا در منطقه نگران است. نگارنده تخصصي در تاريخ و سياست ندارد، و نمي‌پسندد كه نوشته‌ها و پژوهش‌هاي سياسي را زير ذره‌بين بگذارد. در اين يادواره كوتاه و فرصت كم، همين‌قدر يادآور مي‌شود كه دكتر افشار مولف يكي از گسترده‌ترين منابع فارسي در رابطه با ملت دوست و هم زبان ما افغانستان است. «افغان نامه» كتاب فرهنگي و تاريخي جامعي است كه در سه مجلد بيش از هزار صفحه همبستگي‌هاي تاريخي و فرهنگي ايران و افغانستان را از دوران باستان تا 50 سال پيش بررسي مي‌كند. 14 چند تن از مطلعين، مانند شادروانان محيط طباطبائي و دكتر مشايخ فريدني آن را كم نظير و مستند دانسته‌اند.
مشايخ فريدني مي‌نويسد:
كاش اين كتاب ارزشمند سال‌هاي پيش تاليف مي‌شد، و پاره‌اي از تعصبات و بي‌خبري‌ها موجب تعويق در حل اختلافات في‌مابين (ايران و افغانستان) نمي‌گرديد.خليل‌الله خليلي شاعر بزرگ افغانستان و سفير اسبق آن كشور در عربستان و عراق در نامه‌اي از آمريكا به افشار در 1360 مي‌نويسد:
ببام خانه همسايه چون فتد آتش
بحكم كيش و خرد خواب غفلت است حرام
كنون به خانه ما شعله‌هاي آتش بين
كه دود آن به فراز فلك گرفته مقام
به موج‌هاي هريرود و هيرمند نگر
كه سرخ گشته به خون ارامل و ايتام
به مادران ستمديده بين كه مي‌بينند
گلوي كودكشان زير تيغ خون آشام
برهنه پاي تهيدست را نگر كه چسان
كند ستيز به آن قدرت گسسته لگام
بيت آخر، شاه بيت شعر خليلي است. به برداشت من شعر بلند از قصه سكندر و دارا و القاعده و روسيه و افغانستان و آمريكا فراتر مي‌رود. برهنه پاي تهي دست، قهرمان دليري را محبسم مي‌كند كه در دفاع از آزادگي بشري و در برابر ديكتاتوري و بردگي سياسي يا فرهنگي، مي‌ايستد و مي‌ستيزد. مال و جاه و خانه‌اش را قدرت‌هاي گسسته مهار مي‌توانند بگيرند و ويران كنند،‌ ولي روانش همچنان آزاد و سرفراز است: «من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ و فلك». نگارنده اطمينان دارد كه خوانندگان علاقمند مي‌توانند، عيار جهان‌بيني دكتر افشار را از طريق «سياست اروپا در ايران» و «افغان‌نامه» و تحليل‌هاي كارشناساني چون دكتر جواد شيخ‌الاسلامي بهتر بسنجند. «تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل» اينك با درج چند جمله از افشار به دورنمائي از تفكر سياسي او اشاره مي‌كنيم و مي‌گذريم «روسيه همه‌ ايران را مي‌خواهد. هدف اصلي رسيدن به آب‌هاي گرم خليج فارس و اقيانوس هند است...».«عقد قرارداد 1919 يكي از فاحش‌ترين خطاهاي سياسي انگليسي‌هاست...» «ما اگر همين كشوري را كه داريم آباد كنيم هنرمندي خود را نشان داده‌ايم».«همين حماسه‌سرائي‌هاست كه گاهي باعث مي‌شود همسايگان را از خود برنجانيم».
بنياد موقوفات
مجله «ادبي ـ فرهنگي ـ سياسي ـ اجتماعي» آينده در آموزش و راهنمائي نسل بعد از دكتر افشار تأثيرگذار بود. از طريق آن نوآموزان با نويسندگان و شاعران و نامداران اجتماعي كشور ارتباط معنوي مي‌يافتند. «آينده» از نخستين مطبوعاتي بود كه جوان‌ها را با معيارهاي نيك و بد و نقد فرهنگي آشنا مي‌كرد. آنها كه استعداد و مهر بيشتر داشتند، در طلب معرفت ايراني به راه افتادند و رهروي آموختند. معلم فراخ‌نگر «آينده» و هم قلمان او كاري را آغاز كردند كه به تنهائي از عهده درس‌هاي مكتبي دبيرستان‌هاي آن زمان بر نمي‌آمد.
چند ده سال سپري شد. «آينده» چندي در محاق ماند، مجلات نو به ميدان آمدند. جنگ جهاني و اشغال متفقين وضع سياسي و اجتماعي ايران و مطبوعات را دگرگون كرد. پس از پايان جنگ جهاني راه سفر و معاملات بازرگاني با غرب بازتر شد. آنگاه كه در دهه پنجم سده چهاردهم اين نگارنده به ايران بازگشت، از كار بزرگ ديگر دكتر محمود افشار اطلاع يافت. در سال 1337 دكتر افشار بنياد موقوفات فرهنگي خود را پايه‌گذاري كرد. آموزگار گرانقدر ايران كه اروپا و جهان غرب را به چشم دل ديده و شناخته بود، بنياد بزرگي را از خود به يادگار گذاشت. دكتر افشار آينده‌نگر و ايران دوست، زمين‌هائي را كه در اطراف ري و تهران خريداري كرده بود، وقف بنياد نكوكاري فرهنگي نمود.
از بعضي مطلعين شنيدم كه امروز بهاي موقوفات فرهنگي اين معلم، نويسنده گشاده دست با مضافاتي كه دوستانش افزوده‌اند، از يك ميليارد دلار كمتر نيست. نكوكاران ديگر نيز درمانگاه‌ها، ‌آسايشگاه‌ها و مدرسه‌ها در كشور ساخته‌اند و مي‌سازند. كشور ايران كه در بيش از سيصد سال از رفاه اقتصادي بازمانده بود، اكنون به همت كساني مانند آن معلم گرانقدر، موقوفاتي در رده كشورهاي با اقتصاد مرفه دارد. هر چند ارزش معنوي تاثيرگذاري فرهنگي و اجتماعي بنيادهاي خيريه براي كشوري كه سال‌هاي دراز از دايره بيرون افتاده بود،‌بيش از حساب درهم و دينار است.
سخن پاياني
در دوراني كه انقلاب دانش و فن‌آوري جهان را دگرگون كرده و آن را به صورت ده جهاني در آورده، تلاطم فراز و نشيب اقتصادي كشورها مرزي نمي‌شناسد، مهاجرت‌ها و جابه‌جائي‌ها آسان شده است. اكنون چند ميليون ايراني در جهان پراكنده شده‌اند. غالب اين مهاجران به كمك توشه‌اي معنوي و مردمي كه از فرهنگ والاي ايران در ضميرشان ثبت شده،‌ توانسته‌اند مقامات مناسب همراه با رفاه اقتصادي به دست بياورند ـ ميراث كهن نژادي ايران در توفيق‌ها بي‌اثر نبوده است.
وظيفه انساني و وام‌ ما به فرهنگ ايران ايجاب مي‌كند كه در وهله اول به گسترش زبان فارسي و فرهنگ ايران كمك كنيم، به ويژه به پايداري مجلات و نشريات و رسانه‌هاي فرهنگي و انجمن‌ها و ايجاد مدرسه‌ها و گسترش مهر فرهنگي ملي بيرون از نفوذ سياست‌هاي زودگذر روز . دوستداران فرهنگ، هر مذهب و گرايش عقيدتي و سياسي كه داشته باشند، مي‌بايد از وراي آنها به چشم مهر به فرهنگ و مردم محروم ايران بنگرند، تعصب‌هاي خرد را به دور بيندازند و اندكي از گنج معنوي فكري خود را همراه با رفاه اقتصادي وقف اعتلاي فرهنگ ملي ايران كنند. سياست‌هاي كژ و راست حكومت‌ها، نبايد سد راه ما براي خدمت به فرهنگ و آدميت بشود. توده مردم ايران به ويژه فرهنگ دوستان، نياز به «مهر و بزرگواري و كمك‌هاي» همه ايراني تباران دارند. نگارنده نقشي از قلم و قدم يك معلم فرهنگي نامدار را كه همه اهل قلم مي‌شناسند عرضه كرد تا دوستان و خوانندگان پارسي زبان را به صفاي دل‌شان يعني به مردمي و كمك به فرهنگ ايران نزديك‌تر كند ـ مهر و بخشايش و نكوكاري بي‌توجه به كاستي‌ها.
اي دل به كوي عشق گذاري نمي‌كني
اسباب جمع داري و كاري نمي‌كني
در آستين زلف تو صدنافه مدرج است
و آن را فداي طره ياري نمي‌كني
ترسم كزين چمن نبري آستين گل
كز گلبنش تحمل خاري نمي‌كني
پس از نگارش:در تابستان 1364 يادداشتي در رثاء دكتر افشار نوشته بودم كه مدت‌ها در خانه‌ام مهجور افتاده بل ناپديد شده بود. در آغاز سال 1388 (آوريل 2009) به تصادف دريافتم كه يادداشت براي استاد ايرج افشار فرستاده شده بود. ايشان از راه لطف آن را در مجلد دوم نامواره دكتر محمود افشار در 1365 به چاپ رسانده‌اند. يكسالي پيش از مرگ دكتر افشار به ياري فرزند ايشان خسرو افشار از كرانه شرقي كانادا صداي مهرآميز او را از تهران شنيدم كه مرا به نگارش رسالات ادبي فرا مي‌خواند. چند ماه بعد خبر آمد كه خواجه رفت.دكتر افشار درختي بارور بود، سربلند و سرسبز زيست و ريشه‌هاي او برجاست.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 

نسخه چاپی